انتقادها درباره مدیریت حوزه موسیقی در ده روز اخیر به شدت افزایش یافته و بسیاری از اساتید برجسته موسیقی به صریحترین شکل ممکن، نقدهای اساسی به مدیریت این حوزه وارد کردهاند؛ نقدهایی که محوریترین بخش آن، به وضعیت برگزاری کنسرت در شهرستانها بازمیگردد که روز به روز پیچیدهتر از گذشته میشود و نقش اداره موسیقی در این زمینه پررنگ جلوه کرده است.
به گزارش «تابناک»، «آقای مسئول دفتر موسیقی، به جای ساختن و آماده کردن بهترین مکانها برای اجرای موسیقیدانان مظلوم ایران، درهای به سختی باز شده را میخواهید ببندید؟ فرمودهاید ورزشگاه مناسب کنسرت نیست، حال بفرمایید آدرس سالنهای مجهز چند هزار نفرهای که تدارک دیدهاید کجاست تا پیدا کنیم؟!»؛ این بخش مهمی از پاسخ سرگشاده روزهای اخیر سهراب پورناظری، آهنگساز و نوازنده کشورمان خطاب به پیروز ارجمند، مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد است.
هرچند پورناظریِ جوان در بخشهایی از این نامه برافروخته شده و گفتارهایی داشته که با اخلاقیات همخوانی ندارد، اصل گفتارش انکارشدنی نیست و این واقعیت را نمیتوان از نظر دور داشت که در ده روز اخیر، اساتید موسیقی یک به یک نقدهای اساسی به عملکرد دولت در حوزه موسیقی کردهاند و گلایههای جدی و بعضاً بیسابقه نمودهاند که بخشهایی از آن حتی در دولت پیشین نیز مطرح نشده بود.
شهرام ناظری که پس از لغو کنسرت «رومی»، مجبور شد به جای پسرش اجرا داشته باشد و آهنگهای قدیمی و برجستهاش را اجرا کند تا سانسهای بلیت فروخته شده، در نشست خبری از این وضعیت و روند صدور پروانه برگزاری کنسرتها و حتی از روند صدور آلبومهای موسیقی به شدت انتقاد و سرانجام تأکید کرد که سی سال سکوت کرده و همچنان به سکوتش ادامه میدهد.
حسین علیزاده نیز نقدهایی را مطرح کرد که بخشهایی از آن گفتاری مشترک با شهرام ناظری بود و بخشهایی دیگر بر نقد سهراب پورناظری تأکید داشت. او که اجرای کنسرتش در کاخ نیاوران مجوز نگرفت و در نهایت تالار وحدت، میزبان کنسرتش شد، در این باره نقد جدی داشت و تأکید کرد: «موسیقی ایران هنری است که از گذشتههای دیرین وجود داشته و ما وارث آن هستیم. اگر هر بنای تاریخی در کشور حفاظت میشود، ما هم مسئولیم که از هنر موسیقی ایرانی حفاظت کنیم برای اینکه قدمت این هنر از خیلی امکانهای تاریخی نیز بیشتر است».
کنسرت در ورزشگاهها در دیگر کشورهای جهان، اتفاقی کاملاً معمول است این نقدها چه درباره شهر تهران و چه دیگر شهرها وارد است و شاید برگزار نشدن کنسرت در تهران به واسطه برخورداری از تعدادی سالن تا حدودی توجیه پذیر باشد؛ اما در شهرستانها توجیهشدنی نیست. البته در پایتخت نیز بیشتر سالنها استانداردهای جهانی برای اجرای کنسرت ندارد و بنابراین تفاوت چندانی میان اجرای موسیقی در این سالنها و اجرا در اماکن تاریخی نیست؛ برای نمونه، استقبالی که از اجرای اهالی موسیقی در عمارت تاریخی مسعودیه تهران شده، بسیار قابل توجه است.
آنچه مسلم است، اینکه به جز ورزشگاهها و بناهای تاریخی برجسته و بزرگ در بسیاری از شهرستانها، هیچ مکان وسیعی برای اجرای برنامههای زنده موسیقیایی نیست و بنابراین یا باید قید برگزاری کنسرت را در شهرستانها زد یا مجوز برگزاری کنسرت را برای سالنهای بسیار کوچکی گرفت که اساساً کشش درصد کمی از مخاطبان موسیقی دوست شهرستانی را نیز ندارد و بنابراین دور از منطق است که در این وضعیت، با برگزاری کنسرت در ورزشگاهها به عنوان یکی از معدود اماکن بزرگ شهرستانها مخالفت کرد و نگاه ایده آلی را به مقتضیات کنونی تحمیل نمود.
بیگمان همه اساتید موسیقی کشورمان در پی برگزاری ایدهآل اجراهایشان در سالنهای استاندارد در تهران و شهرستانها هستند؛ اما وقتی این سالنها وجود ندارد، چاره چیست؟ آیا در این شرایط که برگزاری کنسرت در خارج از تهران به خودی خود یک چالش اساسی است و دریافت مجوز اجرای موسیقی اصیل و سنتی نیز در بسیاری از شهرستانها ممکن نیست، باید سدهای تازهای در مسیر اجرای زنده موسیقی ساخت و چنان کرد که فریاد اساتید موسیقی ایران این گونه شنیده شود؟
در عین حال اگر دلسوزی جدی درباره کیفیت اجراهای زنده وجود دارد، انتظار میرود، عملیاتی دیده شود و دستکم یک سالن پنج هزاری در پایتخت و چند سالن مشابه در شهرهای بزرگ دقیقاً با کارکرد موسیقی ساخته شده و بهترین و بهروزترین سیستمهای صوتی برای این مجموعهها در نظر گرفته شود و یا حداقل از ساخت چنین سالنهایی در سالهای پیش رو به عنوان پروژه مطالعاتی سخن به میان آید تا دستکم اندکی اراده برای تغییر وضعیت کنونی و فقدان سالنهای موسیقی مطابق با استانداردهای روز جهانی دیده شود.