تصویری که در متن این گزارش بازنشر داده شده، شاید خیلی ها به خصوص هواداران قدیمی استقلال را به فکر فرو ببرد. عکسی یادگاری و دونفره از دهه 60 آبی ها ؛ امیرقلعه نویی و رضا احدی دوشادوش هم... اما زندگی این دو بازیکن سرشناس استقلال سه دهه بعد اصلا با هم قابل مقایسه نبود.
به گزارش تابناک، رضا احدی به استناد مصاحبه ای که در ماه های پایانی عمر کوتاه خود انجام داده بود، در شرایط مالی نه چندان مناسب و در بستر بیماری جان باخت و دیروز خبر فوتش پس از مدتها تحمل درد و رنج توسط رسانه ها مخابره شد. ستاره ای که پس از گذشت دهه پنجم زندگی اش ناچارشد به مسافرکشی و کار در آژانس روی بیاورد اما در همین روزها و ماه ها، در سایت ها و روزنامه ها منتشر می شود امیرقلعه نویی که طی یک دهه اخیر روی خوش فوتبال را دیده و با چند قهرمانی(که البته بخشی از آن حاصل زحمات خودش نیز هست) به گران ترین مربی داخلی فوتبال باشگاهی ایران بدل شده است، طلبی یک میلیاردی از باشگاه استقلال دارد که از فصول گذشته برجای مانده است .
صمد مرفاوی و پرویزمظلومی مربیان گذشته و کنونی استقلال هم از این قاعده مستثنی نیستند . آنها که به رغم عایدی های نجومی، صدها میلیون تومان از دستمزد خود را هنوز طلبکارند و هراز گاهی برای فراموش نشدنش، در رسانه ها محترمانه و غیرمستقیم هشدار می فرستند که از موعد پرداخت حقوق شان دوسه سالی می گذرد.
قابل کتمان نیست که اراده شخصی و تلاش فردی در مقابل جبر محیطی عاملی تعیین کننده در رسیدن هر انسانی به توفیق در زندگی است و نمی توان توقع داشت که مثلا ستاره ای که پس از پایان دوران حرفه ای ورزشی خواسته یا ناخواسته به مواد مخدر یا مسیرخلاف روی می آورد به موازات همبازی اش که مراقب بهداشت روانی و شغلی اش بوده، پیشرفت کند . در فوتبال پیشرو و ریشه داری چون انگلیس هم ستاره هایی چون جرج بست و پل گاسکوین که بدون تردید از نوادر فوتبال اروپا بودند جزای لغزش در حریم شخصی زندگی خود و اعتیاد به الکل را دادند، چه اولی در اوج رذالت جان داد و دومی نیز در فجیع ترین وضع ممکن با بسیج عمومی همبازیان و شاگردانش به مراکز بازپروری تحویل شد تا شاید حداقل زنده بماند و نامش در ردیف ستاره های مرده درج نشود.
اما آنچه بر سر رضا احدی آمد به هیچ عنوان از این جنس اتفاق ها نبود. آنها که هافبک چپ خوش استیل و کلاسیک استقلال در دهه 60 را می شناسند، می گویند رضا احدی چهره ای آرام و توام با متانت داشت که همواره پاک زیست و در دوران مربیگری نیز یکی از نوادر نسل خود در استعدادیابی و نگاه تیز در تربیت فوتبالیست های رده های پایه بود. پس چرا چنین سرنوشتی نصیب چنان شخصیت مستعدی برای الگوماندن رقم خورد؟
پس چه عاملی دلیل اصلی تفاوت سطح معاش و زیست دو ستاره هم تراز در یک نسل است؟ در ادامه این تحلیل و جستار به ناچار باز هم به حلقه مفقوده همیشگی در مدیریت ورزش ایران می رسیم؛ جایی که زنجیره منطق و برنامه ریزی جای خود را به جنجال محوری و اتخاذ تصمیم های آنی و زودگذر می دهد. جایی که همه ارکان باشگاه اسیر نتیجه محوری و حفظ صندلی هستند و زیر فشار خردکننده توقعات پایان ناپذیر هواداران،به اصطلاح تا نوک دماغ خود را بیشتر نمی بینند.
