رونمايي از مردم نامه با حضور محمد علي موحد منصوره اتحاديه، محمد دهقاني و داريوش رحمانيان
تاريخ مردم يا به تعبير تاريخ از پايين گونهاي از روايت تاريخي است كه در آن كوشش ميشود رويدادهاي تاريخي را از چشمانداز مردمان عادي و نه نخبگان روايت كند. از همين تعريف ساده و دمدستي برميآيد كه تاريخ مردم تا چه ميزان در طول تاريخ پرفراز و نشيب و متنوع و متكثر تاريخنگاري ما مغفول بوده است، به عبارت دقيقتر تاريخنگاري ما به دلايل مختلفي كه در مجال حاضر نميگنجد، همواره در سيطره نخبگان و فرادستان هرم سياست و اقتصاد و علم بوده و كمتر نوري بر زندگي عادي مردم معمولي افكنده است. به همين دليل است كه چنان كه محمد علي موحد ميگويد، بيشتر اطلاعات و دادههاي خام درباره مسائل روزمره مردم را بايد از ساير منابعي كه در وهله اول به قصد تاريخ نگاري نگاشته نشدهاند، بايد جست، مثل سفرنامهها و آثار ادبي و اسناد مالي و... شمارههاي دوم و سوم از مجله مردم نامه به مديرمسوولي و سردبيري داريوش رحمانيان استاد تاريخ دانشگاه تهران منتشر شد، فصلنامهاي درباره تاريخ مردم كه در آن شماري از محققان و پژوهشگران و عمدتا دانشجويان جوان مقاطع ميكوشند تاريخ ايران را از منظر متفاوت مردم بنگرند. به مناسبت انتشار شمارههاي دوم و سوم از اين نشريه نشستي در شهر كتاب مركزي با حضور محمد علي موحد، منصوره اتحاديه و محمد دهقاني برگزار شد كه در ادامه گزارشي از آن ميخوانيم. در اين نشست مجيد تفرشي سندپژوه و پژوهشگر تاريخي و سيروس علينژاد روزنامهنگار و نويسنده نيز حضور داشتند:
تاريخ ما نياز به پوست انداختن داردداريوش رحمانيان
استاد تاريخ دانشگاه تهراندر ابتدا داريوش رحمانيان، استاد تاريخ دانشگاه تهران در مقام مدير مسوول و صاحب امتياز فصلنامه مردم نامه، بر انديشه و ديدگاهي كه پشت راهاندازي اين نشريه است، تاكيد كرد و گفت: ما ايرانيان با وجود اينكه همواره به خودمان مينازيم كه تاريخ چند هزار ساله داريم، اما وضع تاريخ و تاريخ نگاري در كشور ما بسيار خراب است و شايسته اين ملت و تاريخ نيست. به خصوص تاريخ ما در ديدگاههاي كهن درجا زده است و نياز به پوست انداختن دارد. بايد اين رشته و معرفت نو شود. نو شدن ايران در گروي نو شدن انديشه تاريخي آن است. مردم نامه يك فلسفه است و اميدوارم اين نشريه بتواند رهگشاي تحولي در تاريخ نگاري معاصر ايران شود و چه بسا اگر بماند و بپايد بتواند همچون نظاير خودش در كشورهاي ديگر زمينههاي تاسيس يك مكتب در تاريخ نويسي ايراني را فراهم آورد.
