«تابناک»؛ شب سوم ماه محرم پیش روست؛ شبی که بر اساس تاریخ، فاطمه صغیره حضرت رقیه(س) است. شب عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى، مشهور به شعرانى (متوفّى به سال 397 ق)، در كتاب المنن، باب دهم، نقل مى كند: نزديك مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدى وجود دارد كه به مرقد حضرت رقيّه ـ عليهاالسلام ـ دختر امام حسين ـ عليه السلام ـ معروف است.
روى سنگى واقع در درگاه اين مرقد، چنين نوشته است: «هذَا البَيْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله عليه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَيْنِ الشَّهيد، رُقَيَّة عليهاالسلام / اين خانه مكانى است كه به ورود آل پيامبر صلى الله عليه و آله سلم و دختر امام حسين عليه السلام، حضرت رقيّه عليهاالسلام شرافت يافته است.»
به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه حضرت رقیه ـ سلام الله علیها ـ اندكی پس از واقعه خونین كربلا در سال شصت و یكم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است.
نخستین نكته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد كه با چنین عمر كوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور كرد و به جاودانگی رسید، آن گونه كه برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد.
به عبارت دیگر، یكی از جلوه های رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن است كه از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میشود. نكته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم، آن كه در پدید آوردن این حماسه بیبدیل و شكوهمند، تنها یك جنسیت سهیم نبوده، بلكه در كنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناك دارد.
مصائب و شدائدی را كه رقیه (سلام الله علیها) از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام متحمل میشود، آنچنان تلخ و دهشتناك است كه وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را میآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح میسازد.
تحمل گرمای شدید كربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شكنجه های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و... نشانگر مصائب عظمایی است كه یك كودك خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است.
از دیگر سو، همین قساوت سپاه یزید است كه بر عظمت نهضت سترگ عاشورا میافزاید، زیرا حضرت امام حسین (علیه السّلام) با شناخت و پیشبینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در راه احیای دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواریهایی نتوانست هیچ گونه خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد.
رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین علیه السّلام؛ تنها كسی میتواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد كه مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاك پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسواكننده سیاهكارانی كه داعیه جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سر دادند.
رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است برای آن كه اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و او (سلام الله علیها) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ كه حق بر باطل پیروز خواهد شد و اینك پس از قرنهای متمادی آنان كه به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف میشوند، به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این كودك سه ساله را با خلیفه جابری چون یزید درمییابند.
حضرت رقيه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بنيهاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت. از درون خرابههاي شام، صداي كودكي به گوش ميرسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب ميدانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را ميگرفت. انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.
اين بار، پدر در سوگ رقيه نشست: چقدر بيتابي دخترم! اين همه دلشكستگي چرا؟ مگر دستهاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نكرد؟ اينك آمدهام در ضيافت شبانهات و در آرامش خرابهات. كوچك دلشكستهام! پيشتر نيز با تو بودم و ميديدمت. شعله بر دامان و سوختهتر از خيمه آه ميكشيدي و در آميزه خار و تاول، آبله و اشك، صحراي گردان را به اميد سر پناهي ميسپردي. مهربان دلشكستهام! صبور صميمي! مسافر غريب و كوچك من! مگر نگفتي كه بابا كه آمد، آرام ميگيرم. اين همه ناآرامي چرا؟
مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش ميگذارم و ميخوابم؟ نه ...، نه دختركم نخواب! ميدانم اگر بخوابي، ديگر عمه نميخوابد. ميدانم خواب تو، خواب همه را آشفته ميكند. نه ... نخواب دخترم! دخترم! بگذار لبهاي چوب خوردهام امشب ميهمان بوسهاي باشد از پيشاني سنگ خوردهات؛ از گيسوي پريشان چنگ خوردهات؛ از شانههاي معصوم تازيانه ديدهات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خوردهات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم. نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد. و چنين شد كه رقيه (س)، هنگامي كه سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.
آرامگاه ملكوتی دخت سه سـالـه امـام سـوم شیعیان در شام كنـار بـاب "الفـرادیـس" مابین كوچه های تاریخی و پر ازدحام دمشـق است كه هر ساله بسیاری از شیفتگان اهل بیت (علیهم السّلام) را از مناطق مختلف جهان به سوی خود جلب می كند. پروردگارا حرم این فاطمه صغیره در سوریه را از شر دشمنان اسلام و شیعیان رهایی بخش.
مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد
کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد
دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده
اولین شعله که آید سپرش می سوزد
سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد
تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد
بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد
اثر سوختگی دور و برش می سوزد
تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه
ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد
شده ام مثل همان مادر محزونی که
همه شهر ز آه سحرش می سوزد
عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد
ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد
تا ترک های لب تشنه بابا دیدم
جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد
بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید
سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد