قرنها پیش از کلوژ دو فرانس در میان مسلمانان، در الازهر مصر گویا، بنیاد نهاد آموزشیای نهاده شد که بر تقدس ذاتی علم استوار بود و همۀ برنامهریزیها و تکنیکهای آموزشی و پژوهشی آن بر این اساس تنظیم شده بود. پیشمطالعه، مباحثه، ارائۀ همۀ نظریات و دستهبندی و نقد آنها از جملۀ این کارها است. چند قرن بعد، به طور اتفاقی، موسسهای پژوهشی و آموزشی در فرانسه هم عملاً با این رویکرد تأسیس شد. در این موسسه، استادان شاخص، با دستهبندی و نقد نظرات طرحشده در یک موضوع، به ارائۀ نظریاتی گاه تازه میپردازند. به این شیوه از تدریس، در حوزههای علمی شیعی، «خارج» میگویند. درسهای خارجِ فقه و خارجِ اصول از معروفترین درسهای خارج در این حوزهها است. ظاهراً علامه طباطبایی هم در دورهای خارج فلسفه و امام خمینی هم خارجِ اخلاق گفتهاند؛ همچنان که درس تفسیر آیت الله جوادی آملی هم عملاً درس خارجِ تفسیر است. در این درسها، همۀ اقوال و نظریات دستهبندی، نقد، جرح و تعدیل و ارزیابی میشود و در مواردی هم نظر تازهای در آن مسأله ارائه میشود.
حاضران در درسهای خارج، مثلِ استاد، باید همۀ منابع مربوط به درسِ روزِ بعد را ببینند و با آمادگی در کلاس حاضر شوند و به دلیل همین آمادگی، در بحث مشارکت میکنند؛ بویژه از طریق نقد سخنان استاد و ارائۀ پیشنهاداتِ خود.
آنچه در کلوژ دو فرانس ارائه میشود، از هر جهت، به سخنرانیِ حسابشده و خلاقانه نزدیکتر است تا درسی خلاقانه و دقیق؛ چرا که در آن، استاد کاملاً از هر چیزی آزاد است و سطح حاضران هم متفاوت است و آنان معمولاً بدون آمادگی در جلسه حضور مییابند. بر عکس درس خارج که دیدیم علاوه بر استاد، شاگردان هم آمادهاند و تا حدی در بحث نیز مشارکت دارند.
مهمترین اشتراک حوزههای علمی شیعه و کلوژ دو فرانس در تمرکز آنها بر خودِ علم است. به همین سبب، همانقدر که از محدودیتهای زمانی، سنی و مدرکی به عمد پرهیز دارند، در مقابل به نقد و بررسی بیرحمانۀ نظرات بزرگانِ آن علم و استاد و شاگردان اهتمام دارند و وجه اشتراک همۀ حاضران در جلسۀ درس یا سخنرانی، علاقۀ به خود بحث و بینیازی از هرگونه مدرک است.
اگر از منظر سنتِ آموزشی-پژوهشی در حوزههای علمیه و شیوۀ متداول در کلوژ دو فرانس به وضیعت فعلی آموزش و پژوهش در دانشگاههای ایران نگاه کنیم با وضعیتی کاملاً برعکس روبرو میشویم. در حالی که آنجا خودِ علم محور بود، اینجا به دستآوردن مدرکِ آن علم است که عملاً اهمیت یافته است و در نتیجه، کلاس و درس و رساله و پایاننامه و ... به تشریاتی بیروح تبدیل شده است و نادرند کسانی که در کلاس حاضر شوند که اول طالبِ درس باشند و بعد مدرک یا هر چیزِ دیگری. و نتیجۀ این شیوه از علمآموزی هم مدرکبهدستانی است که میشناسیم. و عجیبتر این که حوزههای علمیه هم دارند این شیوۀ ناکارآمد اما غالب را به رسمیت میشناسند و تغییراتی که در نظام آموزشی و مواد و کتب درسی میدهند، در مواردی، در این سمت و سو است. گرچه شیوۀ غالب در این نهاد علمی همچنان بر محور خودِ علم میچرخد و همچنان طلاب در پیشمطالعه و مباحثه جدی هستند و در کلاس درس هم حضوری جدی و مؤثر دارند و نخبگان حوزه توجه چندانی به مدرک ندارند و تا وقتی که بحثی به پایان برسد در کلاس حضور مییابند.
هنوز هم جای دوری نرفتهایم و دیر نشده است. با گسترش کمّی دانشگاهها و حوزههای علمیه، اکنون وقتِ آن است که به هدفِ اصلی از این گسترش بازگردیم و با محوریتِ آموزش و پژوهشِ جدی، این دو نهاد را بازسازیم.
علاوه بر این، دانشگاه تهران، دانشگاه علوم پزشکی تهران، دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و برخی دانشگاههای مهم کشور، هر یک، میتوانند متصدی برگزاری برخی کرسیهای علمی به شیوۀ حوزۀ علمیه قم و کلوژ دو فرانس باشند تا به وظیفه و مأموریتِ اصلی خود نزدیکتر گردند.
به یاد بیاوریم این باور همگانی را که تا علم و پژوهشِ آزاد و جدی را به رسمیت نشناسیم به جای مهمی نخواهیم رسید.