بانو کبری سیل سه پور همسر شهید اندرزگو، یک دهه پیش در گفت و گویی خاص درباره شرایط پیچیده این شهید مبارز در دوران رژیم پهلوی سخن گفته بود؛ دورانی که اندرزگو در عین مبارزه، به تبلیغ دینی و حتی عزاداری برای سرور و سالار شهیدان نیز میپرداخت، همه این امور با لباس و چهره مبدل بود و گاهی این چهرهها به هیچ عنوان شبیه یک روحانی نبود.
به گزارش «تابناک»؛ شهید سید علی اندرزگو تا آستانه پیروزی انقلاب در صف نخست مبارزان مسلح مخالف رژیم پهلوی بود و در خلال سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۵۷ به عنوان یکی از اعضای فدائیان اسلام، با گروههای مختلفی ارتباط داشت و حملات متعددی علیه مهرههای کلیدی رژیم شاه برنامه ریزی کرده بود که برخی از آنها نظیر ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت موفقیت آمیز بود.
یکی از دلایلی که دستگیری اندرزگو را برای ساواک بسیار دشوار و پیچیده کرده بود، لباس و چهره مبدل و مکرراً در حال تغییر و همچنین جابجایی سریع اندرزگو بود و او در عین برنامه ریزی و مدیریت مبارزات در ایران، چندین بار از حلقه ساواک به افغانستان، عراق، سوریه و لبنان گریخت اما در نهایت توسط عمال ساواک به شهادت رسید.
بانو کبری سیل سه پور همسر شهید اندرزگو که این روزها کسالت دارند، در همه مراحل مبارزاتی همراه و همپای این شهید بوده است. ایشان ده سال پیش گفت و گویی با نشریه «خیمه» درباره وضعیت حضور شهید اندرزگو در هیاتها در آن دوران سخن به میان آورده که «تابناک» این گفت و گو را به مناسبت ایام محرم بازخوانی کرده است.
خانم اندرزگو ضمن تشکر از شما که دعوت ما را پذیرفتید؛ لطفا در ابتدای بحث، قدری از خودتان بگویید. بسم الله الرحمن الرحیم. من کبری سیل سه پور هستم؛ همسر شهید اندرزگو. مدت نه سال با ایشان زندگی کردم و چهار فرزند از ایشان به یادگار دارم. هر چهار فرزندم پسر هستند و اکنون همهی آنها متأهل هستند.
اگر موافقید با نام «خانم اندرزگو» با شما صحبت کنیم. چون موضوع کار نشریه، مرتبط با فعالیتها و آیینهای هیأتهای حسینی است، پیرامون ارتباط شهید اندرزگوـ در حین فعالیتهای سیاسی اش ـ با مسجد و منبر صحبت کنید.
از اوایل کودکی تا نوجوانی و جوانی، همیشه در هیأت و مسجد حضور مییافت و علاقهی خاصی هم به اهل بیت داشت؛ خودش هم گهگاهی مداحی میکرد. از وقتی که با هم ازدواج کردیم، دائم منبر میرفت و در حین منبر، مداحی نیز داشت؛ اما خود من به جز دو یا سه بار بیشتر پای روضهی او نبوده ام؛ اما خبر دارم که روضههای سوزناکی میخوانده به خصوص دربارهی حضرت علی اکبر امام حسین (ع) روضههایی میخوانده که من هنوز هم در هیچ جا مانند آن روضه را نشنیده ام.
زمانی بود که متواری بودیم، منزلی در مشهد گرفته بودیم که یک اتاق داشت. به خاطر دارم که صاحبخانه، مجلس روضه خوانی داشت و دو تا از مداحهای مجلس نیامده بودند. شهید اندرزگو گفت: حالا که روضه خوان تان نیامده، خود من برای شما روضه میخوانم. در آن زمان به علت این که در حال فرار بودیم «سید» تغییر قیافه داده بود؛ ریش هایش را از ته تراشیده بود و کراوات هم زده بود!
