سينا خسروي در سرمقاله مردم سالاری نوشت:
اواخر پاييز 1311 هجري شمسي، بيست و سه سال بعد از فوران اولين چاه نفت کشورمان در مسجدسليمان، در روزگاري که رضاشاه خشمگين از تنهاخوريهاي شرکت نفت انگليس و ايران، پرونده نفت را به بخاري انداخت و قرارداد دارسي را يک طرفه لغو نمود، صدها کيلومتر آنسوتر، در سرزمين حجاز، عبدالعزيز ابن سعود با ياري جنگجويان متعصّب و خونخوار ، رقيبانش را يکييکي از پا درآورده، به بند کشيده يا فراري ميداد و تشکيل عربستان سعودي امروزي را پايهريزي مينمود.
اوجگيريِ دو ديکتاتور در دو سرزمين نفتخيزِ خاورميانه که هر دو در حال دور زدن استعمار پير بودند. عبدالعزيز چندسال بعد به سمت آمريکا رفت و نخستين قرارداد نفتياش را با شرکت استاندارد اويل اين کشور امضا نمود و رضاشاه به سمت و سوي آلمان متمايل گرديد و در شهريور 1320 در حاليکه از کشور تبعيد ميشد، با تلاشهاي شبانهروزي فروغي قدرت را به پسرش واگذار کرد. در اين بين و از همان ابتدا، روابط ايران و عربستان که بر پايه يک تقابل ايدئولوژيک شکل گرفت، همواره با فراز و فرودهاي سينوسي مواجه بود.
اوايل حکومت پهلوي دوم، تهوّعي که در اثر گرما به ابوطالبيزدي در حِجراسماعيل دست داد، از يک سو باعث قطعِ سر اين زائر ايراني گرديد و از ديگر سو قطع رابطه بين دو کشور را تا 5 سال موجب شد. رابطهاي که اگرچه در اواخر عمر عبدالعزيز مجددا از سرگرفته و پس از مرگ او و در زمان زمامداري فرزندش ملک سعود نيز ادامه يافت اما حتي در زمان شروع جنگ سرد که اين دو کشور بازيگر مشترکِ استراتژيهاي ايالات متحده براي جلوگيري از گسترش کمونيسم در منطقه بودند نيز نتوانست يک رابطه استوار و نزديک قلمداد گردد.
اوايل دهه پنجاه با کمرنگ شدن نقش آمريکا و انگليس در منطقه خليج فارس، محمدرضا شاه که هزينههاي سنگيني صرف تجهيز ارتش نموده بود، عملا به ژاندارم منطقه تبديل شد. نقشي که البته کشورهاي عربي و در راس ايشان عربستان را هرگز به شادي و هيجان وا نداشت. اما عليرغم اين موضوع، بايستي طولانيترين دوره ثبات و آرامش بين دو کشور را در همين سالها جستجو نمود. ثباتي که تا اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي تداوم يافت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، عربستان که بدواً برپايي حکومت اسلامي در ايران را مقدمه نزديکي و تفاهم هرچه بيشتر دو کشور ميدانست، رفتهرفته شعار «صدور انقلاب» توسط انقلابيون ايراني را خطري براي کشورهاي ديکتاتوري عربي تلقي کرده و به تدريج موضعگيريهاي تندي در مطبوعاتش عليه ايران آغاز نمود و وقتي شيعيان عربستان در سال 1358 به پشتوانه پيروزي انقلابِ ايران براي اولينبار مراسم روز عاشورا را برگزار کردند، اين موضعگيريها به اوج خود رسيده و مقطعي شد براي آغاز حملات نهان و آشکار عليه ايران که رياض با دست زدن به اقدامات پرهزينهاي همچون تاسيس موسسات تبليغي عليه انقلاب، تشکيل شوراي همکاري خليجفارس، حمايت از رژيم صدام در جنگ تحميلي، کشتار زائران ِايراني و... به جديت به آن ورود نمود.
هرچند بايستي اذعان داشت که در اين بين تهران، حرکات مبتکرانه و مدبّرانهتري رو کرد. موضع هوشمندانه ايران در زمان تجاوز عراق به کويت، تنشزدايي در دولت سازندگي و عقد قرارداد امنيتي در دولت اصلاحات از جمله مواردي بودند که توانستند روابط ديپلماتيک دو کشور را مجددا و تا حد ممکن به هم نزديک سازند و کيست که نخواهد در راستاي اين نزديکي، از حضور متمايز و تاثيرگذار هاشمي رفسنجاني در همايش گفتگوي مذاهب اسلامي در عربستان نامي به ميان نياورد. هرچند اين نزديکي هم زياد به طول نيانجاميد و به دنبال وقوع بهارعربي در منطقه و تسرّي اين نهضت به بحرين و پس از آن بروز بحرانهاي فرسايشي در سوريه، يکي از سردترين دورههاي سينوسي روابط تهران و رياض رقم خورد. امروز هر دو کشور در بحرانهاي سوريه، يمن، لبنان و عراق ديدگاههايي دارند و ميتوان گفت با حمايتي که از متحدان خود بهعمل ميآورند، عملا در جنگي سرد به چالشي جدي با يکديگر مشغولند. چالشي که با رخ دادن تراژديِ بنيادگرايان داعش، بايستي هرچه زودتر دوران تحول خود را آغاز نمايد.
اين روزها که جلادان تکفيري به نام اسلام، منطقه را به آتش کشيدهاند، اتحاد از جمله الزامات غيرقابل ترديد مسلمين است و در اين بين ايران و عربستان به عنوان زعمايِ تاثيرگذار بر تفکرات اهالي شيعه و سنّي عناصر جدي در اين فعل و انفعال به شمار ميروند. فعل و انفعالي که دهها سال است با يک روند سينوسي، واکنش درخور اعتنايي براي دستيابي به يک صلح پايدار نشان نداده، در محيط فعلي و با کاتاليزور قدرتمندي همچون داعش، ميتواند ثبات متفاوتي را در معرض ديد جهانيان قرار دهد.
در شرايطي که جانکري در ميان اعراب يارکِشي همه جانبهاي براي مواجهه با بحرانِ به وجود آمده توسط دولت مجعول موسوم به «دولت اسلامي» را آغاز نموده، اتحاد ايران و عربستان هم ميتواند بر وخامت اوضاع داعش بيفزايد.
در روزگاري که تروريسم بيرحمانه جان انسانها را ميگيرد و ميليونها نفر را آواره ميسازد و نهادهاي بينالمللي هم از ورود جدي سر باز ميزنند، وقت آن رسيده که ابرقدرتهاي جهان اسلام با رويکردي نو، از اختلافات ديرين دست برداشته و نداي وحدت سر دهند. ندايي که بايستي بر پايه واقعگرايي سرداده شده و تفاهم پايدار از دل آن خارج شود. مطمئنا تعصب بر اشتباهات، خسارت بار بوده و هست و بايستي با گفتماني متفاوت در مسير برقراري صلح و عدالت و دستيابي به توسعه و رفاه امت اسلام جايگزين گردد. گفتماني که چند سال پيش از زبان هاشمي در همايش گفتگوي مذاهب اسلامي به روشني ايراد گرديد.