«تابناک» در آستانه پایان سال میلادی معرفی می‌کند؛

«بچگی» پیشتاز مطلق سینمای 2014

«بچگی» نشان داد هنوز می‌توان خارج از ساختار معمول استودویی و با کار سخت و مستمر در بسترهایی که ظاهراً بارها مورد استفاده قرار گرفته، آثاری متفاوت را خلق کرد و از کلیشه مرسوم تولید سریع به نفع تولید باکیفیت‌تر عبور نمود و البته این استمراربخشی تولید به منزله قیمت بالای فیلم تمام نشود.
کد خبر: ۴۵۸۴۰۳
|
۲۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۱ 15 December 2014
|
8106 بازدید
منتقدان مطرح رسانه‌های سینمایی جهان در شرایطی همراستا با برگزاری جشنواره‌‌ها و جوایز بین‌المللی در هفته‌های پایانی سال 2014 به معرفی برترین‌های سینما در این سال میلادی پرداخته‌اند که با جمع بندی  این لیست‌ها، می‌توان به نام‌های واحد و یا پرتکراری رسید و در این میان «بچگی / Boyhood» از دیگر آثار بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

به گزارش «تابناک»؛ با آغاز فصل اهدای جوایز سینمایی و برگزاری پرتراکم جشنواره‌ها و جوایز مطرح سینمایی، رسانه‌های سینمایی جهان نیز با تکیه بر قلم منتقدان شناخته شده سینمایی اقدام به معرفی لیستی از برترین‌های سینما در سال 2014 کرده‌اند؛ لیست‌هایی جذاب که مخاطب را به سمت آثا  مختلف سینمایی سوق می‌دهد و با توجه به جایگاه هر رسانه و همچنین نوع نگاه هنری رسانه، مخاطبان خاص آن جریان سینمایی، به سمت آثار منتخب گرایش نشان می‌دهند.

در واقع اگرچه در برخی از بخش‌ها چهره‌ها و آثار واحدی برگزیده شده‌اند اما نمی‌توان با تجمیع لیست‌های منتخبین جشنواره‌ها و جوایز سینمایی با لیست‌های رسانه‌ها، به ترکیب کاملاً واحدی به عنوان منتخبین سینما رسید؛ ترکیبی که «تابناک» با تجمیع لیست رسانه‌هایی چون سایت اند ساند، امپایر، پره میر، کایه دو سینما و برخی جوایز سینمایی که در هفته‌های اخیر در آمریکا اهدا شده نظیر جایزه هیات ملی نقد و جوایز فیلم مستقل بریتانیا معرفی می‌کند.


1- بهترین فیلم سال: «بچگی / Boyhood»

بچگی یا پسربچگی، تازه ترین اثر «ریچارد لینکلیتر» فیلمساز آمریکایی، کار بزرگی است که این کارگردان برای ساختش 12 سال زمان صرف کرده است. لینکلیتر که با ساخت سه گانه پیش از طلوع (1995)، پیش از غروب (2004) و پیش از نیمه شب (2013) نشان داده تا چه حد در تولید فیلم صبور است، این بار یک پرده دیگر رو کرد و آن هم به تصویر کشیدن 12 سال زندگی مستمر یک کودک در قالب یک فیلم است.

ظاهراً فیلم نباید اثر خاصی باشد اما این کارگردان، یک نابازیگر را از کودکی تا جوانی همراهی کرده و اثری داستانی خلق کرده که منتقدان را شگفت زده نموده است. «بچگی» نشان داد هنوز می‌توان خارج از ساختار معمول استودویی و با کار سخت و مستمر در بسترهایی که ظاهراً بارها مورد استفاده قرار گرفته، آثاری متفاوت را خلق کرد و از کلیشه مرسوم تولید سریع به نفع تولید باکیفیت‌تر عبور نمود و البته این استمراربخشی تولید به منزله قیمت بالای فیلم تمام نشود.

گاهی اوقات ساده‌ترین داستان‌ها می‌توانند به شدت تاثیرگذار باشند و مخاطب را غرق در خود نمایند، این همان ویژگی پسر بچگی است که باعث می‌شود نتوان از تماشایش دست کشید. مخاطب، حتی از نوع ایرانی‌اش، احتمالاً با این اثر ارتباط برقرار می‌کند، چرا که فضا کاملاً طبیعی است و روایت مستندگونه‌ «بچگی»، یادآور حس و حال خود ما و اطرافیانمان است. «تابناک» این آخر هفته خلاصه و نقد مفصلی از این فیلم را به همراه خلاصه‌ای از فیلم در بخش «پنجمعه» منتشر می‌کند.


2- «دختر گم‌شده / Gone Girl»
تازه‌ترین اثر دیوید فینچر همچون آثار پیشینش با تحسین اغلب منتقدان مواجه شده است. این فیلم نئونوآر 149 دقیقه‌ای، اقتباسی است از رمانی به همین نام که آن را هم خود گیلیان فلین در سال 2012 نوشته و فینچر با سپردن نقش‌های اصلی به بن افلک و رزاماند پایک توانسته اثری تاثیرگذار را از دل این کتاب به تصویر بکشد.

داستان فیلم درباره یک نویسنده سابق اهل منهتن نیویورک به نام نیک (بن افلک) می باشد که هم اکنون کار نویسندگی را رها کرده و به شهر میزوری بازگشته و یک کافه را اداره می کند. نیک همسری زیبا به نام اِمی (رزموند پایک) دارد که در آستانه جشن گرفتن پنجمین سالگرد پیوند مشترکشان می باشند. اما در سالگرد ازدواج این دو، ناگهان اِمی ناپدید می شود و نیک نیز پلیس را در جریان این موضوع قرار می دهد تا بتوانند همسرش را بیابند. برای بررسی موضوع، کاراگاه روندا (کیم دیکنز) و جیم (پاتریک فاگیت) به محل اعزام می شوند تا تحقیقاتشان را درباره ناپدید شدن اِمی آغاز کنند.

آنها در جریان بررسی های خود متوجه لکه های خون مشکوکی بر روی کابینت آشپزخانه می شوند و این باعث می شود آنها به خودِ نیک مظنون شوند و... «دختر ناپدید شده» را دیوید فینچر کارگردانی کرده که استعداد بسیار زیادی در سیاه کردن فضای داستان دارد و اینبار نیز این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داده است. فینچر در جدیدترین ساخته اش، جامعه ای را متصور شده که شور و هیجان همیشگی اش را به دلیل رکود اقتصادی از دست داده است. این رکود اقتصادی به شدیدترین وجه ممکن بر روی شهر میزوری که محل رخداد داستان است سایه افکنده و نماهای بسته و تاریکی که فینچر از شهر و همچنین فروشگاه های بسته شده گرفته، به خوبی موفق به القای حس خفقان آوری شده که رکود اقتصادی به جامعه آمریکا تحمیل کرده و طراوت را از آن سلب کرده است.


3- «خواب زمستانی / Winter Sleep»
تازه ترین اثر نوری بیلگه جیلان محصول کشورهای ترکیه، آلمان و فرانسه است. این کارگردان ترک با این فیلم در شصت و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن توانست نخل طلای کن را بدست بیاورد. خواب زمستانی داستان یک بازیگر بازنشسته ثروتمند را روایت می کند که رویای بازی کردن نقش خدا را در سر دارد. آیدین با ریش های جوگندمی اش ( با بازی هالوک بیلگینر) مشرب، رفتار، اعتماد به نفس و جوهر مناسبی برای بازی در این نقش را دارد. اما قطب نمای اخلاقی او گاهی هم جهت اشتباه را نشان می دهد. نوری بیلگه جیلان، مهره سنگین وزین خود یعنی آیدین را به میدان فرستاده تا جایزه نخل طلا را ببرد. آیدینی که لغزش هایی می کند و برای رسیدن به قله های خود آگاهی دچار تغییرات زیادی می شود.

از نظر شروع سکانس ها و از نظر تناسبات، می توان خواب زمستانی را یک فیلم سینمایی جذاب و عالی دانست. این فیلم، در بهترین حالت، جیلان را یک انسان بسیار سخت گیر و موشکاف نشان می دهد. یعنی درست در همان مسیری که اینگمار برگمان، قبل از او بود. به طور قطع، جیلان با این موشکافی سنگین و تند روی یک کاراکتر، از اینکه به تم های کلاسیک آثار برگمان گریز بزند، هراسی نداشته است. تم هایی مثل مسئولیت پذیری اخلاقی و مساله وجود شیطان در دنیایی که بی خدایی در آن رواج دارد. جیلان هم در حالی که دانه های برف شروع به پرواز می کنند و آتش در شومینه شعله ور می شود، این خصوصیات را در فیلم، مورد بررسی دقیق قرار می دهد.

فیلم خواب زمستانی، پر سر و صدا، مبهم و در مواقعی باشکوه است و جیلان را به عنوان بافنده ای ماهر نشان می دهد که روی «سه گانه سرنوشت» برگمان، گلدوزی می کند و آن را با ظاهری فریبنده تر عرضه می کند و از طرفی دیگر، اندرزهای اخلاقی کهنه ژان پل سارتر را روی یک پارچه پر طرح و نگار می بافد. معلوم می شود که فقط آدم ها نیستند که به مثابه جهنم اند. بلکه آدم ها در یک هتل در هم و برهم، همراه با بارش برف و اسبی وحشی که در اسطبل به زنجیر بسته شده است، این جهنم را ساخته اند.


4- «آیدا / IDA»
تازه‌ترین ساخته پاول پاولیکوسکی که سینمای لهستان را برای رقابت برای اسکار فیلم غیرانگلیسی زبان 2015 نمایندگی می‌کند، در همه اجزاء اعم از فیلمنامه، کارگردانی، طراحی صحنه و لباس و البته بازی‌ها، حرف‌ برای گفتن دارد. «آیدا»، در فریم به فریم خود به صورت درخشانی غم انگیز است و تصویربرداری سیاه و سفید آن که توسط «لوکاس زال» و «ریزارد لنچوسکی» فوق العاده قدرتمند انجام شده، در ترکیب با آب و هوای گرفته لهستان و محرومیت های دوره ی کمونیستی محیطی ظالمانه و بی‌رحم را تصویر می‌کند.

مطابق با روایت این اثر، آنا (آگاتا ترزبوکوسکا) راهبه تازه کاری است با چهره ای باز و گشاده و چشم های درشت تیره رنگ و احتمالاً در اواخر دوره ی نوجوانی خود به سر می برد و در شرف ادای سوگند راهبگی قرار دارد. با اینحال مادر روحانی ارشد اصرار دارد که او قبل از آن به دیدار تنها قوم و خویش زنده اش، خاله ای به نام وندا (آگاتا کولزا) برود که زنی مادی است که به سرعت وارد میانسالی می شود. او که در اولین برخورد به همراه مردی در آپارتمانش دیده می شود، مشخص است زمانی جذاب بوده اما زندگی سخت (کمتر پیش می آید او مست نباشد) و کار و تجربه ی طاقت فرسا او را از پا درآورده اند.

وندا اکنون یک قاضی است که همانطور که یک دادستان عمومی وحشت‌زده به او لقب «وندای سرخ» را داده، یک دهه قبل افراد زیادی را به کام مرگ فرستاده است. وندا با رک گویی و صراحتی که به زودی مشخص می شود ویژگی اصلی اوست، به خواهر زاده اش که در یک یتیم خانه بزرگ شده است اطلاع می دهد که او یهودی است و نام واقعی اش آیدا لبنسترن است و آنها به زودی به خانه ی روستایی متروکه آبا و اجدادی که در طول جنگ جهانی دوم پناهگاه پدر و مادرش بوده سفر می کنند تا ببینند چه اطلاعاتی می توانند به دست بیاورند... .


5- «لویاتان / Leviathan»
اثر مهم آندری زویاگینتسف، محصول سال 2014 کشور روسیه، اثری متفاوت و انتقادی است. این فیلم در جشنواره فیلم کن 2014 بعنوان یکی از فیلم‌های برگزیده در بخش نهایی مسابقه شرکت داشت و زویاگینتسف توانست جایزه بهترین فیلم‌نامه را با این فیلم از آن خود کند. پس از این نیز کمیته اسکار روسیه «لویاتان» را به عنوان نماینده روسیه در بخش فیلم خارجی‌زبان هشتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی معرفی کرد.

این انتخاب از آن جهت شگفت‌انگیز است که فیلم تحسین‌شده زویاگینتسف فیلمی سنت‌شکن است. به عنوان مثال در صحنه‌ای از فیلم چند پلیس مست با تفنگ آکا-۴۷ به عکس‌های رهبران روسیه شرکت می‌کنند و دربارهٔ شلیک به عکس ولادیمیر پوتین رئیس جمهور فعلی روسیه شوخی می‌کنند. «لویاتان» در ادامه از این هم فراتر می‌رود و به یک کیفرخواست آشکار علیه فسادی که در تمام اجزای حکومت ریشه دوانده است، نیروی پلیس، سیستم قضایی و کلیسای ارتدکس تبدیل می‌شود. 

«لویاتان» –که عنوان آن به یک هیولا یا اژدهای عظیم‌الجثه‌ اسطوره‌ای اشاره دارد– نگاهی صریح و بی‌پرده به اقدامات یک شهردار فاسد (با بازی رومن مادیانوف) دارد که همه مخالفانش را از سر راه برمی‌دارد. او با بی‌رحمی یک ملک مشرف به دریا را از مردی به نام کولیا (الکسی سربریاکوف) می‌گیرد و با این کار او و خانواده‌اش را نابود می‌کند.


6- «درون لوین لوئیس دیویس / Inside Llewyn Davis»

تازه ترین روایت برادران کوئن، داستان خواننده-ترانه سرای موسیقی سنتی در دهه 1960 نیویورک را به تصویر می‌کشد. این اثر که برشی چند روز از زندگی این خواننده است، پس از اکران در جشنواره فیلم کن 2013 جایزه گرندپریکس را برد.

گرچه داستان فیلم تا حدی در کلوب های خیابان بلیکر در منطقه ی منهتن در دوره ای که شهرتی افسانه ای کسب کرده‌اند اتفاق می افتد، اما فیلمنامه شخصیت پرداز اصلی بیشتر به ویژگی های شخصی که نام آن در عنوان فیلم آمده است می پردازد؛ ویژگی هایی مانند اختلال عصبی، فقدان خود شناسی و خود آگاهی روزافزای او و ناتوانی اش در اینکه محدودیت هایش را به خدمت استعداد هنری اش در بیاورد. در حالی که موسیقی به درون فیلم نفوذ کرده، تماشاگران در انتظار یک فیلم هستند، یک نُت کلیدی که نسخه کمی داستانی شده زندگی تمام ستارگان موسیقی توهمی را در خود دارد، اما بایستی کمی توقع خود را پایین بیاورند.


7- «خشن ترین سال / A Most Violent Year»

«جی.سی. چَندور» یک عادت خوب مبنی بر ساختن فیلم‌هایی بسیار خوب منطبق بر ایده‌هایی ساده و در نگاه اول نه چندان جذاب دارد، مثلاً کلنجار رفتن چندین سرمایه‌گذار در دفترهایشان با بحران مالی، یا یک پیرمرد که با قایقش در دریا گم می‌شود و حالا هم مردانی که در رقابت برای تصاحب دنیای فریبنده و پرسود سوخت هستند.با «یک سال بسیار خشن»، این نویسنده و کارگردان دوباره یک داستان پر گیر و دار و بی‌رحم در مورد نظام سرمایه‌داری در یکی از متلاطم‌ترین سال‌های تاریخ نیویورک را به تصویر می‌کشد.

«اسکار آیزاک» بازیگر نقش اول است، کسی که همچون یک تاجر که سعی می‌کند در یک دنیای کثیف آلوده نشود، سرآمد و عالی است، این فیلم با داستان درگیرکننده‌اش برای فروش خوب در گیشه باید تلاش زیادی بکند اما تماشاگران خوش‌سلیقه و خاص‌تری که به تماشای فیلم خواهند آمد را با مهارت فوق‌العاده‌اش در دراماتیزه کردن وقایع که البته همچون فیلم‌های گنگستری معمول متفاوت است، تحت تاثیر قرار خواهد داد.

همانند اولین اثرش یعنی «درخواست نهایی/Margin Call»، چندور باز هم یک سری روابط و فعالیت‌های بازرگانی پنهانی که نه تنها قابل درک، بلکه بسیار هیجان‌آور و مربوط به طمع انسانی هستند را به تصویر کشیده است. او این طمع را به رویای آمریکایی و اشتها و طمع زیاد در زندگی پیوند می‌زند، اما نه به شکل پر زرق و برق و فخرفروشانه یا با نکوهش بی‌دلیل نظام سرمایه‌داری. اثر جدید او نگاهی سختگیرانه و رک و بی‌پرده نسبت به بازرگانی در ازای هرچیز دارد و در این راه به وفور از به تصویر کشیدن احساسات و موارد اخلاقی استفاده می‌کند. با استفاده از سال 1981 که به عنوان خشن ترین سال نیویورک از نظر جرم و جنایت‌هایی نظیر تجاوز و قتل از آن یاد می‌شود، به نظر می‌رسد چندور می‌خواهد بگوید که این سال به اندازه‌ای که آن را خشن می‌پندارند، خشن نیست بلکه نگرش ما نسبت به آن سال خشن و بد است.

این نویسنده و کارگردان شخصیت‌ها و لایه‌های داستان را با حربه‌ای ماهرانه و دراماتیک معرفی می‌کند. پس از یک شروع غافلگیرکننده که طی آن یک راننده‌ی جوان کامیون حمل سوخت (با بازی «الیس گابل») به سختی مورد حمله قرار گرفته و از ماشینش بیرون انداخته می‌شود، آبل مورالس (با بازی «اسکار آیزاک») با ادب و پاک طینت به همراهی وکیل اخمو و بداخلاقش (با بازی «آلبرت بروکس» که به طور کامل این نقش را یکنواخت ایفا کرده است) قراردادی مبنی بر نگهداری از یک تشکیلات نفتی که در نیویورک و زیر آب نگهداری می‌شود با چند یهودی می‌بندند، آبل مقداری پول کم می‌آورد که باید آن را تا آخر ماه پرداخت کند، وگرنه تشکیلات باارزشش را از دست می‌دهد.


8- «هتل بزرگ بوداپست / The Grand Budapest Hotel»

وس اندرسن نویسنده و کارگردان این کمدی، با الهام از آثار اشتفان تسوایگ و به خدمت گرفتن بازیگرانی همچون رالف فاینس، فهرید موری آبراهام و متیو آمالریک آدرین برودی، فیلمی متفاوت خلق کرده است. غیر قابل پیش بینی بودن روایت «هتل بزرگ بوداپست» این اجازه را می‌دهد که خیلی سریع پیش رود. آرایشی از چندین بازیگر زبده همراه با چاشنی شوخ طبعی منحصر به فرد و غیر معمول اندرسون مخاطب را به کاوش در فیلم و درگیر شدن با آن ملزم می‌کند.

مطابق با داستان این فیلم، در سال 1930 که دولتی فاشیست در حال قدرت گرفتن است و شعله جنگ در حال روشن شدن، هتل بزرگ بوداپست به واسطه تلاش فراوان مهماندار و شاگردش به یکی از برترین تفریحگاه‌های اروپا تبدیل شده است. یکی از مشتریان همیشگی هتل می‌میرد و یک نقاشی ارزشمند به مهماندار می‌رسد، با این اتفاق همه چیز تغییر می‌کند. وارثان این [مشتری] زن به سرکردگی پسرش، دمیتری (با بازی آدرین برودی)، در صدد بر می‌آیند نقاشی را به هر نحو ممکن پس بگیرند.

گوستاو به اشتباه به جرم قتل در یک پایگاه نظامی به زندان می‌افتد. در همین حین دمیتری با کمک دستیار روانی اش به نام جاپلینگ (با بازی ویلم دافو) در جستجوی نسخه‌ای از وصیتنامه دومی بر می‌آید که اگر آن نسخه علنی شود اهدافش از تصاحب میراث به خطر می‌افتد. اولین گزینه‌ای که برای فیصله دادن این قضیه به ذهن جاپلینگ می‌رسد بوی کشت و کشتار می‌دهد، کاری که در آن ید طولایی دارد..


9- «شبگرد / Nightcrawler»

برجسته‌ترين عامل نخستين تجربه کارگردانیِ دن گيلرویِ فيلمنامه نويس، بازی است که توانسته از جک جيلنهال بيرون بکشد. بر اساس سنت براندو، بيل، ترون و ديگران جيلنهال برای ايفای نقش لوئیس بلوم بايد استحاله جسمانی بسيار شديدی را تجربه کند. لوئیس شخصيتی مشوش و وحشت زده است و بازيگر خوب توانسته آن را دربياورد. ظاهر نزار جيلنهال به طرز عجيبی نگران کننده است، البته نه نگران کننده تر از پرسوناليته لوئیس. لبخند جعلی، چشمان مرده و رفتار مؤدبانه‌اش نقابی است بر نيروی درونی که کنترلش از عهده هر عقل سيلمی خارج است. او ضد قهرمانی کلاسيک است، گرچه حتی اين تعريف هم به خوبی نمی‌تواند شخصيتش را توصيف کند.

وقتی «شبگرد» شروع می‌شود، لوئیس سارقی است که آهن قراضه می دزد و به چندر غاز به مال خری می‌فروشد تا پول بخور و نميری برای گذران زندگی به دست بياورد. يک روز، سر يک صحنه تصادف جاده ای می‌رسد و متوجه مردی به نام جو لودر (با بازی بيل پاکستون) می‌شود که در حال فيلمبرداری از صحنه تصادف است. وقتی لوئیس از او می‌پرسد که چه کار می‌کند، جو به او می‌گويد دارد از اين حادثه برای اخبار تلويزيون فيلم می‌گيرد و بعد همان کنايه «هر جا خون باشه، پول هم هست» را بيان می‌کند.

روايت اپيزودی «شبگرد» هر از گاهی دچار برخی مسائل اساسی می‌شود و رابطه بين لوئيس و ريک، برخلاف اجتناب فيلمساز از نمايش خصوصيات ارتباطی لوئيس، جواب نمی‌دهد، چون در وهله اول به نظر می‌رسد که ريک بيشتر شبيه يک نويسنده مصنوعی است تا فردی واقعی. فيلم در تبليغاتش به عنوان نمونه ای از ژانر تريلر نمايش داده می‌شود، اما بيشتر شخصيت محور است و در پي مکاشفه طرز فکر انسانی که در بهترين حالت مردم گريز و در بدترين حالت جامعه ستيز توصيف می‌شود، است. اين [فيلم] سرگرمی جدی و خيالبافانه ای است که به تدريج جذاب و متقاعد کننده می‌شود و باعث می‌شود به آنچه اخبار تلويزيونی می‌فروشند بيشتر دقت کنيم.


10- «تک تیرانداز آمریکایی / American Sniper»
کلینت ایستوود کم کم به مسیری می‌رود که کارگردانی‌اش حتی برجسته‌تر از بازیگری‌اش در سینما نمود یابد و اثر تازه‌ای نیز بر همین چهارچوب می‌تواند تاکید کند. قصه فیلم شرح حال گونه «تک تیرانداز آمریکایی» درباره کریس کایل یکی از افسران نیروی دریایی است این فیلم براساس قصه یک کتاب پرخواننده به همین نام ساخته می‌شود.

نام کامل این کتاب «تک تیرانداز آمریکایی: شرح حال سرشناس‌ترین تک تیرانداز تاریخ آمریکا» است که فیلم ایستوود فقط بخش اول آن را مورد استفاده قرار می‌دهد. قصه این کتاب زندگی کریس کایل اهل تگزاس را از یک آدم معمولی تا رسیدن به جایگاه بزرگترین تک تیرانداز کل تاریخ آمریکا مرور خواهد کرد. منتقدان می‌گویند اسپیلبرگ از این کتاب، یک فیلم متفاوت خلق کرده و این نقد معمول را نمی‌توان به اثر تازه‌اش وارد نمود که فیلمش نتوانسته تصویری جامع و سینمایی از قصه روایت شده در کتاب را به تصویر بکشد.

