معارفه رئیس جدید دستگاه ورزش کشور و تودیع نفر پیشین با صحبتهایی همراه بود که از عمق وجود هر چهره آگاه و دلسوزی را برای منافع ایران در این حوزه تاثیرگذار در سطوح ملی و فراملی میسوزاند.
رئیس دولت دهم که علیالظاهر فراموش کرده بود جایزهای بالغ بر صد میلیونتومان برای قهرمانان ایرانی المپیک 2008 پکن در نظر گرفته بود، عنوان کرد: "
عده ای گفتند که در المپیک نتیجه نگرفتهایم اما به نظر بنده ما در المپیک نتیجه خوبی را گرفتیم چرا که بیشترین سهمیه را برای حضور در المپیک کسب کردیم که این خود یک نوع پیروزی بود. بالاخره همه کشورها در المپیک برای پیروزی حاضر می شوند... گرفتن مدال در المپیک ظاهر قضیه است و این مربوط به آدم های کوته فکر است که فکر می کنند حتما باید مدال هم کسب شود البته مدال های کسب شده از سوی ورزشکاران کشورمان در دوره آقای علی آبادی از 950 به 1530 مدال رسیده است."
این گفتهها به قدری بار معنایی سنگینی داشت که چنین تصوری را به وجود آورد شاید رئیسجمهور از مشاور ورزشی بیبهره بوده که چنین تعابیری را برای سکوهای المپیک و عملکرد چهار سال گذشته ورزش به کار برده است اما از این حیث که شاید مشاورههای ناصحیح باعث شده، رئیسجمهور به این نتیجه رسیده است که در المپیک ایران خوش درخشید یا موفق ظاهر شد، نگارنده آقای احمدینژاد را به توجه به چند نکته جلب میکند.
ابتداییترین و سادهترین بحث آنکه به گواه بخش اعظمی از دلسوزان، کارشناسان و جمع کثیری از آنهایی که نزد جامعه ورزش دارای بار فنی و سوابق مشخص مدیریتی هستند، ورزش در چهار سال اخیر حال و روز خوشی را نه در فوتبال که در اکثریت ورزشهای مدالآوری سپری نکرد و این واقعیت پس از بازیهای آسیایی دوحه، آهسته آهسته نمود عینی پیدا کرد و با ابراز نگرانی مداوم خاکخوردههای ورزش همراه شد، لکن دریغ که ورزش برای عدهای فضایی برای گرفتن تصاویر یادگاری بود و گفتهها تا زمین خوردن ورزش ایران در صحنه المپیک و سپس جامجهانی استماع نشد و پس از آن نیز این گفتهها به واسطه آنکه با منافع همخوانی نداشت، نادیده انگاشته شد.
جایگاه کارشناسی در ماههای پیاپی که میآمد و میرفت نزد مدیران ورزش همین بود و شخصاً چه توصیههایی در بدو ورود و حین حضور این مدیران انجام دادم که دریغ از عمل به کوچکترین آنها و افسوس که سر بسیاری از این مدیران به واسطه عدم توجه به توصیههای مشفقانه و روحیات انضمام یافته به لجبازی به سنگ خورد لکن ضررش بیش از کرسیای که از چنگ ایشان درآمده بود، به اهالی ورزش رسید که با هر شکست در عزای فاصلهگرفتن مردم از فضای ورزش، خون گریه میکردند.
آقای احمدینژاد؛ فاصله گرفتن مردم از ورزش و میادین ورزشی که به منزله فاصله گرفتن ایشان از سلامت و نشاط است، سادهترین محصول عدم مدالآوری در میادین بزرگ جهانی و المپیک مورد ارزیابی قرار میگیرد، کما اینکه با گرفتن یک نشان زرین المپیک در رشته تکواندو، خیل علاقمندان این رشته پربرخورد دوچندان میشود و همین مردم که امروز با تربیت بدنی قهری نصفه و نیمه کردهاند، را کنار شیاپچانگ مینشاند.
به واقع سالیانه چند صد میلیارد تومان در بخشهای مختلف ورزش هزینه میشود تا مردمی که بخشی از ایشان از مشکلات معیشتی و حتی فقدان نیازهای اولیه رنج میبرند، دقایق یا ساعاتی را بیدغدغه با نشاط به تماشای ورزش سپری کنند و یا طبقه عیانشان نیز لباس ورزش به تن کنند و در مجموعههای دولتی شمال شهر، به ورزشهایی بپردازند که امثال نگارنده علیرغم سطح درآمد قابل قبول، فرصت مشاهدهشان را نیز ندارد.
شاید حرف شما هم همین بوده است؛ هنگامی که هنوز در ورزش عدالت برقرار نیست و برای پیادهروی در محوطه یک مجموعه ورزشی باید بالغ بر صدهزار تومان پرداخت کرد و زمانی که برخی نوجوانان این مملکت با آه ورزش کردن همسن و سالانشان را نظاره میکنند، چگونه باید از مدالآوری در المپیک سخن به میان آورد؟
راستی در چهار سال اخیر برای عدالتگستری در ورزش چه حرکت گستردهای جز توسعه اماکن ورزشی انجام شد؟ اگر مشکل تبعیض در ورزش توسعه اماکن ورزشی بود، چرا هیچ اتفاقی در کاهش این فاصلهها نیافتاده و نه تنها این ارقام کاهش پیدا نکرده، بلکه شاهد افزایش قابل توجه دریافتی از مردم هستیم و این اتفاق آیا جز چنین تعبیری القاء میکند که سلامت و نشاط نیز صرفاً متعلق به طبقه مرفه است؟
با این حال چنین اختلاف طبقاتی در ورزش نیز نمیتوان گفتههایتان را توجیه کند، چرا که در هنگامه جنگ تحمیلی نیز المپیک فرصتی نبود که از دست برود و اگرچه نتایج قابل قبول نبود اما قطعاً در صورتی که سنگرها را هر قشری از جمله ورزشیها پر نکرده بودند، از نتایجی که سال اخیر در بازیهای المپیک حاصل آمد، به مدد غیرت ایرانی ورزشکاران موفقتر ظاهر میشدیم.
غیرت این بار اما یک تنه به فریادمان نرسید و تکستارهها نیز کمفروغ ظاهر شدند تا چند صدمیلیون به نفع ورزش گردیده و کمتر جایزه به قهرمانان المپیک از سوی حضرتعالی اهداء شود. طرح این پرسش نیز مغفول نماند که اگر ضرورت مدالآوری در المپیک مورد توجه نبود و باطن قضیه موضوع دیگری است، انگیزه چهل میلیارد هزینه ظرف چهار سال برای تدارک تیمهای ورزشی و جایزه صد میلیون تومانی برای هر مرد طلایی ایران در المپیک چه بود؟
به هر حال ایران در این عرصه همچون دورههای گذشته شرکت کرده بود و با کاروانی که برخلاف اظهاراتتان با بیشترین سهمیه راهی این رویداد نشده بود و تنها تیم ملی بسکتبال و چند ورزشکار دیگر بیش از ادوار پیشین همراهیاش میکردند و اگر مدالی نیز به دست نمیآورد، ماموریتش را انجام داده بود. با این تفاسیر باید با اشخاصی که این چند ده میلیارد را با هدف هیچ و پوچ که مدالآوری در المپیک است هزینه کردهاند، برخوردی قانونی داشته باشید و آنانی که اینچنین بیتالمال را به باد فنا دادهاند تا ایران در این عرصه ناکام بماند را به دستگاه قضا بسپارید.
آقای دکتر؛ بیش از این حاشیه رفتن جایز نیست و از این جهت به یک باره راس مطالبتان را مورد اشاره قرار میدهم. قهرمانی از پایینترین سطح تا بالاترین سطح بخواهید یا نخواهید یک ارزش است و المپیک نه برای قهرمانان که برای بخش اعظمی از مردم جهان یک فرصت برای یافتن اسطورههایی ارزشمند که با آنها روز را شب کنند؛ از مردم گرسنه و قانع به حداقل آفریقا که دوندههای چابکشان برای کودکان نحیف الگو میمانند تا مردم دموکراسیخواه و متوقع آمریکا که شناگرانشان را در جامعهای که الگو مفهوم متفاوتی با آنچه نزد من و شما وجود دارد، به عنوان الگو برمیگزینند و کوچکترین بیاخلاقی را از سوی اسطورهشان برنمیتابند.
شاید زندگانی تاثیربرانگیز دکتر حسابی را بسیاری از مردم ایران آنچنان نشناسند اما هفده دی ماه با تختی برای کمتر کسی میتواند در ایران معنا و مفهومی همچون غم از دست رفتن یک پهلوان را نداشته باشد و این از آن جهت نیست که ملتمان همچون سایر ملل جهان برای ورزش بیش از علم و فرهنگ ارزش قائل باشند، بلکه از آن منظر توجهات اینچنین به وفور مشهود است که همزادپنداری عجیبی میان عموم مردم و قهرمانان ورزش وجود دارد.
تقویت روحیه امید ثمره همین همزادپنداری میان عوام و قهرمانان است و به عبارت سادهتر بسیاری از اقشار مردم با مشاهده شکستن مرزهای زمانی و مکانی بر خودباوریشان افزوده میشود و حال اگر آن قهرمان از جنس ملت ایران باشد، این غرور ملی است که در سطح جامعه پدیدار شده و بسیاری از خلاءها و کمکاریها را در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی برای مدت زمانی نزد افکار عمومی کمرنگ میسازد.
المپیک بهترین و بزرگترین میدان برای دستیابی به این هدف است که شش میلیارد و چند صد میلیون نفر از مردم 205 کشور جهان نمایندگانشان را در این عرصه نظاره میکنند و مردم ایران نیز چنین کردند اما ناکامی در پی ناکامی حاصلی بود که نصیبشان شد و با آه و حسرت به افتخارآفرینی قهرمانان سایر ملل غبطه خوردند و شادی سایرین را به نظاره نشستند.
در این فضا بود که حتی تندروترین اهالی افغانستان نیز از مدالآوری نمایندهای از این کشور خرسند شدند، چرا که میتوانستند بیان کنند که یک افغانی نیز میتواند با حداقلها در رویارویی با قدرتهایی که آخرین تکنولوژیهای علمی را در ورزش به کار بستهاند، موفقیت کسب کند و فعل توانستن را به عنوان نماینده ملتش صرف نماید اما در ایران چه گفتند جز اینکه مدالآوری در المپیک هدف اصلی نیست؟
آقای رئیس جمهور؛ آنچه راقم این سطور از نگاهتان استنباط کرد، آن است که لزوم مدالآوری و توقعی برای تحصیل قطعی موفقیت در این عرصه داشتن، یک کوتهنظری است که اگر این استدلال از لسان حضرتعالی خارج شده باشد، باید متذکر شوم با توجه به آنکه اکثریت ملل با جدیت سکوهای المپیک را از قهرمانانشان طلب میکنند، شاید بالغ بر شش میلیارد کوتهفکر در جهان وجود داشته باشد!
بپذیرید یک مدال المپیک تاثیرگذاری به مراتب عمیقتری از هزار و چند صد مدالی که بخشی از آنها نیز در رویدادهای کماعتبار حاصل آمده نزد جامعه جهانی و از آن پراهمیتتر مردم ایران دارد. رسانههای جهان و حتی رسانههای منتقد دولت شاید بتوانند هر دستاوردی را در هر عرصهای زیرسوال ببرند اما با سکوهای المپیک کاری نمیتوانند انجام دهند.
بر این اساس انتظار میرود، فرصتهای از دست رفته در چهار سال اخیر را با کمارزش خواندن این فرصتها نادیده نگرفت تا اینچنین طرز تلقی نزد افکار عمومی پدیدار نشود که چون دولت نهم در حوزه ورزش علیالخصوص در زمینه صعود به جامجهانی و مدالآوری در المپیک ناموفق بوده، برخلاف منویات مقام معظم رهبری، جایگاه والای قهرمانی در این میدان که هنگامه سنجش وزن عصاره ورزش ملل است، زیر سوال میبرد.
دبیر سرویس ورزشی