دکتر افشین طباطبایی در ایران نوشت:
هر پدر و مادری آرزوی فراهم ساختن بهترین امکانات رفاهی را برای فرزندان دارد. اغلب پدر و مادرها تلاش میکنند تا فرزندشان در رقابت با همسن و سالان برتر شود. از اینرو سعی دارند فرزندانشان در بهترین مدارس درس بخوانند تا از امکانات آموزشی و کمکآموزشی بیشتری برخوردار شوند و بر این باورند که موفقیت و خوشبختی فرزندان از این راه تأمین میشود، درنتیجه تمام هم و غم و فکر خود را صرف یافتن مدرسهای برتر میکنند.
این موضوع در تغییر مقطع تحصیلی دانشآموزان تبدیل به گرفتاری بزرگی برای والدین میشود. به طور معمول دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی، اول راهنمایی و اول دبیرستان به واسطه حجم مطالب دچار نوعی افت تحصیل میشوند، در سال اول راهنمایی به علت روبهرو شدن با تعداد زیادی معلم که هر کدام برخورد خاصی دارند دچار مشکل میشوند و در سال اول دبیرستان نیز به خاطر تنوع دروس و مشکلات خاص نوجوانی؛ خیالپردازی، تخیل و... دچار بیتمرکزی میشوند که به افت تحصیل میانجامد. این افت تحصیلی باید برای والدین قابل درک باشد.
هنگام انتخاب مدرسه، ویژگیهای شخصیتی، فیزیکی، روانی و ضریب هوشی فرزندان درنظر گرفته نمیشود، بلکه صرفاً فرستادن فرزندان به مدارسی خاص مدنظر است. درحالی که بسیاری از اوقات فرزندان بهواسطه برنامههای فشرده آموزشی در این قبیل مدارس تحت فشار روانی زیادی قرار میگیرند که گاه به استرس، اضطراب، افسردگی و حتی وسواس (بیماری) و درنهایت افت تحصیل ختم میشود.
والدین تصور میکنند اگر فرزندانشان را در فلان مدرسه اسم و رسمدار ثبتنام کنند آنان مجبور به تلاش و کوشش بیشتر خواهند شد و در مقایسه با همسن و سالان جلو میافتند، درحالی که والدین ناخواسته فرزندان خود را وارد یک بازی رقابتی بیفرجام میکنند که مضرات آن بیش از محاسنش خواهد بود. باید درنظر گرفت هر انسانی ویژگیهای مختص خود را دارد و رقابت تحصیلی در چارچوبهای معین به جای ارتقا باعث تخریب روند شکوفایی استعداد آنها میشود. برخی از والدین برای جبران ضعفهای اجتماعی خودشان فرزندان خود را در کورسهای رقابتی وارد میکنند، شاید نمره خوب، پیشرفت تحصیلی و امثالهم برای والدین نوعی امتیاز و برتری در مقایسه با دیگران محسوب میشود، یعنی فخرفروشی و چشم و همچشمی در صورتی که فرزندان ماشین، فرش و... یا وسیلهای برای پز دادن نیستند.
کتابهایی که در تمام مدارس از نمونه مردمی، دولتی و غیر انتفاعی در گوشه و کنار ایران آموزش داده میشود یکسان است. ولی برخی مدارس غیرانتفاعی ادعا میکنند که امکانات و روشهای جدید آموزشی و کمک آموزشی ارائه میدهند که شامل کلاسها و کتابهای اضافی علاوهبر کتب آموزش و پرورش، آزمونهای جورواجور است به طوری که دانشآموزان وقت سرخاراندن هم پیدا نمیکنند، ادعای چنین مدارسی بالا بردن سطح علمی دانشآموزان است که در بیشتر موارد ادعایی بیش نیست. پیشرفتهایی که اغلب دانشآموزان به دست آوردهاند، حاصل پشتکار و همت شخصی خودشان است.
برخی از والدین فکر میکنند اگر برای تحصیل فرزندانشان سرمایهگذاری نکرده و کوتاهی کرده و امکانات آموزشی کمی برایشان فراهم کنند، در حق او ظلم کردهاند و باعث رشد نکردن استعدادهای آنان شدهاند. آمار و پژوهشها نشان میدهد بیشتر دانشآموزانی که از دید والدین قرار است موفق شوند فارغالتحصیلان مدارس غیرانتفاعی نیستند.
آماده بودن همه امکانات و وسایل برای پیشرفت یک نفر، زمینههای رشد تواناییهای بالقوه او را فراهم نمیکند، چون بسیاری از استعدادها و تواناییهای نهفته انسان در مقابله با سختیها و گرفتاریها و در رویارویی با حل مشکلات آشکار میشود. یعنی امکانات زیاد توانایی مقابله، مبارزه و پشتکار انسان را تخریب میکند.
نزدیک بودن مدرسه به خانه موضوع شایان توجه و مهم دیگری است. کودک و نوجوان ساعات زیادی را در مدرسه سپری میکند از اینرو اگر فاصله مدرسه تا خانه و مسیر رفت و آمد فرزندان تا حد ممکن کوتاه و کم باشد به نفع آنان خواهد بود، چون هم زمان کمی را در راه طی میکنند و هم از آثار منفی حضور در سرویسهای مدرسه در امان خواهند بود. والدین نگران دیر و زود آمدن سرویس نیستند، هزینه اضافی ایاب و ذهاب کم میشود و هر زمان که والدین اراده کنند، میتوانند در مدرسه حاضر شوند یا در جلسات اولیا و مربیان شرکت کنند.
اساساً میزان خوب بودن و متفاوت بودن مدرسه چیست و چه ابزار مناسبی برای تشخیص آن وجود دارد؟ آیا صرفاً تکیه به گفتهها و شنیدهها و پرآوازه بودن نام یک مدرسه دلالت بر خوب بودن آن است یا مقدار شهریهای که دریافت میکنند یا امکانات جانبی: کتابخانه، آزمایشگاه، زمین ورزش، آمفیتئاتر و...
خانه، مدرسه و محیط یک مثلث تربیتی را تشکیل میدهند که براساس مطالعات انجام شده روی انسان تأثیر خوب یا بد دارند. گرچه محیط مدرسه میتواند در شکلگیری شخصیت فرزند تأثیرگذار باشد، ولی آن چه در خانواده رخ میدهد، تأثیر بیشتر و عمیقتری بر تربیت فرزندان دارد. همانطور که قدرت از بین بردن ویروسها را نداریم و باید خود را در برابر آن واکسینه کنیم در بعد روانی، اجتماعی و اعتقادی نیز لازم است فرزندانمان را به گونهای تربیت و سیراب کنیم که شخصیتشان واکسینه شده باشد.