تاريخي كه نوشتهايم، تاريخ مردم نبوده استمحمدعلي موحد
مورخ، حقوقدان و عرفان پژوهموحد در ابتدا با اشاره به دشواري كار مجله مردمنامه گفت: ما ايرانيان در تاريخ سابقه ممتدي داشتهايم. اما تاريخي كه براي ما نوشتهاند، تاريخ شاهان و سلاطين و بزرگان است و تاريخ مردم نيست. ما پيش از اسلام هم خداينامه داشتيم در آن جاي «خداي» به معناي شاه است و همان شاهنامه است. شاهنامهنويسي در ميان ما همچنان امتداد پيدا كرده است. در حقيقت ما دو نوع مناقبنويسي داشتيم. مناقبنويسي حول محور يك شخصيت ميچرخد. آن شخص يا داراي قدرت مادي است و بر زندگي مردم و بر جسم ايشان حكومت ميراند كه سلطان يا شاه يا امير يا... خوانده ميشود يا كسي است كه بر روح يا ضمير يا خيال مردم حكومت ميراند و نامش شيخ يا حكيم يا ولي يا... است. بنابراين ما دو رشته كتاب به صورت مناقبنويسي داريم كه تاريخ نيستند. اما اينها تاريخ مردم نيستند. تواريخي هم كه داريم، عناوينش رويش است، مثل شاهنامه يا تاريخ جهانگشا يا تاريخ جهانگشاي نادري يا تاريخ غازانخان يا تاريخ سلاجقه يا تاريخ غزنويان يا تاريخ صفويه و... ما تاريخ افراد يا زنجيرهاي از افراد كه حكومت راندهاند را نوشتهايم.
تاريخ ما به نخبگان اختصاص داشته است
موحد تاكيد كرد: اما آنچه اين مجله دنبالش است، خبر از مردم و حكايتهايي از مردم است. در تاريخهاي مذكور اگر خبر مردم هم آمده باشد، به صورت ناخواسته در نوشتههاي قدما و گزارشهاي تواريخ آمده است. مثلا بهترين تاريخي كه در اين زمينه در دست است، تاريخ بيهقي است كه خيلي هم معروف است. البته تاريخ بيهقي مقداري افشاگريهايي دارد، درباره دايره حاكمه و ميان ديوانياني كه براي هم پرونده درست ميكنند. اما در اين تاريخ نيز از مردم يعني كشاورز، بازرگان، صنعتگر، مردم روستا و... خبري نيست. ما كتابهاي ديگري نيز داشتيم كه به نخبگان اختصاص داشته است، مثلا حياتالاعيان نوشتيم. ما تاريخ قضات، تاريخ كتاب (دبيران) و... داريم، اما براي مردم حسابي باز نكردهايم.
موحد بعد از اشاره به دشواري پرداختن به تاريخ مردم گفت: منابع لازم اين زمينه را بايد در كتابهاي ديگري كه اسم تاريخ ندارند، جست. يعني بايد كوشيد از اطلاعاتي كه گرد ميآيد، زمينهاي براي تحقيقات بعدي فراهم كرد. البته يكي از مجموعه آثاري كه در جهت اين زمينهسازي بسيار مهم است، سفرنامهها هستند و در راس همه آنها سفرنامه ابنبطوطه است كه غنيترين سفرنامهها به لحاظ محتوا بر اطلاعات مربوط به مردم و زندگي ايشان است. در اين كتاب از ماتم، بزم، شادي، گورستان، مهمانيهاي بزرگ، انواع پوشاك و خوراك، خانقاهها، مدارس، روستاها، وسايل حمل و نقل، كاروانها، اردوها و... سخن ميرود. اين سفرنامه از اين حيث بسيار غني است.
سفرنامهها منبعي براي مردم نامهنويسي
موحد با اشاره به مقدمهاي كه ٦٠ سال پيش بر ترجمه ابن بطوطه نوشته است، گفت: من در آن مقدمه به اين مساله تاكيد كردهام كه آنچه ابنبطوطه را نزد من برجسته ميكند، اطلاعاتي است كه راجع به اصناف يا توده مردم دارد. همچنين لازم است به تنها سفرنامه فارسي كه از آن زمان در دست ما است، يعني سفرنامه ناصرخسرو اشاره كنم. ما معمولا سفرنامه ناصرخسرو را به لحاظ ادبي ميخوانيم و به سبكهاي ادبي و... آن توجه ميكنيم. خيلي هم اگر باريكبين باشيم، به آثار باستانياي توجه ميكنيم كه ناصرخسرو ديده و توصيف كرده است. اما اطلاعات مربوط به مردم هم در اين كتاب هست.
