ایجاد اتحاد بین کشورهای منطقهای و فرامنطقهای ضد داعش با محوریت آمریکا، تداوم راهبرد «چند جانبهگرایی» توسط باراک اوباما برای مشروعیت بخشیدن به حضور و مداخله نظامی در مناطق جهان و با هدف فرار و دور زدن وتو و سازوکارهای پیچیده شورای امنیت توجیهشدنی است. همچنین یکی از دلایل عدم دعوت ایران در این ائتلاف جلوگیری بیش از پیش ارتقا نقش و جایگاه جمهوری اسلامی ایران و تأثیرگذاری راهبردی برای کسب منافع ملی بیشتر در منطقه را میتوان نام برد.
رویکرد یکجانبهگرایی و چندجانبهگرایی در سیاست خارجی آمریکا بر پایه دیدگاه یکجانبهگرایان در آمریکا که نمود بارز آن در دوران جرج بوش در سیاستهای اعلامی و اعمالی ایالات متحده مشهود بود، آنها بر این باور بودند که رویکردهای جهانگرایانه و شرکت در اتحادها و ائتلافهای بینالمللی به دلیل پرهزینه بودن و عدم امکان تصمیم فوری و ایجاد محدودیت منافع ملی آمریکا را تأمین نمیکند. نومحافظهکارانی همانند پل ولفوویتز، ریچارد پرل و نوواقعگرایانی نظیر دیک چنی و دونالد رامسفلد، استراتژی را توسعه دادند که دفاع، استراتژی، نیروها و منابع آمریکا را برای قرن جدید نوسازی میکند و این نظریات بود که زمینه را برای دکترین «جنگ پیشگیرانه» فراهم آورد.
بر پایه چنین رویکردی، کالین پاول، وزیر خارجه دوره اول جرج دبلیو بوش در توجیه یکجانبهگرایی آمریکا میگوید: اکنون سرنوشت آمریکا این شده که تمام مشکلات جهانی را بر دوش خود حمل کند و به صورت کشوری درآید که همه ملتها از آن انتظار دارند مشکلات آنها را حل کند. ما دوست داریم این مأموریت خود را با همکاری دیگران انجام دهیم و رئیس جمهوری به همکاری و مشارکت دیگران در چنین امری ایمان دارد. این همکاری در برگیرنده احترام متقابل برای همه اعضاست؛ اما حتی در یک گروهی که بسیار نزدیک به یکدیگر عمل میکنند، ضرورت دارد یک رهبر باشد، تا بتواند امور را میان دیگر اعضا مدیریت کند. جرج بوش بر این باور بود، این رهبری به عهده آمریکاست.
بر کسی پوشیده نیست سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا به ویژه درباره حمله به عراق و افغانستان، از یک طرف و تضعیف اتحادیه اروپا از سوی دیگر، مردم آمریکا و افکار عمومی جهان را به تدریج نسبت به سیاستهای توسعهطلبانه و یکجانبهگرایانه آمریکا بدبین کرد.
یکی از مباحث جنجالبرانگیزی که در دوره جرج دبلیو بوش در جریان جنگ علیه عراق بر سر ماجرای خودداری برخی متحدین سنتی اروپایی آمریکا مثل آلمان و فرانسه در حمایت از جنگ مطرح شد، این بود که دولت بوش با تقسیم اروپا به اروپای قدیم و جدید، معیار جدیدی برای ارتباط با اروپاییها قائل شد. در حقیقت آمریکا با نزدیک شدن به اعضای جدید اتحادیه اروپا در اروپای شرقی و مرکزی ـ که آنها را «اروپای جدید» نامید ـ از برخی متحدین سنتی خود فاصله گرفت؛ دلیل این دوری و نزدیکی، پذیرش یا رد سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا از سوی اروپاییان بود.
با توجه به آنچه گفته شد، شاید به همین دلیل بود که اوباما توانست به کاخ سفید راه یابد. در واقع این مسأله مردم آمریکا را به سوی شعارهای اوباما مبنی بر ضرورت تغییر در سیاستهای ایالات متحده متمایل ساخت. در حقیقت، جدال بین استراتژیهای یکجانبهگرایی و چندجانبهگرایی، برگرفته از آن است که یکجانبهگرایان در حوزه سیاست خارجی برای صدور دموکراسی و التزام به گسترش آزادی در جهان، اقدام نظامی را کارساز میدانند و بر حفظ هژمونی و قیمومیت ایالات متحده آمریکا به این طریق تأکید مینمایند. در صورتی که باراک اوباما و همنظرانش سیاست چندجانبهگرایی را کارآمدتر میدانند.
از سیاستهای چندجانبهگرایی ایالات متحده میتوان به تحولات اخیر جهان عرب اشاره کرد که با نقشدهی به اروپا بر سر چگونگی پشتیبانی از این تحولات و توافق بر سر اینکه توافقات تجاری برای ارتقای دسترسی به بازارها، افزایش اشتغال و بالا بردن رقابت از بهترین گزینههاست، اشاره کرد که نهایتا پذیرش تلویحی این راهکارها، از ابزارهایی است که اروپا برای حل چالشهای جهانی پیشنهاد نموده است.
از دیگر رخدادهای مهم در سیاستهای دوره ریاستجمهوری اوباما، میتوان به خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، تسلط بر تحولات افغانستان، از بین بردن بن لادن، سیاست بازسازی روابط با اتحادیه اروپا و روسیه، مدیریت تحولات جهان عرب به بهانه دموکراسی سازی برای نقش بیشتر در خاورمیانه و بالاخره تلاش برای ایجاد اجماع بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران در پرونده هستهای اشاره کرد. اقداماتی که باراک اوباما، آنها راموفقیت برای خود میداند. در واقع به دنبال همین راهبرد بود که در جریان جنگ علیه معمر قذافی در لیبی این مرزبندی توسط باراک اوباما برچیده شد. زمانی که پیشنویس قطعنامه شورای امنیت برای اقدام ضد قذافی توسط انگلیس و فرانسه تنظیم شد، آمریکا علاوه بر حمایت از این کار، با خودداری از پیشتازی در اقدام نظامی، با سپردن مسئولیت اقدام نظامی به ناتو و ردّ نظریه حزب محافظه کار مبنی بر عدم «سودمندی اتحادها»، گام دیگری در راستای اثبات پایبندی به چندجانبهگرایی برداشت.
اهداف ائتلاف ضد داعش و جایگاه قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایرانهنگامی که اوباما از تشکیل اتحاد علیه داعش خبر داد، تأکید کرد که اقدام ضد داعش متفاوت از عملیات نظامیِ پیشین آمریکا در عراق و افغانستان خواهد بود. هدف آمریکا برای حضور در منطقه خاورمیانه از طریق ائتلافی با حضور کشورهای منطقه و کشورهای اروپایی است، تا شاید از این راه بتواند گستره نفوذ خود در خاورمیانه را مشروعیت ببخشد. از این روست که در مقابله با داعش، علاوه بر اینکه در آغاز نه تنها موضعی نگرفتند، بلکه این شورش را دلیل تعدیل قدرت در عراق در راستای منافع خود میدانستند؛ اما دقیقا در ضعف برخورد قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا و همپیمانانش با این گروه تروریستی بود که عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران در عراق و ارتقای جایگاه ایران در امنیت منطقهای، خود را بیشتر از همیشه نمایان ساخت.
بر پایه چنین نگرشی بود که آمریکاییها پس از تعدیل قدرت در عراق و با توجه به روی کار آمدن دولت جدید عراق و عزم تمام گروههای سیاسی و مذهبی عراق برای مبارزه قاطع با داعش و البته شروع پیروزیهای مردم و ارتش عراق با کمکهای امنیتی و آموزشی جمهوری اسلامی ایران، که به گفته خود غربیها در این زمینه ایران بر مبنای عقلانیت راهبردی در منطقه تصمیم گیری میکند، باعث شد اوباما بار دیگر راهبرد چندجانبهگرایی و ایجاد ائتلافهای منطقهای را در دستور کار خود قرار دهد.
اساسا باراک اوباما در دوره دوم خود تلاش داشته که دکترین «ائتلاف سازی» و چندجانبهگرایی را در سیاست خارجی خود برجستهتر کند، تا شاید به این وسیله بتواند سیاستهای جهانی و منطقهای ایالات متحده به ویژه در خاورمیانه را در رابطه با سوریه، عراق و حتی ایران دچار تغییر سازد.
به نظر نگارنده، ایران با توجه به نتایج چالشهای اخیر منطقه، خصوصا پایداری نظام سوریه و مقاومت مردم عراق در برابر شورشهای داخلی، عمق راهبردی و تصمیم گیری عقلانی در سیاست خارجی خود در منطقه را به رخ کشیده و همین باعث شد که غرب به رهبری آمریکا، اتحاد علیه داعش را بدون حضور ایران و حتی با برخی کشورهایی که در آغاز از حامیان این گروه بودند، تشکیل دهد. همین نکته در تشکیل این ائتلاف بود که دکتر ظریف، وزیر خارجه کشورمان، با تعبیری هوشمندانه آن را «اتحاد توبهکاران» نامید.
در این میان، تأثیرگذاری جمهوری اسلامی ایران در مبارزه با تروریسم و ایجاد امنیت در منطقه بین دولتمردان و ملتهای عراق و سوریه مهم است که به صراحت به نقش تأثیرگذار ایران در امنیت منطقهای اذعان دارند. برای اثبات این فرضیه نخست میتوان از حمایت پوتین، فواد معصوم رئیس جمهور و العبادی نخست وزیر عراق، وزیر خارجه اسپانیا و دولتمردان برخی دیگر از کشورها سخن گفت.
در وهله بعد باید به اجلاس اخیر شورای امنیت با دستور کار بررسی تهدید داعش و دعوت از نماینده ایران برای شرکت در این جلسه، که با تاکید اعضای آن به ویژه جان کری وزیرخارجه آمریکا بر لزوم حمایت همه کشورها از جمله نقش ایران برای مقابله با داعش سخن گفتند، اشاره کرد.
سرانجام درباره آنچه در چرایی و اهداف این ائتلاف به ذهن میرسد، نخست باید گفت در تصمیم گیریهای شورای امنیت بر طبق بند ۳ ماده ۲۷ منشور سازمان ملل متحد پنج عضو اصلی شورای امنیت در تصمیم گیریها دارای حق وتو هستند. بر پایه چنین نگرشی نظم جدیدی که آمریکاییها در نظر دارند، تقویت و ایجاد ائتلافهای منطقهای و جهانی برای مشروعیت بخشی به اقدامات خود و کم اثر کردن نقش شورای امنیت است که در واقع فرار از سازوکارهای پیچیده از جمله حق وتو قدرتهای بزرگ به ویژه روسیه و چین برای مداخله و شکل بندی در سایر کشورها را به دنبال دارد و دوم برجسته شدن قدرت منطقهای ایران در تحولات اخیر است که مغایر «تئوری سنتی توازن قدرت» میباشد که همواره مورد علاقه آمریکاییها و هم پیمانانش در منطقه بوده است؛ بنابراین، در بعد دیگر به دنبال جلوگیری از ارتقای بیش از پیش جایگاه قدرت منطقهای و تأثیرگذار جمهوری اسلامی ایران که به درستی توانسته بود از این تهدید بوجود آمده با سیاستهای مناسب و عقلانی، علاوه بر کمکهای امنیتی به دولتهای سوریه و عراق، عمق راهبردی خود در میان ملتهای منطقه را تقویت کند نیز هستند.
پژوهشگر روابط بینالمللamirramezani۲۰۲۰@yahoo. com