در آن مجلس روضه با همان شکل و قیافه، شروع کرد به مداحی و خانم صاحبخانه باور نمیکرد که آدمی با این وضع و حال، اینقدر خوب بتواند مداحی کند. روضهی آن روز روضهی حضرت علی اکبر (ع) بود، همان طور که گفتم تا به حال آن نحوه روضه را نشنیده بودم. جالب این که خودش هم در حین روضه خواندن مثل باران بهاری اشک میریخت.
نواری از آن روضه خوانی های ایشان باقی مانده؟
نه! همه ی نوارهای او را ساواک برده؛ چیزی نمانده.
نکاتی درباره خانواده شهید اندرزگو بفرمایید. مادر ایشان چه دقت هایی در امر تربیت شان داشته اند که توانسته اند یک چنین انسان بزرگی را تحویل اجتماع بدهند؟«سید» قبلا تعریف کرده بود که پدرش همیشه در منزلشان ـ که واقع در میدان غار تهران بودـ مراسم روضه خوانی داشته اند. من فکر میکنم برگزاری این مجالس انس با اهل بیت، سبب جذب بچهها و آشنایی شان با اهل بیت میشود.
خود من هم در کودکی در چنین فضای بزرگ شدم در خانهی در خانهی پدر و مادرم، همیشه مجلس روضه خوانی ماهانه داشتیم. الآن نیز ماهانه، هم چنین دههی اول محرم در منزل ما برنامه روضه خوانی برپاست.
سید هم همیشه بر این عقیده بود که این توجه به مجالس اهل بیت باعث میشود که در خون بچهها عشق به اهل بیت رشد کند. حتی آن کسانی هم که ظاهراً بعضی مسائل مذهبی را نمیخواهند بپذیرند و از شرکت در محافل مذهبی بظاهر مذهبی دورند، آنها هم عشق به اهل بیت دارند، اما خانوادههایشان این زمینه را برای آنها فراهم نکرده اند.
در همین شمیران در روز عاشورا حتی بچههایی که بظاهر مذهبی نیستند و ظواهر آنچنانی دارند، دوست دارند شربت امام حسین (ع) را بنوشند و به آن عقیده دارند. این نشان میدهد که روح ارادت به اهل بیت در همه وجود دارد.
از خصوصیات و رفتار شهید اندرزگو، به ویژه در منزل، با شما و فرزندانتان سخن بگویید.به جای بیان مستقیم با عمل و کردار، ما را هدایت می کردند. به ما نشان می دادـ به عنوان مثال ـ چگونه باید به اهل بیت علاقه داشته باشیم. سید خیلی به مادرش حضرت زهرا(س) علاقه داشت. همیشه موقع قسم خوردن، جده اش حضرت زهرا(س) را صدا می کرد و هر گاه کاری را می خواست انجام بدهد، از حضرت زهرا(س) استمداد می طلبید.
ارتباط سید با اهل بیت بویژه حضرت زهرا (س) خیی قوی بود. به یاد دارم در زمان رژیم شاه اتفاقی در زابل برای ما افتاد. سید به من دلداری می داد، گفت: اصلا نگران نباش من همین الآن متوسل به مادرم حضرت زهرا(س) شده ام. ان شاء الله مشکل به راحتی حل می شود؛ نگران نباش! همین طور هم شد!
لطفا جزئیات این جریان را بیان کنید.از مرز افغانستان به زابل آمده و از زابل عازم مشهد بودیم. سید به من گفته بود که تعداد زیادی سلاح باید به ایران انتقال بدهیم و چون سر مرز، امکان بازرسی خانم ها خیلی ضعیف است، بهتر است شما سلاح ها را حمل کنی. من با این که یک فرزند چهار ماهه باردار بودم، تمام اسلحه ها و فشنگ ها را به کمر و پهلوهایم بستم.
«سید» می گفت: بخاطر اهل بیت، به خاطر دینمان این کار را انجام می دهیم و ان شاء الله خداوند هم کمک می کند. در یک پاسگاه بین راه به اجبار ایستادیم؛ مسافران را به خاطر کشف مواد مخدر بازرسی می کردند. من ناگهان به فکر فرو رفتم که نکند مرا بازرسی کنند.
