علم سياست و ميراث ادبي ايران در سخنراني از فرهنگ رجايي
درآمد: تاكيد بر مطالعات بينرشتهاي و تعامل و گفتوگو ميان دانشهاي تخصصي شده بشري، يكي-دو دهه است كه در دستور كار اصحاب علوم انساني قرار گرفته و ايشان به جاي تاكيد بر رشتههاي مجزا و تخصصي، از ضرورت همنشيني و هم انديشي ميان دانشوران معارف گوناگون براي توضيح و تبيين كردارهاي بشري سخن ميگويند. فرهنگ رجايي البته گامي از بين رشتهاي فراتر ميگذارد و معتقد است اساسا بايد از خود اين اصطلاح (بين رشتهاي يا ميان رشتهاي) نيز فراتر رفت، زيرا در بطن اين اصطلاح اين مفروض را مشاهده ميكند كه گويي اصل با تفكيك و تمايز ميان رشتههاست، در حالي كه به باور او فهم جهان انساني تنها در پرتو نگرشي كلان نگر امكان پذير است. اين رويكرد در آثار اين پژوهشگر علوم سياسي و استاد گروه فلسفه سياسي و روابط بينالملل دانشگاه كارلتون نيز مشهود است، نوشتههايي چون «مشكله هويت ايرانيان امروز: ايفاي نقش در عصر يك تمدن و چند فرهنگ» و «تحول انديشه سياسي در شرق باستان.» او به تازگي نيز كتابي با عنوان «بازيگري در باغ هويت ايراني: سرنموني حافظ» نگاشته كه به همت نشر ني منتشر شده است. رجايي به تازگي در نشست علم سياست و ميراث ادبي ايران در تالار كمال دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران كه به همت مركز سپهر انديشه سازمان جهاد دانشگاهي تهران از سلسله سمينارهاي آشنايي با ايدههاي بين رشتهاي در علوم انساني برگزار شد، سخناني در اين زمينه بيان كرد كه گزارشي از آن از ديده ميگذرد.
عنايت استاد من
فرهنگ رجايي در ابتدا مفروض مستتر در بحث خود را رابطه ميان علم سياست و ميراث ادبي ما خواند و گفت: اين مفروض يك پيشنهاد را نيز دربرميگيرد و آن اين است كه ما بايد از ميراث گذشتهمان براي فهم امر سياسي بهرهمند شويم. بر اين اساس پرسش كلاني را مطرح ميكنم كه اين دو دغدغه را در بر ميگيرد. اين پرسش اين است كه چرا رهيافت و روش بين رشتهاي را كارسازتر ميدانم و در تحقيق و تدريس از اين رهيافت و روش استفاده ميكنم. براي باز كردن اين پرسش كلان سه مساله مطرح ميكنم و راجع به آنها بحث ميكنم: نخست اينكه نخستين الگوهاي رهيافتي و روشي در كار و زندگي دانشوري من چه كساني و چگونه بودهاند؟ مساله دوم اشاره كوتاهي به نمونهاي از كارهاي دانشوري خودم است كه در آنها از اين رهيافت و روش بهره گرفته شده و مساله كوچكتر سوم اين است كه در واپسين كتابم «بازيگري در باغ هويت ايراني: سرنموني حافظ» است، چه اعتباري براي ادبيات خودمان قايل هستم و چرا چنين اعتباري قايل هستم؟
رجايي در ادامه به پيشينه آموزشي و پرورشي خود اشاره كرد و گفت: وقتي در سال ١٣٥٠ اين بخت را يافتم كه به دانشكده حقوق دانشگاه تهران راه پيدا كنم، اين اقبال را داشتم كه روانشاد حميد عنايت مسوول گروه علوم سياسي و جزو نخستين استاداني بود كه با ايشان درس داشتم. عنايت از يك جهت در كلاسها راجع به سياست ارسطو بحث ميكرد و از سوي ديگر همان زمان دستاندركار ترجمه كتاب سترگ ارسطو يعني سياست بود كه همان زمان منتشر شد و به نوع خودش يك واقعه بود. بنابراين نخستين الگوي من در طلبگي علم سياست ارسطو و كتابش سياست بود. آن زمان نميدانستم عنوان «سياست» دقيقا بياني نيست كه براي كتاب خود قايل است. ترجمه دقيق عنوان كتاب ارسطو از زبان يوناني «امور مربوط به مدينه» است. اگر من امروز همت عنايت را داشتم كه اين كتاب را ترجمه كنم، عنوان آن را «امر سياسي» ميگذاشتم. اهميت اين كتاب از اين حيث است كه در همان ابتدا راجع به انسانشناسي بحث ميكند و به مقايسه انسان با ساير موجودات ميپردازد. بعد راجع به تعليم و تربيت و طبقات اجتماعي و انواع رژيم سياسي و انقلاب و تاريخ و تحولات تاريخي و... است. بنابراين ناخودآگاه رهيافت و روش امر سياسي ارسطو را با رهيافت و روشي كه اينجا از آن بحث ميكنم، يعني رهيافت و روش بين رشتهاي و ميان رشتهاي و گفتوگو ميان رشتهها يكي ديدم. البته آن زمان هنوز عمق فلسفي اينكه چرا روش ارسطو اوليتر است را در نمييافتم، اما ناخودآگاه جذب اين روش بودم.
از وبر و اشتراوس تا تيلور و تامپسون
رجايي براي تاكيد بر اهميت نگاه بين رشتهاي به دانشجويان سفارش كرد كه در معرض و مواجهه اصحاب ساير رشتههايي كه تخصصي خودشان نيست، قرار بگيرند و در ادامه گفت: دومين مواجهه و برخورد جدي من در دوره مطالعه كارشناسي ارشد بود كه دغدغهام مديريت دولتي بود. مديريت دولتي دغدغه سود ندارد، بلكه دغدغه خير و منافع عمومي را دارد. كسي كه به علوم سياسي و انساني ميپردازد، دغدغه سود شخصي ندارد. مطالعه مديريت دولتي از اين حيث برايم مهم بود كه بدانم امر خصوصي وقتي بخواهد خير عمومي را نگهباني كند، چگونه چنين ميكند.
در اين زمينه با ماكس وبر يكي از پايهگذاران انديشه جهان جديد آشنا شدم. اهميت وبر در اين است كه در رشته مديريت دولتي بحث اصلي دغدغه سازمان و بررسي مناسبات ميان نهادها و سازمان مطرح ميشود و بحث ماكس وبر در زمينه علل ماندگاري سازمانها و منابع مشروعيت آنها از اين حيث اهميت دارد. وبر ارسطوي زمان است، به اين معنا كه وقتي راجع به امر سياسي حرف ميزند، تنها در زمينه قدرت حرف نميزند و راجع به اخلاق و جامعه و... هم حرف ميزند. تمايز مهم وبر در مقاله معروف «سياست به مثابه حرفه» ميان اخلاق مسووليت و اخلاق هدف يكي از ماندگارترين مقولات است. وبر متفكري ميان رشتهاي است كه مباحثش حوزههاي متنوعي چون تاريخ، جامعهشناسي، سياست، اقتصاد، دين و... را در بر ميگيرد و از رابطه اين حوزهها غافل نيست. از اين جهت وبر به من ياد داد كه نميتوان امر سياسي را فهميد مگر اينكه نگرشي كلان و همهشمول داشت. من حتي تعبير ميان رشتهاي را به اين دليل نميپذيرم كه گويي اصل با جدايي رشتههاست و بعد بايد آنها را با هم مرتبط كرد، در حالي كه اصل اين تفكيك خطاست. به همين خاطر از تعابيري چون نگرش كلان و همهشمول استفاده ميكنم.
رجايي در ادامه به چهرههايي چون اشتراوس واي.پي. تامپسون و چارلز تيلور كه در دوره دكترا از آنها متاثر بوده اشاره كرد و گفت: اين متفكران نه فقط الگوي كلان و همه شمول ارسطويي و وبري را دنبال ميكنند، بلكه به تدريج به دلايل نظري و فلسفي براي اين نگرش كلان ميپردازند، ضمن آنكه به دلايلي ميپردازند كه بلاي تخصصي شدن بر سر دانشوران علوم انساني آورده است. اين سه نه فقط به كمبودها بلكه به كژتابيهاي علم تحصلي و استدلالي صرف نيز ميپردازند. ايشان من را با جهاني آشنا كردند كه در آن تنها يك الگوي عملي كار مثل ارسطو يا وبر ارايه نكردند، بلكه نشان ميدادند كه چه بلايي سر انديشه تجدد ميآيد زيرا تجدد در آغاز بر آن نبود كه علم تحصلي و عقل ابزاري بر همهچيز غالب شود. بنابراين بايد مواظب خطري بود كه ما را به بيراهه ميكشاند. ايشان به من يادآوري كردند كه روش و ابزار تقسيم كار (division of labor) امري كارويژهگرايانه (functionalistic) بود و نه تقسيمي هستيشناختي يا معرفتشناختي يا ساختاري يا نظري و همين خاطر كارآمدي دارد و فهم نميآورد. اما در جهان جديد اين تقسيم كار كارويژه گرايانه به نگرشي فلسفي بدل شد و در نتيجه ميان حوزههاي مختلف علوم انساني تمايز و رقابتجويي پديد آمد.
انسانيات نه، علوم انساني
رجايي تاكيد كرد كه در دانشكده «انسانيات» (Humanities ) و نه «علوم انساني» فعاليت ميكند و گفت: آنجا نگرش كلان است و اگر تمايزي نيز هست، صرفا كارويژهگرايانه است. در اين دانشكده ميان حوزههاي گوناگون گفتوگو صورت ميگيرد و به جاي كتابهاي درسي، كتابهاي كلاسيك خوانده ميشود و محل بحث قرار ميگيرد. درست ديدن با وصل كردن بين رشتهاي فرق دارد، ما بايد ديدمان به علوم انساني يا انسانيات را دگرگون كنيم.
وي در ادامه به دو كتابش يعني «پديده جهاني شدن» (با ترجمه عبدالحسين آذرنگ) و «بازيگري در باغ هويت ايراني» (سرنموني حافظ) اشاره كرد و گفت: كتاب پديده جهاني شدن با اشاره به قصه فيل در تاريكي از دفتر سوم مثنوي معنوي آغاز ميشود كه در پايان داستان مولوي ميگويد: «در كف هر كس اگر شمعي بدي/ اختلاف از گفتشان بيرون شدي» ادعاي من اين است كه نميتوان جهاني شدن را فهميد اگر شمع دست ما نباشد. منظور از شمع، ديد درست است. يعني بايد طرز فكري و سطح علمي لازم و ديد درست داشت. به زبان مولانا اين طرز فكري درست با شمع ممكن ميشود. ادعاي من در كتاب اين است كه اين طرز فكر درست همان نگرش كلان است. به همين خاطر است كه كتاب جهاني شدن به مباحث متنوع و كثيري چون تاريخ، اقتصاد، جامعهشناسي، تاريخ علم و فناوري، امپرياليسم و... ميپردازد.
من معتقدم كه سازمان تجارت جهاني نه فقط ربطي به جهاني شدن ندارد، بلكه ميوهچين جهاني شدن و دزدي است كه با جهاني شدن آمده است. جهاني شدن پديدهاي وراي اين امور است و وضع بشر كنوني است و بايد از وضعيتمان صورتبرداري درست داشته باشيم. اين امر ممكن نيست مگر آنكه به توصيه مولانا توجه كنيم و با رشته خاص خودمان و عقل جزوي بحث كلان نكنيم. در كتاب بعدي يعني «بازيگري در باغ هويت ايراني» اگرچه ادعا اين است كه از روش تاريخي-تاويلي بهره ميگيرد، اما در عمل از تاريخ، تاريخ نظامهاي فكري به تعبير ميشل فوكو و نه تاريخ فكر، جغرافياي تاريخي، هرمنوتيك و تحليل متن، ادبيات، تاريخ تحول زبان و ادبيات و عرفان و... سخن ميرود و كوشيدهام با بهره گرفتن از متفكراني چون ارسطو و وبر و اشتراوس و تامپسون و تيلور نظريهاي درباره كلاننگري ارايه كنم. ادعاي من اين است كه ريشه كلاننگري به دليل سه بعدي بودن آدمي است، يعني انسان سه بعد دل، ذهن و روح دارد كه هر يك به جاي خود عقلانيت خود را ميطلبد و به دليل نوعي از هماهنگي كه ميان اين سه بروز ميكند، گريزي از كلاننگري نداريم.
سه گونه عقلانيت
رجايي در ادامه براي توضيح ديدگاه اخير خود، بخشي از كتاب اخيرش«بازيگري در باغ هويت ايراني: سرنموني حافظ» در رابطه با تاكيد بر سه ساحت وجودي انسان يعني دل، ذهن و روح، به صورتهاي عقلانيت متناسب با هر يك از اين سه بعد پرداخت و گفت: به راستي منظور از عقل، خرد و خردورزي چيست؟ عقلانيت و خردورزي مانند گردش خون و تنفس هوا در بدن، جزو جداناشدني وجود آدمي است. در عين حال خردورزي فعاليتي خطي و يك بعدي نيست؛ بلكه به سه صورت كلان و به هم پيوسته و در حال گفتوگو در انسانها و جوامع زنده كار ميكند. برآيند كناكنش ميان اين سه صورت همان چيزي است كه خردورزي يا عقلانيت است. از اين سه صورت يكي در ساحت خواهندگي و ارضاي احتياجات وجودي و هوسمندي حس و غريزه مادي آدمي و خلاصه در پاسخ به پرسش «چه» عمل ميكند و عملكرد آن به لذت و رنج يا خوشي و ناخوشي ميانجامد. اين وجه عقلانيت با دل ارتباط دارد. صورت دوم در ساحت هوشمندي و تشنگي ذهن فضول و مبتكر آدمي در جهت كسب فهم و دريافت «چگونگي» كاركرد پديدهها عمل ميكند و عملكرد تبيين كارآمدي و ناكارآمدي يا درست و غلط اثباتي و تجربي است. سومي در ساحت خواست مينوي و طلب استعلا و معرفت نسبت به «چرايي» هستي و تجربه زيباييطلبي روح تلاش ميكند و عملكرد آن شناخت حسن و قبح يا شايست و ناشايست است. اين صورت عقلانيت به ساحت «روح» ارتباط دارد و همان حوزه اخلاق است. به زبان ديگر كار خرد اين است كه راهبر خوبي در زندگي باشد و اين كار را با انداموارگي و مرتبط عمل كردن اشكال مختلفي كه عقلانيت به خود ميگيرد، محقق ميكند.
رجايي گفت: اين سه صورت عقلانيت كه به ترتيب ابزاري، تحصلي و هنجاري هستند، به سه پرسش ذيل پاسخ ميدهند: نتيجه پديده يا مقولهاي كه با آن روبرو هستيم اولا مفيد است يا مضر؛ ثانيا كارآمد است يا نه و ثالثا چارچوب هنجاري-اخلاقي شايست و ناشايست مقبول را رعايت ميكند يا خير. خلاصه بحث خردورزي در بحث فعلي اين است كه بروز عقل هنجاري به آدمي كمك ميكند كه بايد و نبايد را از هم تشخيص بدهد و به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا صلاح هست كه شخصي كاري را انجام دهد يا خير. اصل عقل استدلالي (كشف درست و غلط يا از طريق منطق رياضي و فلسفي يا از طريق تجربه) ممكن ميسازد كه به اين پرسش پاسخ بدهيم كه آيا شخص قادر است از عهده اجراي كاري برآيد يا خير. عقل ابزاري نيز از طريق پاسخ به اين پرسش كه اقدام مورد نظر سودآور است يا خير، سنجه نسبتا واضحي به سوي مطلوب، ممكن و مفيد به ما ميدهد.
وجود يكي يا تركيبي از هر دو صورت عقلانيت يا گاه به تعادلي از هر سه نياز است و بالاتر از آن، كناكنش ميان آنها هميشه لازم است. ضمن اينكه رابطه ميان آنها بيتنش نيست. با قدري تساهل به فرد عامل و بازيگر در ساحت در عقل ابزاري، نافع، در ساحت عقل استدلالي طالب و در ساحت عقل هنجاري سالك گفته ميشود. بنابراين هر انساني در هر وضعيت و فعاليتي بايد به عنوان نافع، طالب و سالك عمل كند. در غير اين صورت بازيگري را وانهادهايم، امري كه از دوره صفويه به بعد در ما رخ داده است. آخرين دوره بازيگري و مولد بودن ايرانيان عهد صفويه است. به همين خاطر است كه بعد از ملاصدرا بزرگتر از او را به وجود نياورديم.
رجايي در ادامه حوزههاي معرفتشناسانه و پديدارشناسانه اين سهبعد در عرصه عمومي را به ترتيب اول سياست و اقتصاد، دوم فلسفه و علم و سوم عرفان و اخلاق و دين خواند و گفت: گرچه ميزان تاكيد بر هر يك از اينها بسته به مهمترين عواملي است كه متاسفانه گاهي به آنها توجه نميكنيم. اين عوامل زمان و مكان هستند. اينكه انسان از كدام يك از اين جنبهها يا صورتهاي عقلانيت بهره بگيرد، به شرايط زمان و مكان ربط دارد. بهترين شعارها و اصول فلسفي خارج از ظرف زماني و مكاني بيفايده ميشوند.
تيزبين، دقيق بين و بجابين
رجايي در ادامه گفت: باور من اين است كه در جهان قبل از تجدد و دنيايي كه در آن به سر ميبريم، گفتمانهاي ادبي و تاريخي و اخلاق نامهنويسي رواج داشتند. اما الان به دليل تخصصي شدن اين گفتمانها اندكي سست شدهاند. در جهان ماقبل تجدد مهمترين منبع و محل بروز عقل جهانداري در ادبيات بود. اينكه برخي به من انتقاد ميكنند كه در كتابهاي من شعر و مراجعه به ادبيات زياد است و به اين خاطر علمي نيست، ناشي از آن است كه نگاهشان به علم محدود است. جهان باستان را نميتوان از جهان شعر و ادب و تاريخ و فلسفه جدا كرد، بنابراين براي فهم اين جهان ناگزير به گنجينههاي ادبي باستاني بايد رجوع كرد، براي مثال براي فهم انديشه خسرواني بايد سراغ فردوسي رفت و براي فهم بازيگري ايراني بايد به حافظ مراجعه كرد. همچنان كه فرهنگ چين و يونان باستان و بريتانياي عصر كلاسيك را تنها با مراجعه به متون ادبي بزرگ ميتوان شناخت. علت نيز آن است كه انسانهايي چون كنفوسيوس و هومر و شكسپير انسانهايي تيزبين، دقيق بين و بجابيني بودند. بنابراين اگر دچار نگرش مكانيكي جهان جديد شويم و فكر كنيم كه تنها علم تحصلي، علم است، نميتوانيم از ادبيات و ميراث باستان بهره بگيريم. حتي در دنياي جديد نيز از اين انسانهاي تيزبين و دقيق بين و بجا بين كم نشده است.
رجايي با اشاره به اينكه فراتجدد از اين جهت به اصلاح تجدد پرداخته گفت: فراتجدد ميگويد تاكيد متجددين بر اينكه ميتوانند حقيقت را دريابند، خطاست، همه ما تنها ميتوانيم به حقيقت نزديك شويم و هيچ فيلسوف فراتجددي كه عقل سليم دارد، اين حرف متفرعنانه را نميگويد كه حقيقت وجود ندارد، بلكه ميگويد من به اين پرسش نميتوانم پاسخ گويم. او ميگويد پرسش حقيقت از فهم من بيرون است. فيلسوف فراتجدد ميپذيرد كه حقيقتهاي جزيي شالوده هستند، اما نميگويد اين تمام حقيقت است. از اين حيث شباهتي ميان انديشمندان فراتجدد با انديشمندان سنتي هست. انديشمند سنتي نيز ميگفت من نميدانم حقيقت وجود دارد يا خير و تنها با استناد وحي ميتوان گفت كه حقيقت وجود دارد. همچنين انديشمند سنتي ميگفت من مدعي نيستم كه ميتوانم حقيقت را بفهمم بلكه آن را دوست دارم، از اين جهت است كه خود را فيلسوف (دوستدار حقيقت) ميخواند. به همين خاطر است كه چنين انساني مطالعات گوناگوني در حوزههاي متنوع دارد. به همين خاطر است كه متفكري چون ميشل فوكو فلسفه، تاريخ، پزشكي، جرمشناسي، جامعهشناسي، زبان و... را مطالعه ميكند، زيرا متوجه اهميت رويكرد بينرشتهاي شده است.
از محقق تا مقلد فرقهاست
رجايي در بخش پاياني در مقام جمعبندي گفت: بنابراين در دنياي جديد و در عصر تجدد و فراتجدد هم بايد از ادبيات، تاريخ، فلسفه، خاطرات روزانه سفرنامهها، جامعهشناسي و... غافل نشد. سخن از بين رشتهاي نيست، بلكه صحبت نگرش كلان به انساني است كه همه اين ابعاد را دارد. به همين خاطر است كه ما نقشهاي متعدد داريم. ادبيات قديم يا جديد وقتي به موقع و به اندازه و بجا مورد استفاده قرار گيرد، تاثير اساسي خود را بهجا ميگذارد. براي مثال فرناند برودل مورخ فرانسوي و از اصحاب مكتب آنال در آثارش گاه براي توضيح يك پديده پيچيده تجاري به شعري كه در آن زمانه باب شده، متوسل ميشود. او ظرافتهاي پيچيده بازار را از يك شعر عوامانه مردم كوچه و بازار ونيزي استخراج ميكند. بنابراين دانشور بايد خود را از عقل جزوي رها كند و به تعبير مولانا اجتهاد كند، در اين حالت طور ديگري دنيا را ميبيند. نمونه ديگر چارلز تيلور است كه در آثارش مثل عصر سكولار، فلسفه، زبانشناسي، تاريخ، شعر، ادب و كليه معارف انساني مثل فولكلور و داستانهاي عاميانه و... است. علت آن است كه يك دانشور قصد دارد كه واضح بينديشد و واضح بيان كند. بر اين اساس ممكن است از شعر بهره بگيرد. بنابراين ادبيات قديم و جديد نداريم. ضمن اينكه به دليل تاريخي ادبيات قديم نقش اساسيتري داشته است. به نظر ميآيد در گذشته ادبيات فضاي مجازي مناسبي براي حركت بوده است، به همين دليل است كه شعر منبع مناسبي است. البته شرط بهره گرفتن از اين منابع گوناگون اين است كه اعتبار و اهميت هر حوزه و هر منبع به خردورزي و ابتكار دانشور مربوط ميشود، نه به استبداد علم تحصلي يا استبداد آن چه معلمان روش بعضا ميگويند. ايشان به اسم معلم روش هستند، در حالي كه در اصل مقلدان و نوحهگران هستند. در حالي كه دانشور اصيل مقلد نيست. مولوي ميگويد: هر كجا نوحه كنند آنجا نشين/ زانك تو اوليتري اندر حنين/ زانك ايشان در فراق فانياند/ غافل از لعل بقاي كانياند/ نوحهگر گويد حديث سوزناك/ ليك كو سوز دل و دامان چاك/ از محقق تا مقلد فرقهاست/ كين چو داوودست و آن ديگر صداست/ منبع گفتار اين سوزي بود/ وان مقلد كهنهآموزي بود. خلاصه اينكه به جاي در افتادن به چاله تقسيم كار و استبداد علم تحصلي بايد به خودتان اعتماد و به عنوان يك محقق دلسوز و پيامبرگونه عمل كنيد. اين دانشور محقق است كه تصميم ميگيرد كه آيا سعدي در تبيين و توصيف عدالت به من كمك ميكند يا خير. البته اين فرديت نبايد با فردگرايي خلط شود.
سه صورت خردورزي
عقلانيت و خردورزي مانند گردش خون و تنفس هوا در بدن، جزو جداناشدني وجود آدمي است. در عين حال خردورزي فعاليتي خطي و يك بعدي نيست؛ بلكه به سه صورت كلان و به هم پيوسته و در حال گفتوگو در انسانها و جوامع زنده كار ميكند. برآيند كناكنش ميان اين سه صورت همان چيزي است كه خردورزي يا عقلانيت است. از اين سه صورت يكي در ساحت خواهندگي و ارضاي احتياجات وجودي و هوسمندي حس و غريزه مادي آدمي و خلاصه در پاسخ به پرسش «چه» عمل ميكند و عملكرد آن به لذت و رنج يا خوشي و ناخوشي ميانجامد. اين وجه عقلانيت با دل ارتباط دارد. صورت دوم در ساحت هوشمندي و تشنگي ذهن فضول و مبتكر آدمي در جهت كسب فهم و دريافت «چگونگي» كاركرد پديدهها عمل ميكند و عملكرد تبيين كارآمدي و ناكارآمدي يا درست و غلط اثباتي و تجربي است. سومي در ساحت خواست مينوي و طلب استعلا و معرفت نسبت به «چرايي» هستي و تجربه زيباييطلبي روح تلاش ميكند و عملكرد آن شناخت حسن و قبح يا شايست و ناشايست است. اين صورت عقلانيت به ساحت «روح» ارتباط دارد و همان حوزه اخلاق است. به زبان ديگر كار خرد اين است كه راهبر خوبي در زندگي باشد و اين كار را با انداموارگي و مرتبط عمل كردن اشكال مختلفي كه عقلانيت به خود ميگيرد، محقق ميكند.
گزارش از: محسن آزموده
این گزارش نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.