رسالت در سرمقاله امروز نوشت:
آلكس سالموند نخست وزير اسكاتلند تاريخ همه پرسي استقلال اين كشور از بريتانياي كبير را 27 شهريور اعلام كرده است. دولت انگليس با همه پرسي مخالف است اما به لحاظ قانوني ابزاري براي جلوگيري از آن ندارد. نخست وزير انگليس ديويد كامرون گفته از راي منفي مردم اسكاتلند به همه پرسي مطمئن است. اما نظر سنجي هاي دقيق نشان ميدهد حداقل 52 درصد مردم اسكاتلند با استقلال اين كشور از بريتانياي كبير موافق هستند. اگر اين همه پرسي بي سر و صدا و بدون تنش صورت گيرد ديگر كشوري به نام بريتانياي كبير وجود نخواهد داشت و حتي حضور انگليس در شوراي امنيت سازمان ملل مشروعيت خود را از دست مي دهد.
مردم اسكاتلند از ماجراجويي لندن در خاورميانه و حضور انگليس در اتئلاف هاي جنگي اين منطقه ناراحت هستند. با ورود مهاجران مخالف نيستند. از همگرايي انگليس با آمريكا دلخوشي ندارند. آنها حفظ عدالت را مهمتر از كسب سود مي دانند در حقيقت نوعي سوسيال دموكرات هستند و نمي خواهند در كنار پادشاهي انگليس قرار گيرند.
پس از جدايي ايرلند شمالي از انگليس اين دومين قطعه از خاك بريتانياي كبير است كه از پيكر روباه پير استعمار كنده ميشود.
همزمان با طرح اين جدايي، بحران اوكراين با جدا شدن كريمه از اين كشور و الحاق آن به خاك روسيه روابط شرق و غرب را سخت تحت تأثير قرار داده است. اين حادثه همگرايي در اروپا و نيز در گروه 8 و گروه 20 را مورد تهديد قرار داد تحريم هاي روسيه از سوي غرب، كرملين را عصباني كرده و آنها را به مقابله به مثل وادار كرده است.
از طرفي همين استعداد جدايي طلبانه كه در اسكاتلند مشاهده مي شود در كشورهايي چون اسپانيا، فرانسه، بلژيك و چند كشور اروپايي هم به صورت پررنگ وجود دارد.
70 سال پيش كه جنگ جهاني دوم پايان يافت نخبگان فكري در اروپا را به اين نتيجه رساند كه براي پايان دادن به خصومت و جنگ افروزي و شكل گيري يك قدرت جديد در اروپا و رقابت با قدرت هاي نوظهور به همگرايي نياز دارند. آنها در مطالعات خود به اين نتيجه رسيدند كه «ناسيوناليسم» مهمترين عامل در وقوع جنگ جهاني اول و دوم و قبل از جنگ هاي فرسايشي بين انگليس و فرانسه، فرانسه و آلمان، آلمان و انگليس و ديگر دولت هاي اروپايي بوده است.
همت نخبگان در سال هاي پس از جنگ به اين نقطه معطوف شدند تا با سركوب تفكر ناسيوناليسم بنيانهاي اتحاديه اروپا را پايه ريزي كنند آنها با تئوري تقسيم منطقي سود بازار مشترك و سپس پول مشترك، پارلمان مشترك و از آنجا به قانون اساسي مشترك روي آوردند.
اكنون همه پرسي هاي جدايي طلبانه حكايت از بازگشت به نقطه صفر دارد و تفكر ناسيوناليسم به انديشه سياسي اروپاييان بازگشته است. دومينوي تجزيه و جدايي در اروپا از اوكراين شروع شد، اكنون به اسكاتلند رسيده و از آنجا ديگر دولت هاي اروپايي را نشانه مي گيرد.
از اين پديده مي توان به عنوان فروپاشي مباني تئوريك اتحاديه اروپا ياد كرد. ممكن است اين پديده با مقاومت هايي از سوي تئوريسين هاي اتحاديه اروپا روبه رو شود. اين مقاومت تنها مي تواند زمان فروپاشي را به تاخير اندازد اما نمي تواند بذر ناسيوناليسم جديد را كه در خاك مستعد اروپا كاشته شده نابود كند.
غرب و بويژه اروپايي ها همين بذر را در جهان اسلام يكصد سال پيش كاشتند و آن را قطعه قطعه كردند. اما با ظهور انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي و آهنگ بيداري در جهان اسلام انديشه ناسيوناليسم رنگ باخته است و اين فرآيند تا شكل گيري قطب قدرت اسلام در جهان پيش خواهد رفت. شرارت آنها در سوريه و عراق و ديگر كشورهاي اسلامي جواب نمي دهد. اكنون بايد آنها به فكر سمپاشي فكري از جوامع خود از تفكر ناسيوناليسم باشند كه اروپا و غرب از درون مثل موريانه كاخ اتحاد و همگرايي اروپا و غرب تهديد مي كند.