«سید» گفت: من همین الآن به مادرم حضرت زهرا(س) متوسل شدم، مطمئن باش که با ما کاری ندارند! بعد از این صحبت، من با آرامش کامل از اتوبوس پیاده شدم احساس می کردم دارم خدا را می بینم.
«سید» به مامور گفت: من پزشکم و همسرم حالش خوب نیست و نیاز به استراحت دارد. با این تدبیر، مرا به قهوه خانه ای که در کنار پاسگاه بود، برد تا استراحت کنم. بعد از بازرسی اتوبوس، من به داخل اتوبوس برگشتم بدون اینکه بازرسی شوم. آب از آب هم تکان نخورد!
موقع حرکت اتوبوس، سید به دیوار پاسگاه اشاره کرد و گفت: ببین عکس مرا به عنوان مجرم فراری روی دیوار نصب کرده اند! البته روی دیوار با لباس روحانیت بود، اما سید در آن زمان کت و شلوار پوشیده و کراوات زده بود. بعد از حرکت ماشین، من نفس راحتی کشیدم. سید گفت: نگفتم مادرم حضرت زهرا(س) کمک می کند؟!
شهید اندرزگو تا چه حدی به روضه های زنانه نظر داشتند؟در اکثر زمان زندگی مشترک ما سید فراری بود و اگر مردم مختلف و یا ناشناسی به خانه ی ما رفت و آمد می کردند، خانه ما لو می رفت، چون اسلحه داشتیم؛ اعلامیه ی امام و رساله و کتاب های سیاسی داشتیم؛ بنابراین هیچ کس نباید از وضعیت ما اطلاعی می یافت به همین خاطر حتی همسایه ی بغل دستی ما نمی دانست ما کی هستیم.
با این حال، وقتی همسایه ها مجلس روضه خوانی می گرفتند، سید در ایوان منزل می نشستند و گریه می کردند و زمزمه می کردند که: خدایا ان شاء الله روزی بیاید که رژیم پهلوی سرنگون شده باشد و من آن روز را ببینم که می توانم در منزل خودم مراسم عزاداری برای اهل بیت برگزار کنم.
با این سؤال شما خاطره ای هم در ذهنم تداعی شد؛ زمانی که سید در لبنان به سر می برد؛ دو ماهی بود که اصلاً از او هیچ اطلاعی نداشتیم! من یک زن تنها با سه بچه خردسال در مشهد تنهای تنها زندگی می کردم؛ بدون هیچ آشنایی. در همان دوران سخت و طاقت فرسا یک روز هر سه فرزند من، سرخک گرفتند. زمستان بود و هوا هم بسیار سرد؛ من خانه را با کرسی بسختی گرم نگه می داشتم. وسایل گرمایش کم بود؛ ما هم امکاناتی نداشتیم.
از ساعت سه بعد از ظهر شروع کردم بچه ها را یک به یک به دکتر بردن. یکی از آنها را که می بردم، آن دو تای دیگر در خانه تنها بودند، چون کسی را نداشتم بچه ها را پیش او بگذارم. بچه ها گریه می کردند تا من برگردم... تا اذان مغرب درگیر بیماری بچه ها بودم. موقع برگشت دم در مسجد محل امام جماعت مسجد را دیدم و از ایشان خواستم که به منزل ما بیایند و روضه ی پنج تن بخوانند تا ان شاء الله فرجی حاصل و بیماری بچه ها سبک شود. هنگام روضه ی حاج آقاـ به خاطر دارم مرثیه ی امام حسن مجتبی (ع) بودـ ناگهان تلفن زنگ زد؛ تلفنی که دوماه بود که هیچ صدایی از آن نیامده بود! پشت خط،«سید» بود.
به او گفتم بچه ها سرخک گرفته اند و همین الآن از مطب دکتر آمده ام و از حاج آقای اسلامی خواسته ام که برای شفای بچه ها روضه ی پنج تن بخوانند و الآن اواسط روضه است که تماس گرفنی. سید گفت که همین الآن آقا به من گفتند که بیایم و با شما تماس بگیرم. الآن کنار قبر حضرت علی(ع) می روم و شما و بچه ها را دعا می کنم. آنجا بود که فهمیدم بالاخره اگر توسل به ائمه ی اطهار پیدا بکنیم، آنها ما را رها نمی کنند.
رفتار شهید اندرزگو با شما و بچه ها چطور بود؟به بچهها خیلی علاقه داشت. من در رفتار با بچهها هیچ گاه از او خشونتی ندیدم. هیچ وقت ندیدم عصبانی بشود و سر بچهها داد بزند. اوقات فراغت، بچهها را روی کولش میگذاشت و با آنها بازی میکرد. در خیابان، بچهها را بغل میکرد تا مبادا زمین بخورند؛ خیلی به بچهها علاقه داشتند. هنگام شهادتش فرزند دوم پنج ساله، فرزند سوم، دو و نیم ساله و فرزند چهارم هفت ماهه بودند.
سید همیشه احترام مرا حفظ مینمود. رفتارش با من علی وار بود. وقتی باردار بودم تا وقتی که در منزل بود خیلی کمکم میکرد. نام نشریهی خیمه این نکته را در ذهن مردم تداعی میکند که در زیر خیمهی امام حسین رفتن نشانهی پیروی از ولایت ست.
شهید اندرزگو تا چه حد اهتمام به این امر میورزیدند؟
خیلی برایش مهم بود که پیرو ائمه اطهار باشد. به یتیمان و مساکین خیلی توجه داشت. جلوی بچهای که میدانست یتیم است، هیچگاه فرزند خودش را بغل نمیکرد! به اقشار مختلف مردم از هر نظر بسیار کمک میکرد. به خاطر دارم یک روز تمامی مبلغ خرج منزل را به یک شخص محتاج بخشید!
در دوران مبارزه همهی فعالیتها را مستقیم با اجازهی امام خمینی ـ ولی امر زمان ـ انجام میداد و تأکید داشت که اگر قرار باشد یک مستشار آمریکایی را به درک واصل کنم، باید با اجازهی امام باشد و الا این کار را انجام نمیدهم. مثلا ترور حسنعلی منصور را به همراه چهار مبارز دیگر که این روزها سالگرد شهادت آنهاست (۱) با اجازهی مستقیم امام، ولی فقیه و مرجع تقلید خود انجام داد.
از شهادتش بگویید...سال قبل از شهادتش به من سفارش داشت که به منزل همسایه برای امر احیا بروم. اما سال بعد در منزل یکی از رفقای خود برنامهی احیا برقرار کرد. دوستانش نقل میکنند احیای آن شب او بی نظیر بود. آن شب، شب آخر عمر او بود و فردای آن روز به شهادت رسید... آن موقع متوجه نشدیم؛ بعد از اینکه امام خمینی (ره) به ایران تشریف آوردند، مرا به مدرسهی رفاه خواندند و در آنجا خبر شهادت شیخ عباس تهرانی را به من دادند. امام او را به این نام میشناختند. امام فرمودند: همان موقع مبارزان به من تلگراف زدند و به من خبر دادند.
چرا دیر باخبر شدید؟چون از زمان شهادت او تا پیروزی انقلاب، حدود سه ماه من و فرزند هفت ماهه ام در زندان رژیم بودیم؛ به همین علت از شهادت او خبر نشدیم.
چه پیامی برای رهروان حضرت زینب(س) دارید؟اولین صحبتی که سید در آن زمان با من داشتند، این بود که زنهای ما باید زینب گونه زندگی کنند. مثلا وقتی حضرت زینب (س) میخواستند سر مزار مادرشان بروند، شبانه میرفتند تا قد و بالای ایشان را نامحرمی نبیند. سید میگفت بانوان از نظر عفت باید این چنین باشند. به این نکته هم اشاره داشت، در جایی که حضور حضرت زینب (س) در مقابل دشمن ضرورت داشت آن حضرت آنچنان سخنرانی کردند که در اذهان مردم خطبهی علی (ع) تداعی شد.
توصیه میکنم که جوانان باور کنند عاقبت به خیری آنان در پیروی از اهل بیت (س) است. خود آنها دست جوانان را میگیرند و راه را به آنها نشان میدهند. امیدوارم موفق باشید.