وي گفت: مثلا ناصرخسرو وقتي به طبس ميرسد مينويسد: «هيچ زن را زهره نباشد كه با مردم بيگانه سخن گويد و اگر گفتي هر دو را بكشتندي» ناصر خسرو متعلق به قرون چهارم و پنجم هجري (٤٨١ -٣٩٤ه. ق.) است و ما قرون سوم تا پنجم هجري قمري را به عنوان رنسانس اسلامي ميشناسيم و در قرن پنجم كه ناصرخسرو در آن زندگي ميكند، مظاهر رنسانس هست، مثلا شكوفايي سرمايهداري و رونق عظيم كسب و كار و بازرگاني در گزارشهاي اين سفرنامه نظر را جلب ميكند.
مثلا درباره اصفهان ميگويد: «بازارهاي بسيار و بازاري ديدم از آن صرافان كه اندر او دويست مرد صراف بود و هر بازاري را دربندري و دروازهاي و همه محلتها و كوچهها را همچنين دربندها و دروازههاي محكم و كاروانسراهاي پاكيزه بود». او بعد از شرح مختصري ميگويد: «و كوچهاي بود كه آن را كوطراز ميگفتند و از آن كوچه ٥٠ كاروانسراي نيكو و در هر يك بياعان و حجرهداران بسيار نشسته و اين كاروان كه ما با ايشان همراه بوديم يك هزار و سيصد خروار بار داشتند كه در آن شهر رفتيم هيچ بازديد نيامد كه چگونه فرو آمدند كه هيچ جا تنگي موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه.» اين شكوه سرمايه داري را در آن زمان نشان ميدهد كه در رنسانس مذكور به وقوع پيوسته است.
موحد سپس به گزارش ناصرخسرو از قاهره اشاره كرد و گفت: آنجا ناصرخسرو ميگويد: «و در آن جا مالها ديدم از آن مردم كه اگر گويم و صفت كنم، مردم عجم را قبول نيفتد و مال ايشان را حد و حصر نتوانستم كرد و آن آسايش امر كه آن جا ديدم هيچ جا نديدم و آنجا شخصي ترسا (مسيحي) ديدم كه از متمولان مصر بود، چنان كه گفتند كشتيها و مال و ملك او را قياس نتوان كرد، نه سلطان بر هيچ كس ظلم و جور كند و نه رعيت چيزي پنهان و پوشيده دارد.» اين نشاندهنده شكوفايي بخش خصوصي و تاثير آن در آرامش است.
نكتههايي كه ناصر ميگويد بسيار مهم است. امنيتي كه تجمع سرمايه در سايه آن حاصل ميشود، در خور توجه است، به ويژه كه صاحب آن ثروت و كشتيها مردي مسيحي بود و قاهره مركز خلافت فاطمي بود كه به نام اسلام و جانشينان پيامبر (ص) حكم ميراندند. ناصر ميگويد: «در آن جا كاروانسرايي ديدم كه دارالوزير ميگفتند (خيابان وزراي امروز ما!) و در آن جا قصب (حرير) فروشند و ديگر هيچ و در اشكوب زير خياطان نشينند و در بالاي آن رفائان (رفوگران) » او بعد از شرح مختصري ميگويد: «و گفتهاند كه در اين شهر بزرگتر از اين و به مقدار اين ٢٠٠ خان (مركز تجاري) باشد». اين اشارات به اصناف و زندگي مردم بسيار مهم است.
اصناف در كتابهاي حسبه
موحد در ادامه به كتابهاي حسبه اشاره كرد و گفت: كتابهاي حسبه، آثاري راجع به قواعد و مقرراتي درباره اصناف مختلف مردم اعم از كشاورز و آموزگار و قاضي و تاجر و مسافر و رستورانچي و نانواها و دوافروشها و... است. ما متاسفانه در اين زمينه به فارسي كتابي نداريم. يك «معالم القوه في احكام الحسبه» اثر «ابن اخوه» است كه مرحوم جعفريشعار آن را ترجمه كرده است و همان يكي هم بسيار مغتنم است. من هم از كتابهاي حسبه يادداشتهايي دارم و اگر فرصت كنم آنها را تنظيم ميكنم تا در اين مجله منتشر شود. از كتابهاي حسبه بر يكي مطالبي را نقل ميكنم. اين آثار در اندلس نوشته شده و بسيار مهم هستند. زيرا جايي اين كتابها نوشته شده كه حكومت مسلمان در اقليت است و اكثريت مسيحي هستند. اينكه در اين مناطق مردم چه طور فكر ميكردند و حكومت با ايشان چطور رفتار ميكرد، بسيار مهم است. از جمله مهمترين بخشهاي اين آثار بحث بردهفروشي است. زيرا ميدانيم يكي از مراكز عمده اين تجارت بينالمللي اسپانيا (اندلس) بود.
موحد براي اشاره به شكل تجارت بردگان در تاريخ با تاكيد بر كتابهاي حسبه به كتاب اباعبدالله محمد ثقفي پرداخت و گفت: قصههاي مولف از حقهبازيهاي اصناف مختلف بازار شنيدني است؛ به ويژه از آسيابانها و نانوايان داستانها ميآورم كه چگونه آرد را ميدزديدند يا آن را با مواد خارجي مخلوط ميكردند و چون گير ميافتند ميگفتند كار ما نيست و فلان عمله اين كار را كرده است (خيلي دقيق است).
او هم فورا به گردن ميگرفت (اصلا براي اين كار استخدام شده بود)، آدمهايي بودند كه با ورزش و تمرين بدن خود را عادت ميدادند كه در برابر ضربات شلاق مقاوم باشند، پوست پشتشان كلفت و سخت ميشد. شلاق را ميخوردند و آخ نميگفتند و پول ميگرفتند. مولف ميگويد كه خود در آن ايام كه متصدي كار حسبه بود، يكي از اين پوستكلفتها را كه ميدانست ضرب شلاق در او موثر نخواهد افتاد، به جاي شلاق زدن مدتي دراز در زندان نگاه داشته بود. محتسب ميگويد: «بايد براي هر صنف از اصناف پيشهوران اميني از خود صنف انتخاب كنند كه از اسرار همكاران مطلع باشد و جريانات را به او گزارش دهد. در كتاب ثقفي توصيههاي زياد درباره پاكيزگي دكانهاي خوراكپزي هست كه چطور بايد گوشت را از آلودگي محفوظ بدارند. ديوارهاي خوراكپزي بايد گچكاري شده باشد كه بتوان آن را شست. كارگرها بايد در روشنايي چراغ كار كنند تا چيزي مخفي نباشد. (يعني شفافيت داشته باشد تا هر كس كه بخواهد، بتواند ببيند.) مولف داستانهايي ميآورد كه چطور اغذيهفروشيها و بريان پزيها از گوشت حيواناتي مانند اسب مرده و سگ استفاده ميكردند و در مسافرخانهها اين غذاها را به خورد مردم ميدادند. ميگويد گوشت سگ را جلوي گربه بگذاري نميخورد و اين نامردها خوراكي را كه از آن گوشت ميپزند، به خورد مسافران و غريبان ميدهند.
جريان واقعي زندگي
موحد در ادامه با اشاره به برخي روايتهاي جزيي در كتاب ثقفي راجع به زندگي و كار و بار بردهفروشي گفت: ثقفي زير پوسته آن جامعه را نشان ميدهد. در تاريخ اين چيزها را نميبينيم. در تاريخ لشكركشيها و قتل عامها و غارتها و... را ميبينيم.
اما زندگي حقيقي مردم در كوچه و بازار به اين شكل بوده كه اين كتاب روايت ميكند، با تمام شيطنتها و زرنگيهايي كه در هر جامعهاي هست. خصوصا جامعه پيچيدهاي كه در آن عصر رنسانس زندگي ميكرده است. در هيچ كتابي اين نكات از جريان واقعي زندگي پيدا نميشود.
وي در پايان گفت: البته مثلا كسي كه كتاب حسبه نوشته، به خاطر مطالبي كه من استنباط ميكنم، ننوشته است. او براي كار خودش اين را نوشته است. مثلا جايي كه ميگويد اجازه ندهيد در روزهاي تعطيل زنها در گورستانها بساط كنند. آن را براي كار خودش نوشته و در واقع نهي از منكر ميكند. اما ما از همين دستورالعمل متوجه ميشويم كه عادت چنين بوده كه آدمها واقعا اين كار را ميكردند. من خودم در باغ طوطي شاه عبدالعظيم اين رسم را به خاطر دارم. بنابراين اين نكات را به طور دقيق ميتوان از اين كتابها دريافت و اينها زمينهاي براي تاريخ مردم ميشود. براي اين كار ميتوان از ادبيات و ديوانهاي شعر نيز بهره گرفت.
منابع براي تاريخ مردم محدود استمنصوره اتحاديه
پژوهشگر و استاد تاريخمنصوره اتحاديه در ابتدا با اشاره به سخنراني محمد علي موحد گفت: من با دوره ميانه آشنايي ندارم. خيلي جالب است كه ناصرخسرو راسته بازار صرافها ديده است. من اخيرا كتابي با عنوان صرافها و صرافي را نوشتهام كه به دوره معاصر و مشروطه ميپردازد. اما اگر از اين منبع خبر داشتم، حتما به آن اشاره ميكردم.
وي در ادامه با تقدير از مجله مردم نامه، نام آن را گويا و زيبا خواند و گفت: اين ابتكار مهمي است. اما سوال من اين بود كه مردم كجا هستند؟ زيرا جلد اول عموما آرزو و تئوري بود، اما در جلد دوم مردم هم آمدند. اميدوارم اين يك مجموعه ماندگار باشد كه ادامه يابد. اما هشداري لازم است. تاريخ مثل هر علمي در حال رشد و پيشرفت است. در اروپا كه براي ما مدلي براي كارهاي تحقيقاتي است، ابتدا راجع به پادشاهان و جنگها و ديپلماسي و قراردادها مينوشتند و به تدريج به سراغ تاريخ اقتصادي و اجتماعي و مردمشناسي و مردمي رفتند. اين تحولي است كه رخ داد. ما هم در ايران اين مراحل را به تدريج طي ميكنيم و چنين نيست كه بيخبر باشيم. مثلا علي آل داود در پيام بهارستان يك جلد را مختص مردمشناسي منتشر كرد. مشكل ما در ايران منابع است. ما منبع نداريم. البته سفرنامهها، مكاتبات، ادبيات و... هستند. اما اينها محدود است و كلي است. اولا اين منابع شناسايي نشده است. مطمئنا بايد اين منابع شناسايي شود. منابع سازمان اسناد ملي و مجلس شوراي اسلامي و مجموعههاي خصوصي در اين زمينه بايد بررسي شوند. ١٨ هزار برگ سند خصوصي از ناصرالملك در سازمان اسناد هست و اينها مكاتباتي است كه با مباشرينش داشته و كارهاي خانوادگياش بوده است.
سراغ تاريخ مردم نرفتهايم
اتحاديه گفت: ما سراغ مردم و تاريخ مردم نرفتهايم. البته هرچه به عقبتر ميرويم، دريابي منابعي درباره تاريخ مردم سختتر است. در مقالات اين مجموعه به چند نفر از مورخان ما اشاره شده است. اما تمايل داريم به دكتر باستانيپاريزي اشاره كنم. دكتر باستاني پاريزي را ما واقعا نميشناسيم. اگر آثارش را دقيق بخوانيم، ميبينيم چقدر به اين موضوع
پرداخته است. او تعبيري دارد و ميگويد من از قصر عاج پادشاهها تا سياه چادرهاي عشاير رفتم، يعني همه جامعه را تحت نظر داشت. او قطعه مهمي دارد و به قيام شال بافهاي كرمان ميپردازد و به شكل شاعرانهاي ماجرا را شرح ميدهد، هم از شعرهاي شاهنامه و هم از آب و هواي كرمان و هم از اسناد و منابع استفاده كرده است. او يكي از مورخان مهم ما است كه تاريخ مردمي را به خوبي درك كرده است.
