«تابناک»؛ شب هفتم و روز هفتم محرم ـ بنا بر سنت تاریخی ـ متعلق به حضرت علی اصغر، طفل مظلوم امام حسین (ع) است که با لب عطشان به شهادت رسید. مشهور است على اصغر، شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرء القيس است، و على اصغر با سكينه از جانب مادر نيز برادر و خواهر بودند. در مورد نام اين طفل، علامه مجلسى در جلاء العيون مىگويد: «بعضى او را على اصغر مىنامند».
در کتاب منتخب التواریخ نقل شده: در یکى از زیارات عاشورا آمده است: «و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به / و سلام بر فرزند تو على اصغر که در مورد او مصیبت سختى بر تو وارد شد».
هنگامى که همه یاران و اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، نداى غریبانه امام بلند شد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله... هل من مغیث یرجوا الله باغثتنا؛ آیا حمایت کننده اى هست تا از حرم رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ حمایت کند؟ آیا فریادرسى است که براى امید ثواب ما را یارى کند؟».
وقتى که این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صداى گریه و شیون آنها بلند شد، امام کنار خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم. کودک را گرفت، همین که خواست ببوسد، حرمله تیرى به سوى گلوى نازک او رها کرد، آن تیر به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح کرد».
در این باره سید حید حلى گوید: «و منعطفا اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا؛ امام حسین ـ علیه السلام براى بوسیدن کودک شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه دار».
امام آن کودک را به زینب ـ علیها السلام ـ داد فرمود: او را نگه دار و دستش را زیر گلوى کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بى انه بعین الله تعالى؛ چون خداوند این منظره را مى بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است».
و در احتجاج آمده: «امام حسین ـ علیه السلام ـ از اسب پیاده شد و (در کنار خیمه یا پشت خیمه) با غلاف شمشیرش قبرى کند، و کودکش را به خونش رنگین و دفن کرد».
اما روایت دیگری نیز آمده که بیشتر مورد تأکید است، روایت شده، امام حسین ـ علیه السلام نزد خواهرش ام کلثوم (زینب صغرى) آمد و به او فرمود: «اى خواهر! تو را در مورد نگهدارى کودک شیرخوارم سفارش مى کنم، زیرا او کودک شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد».
امکلثوم عرض کرد: «برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده، از قوم براى او شربت آبى بگیر».
امام حسین ـ علیه السلام ـ على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به قوم فرمود، «شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و از آنها جز این کودک نمانده که از شدت تشنگى مثل مرغ، دهان باز مىکند و مىبندد این کودک که گناه ندارد، نزد شما آوردهام تا به او آب بدهید».
امام خطاب به این قوم ظالم و پیمان شکن فرمودند: «یا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه کیف یتلظى عطشا / اى قوم اگر به من رحم نمىکنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمىبینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىکند؟».
هنوز سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرمله بن کاهل اسدى گلوى نازک او را هدف تیر سه شعبهاش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد؛ «فذبح الطفل من الورید، او من الاذن الى الاذن؛ از شریان چپ تا شریان راست على اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید».
«فاتى به نحو اللئام منادیا یا قوم هل قلب لهذا یخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بید الحتوف و القى من لا یجزع / پس آن کودک را به سوى قوم پست آورد، در حالى که صدا مىزد: اى قوم، آیا دلى هست که از خدا بترسد و بر این کودک توجه نماید؟، به جاى جواب، حرمله تیرى بر کمان نهاد و آن کودکى را که از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت، هدف تیر قرار داد».
مصیبت جگرسوز على اصغر به قدرى بر امام حسین ـ علیه السلام ـ سخت بود که آن حضرت در حالى که گریه مىکرد، به خدا متوجه شد و عرض کرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم، داورى کن. آنها ما را دعوت کردند تا ما را یارى کنند، ولى به کشتن ما اقدام مىکنند».