شاید برای مقایسه شرایط باشگاه های ایرانی( که واژه تیم بیشتر برازنده آنهاست) با همنوعان اروپایی شان، دو مثال دم دستی کفایت کند. مهدی مهدوی کیا ستاره سال های نه چندان دور هامبورگ، امروز در تیم های پایه این باشگاه معروف آلمانی دعوت به همکاری شده و فعالیت می کند. مهدی هنوز مراسم باشکوه وداعش با فریاد «میدی، میدی» هواداران هامبورگ را فراموش نکرده بود که در فهرست مفاخر این تیم بندرنشین، بارها مورد تجلیل قرار گرفت. او هرساله حداقل یکبار برای ضیافت شام سالگرد تاسیس باشگاه دعوت می شود و دوسال پیش نامش به عنوان یکی از نمایندگان HSV برای گذراندن دوره های مربیگری انتخاب شد.
باشگاه مشهور بایرن مونیخ این اجازه را به مهاجم ایرانی سابقش وحید هاشمیان می دهد که یک هفته از نزدیک (و نه از پشت فنس ها که جای تماشاگران است) ناظر تمرینات سرمربی بزرگی چون پپ گواردیولا باشد و حتی حین تمرین از او سوال بپرسد. این حمایت تا مراحل اخذ مدارک بالا ادامه خواهد داشت و بایرن هیچگاه حضور حتی یکساله وحید را در تاریخچه باشگاهش فراموش نمی کند.
به نمونه ای آسیایی از این دست می رسیم؛ تجلیل باشگاه الاهلی امارات از علی کریمی و حسن روشن دوستاره ایرانی تاریخ شکل گیری اش آن هم در تهران و در حاشیه یکی از بازی های لیگ قهرمانان آسیا(!) که اولی حتی با پیراهن این باشگاه به جایزه مردسال فوتبال قاره هم رسید و نامش در مراسم انتخاب مردسال 2015 آسیا از زبان بازیکن فعلی الاهلی به عنوان یک اسطوره در حضور سران فوتبال آسیا مطرح شد. تجلیلی هرچند کوچک در لابی هتل، اما دلگرم کننده و البته مبتنی بر اصول حرفه ای حفظ و نگهداری از سرمایه های باشگاه که گنجینه اعتبار آن محسوب می شوند.
اینجا در ایران اما ماجرا کاملا متفاوت است. وقتی رضا احدی به تخت بیمارستان منتقل می شود پیام آرزوی بهبودی از سوی باشگاه روت وایس اسن آلمان که 3 دهه پیش احدی در آن توپ می زد زودتر از پیام باشگاه استقلال به دست خودش و اطرافیانش می رسد. دردآورتر آنکه حتی اغلب همبازیان متمول احدی که روزگاری به همراه او دشواری های فوتبال آماتور با سفرهای طولانی اتوبوسی و بازی در زمین های ناهموارو بعضا باتلاقی شهرستان ها را بدون هیچ عایدی مالی تجربه کرده بودند هم سراغی از او نگرفتند.
وقتی مدیریت باشگاه های چون استقلال و پرسپولیس، مکانیزمی برای رصد وضع پیشکسوتان افتخارآفرین شان ندارند و بی اعتنا از کنار مصاحبه ستاره سابق شان مبنی مسافرکشی از روی ناچاری عبور می کنند، عمق فاجعه را نمی توان حتی تخمین زد.
این خلاء کی و چه زمانی در چارت باشگاه های ایران پر می شود؟ تا کی باید صبر کرد که مدیرعاملی از راه برسد و حداقل یک درصد، فقط یک درصد از اعتبارات وعایدات باشگاه را به کسانی که هویت آن را ساخته اند، تخصیص دهد؟ البته فردا صبح طبق روال معمول، در مراسم تشییع و خاکسپاری کاپیتان رضااحدی ، حرف و نقل زیاد خواهد بود. سخنران ها پشت تریبون سخن می رانند و جماعت تماشاگر هم طبق عادت این می شنوند و می روند و فراموش می کنند.
ویدیویی از زندگینامه مرحوم رضا احدی به همراه صحنه هایی از بازی هایش را در «تابناک» ببینید: