اگر قرار باشد در میان انیمشینهای سال 2014، دعوت به تماشای یکی از این آثار کرد، قطعاً «غولهای جعبه ای / The Boxtrolls» بهترین گزینهای است که میتوان پیشنهاد کرد؛ اثری متفاوت که صرفاً در تکنیک خلاصه نشده و از داستان پردازی و شخصیت پردازی قابل دفاعی نیز برخوردار است که تماشاچی را با خود همراه میسازد.
به گزارش «تابناک»؛ بعد از اکران انيميشن «فيلم لگوها / The Lego Movie» در ماه فوريه، «غولهای جعبه ای/The Boxtrolls» بهترين انيمشيني است که در سال 2014 روي پرده نقره اي سالنهاي سينما رفته است. «غولهای جعبه ای» انيميشني است که براي ساخت آن از تکنيک stop motion سه بعدي استفاده شده است.
«غولهای جعبه ای / The Boxtrolls» براي بيان داستان، الهام گرفته خود از تارزان، درباره پسرکي که توسط موجوداتي به نام باکسترول ها (غولهای جعبه ای) بزرگ ميشود، کاري بيش از تقليد انجام ميدهد. با بهره بردن از بهترين انيميشن، مجموعه اي از صداهاي موثر و فيلمنامه اي که تنها در اواخر فيلم، وقتي که مجبور به تصميم گيري ميشود، کمي ضعيف ميشود، «غولهای جعبه ای» سرگرمي خوبي را به بچه هاي بزرگتر و والديني که آنها را همراهي ميکنند پيشکش ميکند.
غولهای جعبه ای چه کساني هستند؟ موجودات عجيب و ديو مانندي که جعبهها را به عنوان لباس ميپوشند و شبها خيابانها را جست و خيز کنان در جستجوي خرت و پرت ميکاوند. چشمان پهن و برافروخته و ظاهر پژمرده و نزارشان انسانها را ميترساند و تا دلتان بخواهد شايعات ناخوشايند دربارهشان درست شده است: آنها بچهها را ميدزدند، آدمها را ميخورند و جايي زندگي ميکنند که در آن استخوانهاي قربانيهايشان همچون کوهي روي هم تلنبار شده است. اما در حقيقت آنها موجودات آرامي هستند که ترجيح ميدهند به جايي اين که کسي را بترسانند خودشان پنهان شوند. زبانشان انسان را ياد صداهايي مياندازد که جاواها (Jawas) در اولين فيلم «جنگ ستارگان / Star Wars» از خود در ميآوردند مياندازد؛ در واقع ممکن است به خود بگوييم که باکسترول ها همان جاواها، منتها بدون رب دشامبر، هستند.
پسرک داستان به نام اِگز (با صداي آيزاک هِمِستِد رايت) از زماني که تنها دو ساله بوده با غولهای جعبه ای زندگي ميکند. والدين جديد او يک غول دراز و لندوک به نام فيش (با صداي دی بِرَدلی بِيکِر) و شوی (shoe) خپل و کودن (با صداي اِستيو بِلام) هستند. اِگز از زندگي در غار زيرزميني که غولهای جعبه ای به عنوان محل زندگي و کار خود از آن استفاده ميکنند تا قبل از آمدن آرچيبالد اِسنَچِر (با صداي بن کينگزلی) راضي است. آرچيبالد اِسنَچِر، «قرمز کلاهی» است که حاضر است در ازاي خواستهاش شهر چيزبريج را از تهديدهاي شبانگاهياش خلاص کند. خواسته او پذيرفته شدن در حلقه نخبگان «سفيد کلاه» به رهبري لُرد پورتلی رايند (با صداي جَرِد هَريس) است. وقتي که اِسنَچِر پيمان سفت و سختي با پورتلی رايند ميبندد، کمپينش عليه غولهای جعبه ای را شروع ميکند (اسيرشان ميکند و وادارشان ميکند تا در کارگاهش جان بکنند)، اما نقش اِگز يا دختر پورتلی رايند به نام وينی (با صداي اِل فَنينگ) را دست کم گرفته است.
جنبه هاي تمثيلي «غولهای جعبه ای» روشن است، اما اين جنبهها براي فيلمي که مخاطبش کودکان هستند نامناسب نيست. نگرانيهاي پيش پا افتاده حاکم چيزبريج ناکارآمدي حکومت را نشان ميدهند. چرا با پولي که ميشود يک قالب پنير عظيم خريد يک بيمارستان جديد براي کودکان ساخت؟ در واقع اين کارها براي عوام فريبي و جذب آراي بيشتر انجام ميشوند[۳]. در فيلم همچنين پيام مثبتي در موافقت با اين گفته وجود دارد که تو ميتواني هرکسي يا هر چيزي که ميخواهي باشي؛ ديگران نميتوانند محدوديتهايي را بر تو تحميل کنند.
زيبايي بصري تکنيک stop-motion فيلم به قدري متفاوت است که آن را از تمام انيميشنهاي ساخته شده توسط استوديوهاي پيکسار/دريم وُرکس تاکنون متمايز ميکند. کاراکترهاي انساني کمي ظاهر اغراق شده موجودات خميري را دارند و غولهای جعبه ای قيافه عجيبي دارند ولي اصلاً براي بچهها ترسناک نيستند. طراحي صحنه دقيق جوي را ايجاد ميکند که شبح وارتر از اغلب انيميشنهاي ژنريک است. هر دو کارگردان اين اثر، گِراهام آنابِل و آنتونی اِستاچی، با سابقه اي غني در زمينه ساخت انيميشن سراغ «غولهای جعبه ای» آمدهاند. آنابِل در پروژه هاي «کورالاین / Coraline» و «سوپر نورمن / ParaNorman» کار کرده است و اِستاچی در « مورچه ای به نام زی / Antz» و «جيمز و هلوی غول پیکر / James and The Giant Peach» شرکت داشته است.
گرچه به لحاظ فني اين فيلم آمريکايي است، اما حس و حال بريتانيايي دارد. تقريباً همه (از جمله اِل فَنينگ) با لهجه بريتانيايي صحبت ميکنند. نيک فِراست و سايمون پِگ، دو تن از سلاطين کمدي انگليسي، کار صداگذاري را انجام دادهاند. و ردپاي مونتی پايتون در جاي جاي فيلم ديده ميشود. نظرتان راجع به وزن يک تني يا آهنگ پاياني نوشته شده توسط اِريک آيدِل يا صحنه فوقالعاده اي که مستقيماً از هجو آقاي کروسوت در فيلم «معناي زندگي؟/The Meaning of Life» برداشته شده است و در اين فيلم در جاي کاملاً متفاوتي به کار رفته است چيست؟
گرچه داستان خوب، کار صداگذاري عالي (به خصوص کار بِن کينگزلی به عنوان اِسنَچِر شرور) و جلوهها تأثيرگذار هستند، اما جذابيت کلي به وسيله ماهيت يبس شخصيت اصلي از بين رفته است. به بيان ساده تر، اِگز اصلاً جذاب نيست. اثر چنداني بر جاي نميگذارد. وينی بهتر از او نيست. از آنجا که اين دو نماينده کانون عاطفي «غولهای جعبه ای» هستند، اين لرزش قابل توجهي است که مانع از صعود فيلم به اِشِل بالاتر فيلمهاي انيميشني ميشود. «غولهای جعبه ای» جالب است و ميتواند بچهها و بزرگترها را سرگرم کند ولي نميتوان آن را اثري شاخص، انقلابي يا به ياد ماندني قلمداد کرد.
به تماشای خلاصهای از این فیلم در «تابناک» بنشینید