وي سپس هشدار ديگري درباره تاكيد به تاريخ مردم داد و گفت: ما آنقدر سخنان سوزناك درباره ستم به مردم شنيدهايم كه بايد محتاط باشيم و از آن طرف بام نيفتيم. البته مردم هستند، اما نبايد اغراق كنيم و چون ميخواهيم از رجال و پادشاهان صحبت نكنيم، صرفا به فلاكت و بدبختي بپردازيم. يعني به نظر من مردم بايد تعريف شود. به كتاب خود من راجع به انتخابات مجلس شوراي ملي از اول تا چهارم اين انتقاد شده است كه در اين كتاب صحبت مردم شده است، اما مردم را تعريف نكردهاي. بنابراين بايد مردم تعريف شوند و بايد مشخص شود وقتي از مردم سخن ميگوييم، چه كساني را مراد داريم. در اين مردم رجال هم هستند، آنها را نميتوانيم كنار بگذاريم. اين مردم تاثيرگذار بودهاند.
تاريخ كاري حرفهاي است
اتحاديه گفت: براي درك تاريخ مردم بايد از قانون و آداب و رسوم و فرهنگ اطلاع داشته باشيم. اين كار بسيار دشوار و وسيع است. ما در تاريخ ايران عشاير داريم. آب و هواي متنوع داريم، اقليتهاي مختلف داريم. مثلا بايد بپردازيم كه نوع زندگي مردم بوشهر چطور بوده است. همچنين اشاره شده كه تاريخ ما پيشرفته نكرده و سبك طبري است. به نظرم اين اندازهاي اغراق است. ما آن طور هم از آنچه در خارج رخ ميدهد، بيخبر نيستيم. البته تاريخ نگاري يكي از سختترين كارهاست. زيرا ابعاد گوناگوني چون ذهنيت مردم، اقتصاد، فرهنگ، سياست، قانون و... را در بر ميگيرد. تاريخ كار حرفهاي است و پيشنهاد من تشكيل گروههايي است تا هر كدام به يك دوره يا يك شغل يا يك موضوع بپردازند. اين گروهها بايد مدل بسازند. ما براي استفاده از اسناد مدل نداريم و بايد با مدل سراغ منابع برويم. بنابراين يك دوره يا يك موضوع شناسايي شود تا مدلهايي براي ما ساخته شود.
اتحاديه در پايان گفت: البته مقالات متنوع خوب است. من خودم راجع به بيماران در كاروانسراها مطالبي دارم. اما فكر ميكنم اين آغاز كار است و ما نيازمند تيمي هستيم كه در چند شماره پياپي به يك موضوع بپردازند و مدلي ارايه كنند.
تاريخ فقط سياسي و اجتماعي نيستمحمد دهقاني
پژوهشگر و استاد ادبيات فارسيمحمد دهقاني واپسين سخنران اين نشست بود كه بحث را با تبريك انتشار مجله مردم نامه آغاز كرد و حسن مقالات آن را پرسشهايي خواند كه در آنها مطرح شده است و در ادامه به نكتهاي در سرمقاله داريوش رحمانيان در شماره اول پرداخت و گفت: ايشان ميگويند ما ايرانيان سابقه طولاني در دموكراسي خواهي داريم. درست است، به خصوص كه نخستين انقلاب قرن بيستم را ما ايرانيان انجام داديم، يعني در سال ١٩٠٦ (١٢٨٥ خورشيدي) مشروطه كرديم و آخرين انقلاب قرن بيستم را نيز باز ما ايرانيان در سال ١٩٧٩ (١٣٥٧ خورشيدي) انجام داديم و لابد بايد ملت مدرني باشيم كه دو انقلاب بزرگ سياسي و اجتماعي را در ابتدا و انتهاي قرن بيستم انجام داديم. اما پارادوكس ما اين است كه با معيارهاي مدرنيته خيلي فاصله داريم. يكي از نشانههاي فاصله ما از مدرنيته اين است كه به تاريخ كم توجه كردهايم. تاريخ را در معناي وسيع آن مد نظر دارم.
دهقاني تاكيد كرد: تاريخ فقط تاريخ سياسي و اجتماعي نيست. مورخان ما در قرن بيستم متاسفانه تاريخ را به تاريخ سياسي و تا حدودي تاريخ سياسي-اجتماعي تبديل كردند. اما هر چيزي كه مربوط به انسان ميشود، تاريخ دارد. من اين ايام به لطف و بركت دكتر موحد ترجمه سفرنامه ابن بطوطه را به قلم شيرين ايشان ميخوانم. اگر ما در هر صد سال فقط يك ابنبطوطه ميداشتيم، الان بيشتر به درد تاريخ مردم ميخورد تا اين همه كتابهاي تاريخ عربي و فارسي كه نوشتهاند و همان زمان قدرت بوده است.
ادبيات ما بنده قدرت بوده است
دهقاني با تاكيد بر تخصصش در زمينه ادبيات گفت: شواهد ادبيات فارسي نشان ميدهد كه ادبيات و زبان فارسي بنده و برده قدرت بوده است و حكومتها و دولتهايي بر سر كار آمدهاند كه اصلا حامي زبان فارسي نبودند، بلكه ميخواستند زبان فارسي و زبان مردم را در خدمت هژموني و اقتدار خودشان بگيرند. كارهايي هم كه كردهاند، از منظر امروز حمايت خوانده ميشود، در حالي كه حمايت نبوده است. آنها ميخواستند زبان را در اختيار خودشان بگيرند. كاري كه در اين مجله انجام ميشود، نشان دادن آن بخش مغفول زبان و ادبيات فارسي است و بهتر است اين مجله اين بخش مغفول را نشان دهد.
وي گفت: اگر سعدي و حافظ در غزليات خودشان چند كلمه و عبارت از زبان مردم شيراز، زباني كه مردم با آنها صحبت ميكردند، براي ما باقي نگذاشته بودند، ما همانها را هم نداشتيم. اگر عبيد زاكاني در حكايتهاي خودش به مناسبت طنزها و هزلهايي كه مثلا از زبان يك جوان اصفهاني بيان ميكند، عبارتهايي را بيان نميكرد، ما امروز آن عبارتها را مثلا از زبان مردم در عصر سلجوقيان نميداشتيم. راستي در دانشكدههاي ادبيات ما يغماي جندقي يا خيام مشهورترين شاعر جهان كجاست؟ غيبت او به اين خاطر است كه جزو زبان مردم است و به زبان قدرت تعلق ندارد. اينها زبان مردم است. از انوري به سراغ قصايد مطنطن او در مدح فلان و بيسار ميرويم، اما ميبينيم كه جايي كه انوري نميخواسته پول بگيرد يا به او پول ندادهاند و ظاهرا بيكار مانده است، اشعاري از اوضاع و زبان مردم آن روزگار به جا گذاشته است.
قدرت زبان را كنترل ميكند
دهقاني در ادامه شعري از انوري كه در آن به زبان مردم اشاره شده، خواند و گفت: ما متاسفانه اشعاري از اين دست را كه در آنها زندگي مردم بازتاب يافته كمتر ميخوانيم. اين در مورد سنايي و عطار نيز هست. نقدهاي عجيب و غريبي كه عطار از زبان تئولوژي قدرت ميكند را در دانشكدههاي ادبيات و كتابهايمان نميخوانيم و در ميان مردم رواج نميدهيم و البته اين دعوا همچنان ادامه دارد. قدرت زبان را كنترل ميكند. اين استاد ادبيات نخستين شرط زبان و فرهنگ مردم را آزادي خواند و گفت: ما در اين زمينه خيلي راه داريم. ما هنوز جلد اول تذكره خلاصه الاشعار تقيالدين كاشاني را حتي تصحيح هم نكردهايم. ما بايد سراغ اين جنبههاي تاريخ برويم. در شرايط حاضر رفتن به سمت تاريخ مردم كار بسيار دشواري است و در عين حال كاري بسيار ارجمند است. منصوره اتحاديه نيز در پايان جلسه به توضيحي درباره اشاره دهقاني درباره مشروطه پرداخت و گفت: ما وقتي از مردم در مشروطه ميگوييم، نميدانيم كه مثلا مردم در لرستان و كردستان و... چه ميكنند و صرفا به تهران ميپردازيم. يعني فقط به تهران توجه ميشود. بنابراين بايد جامعه را بشناسيم و ببينيم كه مشروطه ما چه شد.
گزارش از: محسن آزموده
این گزارش نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.