غلامحسین کرباسچی دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی، یکی از مدیرانی است که نامش پیش از هر کس آیتالله هاشمی رفسنجانی را به ذهن متبادر میکند؛چه ،کرباسچی علاوه بر قرابت فکری و سیاسی، 37 سال با آیتالله هاشمی رفسنجانی همکاری و همراهی داشته است. او دبیر کل تشکلی است که جمعی از مدیران و بستگان آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن عضویت دارند.اما بیش از این علقه سیاسی، پیوند عاطفی او با آیتالله، وی را بر آن داشته است که بر خلاف تمایلش برای حضور در رسانهها، بعد از درگذشت آیت الله هاشمی حضور بیشتری در این عرصه داشته باشد و از رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام دفاع کند. چنانکه هفته گذشته در گفتوگو با شبکه بیبی سی از مشی این رسانه در قبال آیتالله هم در دوران حیات و هم پس از مرگ انتقاد و تأکید کرد این رسانه به «آیتالله هاشمی رفسنجانی توهین و در حق این شخصیت بینالمللی ظلم کرده است.» کرباسچی در مصاحبه با«ایران» نحوه رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی را روایت میکند اما بیآن که متوجه باشد تمامی افعالش درباره هاشمی، متعلق به زمان حال است نه گذشته. گفتوگوی «ایران» با وی را در زیر میخوانید:
از چه طریقی از ارتحال آقای هاشمی باخبر شدید؟
در همین دفتر نشسته بودیم؛ یکی از دوستان زنگ زد گفت که آقای هاشمی را به بیمارستان بردند.
واکنش شما چه بود؟
گفتم بعید میدانم. چون دو سه بار خبرسازی کرده بودند که «آقای هاشمی مریض است»، «آقای هاشمی بیمارستان است» و... بعد دفتر یا بستگان ایشان تکذیب کرده بودند. این بار هم فکر میکردم شایعه باشد. ساعت 6 غروب با محسن آقای ( هاشمی) تماس گرفتم که گوشی را جواب نداد. با آقای محمد هاشمی تماس گرفتم خبر را تأیید کرد و گفت که بیمارستان بالای سر حاج آقا هستم. پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده است» که گفتند: «ایست قلبی است.» پرسیدم: «احیا کردند»؟ گفتند که «در حال احیا هستند». وقتی سؤال کردم بعد از احیا برگشتند یا خیر؟ خیلی ناامید بودند و پاسخ منفی دادند. بعد تلفنها شروع شد و به فاصله نیم ساعت بعد خبر فوت ایشان آمد.
شخصی که به شما اطلاع دادند، از حزب بودند؟
نه، آقای مهندس خوانساری رئیس اتاق بازرگانی پس از انتشار خبر در فضای مجازی از بنده پیگیر صحت و سقم آن شد.
بعد شما هم به بیمارستان رفتید؟
به دلیل تجمع مردم و ترافیک نتوانستم به بیمارستان برسم؛ به سمت جماران حرکت کردم که آنجا نیز به دلیل حضور پلیس و مردم پرترافیک و راه بسته بود. آخر شب به منزلشان رفتم و بعد هم به حسینیه امام که پیکر ایشان را شستوشو میدادند.
از اطرافیان آقای هاشمی و حاضران پیگیر فوت ناگهانی ایشان نشدید؟
از همه میپرسیدیم. از بعضی پاسدارها و محافظان ایشان از همه سؤال کردیم.
آقای هاشمی در استخر تنها بودند؟
ظاهراً تنها بودند.
چطور متوجه میشوند اتفاقی افتاده؟
ظاهراً ایشان مایل نبودند وقتی برای شنا میروند، کسی همراهشان باشد. بنابراین تنها به استخر رفتند و نیم ساعت تا سه ربع شنا میکردند. آن طور که محافظان تعریف کردند، وقتی میبینند زمان شنای ایشان طولانی شده، داخل رفتند و دیدند این حادثه برای ایشان رخ داده است.
علت فوت ایشان ایست قلبی اعلام شده اما آقای رجایی اخیراً به نقل از پزشک آلمانی اعلام کردند که قلب آقای هاشمی مثل یک جوان 20 ساله است؟
این مسأله به تحقیقات پزشکی بستگی دارد. به استناد حرف یک
پزشک آلمانی نمیشود چیزی گفت. اتفاقاً گفته می شود جوان 20 ساله اگر سکته قلبی کند، احتمال مرگش بیشتر است. برای اینکه از نظر پزشکی معمولاً در سنین بالاتر وقفهها و سکتهها میتواند خطرآفرین نباشد.
آقای هاشمی همیشه در هالهای از افسانهها بودند؛ قدرت افسانهای، ثروت افسانهای، تیم حفاظتی چند لایه و... اما فوت ایشان از برخی زوایا پرده برداشت. مثلاً اینکه تیم پزشکی همراه ایشان نبود.
چه صحبتی در مورد محافظان ایشان بوده است؟
بعد از سخنانی که آقای هاشمی درباره توان موشکی و دفاعی کشور مطرح کردند، برخی از خبرگزاریها در مصاحبههای متعددی ضمن تقطیع و تحریف سخنان آقای هاشمی، این گونه القا کردند که اگر توان دفاعی لازم نیست، چرا خود آقای هاشمی تیم حفاظتی چندلایه دارد.
تیم محافظتی آقای هاشمی مانند تیم محافظتی سایر مسئولان مطابق ضوابط شورای عالی امنیت تعیین شده بود. این تدابیر منبعث از رویدادهای اول انقلاب از جمله ترورها بود و ارتباطی با شخصیتها نداشت. حتی اگر شخصیتی با بسیاری از کارها مخالف باشد، تیم حفاظتی بنا به مسئولیتی که دارد، کارهایی انجام میدهد. خودشان نظری ندارند که تیم حفاظت چند نفره یا ماشین چه مدلی باشد؛ این موارد در اختیار شخصیت نیست. مگر آنکه شخصیتی بسیار پافشاری کرده و وضعیتی را تحمیل کند که آن هم معمولاً وقتی است که یک نفر خودش مسئولیت خطرهای احتمالی را بپذیرد. آقای هاشمی هم دیروز و امروز دارای محافظ نبودند. از 37 سال پیش، پس از انقلاب و حوادث متعاقب آن، این ضرورت احساس شد. بخصوص سال 58 که بعد از شهید مطهری ایشان ترور شد. آن زمان با وجود اینکه آقای هاشمی محافظینی داشتند، یک نفر به منزلشان وارد شد و به سمت ایشان تیراندازی کرد و اگر همسرشان نبود، در لحظه شهید شده بودند. از آن مقطع به بعد حفاظت از ایشان، حساستر شد. آقای هاشمی در دوران امام(ره) و پس از آن نفر دوم یا سوم کشور بودند و حساسیت به حفاظت ایشان کمتر از دورانی نبود که رئیس جمهوری بودند. اغلب کسانی هم که تا امروز با ایشان بودند، از همان محافظان سالهای دور هستند که با وجود بازنشستگی، از ایشان حفاظت میکردند. کسانی که با تمام ویژگیهای شخصیتی، اخلاقی و خانوادگی ایشان آشنا و همانند خانوادهشان بودند.
تیم پزشکی چطور؟
تا جایی که مطلع هستم، ایشان در زمان ریاست جمهوری همیشه یک تیم پزشکی داشتند. آقای دکتری همیشه در دفتر ریاست جمهوری و در مسافرتها همراه آقای هاشمی بود. براساس مصوبات شورای عالی امنیت ملی باید همراه شخصیتهای رده نخست، یک تیم پزشکی همراه با آمبولانس باشد. اما این طور که آقای قاضیزاده هاشمی و محافظان ایشان گفتند، ایشان غیر از مسافرتهای خارج از شهر، حضور
پزشک را منع کرده و گفته بودند ضرورتی ندارد افرادی به عنوان تیم پزشکی معطل من شوند. البته معلوم نبود اگر تیم پزشکی هم بود، میتوانست مانع از این اتفاق شود. به هر صورت کیفیت و بررسی اینکه حادثه چه بوده را مسئولان پزشکی و افراد ذیربط باید بررسی کنند. به نظر من این قضیه چیزی را به ما بازنمیگرداند. آقای هاشمی دیگر نیست.
چهره ایشان را هنگام شستوشو دیدید؟
خیر. تمایلی نداشتم ببینم.
چرا عکسی پس از فوت از ایشان منتشر نشده است؟
فکر میکنم عکس موجود باشد. حتماً خانوادهشان نخواستند منتشر شود. من جنازه را با کفن دیدم. چیز غیرعادی وجود نداشت. در مورد عکس صورت ایشان علیالقاعده خانواده عکس از ایشان گرفتند، شاید بعداً آن را منتشر کنند.
با اینکه آقای هاشمی 82 سال داشتند، اما فوت آقای هاشمی به ذهن هیچ فردی خطور نکرد؟ چرا همه از خبر فوت ایشان شوکه شدند؟
اولاً آقای هاشمی بسیار سالم و سرحال بودند. افراد وقتی به سن 70 تا 75 سالگی میرسند، از پا درمیآیند و عصا به دست و کمر خمیده میشوند. خیلی از افراد با وجود آنکه 10 سال از آقای هاشمی کوچکتر هستند، تحرک و شادابی ایشان را نداشتند. آقای هاشمی از نظر جسمی بسیار قوی بودند. وقتی خدمت ایشان میرفتیم، پلههای ساختمان تشخیص مصلحت نظام را از ما راحتتر بالا میرفتند. ما 20 سال از آقای هاشمی کوچکتریم؛ اما در نشست و برخاست، پادرد و زانو درد داریم. بسیاری از دوستان 15 سال از آقای هاشمی کوچکتر هستند، اما برای نماز خواندن روی صندلی مینشینند. آقای هاشمی هیچ کدام از این عوارض را نداشت. ایشان تقریباً هر روز از ساعت 8 صبح از منزل بیرون میآمد و تا 8 غروب مشغول دیدار، ملاقات و جلسات مختلف بود. همان روز جلسه کمیته مجمع تشخیص مصلحت نظام و جلسه دانشگاه آزاد را داشتند و پس از آن با آقای قاضیزاده هاشمی دیدار کردند. سلامت ایشان بسیار خوب بود. این گونه نبود که بیمارستان بروند و جراحی کنند. حتی به خاطر دارم یک مشکلی برای چشمشان پیش آمد که فکر میکنم آقای هاشمی وزیر بهداشت جراحی کردند. یک روز خودشان رفتند و تمام شد.
دومین عامل شوک، ناگهانی بودن این مرگ بود. محسن آقا (هاشمی) گفتند ما ظرف یک ربع فهمیدیم بی پدر شدیم. جامعه توقع چنین خبری را نداشت. حالا مثلاً اگر بیمار شده بودند، یا سابقه سکته داشتند و چند روز در بیمارستان میماندند، یا در حالت کما بودند آن موقع جامعه از نظر ذهنی آماده میشد. کما اینکه همان موقع که به ما خبر دادند که در حال احیا هستند، در ذهن ما بود که حالا مثلاً قلب است دیگر، برمیگردد. من حتی پرسیدم: «به کما نرفتند؟»
نکته سوم این بود که گویا نمیشد تصور کرد جمهوری اسلامی باشد و آقای هاشمی در آن نباشد. ایشان هم در زمان امام(ره) و هم بعد از آن در مسئولیتهای مختلف و به مناسبت های گوناگون در رسانهها حضور داشتند. در ذهنیت جامعه ایشان به عنوان یک نیروی فعال و پشتیبان حضور داشت. البته یک جوسازی و وارونهسازی هم از طرف نیروهای مخالف داخل و خارج علیه ایشان ایجاد شده بود که در هر مقطعی قدرت آقای هاشمی را خیلی بیش از آنکه در واقعیت بود، نشان میدادند. دشمنان بیرونی هم خیلی دلشان میخواست که بگویند یک مافیای قدرت است و همه چیز در اختیار ایشان است؛ یا درباره ثروت و شخص ایشان جوسازی کرده بودند. تجلیلی که در مراسم تشییع از ایشان شد، نشان داد خیلی از افراد جامعه این را باور نکرده بودند؛ اما به هر حال یک جو ماورائی آقای هاشمی را احاطه کرده بود. ایشان را آنقدر توانمند، قدرتمند و قوی میدانستند که فکر نمیکردند در عرض یک لحظه چنین حادثهای اتفاق بیفتد. بر این اساس پیشنهاد شده منزلی که آقای هاشمی در آن زندگی میکرد، با همین حالتی که هست چند سال موزه شود. نه اینکه وسایلی را بیاورند که لازم نیست. در همین خانه را باز کنند و نگهبانی بگذارند تا مردم بیایند و ببینند آقای هاشمی که میگفتند ثروتش چنین و چنان است، کجا زندگی میکرد؟ مبل خانه ایشان از 30 سال پیش همان است و دیگر پارچهاش از بین رفته.
تبدیل خانه به موزه پیشنهاد است یا قطعی شده؟
همسر ایشان الان در منزلند؛ منزل هم ربطی به آقای هاشمی ندارد. مربوط به دفتر امام بوده و اگر قبول کنند، این اتفاق میافتد.
بحثهایی بر سر محل تدفین ایشان مطرح شد. ابتدا اعلام شد محل تدفین قم است. بعد گویا با نظر همسرشان محل تدفین تغییر پیدا کرد...
ظاهراً آقای هاشمی یک زمانی ابراز علاقه کرده بود در مشهد دفن شوند و بعد هم به آقای طباطبایی گفته بود شاید قم بهتر باشد. مادر ایشان در حرم حضرت معصومه (س) دفن است؛ پدر ایشان هم در قم دفن هستند. یک دیدگاه در خانواده آقای هاشمی این بود که ایشان مانند بقیه علما، مراجع، مسئولان روحانی و ائمه جمعه مانند مرحوم مطهری، طباطبایی و منتظری در حرم حضرت معصومه (س)دفن شوند. زیرا هم در دسترس مردم است هم حضور ایشان در بین علما، نشان دهنده مقام علمی، معنوی و روحانی ایشان است. دوستان دیگر هم مطرح میکردند آقای هاشمی منهای جنبه روحانی بودن، به عنوان بازوی انقلاب همواره در کنار امام بودند. با توجه به شخصیت بینالمللی و سیاسی آقای هاشمی، حفظ خاطره ایشان کنار امام (ره)، ابعاد سیاسی مهمی برای کشور و نظام دارد. همچنین ممکن است بسیاری از شخصیتهای بینالمللی که میخواهند به امام ادای احترام کنند، بخواهند به آقای هاشمی هم ادای احترام کنند. این دو دیدگاه مطرح و در نهایت چون گفته بودند مطابق نظر خانواده ایشان عمل شود، خانواده تصمیم گرفت در حرم امام (ره) دفن شوند. البته نظر برخی در خانواده ایشان این بود که شاید قم بهتر باشد. در قم هم این آمادگی بود که در حرم حضرت معصومه (س)دفن شوند.
پیشنهاد دفن در ضریح هم از سوی خانواده مطرح شد؟
خانواده هر جا میگفتند، تدفین انجام میشد؛ اما داخل ضریح، نزدیکی ایشان به امام را نشان داده و جاودانه میکند. حضرت آیت الله حاج حسن آقای خمینی پیشنهاد دفن در داخل ضریح را مطرح کردند. ایشان در انقلاب با مرحوم حاج احمد آقا همراه امام بودند؛ الان هم با امام آرمیدهاند. این شاید اشاره ای جاودان باشد که چه کسانی در کنار امام نهضت را پیش بردند.
برخی معتقدند بعد از هاشمی انقلاب متحول می شود؟
شاید اصل این صحبت مبتنی بر روایتی است که در فرهنگ شیعه نقل میکنند؛ اینکه وقتی یک عالم مؤثری از دنیا میرود، رخنه و تحولی ایجاد میشود که هیچ چیز آن را پر نمیکند. آقای هاشمی مصداق اتم و اکمل این روایت است؛ البته اگر جامعه، دوستداران و کسانی که با ایشان قرابتی دارند از لحاظ فکری و معنوی راه و روش ایشان را ادامه بدهند، مقداری از ضایعات جبران می شود.
حزب کارگزاران برنامهای برای ترویج افکار آقای هاشمی دارد؟
پیشنهاداتی هست شاید در این زمینه گردهمایی داشته باشیم. کنگره امسال ما هم که اواخر بهمن یا اوایل اسفند برگزار میشود، حتماً به یاد ایشان است.
ساعتی بعد از اعلام خبر درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی، تحرکات در فضای مجازی و محافل سیاسی و رسانهای از تشییع پرشمار ایشان حکایت داشت.
