به گزارش آی اسپورت؛ 1- احتمالا خونسردترین و بیخیالترین آدم این فوتبال. این را یکی از دوستانش روایت کرده: «چند سال قبل بازی مهمی در لیگ یک داشتیم. صبح زود از خواب بیدار شده بودیم تا نقشههایمان برای آن بازی را مرور کنیم. مشغول کار بودیم که دیدیم استاد با چشمهای پف کرده وارد شد! معلوم بود درست نخوابیده و این باعث تعجب همه شد. استاد که سابقه خوابیدن درون رختکن در بین دو نیمه بازی را هم دارد، اینقدر درگیر استرس بازی شده که نتوانسته راحت بخوابد؟ از خودش پرسیدیم و جواب داد: نه بابا؛ استرس ندارم. قبل از خواب گفتم یک قسمت از سریال «لاست» را ببینم اینقدر جذاب بود که تا انتهای سیزن را تماشا کردم و نتوانستم به اندازه کافی بخوابم.» داشتید؟ استاد در شبی که دوستانش از استرس بازی بعدی خوابشان نمیبرده، نشسته یک سیزن لاست دیده. همین آرامش و خونسردی حالا او را به یکی از بهترینهای شغلش تبدیل کرده. یک دستیار دارد که خیلی خوب لیگهای پائینتر را تماشا میکند و بازیکن مستعد برایش پیدا میکند. طراحی تمرین، ارنج کردن و کوچینگ لب خط هم با آقای دستیار است. خودش هم مینشیند تماشا میکند و حالش را میبرد. قلب بزرگی دارد و میتواند به آدمهای تواناتر از خودش اعتماد کند. نان همین را میخورد.
2- دیگر به ته خط رسیده. معتقد است تا آخرش
رفته و دیگر بالاتر از آن جایی نیست. میخواهد در فوتبال باشد اما همه کارهای
دیگرش را بیشتر از فوتبال دوست دارد و بیشتر از آن برایشان وقت میگذارد. حوصله
این فوتبال را ندارد. بازیگران سریال در حاشیه را بهتر از بازیکنان مستعد فلان تیم
شهرستانی میشناسد و با «واسماس» گفتنهای جواد رضویان، بیشتر از کاپیتان تیمش
ارتباط برقرار میکند. عارش میآید با بازیکنش همکلام شود. یک فصل تمام یک بار هم
مدافع تیمش را نکشیده کنار از او بپرسد دردت چیست؟ یک بار سر جلسه نیمساعته
آنالیز تنها یک جمله از دهانش خارج شده: «آقای فلانی؛ شماره سه رو ببین.» یک جمله
در نیم ساعت. این شغل را میخواهد اما بدون دردسرهایش. آخر، وقتش را پای هر کار
دیگرش بگذارد چند برابر در میآورد.
3- بیچشم و رو، بیحیا و یک شارلاتان
به تمام معناست. و از همه مهمتر یک عوضی. چند سال قبل کلاه یکی از مظلومترین تیمهای
کشور را برداشته و امسال هم در فصل نقلوانتقالات اختیار یک تیم را به دستش سپردهاند.
دو بازیکن آورده و نزدیک به دویست میلیون تومان هم بابت آنها پورسانت زده به جیب.
یکی از این بازیکنها بدجوری توزرد از آب درآمده و سوژه خنده شده. الان بیکار است
اما پررو پررو گیر به این و آن میدهد و با این همه گند و کثافتی که در کارنامهاش
کاشته، خودش را خیلی شاخ میپندارد.
4- دست به هر چیزی بزند طلا میشود.
روی دور خوش شانسی است اما سالها بر مدار بدبیاری دور خودش چرخیده. یک دهه قبل
حضورش در تیم ملی، سوژه اعتراض جریان روشنفکری رسانههای ورزشی به تصمیمگیران
فوتبال بوده و حالا غیابش. مذهبی و آرام است و کسی از او بداخلاقی به یاد ندارد.
جز خردهتلاشها و معدود انتقادهایی که بعد از مطرح شدن نامش در میان گزینههای
مربیگری تیم ملی، انجام داده. فعلا دور، دور اوست و در لحظه آخر ورق برای او برمیگردد.
بازیکنانش اما چندان به توانایی فنی او ایمان ندارند. چه در تیم قبلی، چه در تیم
فعلی نقش خود را در موفقیتها از او پررنگتر میبینند.
5- «سفر فرنگ رفت. اسب آهنی دید و گفت
این را بخرید و به ایران بیاورید. همانجا دوربین عکاسی دید، خوشش آمد و یک دانه
خرید و با خودش آورد.» با فرنگی همکار شد و فلان تکنولوژِی را از او یاد گرفت. از
آن یکی ایرانی-فرنگی هم کلی چیزمیز یاد گرفت و با خودش به تیمش آورد. هنوز به
همسایه میگوید «همساده» اما مثل ناصرالدین شاه که همیشه با چمدان پر از فرنگ برمیگشت،
صندوقچهاش را از شعبده تکنولوژی پر کرده. شاید نداند نانو دقیقا یعنی چند تا اما
اولین آدم این فوتبال است که بابتش پول داده. باسواد نیست اما اینقدر «تیز» هست که
دوروبر باسوادها بپلکد و از آنها چیز یاد بگیرد. فعلا که این پز مدرنیته برایش آمد
داشته و سر خواستن و داشتنش بدجوری دعواست. بدجوری پیگیر است و به کوچکترین
جزئیات کارش سرک میکشد. تنها چیزی که درباره استاد نگرانمان میکند این است که
گاهی نیمه بیسواد و لمپنش به نیمه علمگرا و مدرنش میچربد و مثلا بنر به دست
خودجوشها میدهد یا در بازیهای بیربط کلاه رنگی بر سر خودش (شما بخوانید
هواداران تیم سابق) میگذارد.
6- بامزه و نترس است. چند بار تا دم
ممنوعالکاری رفته اما هنوز هم دست از کارهایش برنمیدارد. یک بار چند سال قبل
مدیرعامل تیمش در لیگ یک به او بدگمان شد که یکی از بازیها را به تیم رقیب فروخته
و درحالی که هنوز صدرنشین بود، برکنارش کرد. امسال هم لابهلای نتایج خوبش خبر آمد
که سر یک ویلا یک بازی را به رقیب پولدار فروخته. شجاعتش را خرج همین کارهای
پردرآمد میکند و دیگر حال همه را به هم زده.
7- بیمزه است اما خیلی شوخی میکند. نمیداند بیشتر از آن که شوخیهایش خندهدار باشند، این خودش است که خندهدار است. دست بزن دارد. در لیگهایی که پخش مستقیم و برنامه نود ندارند خیلی موفق است و در لیگی که برنامه نود و پخش مستقیم دارد، نمیتواند نتیجه بگیرد. بدن بازیکنانش را میدهد یکی از پیشانی سفیدهای فوتبال بسازد. همیشه درباره نتایجش شکهایی وجود داشته. امسال از شر این شکها خلاص شده و دیگر همه مطمئن شدهاند!