«تک تیرانداز آمریکایی» به شدت - از نظر موضوع، تم و کیفیت- به فیلم «قفسه درد» شبیه است. با بازی درخشان بردلی کوپر با آن لهجه‌ی تگزاسی‌اش که اینجا بسیار شکسته و غمگین به‌نظر می‌رسد به گونه‌ای که تا کنون ما او را اینچنین ندیده‌ایم، دومین فیلم «کلینت ایستوود» در سال 2014 تبدیل به بهترین فیلم او در سال‌های اخیر شده است.

حضور فیلمبردار خوبی به نام «تام استرن» که کارش عالی است، فضاسازی عالی که طراحی اش بر عهده ی «جیمز جی. موراکامی» و «کاریز کاردناس» بوده است، تدوین خوب «جوئل کاکس» و «گری دی. روک» و موسیقی های عالی و صدابرداری عالی همه و همه در این فیلم هست و به فیلم کمک می کنند که باعث شده تا این عوامل اینجا درخشان تر از تمام فیلم های ایستوود باشند.


11- «مامی / Mommy»
خاویر دولان، بازیگر و فیلم‌ساز اهل کشور کانادا که در جشنواره فیلم کن 2014 با این فیلم جایزه هیئت داوران را بدست بیاورد، متولد 1989 است و در واقع جوان‌ترین فیلمساز حاضر در بخش رقابتی جشنواره کن بود. ورود امثال خاویر نولان با چنین سنی به بخش رقابتی فیلم کن ممکن است در سالهای اخیر یک امر عجیب و غریب به نظر برسد، در حالی که حداقل تا 15 سال پیش هرگز چنین رویدادی تازگی نداشت. از آنجائی که کن محل بروز و ظهور استعدادهای ناب سینماست در دهه‌های قبل همواره در بخش رقابتی چهره‌های موجه جوان نیز حضور داشتند اما مدتها‌ است که این روند تعطیل شده‌ بود.

دولان پیش از این تریلرهای رواشناسانه ساخته و فیلم تازه‌اش نیز به نوعی به همین سینما تعلق دارد. داستان فیلم در باره مادر مجردی است که به سختی و تنهایی سعی دارد پسرش را بزرگ کند و در این راستا از محبت‌ها و مساعدت‌های همسایه‌ای مرموز هم سود می برد. در حالی که معلوم نیست این همسایه خیر؛ موجودی واقعی است یا حاصل خیال‌پردازی‌های مادر تنها.


12- «لاک / Locke»
استیون نایت، کارگردان این ملودرام بریتانیایی فیلمی متفاوت را در یک لوکیشن به تصویر کشیده است. فیلمبردار با تغییرات مداوم لنز ها و زاویه ها و استفاده زیرکانه از نور محدود منعکس شده، «لاک» موفق می شود شیوه های مختلف و جذابی برای نگاه کردن به یک انسان یکسان در یک بی.ام. و متحرک یکسان، پیش روی مخاطب قرار دهید و شاید یکی از جذابیت‌های فیلم، همین تصویرسازی متفاوت است که باعث می‌شود نتوان از پرده چشم برداشت.

«هریس زامبارلوکوس»‌ که سلاح مخفی فیلم «لاک» به شمار می رود، کارهایی انجام داد تا به تدوینگر کهنه کار فیلم، «جاستین رایت»،‌ مواد اولیه ای با ظاهری متفاوت برای کار کردن ارائه کند. زامبارلوکوس که با سه دوربین فیلمبرداری مجزا کار می کرد، هر باری که حافظه دوربین خود را تعویض می کرد (هر 37 دقیقه یکبار) لنز دوربین را هم تغییر می داد. علاوه براین در هر شب فیلمبرداری هر دوربین را در زاویه ای متفاوت کار می گذاشت.

بر اساس روایت این فیلم، یک روز پیش از بتن‌ریزیِ بزرگ در بیرمنگام، به آیون لاک، یکی از مدیران پروژه، خبر می‌رسد که برای زایمان زودرسِ بتان، یکی از همکارانش که هفت ماه پیش شبی را با هم سر کرده بودند، باید به لندن برود. علی‌رغم مسئولیتِ شغلی‌اش و این‌که همسر و فرزندانش برای دیدن مسابقهٔ فوتبال مهمی منتظرِ رفتن آیون به خانه هستند، او تصمیم می‌گیرد برای زایمان بتان خودش را به لندن برساند.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