واکنشهای مسئولان، علاقهمندان و حتی مخالفان آیتالله نیز تا حدودی قابل پیشبینی بود. اما واکنشهای جهانی کمتر انتظار میرفت. احترام دیگر کشورها به آیتالله هاشمی رفسنجانی که در درگذشت ایشان ظهور و بروز یافت، از کجا نشأت میگرفت؟
آقای هاشمی در دنیا شخصیت شناخته شدهای بود. در امریکا و بسیاری از کشورها زمانی که دوران ریاست جمهوری فردی تمام میشود، آن فرد خود دیگر آمادگی قبول مسئولیت جدید ندارد و نهایتاً در خیریهها فعالیت کند. مگر اینکه فردی دبیرکل حزب یا رهبر یک جریان سیاسی باشد. همین طور میبینیم افراد دارای ثروت یا مقام هم بعد از سنین 65-60 سالگی خود را بازنشسته کرده و میخواهند راحت باشند و تفریح کنند. اصلاً یک بخش توریسم که گردش اقتصادی بالایی هم دارد، متعلق به افراد بازنشسته و بالای 60 سال است. به ندرت شخصی مانند آقای هاشمی پیدا میشود که تا 82 سالگی دلسوزانه از صبح تا شب فعالیت کند. حضور آقای هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت نظام چیزی را به مقام، موقعیت، حقوق و زندگی ایشان اضافه نمیکرد و اتفاقاً برای هر کسی این فعالیت ها مخل آسایش است. چه بسا اگر ایشان از صحنه کنار میرفتند و کاری به کار کسی نداشتند، آرامش خود و فرزندانش محفوظ تر بود. همه برخوردهایی که مخالفان با ایشان داشتند، برای این بود که احساس میکردند گفتار، رفتار یا عدم طرفداری آقای هاشمی از آنها به موقعیت آنها آسیب میزند؛ والا با هاشمی مشکل ایدئولوژیکی نداشتند. دنیا میداند یک شخصیت اثرگذار و پر تلاش در این سطح ، ولو در جایگاه قدرت اجرایی نباشد؛ برای جامعه بشری ذخیره ی ارزشمندی است. آقای هاشمی با اینکه مسئولیتی نداشت اما دیدیم برای رفع تشنج هستهای چه نقشی ایفا کرد و چقدر تأثیرگذار بود. در دورهای که به نظرات ایشان از طرف مسئولان اجرایی توجه ای نمی شد چه فجایع، محدودیت، تحریم و گرفتاریهایی رخ داد؟ برای دنیا هم تکرار آن دوره ایدهآل نبود و نیست. در پایان دادن به جنگ ایران و عراق هم نقش آقای هاشمی قابل انکار نیست. برای دنیا اینکه کسی بتواند هم یک جنگ دفاعی با آن ابعاد را اداره کند و هم در موقع مقتضی به جنگ پایان دهد ارزشمند است. خاطرم هست در جریان سفر به عربستان و تشرف به خانه خدا ملک عبدالله گفت: آقای هاشمی، آدمی است که حتی نسبت به دشمنانش خیرخواه است. این اعتراف ارزشمند است؛ ملک عبدالله اهل تعارف، رودربایستی و دیپلماسی نبودند و به هر چه فکر میکردند، صریح میگفتند. روابط ما هم خیلی با عربستان خوب نبود و آنها همواره با ایران در رقابت بودند؛ همان موقع خطیب مسجد مدینه به ایران و هیأت ایرانی تعرض کرد البته بعد گفتند دولت ملک عبدالله با توهین کنندگان برخورد کرد.
آقای هاشمی وقتی امریکا به افغانستان حمله کرد، در نماز جمعه گفت به باتلاق وارد میشوید و به این سادگی از آن بیرون نمیآیید. دیدیم که تلفات و هزینههای امریکا در افغانستان به مسائل داخلی امریکا کشیده و سبب شد مردم به مدافعان این سیاستها رأی ندهند. امریکا میلیاردها دلار هزینه کرد، اما افغانستان امروز هم بعد این همه مدت هنوز مسائلش حل نشده است . دولت جابه شده، اما ناامنی و تشنج کماکان وجود دارد.
در حمله امریکا به عراق هم آقای هاشمی هشدار مشابهی به امریکا داد و گفت میتوانید وارد شوید، اما نمیتوانید خارج شوید. مواضع آقای هاشمی به خاطر حمایت از طالبان یا حزب بعث نبود؛ از باب نصیحت به امریکا بود. این همان چیزی بود که ملک عبدالله به آن اشاره داشت. شاید همان موقع تحلیلگرانی هم بودند که نظری مشابه آقای هاشمی داشتند، اما از ترس اشتباه بودن تحلیلشان، جسارت علنی کردن نداشتند.
منش و رفتار آقای هاشمی در این 37 سال، از ایشان یک چهره بینالمللی و تاریخی ساخت که واقعا ً مصداق این شعر است که «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را/ تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید» ما قدر ایشان را در داخل نشناختیم و حالا بعد از فوت، تأسف فراوان دارد.