شوخی‌های فرمانده و علمدار کربلای ۵ به روایت فیلم

سردار سرلشکر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس درباره شخصیت این سردار شهید نوشت: «حسین خرازی انسان بزرگی بود. در عالم بالا به او اختیار داده بودند که بماند و یا برگردد، ولی او برگشتن و دفاع از مردم را انتخاب کرد. حسین روحی بلند، هوشی کم نظیر و دلی بزرگ داشت. هیچ خطی و مانعی از دشمن در مقابل اراده و تدبیر و شجاعت او ایستادگی نمی کرد.
کد خبر: ۴۷۹۰۱۶
|
۰۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۸ 27 February 2015
|
34683 بازدید
|

وقتی خبر شهادتش را شنیدم گفتم: «بهتر» +فیلم«وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید؛ به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می‌گویم چهره ریزنقش و خنده‌های دلنشینش، نشانهٔ بهتری است. مواظب باش، آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‌کنی. اگر کسی او را نمی‌شناخت، هرگز باور نمی‌کرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) رو به روست .

ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر،‌‌ همان تصویری را داریم که در فیلم‌های سینمایی دیده‌ایم؛ اما فرمانده‌های سپاه اسلام، امروز همه آن معیار‌ها را در هم ریخته‌اند. حاج حسین را ببین، او را از آستین خالی دست راستش بشناس؛ جوانی خوشرو، مهربان و صمیمی، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته‌اند، بر دو خصلت بیش از خصائل وی تأکید کرده‌اند: شجاعت و تدبیر.

حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود؛ اما می‌دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظه‌ای از این حضور، غفلت داشته باشد. اخذ تدبیر درست، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو، اقدام به پاتک کرده، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم» (شهید سید مرتضی آوینی).

شوخی های فرمانده و علمدار کربلای 5 به روایت فیلم
به گزارش «تابناک»؛ حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر همیشه پیروز امام حسین (ع) در مدت حضورش در جبهه، سی ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه یک دست نداشت، برای تأمین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان می‌نمود. در عملیات کربلای ۵ زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد، حاج حسین خود پیگیر این امر شد و انفجار خمپاره‌ای، این سردار بزرگ را در روز جمعه ۶۵/۱۲/۸ به سربازان شهید لشکر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجی‌اش میهمان خاک شد.
 
سردار سرلشکر محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس درباره شخصیت این سردار شهید نوشت: «حسین خرازی انسان بزرگی بود. در عالم بالا به او اختیار داده بودند که بماند و یا برگردد. ولی او برگشتن و دفاع از مردم را انتخاب کرد. حسین روحی بلند، هوشی کم نظیر و دلی بزرگ داشت. هیچ خطی و مانعی از دشمن در مقابل اراده و تدبیر و شجاعت او ایستادگی نمی کرد. در خیبر بشدت مجروح شد. دستش را در راه خدا داد. به احمد کاظمی گفت داشتند مرا بالا میبردند. جایی متوقف شدند گفتند به ما امر شده او را برگردانید. لحظه ای مکث کردم گفتم میخواهم برگردم و بجنگم. چشم باز کردم در بیمارستان بودم. احمد گفت از من تعهد گرفت که تا زنده هستم این را برای کسی نقل نکنم.»

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از خاطرات، سخنان و وصیت نامه علمدار سردار شهید حسین خرازی است که در سالروز شهادتش منتشر می‌نماییم.

کمپوت گیلاس


مرحله اول عملیات که تمام می‌شود، آزادباش می‌دهند و یک جعبه کمپوت گیلاس؛ خنک، عین یک تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده باشیم توی این گرما. از راه نرسیده، می‌گوید: «می‌خواین از مهمونتون پذیرایی کنین؟» می‌گویم: «چشمت به این کمپوتا افتاده؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم». چند دقیقه می‌نشیند. تحویلش نمی‌گیریم، می‌رود. علی که می‌آید تو، عرق از سر و رویش می‌بارد. یک کمپوت می‌دهم دستش. می‌گویم «یه نفر اومده بود، لاغر مردنی. کمپوت می‌خواست بهش ندادیم. خیلی پر رو بود.» می‌گوید: «همین که الان از اینجا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟» می‌گویم «آره. همین.» می‌گوید: «خاک! حاج حسین بود.»

شوخی های فرمانده و علمدار کربلای 5 به روایت فیلم


ساقی که از آستین خالی اش شناختم

نشسته بودم روی خاکریز. با دوربین آن طرف را می‌پاییدم. بی‌سیم مدام صدا می‌کرد. حرصم درآمده بود. آدم حسابی، بذار نفس تازه کنم. گلوم خشک شد آخه. گلویم، دهانم، لب هام خشک شده بود. آفتاب مستقیم می‌تابید توی سرم. یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد. جایی که من بودم، جای پرتی بود. خیلی توش رفت و آمد نمی‌شد. گفتم «کیه یعنی؟» یکی از ماشین پرید پایین. دور بود و درست نمی‌دیدم. یک چیز‌هایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین. به نظرم گالن‌های آب بود. بقیه‌اش هم جیرهٔ غذایی بود لابد. گفتم «هر کی هستی خدا خیرت بده مردیم تو این گرما». برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت. آستینش از شیشهٔ ماشین آمده بود بیرون، توی باد تکان می‌خورد.

واسهٔ همین کارا اومدیم حاج آقا


وسط معبر، کف زمین، سنگر کمین زده بودند؛ نمی‌دیدمشان. بچه‌ها تیر می‌خوردند. می‌افتادند. حاجی از روی خاکریز آمد پایین. دوربین را پرت کرد توی سنگر. گفت: «دیدمشون. می‌دونم باهاشون چی کار کنم». سن و سالی نداشت. خیلی، شانزده یا هفده. حاج حسین دست گذاشت روی شانه‌اش. گفت: «می‌تونی؟ خیلی خطرناکه‌ها». گفت: «واسهٔ همین کارا اومدیم حاج آقا». سوار شد. پشت فرمان بلدوزر گم می‌شد. بیل بلدوزر را تا جلوی صورتش آورد بالا. حاج حسین داد زد: «گاز بده برو جلو. هر وقت گفتم. بیل رو بیار پایین، سنگر شونو زیرو رو کن. باید خیلی تند بری» یک دفعه دیدیم بلدوزر ایستاد. حاج حسین از روی خاکریز پرید آن طرف. داد زد: «بچه‌ها بدوین». دویدیم دنبالش، بدون اسلحه. خودش نشسته بود پشت فرمان، با‌‌ همان یک دست. گاز می‌داد، سنگر عراقی‌ها را زیر و رو می‌کرد.

جای فرمانده لشکر اینجا نیست


می‌ترسیدیم، ولی باید این کار را می‌کردیم. با زبان خوش بهش گفتیم جای فرمانده لشکر اینجا نیست، گوش نکرد. محکم گرفتیمش، به زور بردیم ترک موتور سوارش کردیم. داد زدم: «یالا دیگه. راه بیفت». موتور از جا کنده شد. مثل برق راه افتاد. خیالمان راحت شد. داشتیم برمی‌گشتیم، دیدیم از پشت موتور خودش را انداخت زمین، بلند شد دوید طرف ما. فرار کردیم.

شوخی های فرمانده و علمدار کربلای 5 به روایت فیلم

سخن و وصیتنامه شهید
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام

ـ  ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: « اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد».
ـ 
اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست.
-
اگر برای خدا جنگ می‌كنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟
  ـ
در مشكلات است كه انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
-
هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
-
سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
-
همه ما مكلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
  ـ
مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.
ـ  مسأ
له من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل می‌شود.
  ـ
همواره سعی‌مان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
  ـ
من علاقه مندم كه با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.

شوخی های فرمانده و علمدار کربلای 5 به روایت فیلم

وصیتنامه اول
...
از مردم می‌خواهم كه پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم كه آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا می‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی كه با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌اللهی می‌خواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.

وصیت نامه دوم 

استغفرالله، خدایا امان از تاریكی و تنگی و فشار قبر و سؤال نكیر و منكر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشكسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده كل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمین بكن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهكاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممكن است زیاده‌روی كرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم كنید و آمرزش بخواهید.

فیلمی که خواهید دید، صحبت‌هایی است در قالب شوخی بین این شهید عزیز و معاونش جانباز حسن آقایی.

                                       
تعداد بازدید : 1866
              
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۳
در انتظار بررسی: ۱۷
انتشار یافته: ۲۸
مسعود
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
خدایش بیامرزد هر هفته پنج شنبه حتما سر مزارش میروم پاکی از روی قبرش پيداست
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
بگيد كه حاج حسين با يك از خودگذشتي ماندگار باعث فتح خرمشهر شد و در والفجر هشت لشگر مخصوص صدام را با خاك يكسان كرد
درود بر اين همه خلوص شهيد خرازي
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
نثارروح پرفتوحش فاتحه ای قرائت کنیم
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
ای کاش مسئولین یه کمی شبیه این شهدا بودند...
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
همش می گیم مسئولین تا خودمون رو فراموش کنیم
حمید
|
Japan
|
۲۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
خدا رحمت کنه این شهدای با صفای کشورمان را
در ضمن سمیرم درسته نه سمیرون
Soofi
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
تو زندگيم به پدر و مادر و شهدا مديونم خيلي. 
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
چقدر جای بزرگواری و گذشت این عزیزان تو زندگی ماها خالیست.
ای کاش به جای تخریب کردن ها ، تهمت ها و... کمی همدیگر را درک میکردیم. به حرفای هم گوش میدادیم و به جای برخورد تند،
آرام و منطقی پاسخ میدادیم.
ای کاش هم مسئولان و هم خود ما رفتار خود را بهتر کنیم.
عزت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۴۱ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
اسوه شب شکاران فخر طلایه داران همدم خوب یاران در دل لاله زاران حسین خرازی
نوحه ای که حاج صادق آهنگران یعد شهادت حاج حسین خواند
عباس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
روح شهدا با اولیاء محشور باد . حسن آقایی شهید نشده است ولی از ناحیه چشم جانباز است
ناشناس
|
Germany
|
۰۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
واقعا فاز اونايي كه ديس لايك ميزنن رو نميفهمم. شايد دوس داره هميشه و در حال ساز مخالف باشن
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیت دلار
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات