در فراسوی گستره دنیای موسیقی آنچه که قابل مشاهده و محسوس است نقش و رنگ فرهنگهای مختلف بوده، فرهنگهایی که بعضاً در قالب گفتار بر ساز مینشیند و آداب سرزمین و منطقه خود را بیان میکند و چه بسا کمی فراتراز آنچه که پیرامون جامعه و اجتماع او نیز میگذرد را با اشعار عاشقانه یا تند و تیز در هم میآمیزد و به گوش مخاطبانش میرساند، اما متأسفانه در سرزمین ما که مهد فرهنگ و هنرهای مختلف است علاوه براینکه نگاه به موسیقی تغییر کرده، نغمههای موسیقی اصیل ایرانی نیز روز به روز کم سو و کم فروغ تر میشود چرا که خاستگاهش دیگر آن نیست که پیش ازاین بوده، دیگر آن آوای لالایی مادران شنیده نمی شود؛ براستی چه شده است که اقوام امروزمقامات موسیقایی ایران را کمتر روایت میکنند یا آنچه که شنیده میشود دیگر صدای تار و سه تار و تنبور نیست! شاید دیگر خانهای برای راویان نغمههای ایران نباشد! تمام این باید و شایدها و دلنگرانیها سبب شد استادان موسیقی اقوام و نواحی ایران در اندیشه ساخت یک خانه یا یک بستری برای حفظ و نگاهداری میراث گذشتگان باشند؛ خانهای که امروز به نام تنبور خوانده میشود و ازآنجا آداب و اصول درست آن به آیندگان جوان موسیقی انتقال خواهد یافت، خانهای دردل خنیاگران تنبور؛ آنان که دل درگرو یار دادهاند و خشت به خشت خانه تنبور را با عشق ساختند و امروز مأمن دلدادگان تنبوراست؛ خانهای به همت والای علی اکبر مرادی. او دیگرخیالش آسوده شده است و میداند که تنبور و مقامات آن بدون آنکه در پس نگاه دولتیان یا در زیرذره بین چشمان همسایه به یغما رود فراموش نشدنی است. ساخت خانه تنبور در روستای بانزلان بهانهای شد تا گفتوگوی کوتاهی با علی اکبر مرادی سازنده این مرکز هنری داشته باشیم که در ادامه میخوانید:ایده ساخت خانه تنبور از چه سالی شکل گرفت و هدف از این کار چه بوده است؟
حدود 12 سال گذشته یعنی در دولت اصلاحات تصمیم به ساخت خانهای برای ساز تنبور داشتیم اما متأسفانه دولت نهم و دهم به ساخت این مرکز روی خوش نشان ندادند وتعطیل شد تا آنکه با پیگیریهای انجام شده سرانجام اوایل سالجاری شورای تأمین استان کرمانشاه موافقت خود را جهت ساخت خانه تنبور اعلام کردند. هیچ گاه بهطور شفاف مشکل احداث این خانه و اعتراض به ساخت آن بیان نشد اما بازهم جای شکرآن باقی است که با صدور مجوز آن امروز این خانه به افتتاح رسیده است. البته بخش زیرین ساختمان چندان تکمیل نشده و روند کار ادامه خواهد داشت.
فعالیت این خانه در چه زمینهای است؟
خانه تنبور مرکز فرهنگ و هنر است و قطعاً کارهایی که انجام میگیرد در این زمینه خواهد بود، بهطور مثال برگزاری جشنوارههای موسیقی، برگزاری کلاسهای خط ونقاشی برای جوانان روستایی و در بخشهای دیگر دعوت استادان موسیقی از شاگردان و نوازندگی در این فضای روستایی است، البته فعالیتهای هنری دیگری هم میتواند انجام گیرد و باید دید چه میزان برای ما امکان پذیرخواهد بود؛ حتی میتوان با همکاری سازمان میراث فرهنگی اتاقهایی را در اختیار بانوان روستایی قرار داد تا درحوزه صنایع دستی مشغول به کار شوند یا دیگر امکانات هنری یا فرهنگی که برای روستا و روستاییان فراهم نیست در این مکان انجام خواهد گرفت.
با توجه به بُعد مسافت امکان استفاده برای دیگر شهرهای کرمانشاه چگونه خواهد بود؟
خانه تنبور در روستای بانزلان قراردارد؛ روستایی که در فاصله 70 کیلومتری کرمانشاه به اسلام آباد غرب، پاوه و... است بنابراین علاقهمندان تنبور میتوانند به این محدوده بیایند و از این فرصت بهره ببرند و یا برای دیگر عزیزانی که از مناطق و شهرهای دورتر میهمان این خانه هستند به لحاظ اسکان جا مشکلی وجود نخواهد داشت.
در این خانه تدریس ساز تنبور هم خواهید داشت؟
بله انشاءالله اگرعمری باقی باشد و هدف ما نیز همین بوده است.
ساخت خانهای برای تنبور بعد از مدتها و با مشکلات فراوان میسر شد آیا به نظر شما میتوان امیدوار بود در آینده خانهای برای «تار»، «سه تار»، «کمانچه» و.. داشته باشیم؟
بله قطعاً همین است. ساخت این خانه نماد و الگویی است تا درآینده شاهد خانههایی چون «سُرنا»، «کمانچه» و.. باشیم وهرکدام از سازهای اصیل موسیقی ایرانی صاحب خانه شوند؛ این سازها ومقامهایی که با آن نواخته میشود هویت ملی ما هستند تا درآینده کشوری چون آذربایجان تارایرانی را به نام خود به ثبت نرساند و حافظ فرهنگ و هنرمان باشیم.
پیش از این قرار بود مکتب خانههایی در این خصوص راه اندازی شود اما گویا هنوز بهطور رسمی این کار صورت نگرفته؛ نظر شما در این باره چیست؟
به اعتقاد من دولت نباید دخالتی در فرهنگ و هنر داشته باشد؛ این گونه کارها نیاز به عشق دارد و نباید به مانند کارهای دولتی با آن برخورد شود و تنها میتوانند نظارت و حمایتهای لازم را انجام بدهند. البته نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که مسئولان فرهنگی کشور صدور یک مجوز را تنها راه حمایت و پشتیبانی یک کارهنری قلمداد نکنند.
درخصوص ساخت این بنا بودجهای هم دریافت کرده اید؟
بیشترین هزینه انجام این کار به طور شخصی و با تلاش و همکاری دوستان فراهم شده است البته معاونت فرهنگی و هنری وزارت ارشاد بعد از6 ماه دوندگی و تلاش 20 میلیون تومان بودجه به احداث این خانه اختصاص داده است که درمقابل یک میلیارد تومان هزینه، مبلغ قابل توجهی نخواهد بود.
همزمان با افتتاح خانه تنبور نخستین جشنواره «کهن آواهای تنبور» برگزار شد آیا این جشنواره در سالهای آینده نیز برگزار خواهد شد؟
بله قطعاً. کهن آواهای تنبور نخستین جشنواره خود را به بهانه افتتاح این خانه برگزار کرد؛ جشنوارهای که سالها پیش میبایست در فکر برپایی آن بودند و معتقدم با یک دوره برگزاری چیزی تغییرنخواهد کرد و نتیجهای نخواهد داشت وحداقل این جشنواره باید بیست دوره را تجربه کند. ما به دنبال این هدف هستیم که جوانان در سنین مختلف حضور در این جشنواره را تجربه کرده و به موسیقی گرایش پیدا کنند و با نواختن درست و صحیح تنبور آشنا شوند.
با توجه به تجربه و ارزیابی شما، سطح آموزش موسیقی درشهرستانها چگونه است؟
همانطور که مطلع هستید استادان موسیقی بیشتر در تهران تمرکز دارند و بهره بردن هنرجویان ازحضورآنها کمی مشکل خواهد بود.
بله. موافق هستم سطح آموزش موسیقی درشهرستانها پایین است و حضور استادان به لحاظ کمی به مانند تهران نیست و کمتر به آموزش موسیقی در دیگر شهرهای ایران توجه دارند. بیتردید ساخت خانههایی چون تنبور میتواند این ضعفها را پوشش بدهد.
تنبور و دف نسبت به دیگر سازهای موسیقی ازتقدس خاصی برخوردارند بخصوص در مناطقی چون کرمانشاه؛ آیا به نظر شما این قداست تا به امروز هم حفظ شده است؟
خیر. قداست خیلی چیزها از بین رفته یا کم شده است. زمانی که تکنیک به ساز افزوده میشود آن حال وهوای خاصی که از شنیدن یک ساز بهدست میآید از بین میرود. درواقع بهتراست بگوییم وقتی یک ساز یا موسیقی عمومی میشود تعداد عشاق واقعی آن هم کمتر شده و هم سطحی میشود. درگذشته به همان میزان که تعداد خوانندهها کمتر بودند عاشقان بسیاری وجود داشتند که با علاقه و انگیزه به دنبال هنر می رفتند اما امروزه با وجود سیل فراوانی که به سوی نوازندگی میرود آن علاقه و انگیزه به غلظت و شدت گذشته نیست و شاید تنها یک میل و رغبت زودگذر باشد. بهتراست بگوییم تکنیکی که امروز به موسیقی وارد شده جان و حال مطلب را کمتر کرده است.
آیا این قابلیت وجود دارد که در سازی چون تنبور به مانند دیگر سازهای موسیقی نوآوریهایی صورت گیرد؟
بله. این خلاقیت به شرطی است که به درک بالا و درستی از این ساز رسیده باشیم. بستن یک یا دوسیم روی یک ساز فایدهای ندارد. تنبوری که صدای تنبور ندهد و هیچ یک از مقامات تنبور و نوع نوازندگی آن آشکار نباشد دیگر تنبور نیست. مشکل مملکت ما این است که وقتی یک نفر موسیقی هندی یا اسپانیایی را برای خواندن انتخاب میکند بدرستی و با همان ریشه و اصالتی که دارد آن را به اجرا درمی آورد اما زمانی که نوبت به فرهنگ موسیقی کشور خودمان می رسد همه چیز تغییر مییابد. نسل امروز باید بدانند موسیقی ایرانی یک فرهنگ است و آنچه را که از گذشته برای امروز مانده است بهکارببرند نه بهعنوان یک ابزار به آن نگاه شود.
حرف آخر...
وظیفه همه ما است که با ساخت مراکز فرهنگی چون خانه تنبور یا جشنوارهها نسل امروز را به نواختن اصیل سازهای ایرانی آشنا و تشویق کنیم. متأسفانه نپذیرفتند که تنبور یک ساز باستانی است و درهنرستانها، دانشگاهها و دیگر مراکز آموزشی بهعنوان یک رشته هنری تدریس شود. متأسفانه مسئولان فرهنگی ما سازهای اصیل را فراموش کردهاند و به سازهای غربی میپردازند.
خسارت های یک تأخیر 40ساله
حسین علیزاده ـ آهنگساز و نوازنده پیشکسوت تار
بیش از15 سال طی صحبتهایی با آقای مرادخانی دراین مورد سخن به میان آمد که آموزش موسیقی چگونه باید بدرستی صورت بگیرد! این صحبتها به این دلیل بود که بالاجبار نمیتوان هنر را آکادمیک کرده وبه دانشگاهها وارد شد واین کارغیرقابل درک است. بهطور مثال با نگاه به کشوری چون هند یا دیگر کشورهایی که بعد مسافتی بسیاری دارند خواهید دید مردمان بسیاری هستند که برای بهره بردن از فرهنگ و هنر یک کشور ماههای طولانی را در دوردستها زندگی میکنند. بنابراین اینکه موسیقی درجایگاه، مکان و زمان خودش باشد امری طبیعی است. قطعاً اگر مردم بخواهند با بخشی از موسیقی و فرهنگ ایران آشنا شوند باید به خانه تنبور و این محل بیایند و آموزش ببینند نه اینکه یک واحد آموزش تنبور در دانشگاه تهران تدریس شود. این کار تنها یک واحد درسی است به مانند ردیف و موسیقی ایرانی که به این روز افتاده است. بنابراین باید گفت موسیقی ایرانی به شکل آکادمیک هیچ گونه رابطهای با جامعه ندارد. البته ناگفته نماند اشکال این کار به جنبه آکادمیک نیست بلکه ایراد برکل سیستم آموزشی است؛ در دانشگاهها هر رشتهای به یک سو در حرکت است اما جامعهای که مسئولان آن را هدایت میکنند در یک مسیرو یک راه دیگراست.
نکته دیگر درمورد ساختن خانهای برای دیگر سازهای موسیقی ایرانی چون تار، سه تار و... باید گفت این اتفاق خوبی است اما مسألهای است که باید ریشهای به آن پرداخته شود و شاید فکر کردن به این موضوع دیگر خیلی دیر باشد و زمانی که همه چیز از بین رفته است در فکر آبادانی آن هستیم. بهطور مثال هزار واژه گوناگون به زبان فارسی وارد می کنند و بعد جلسه میگذارند که آن را تغییر بدهیم. برگشت و شناخت واقعی فرهنگ ریشهای درایران برای نسل امروز کار بسیاردشواری است به این علت که مدت زمان طولانی است که از این جامعه غافل شدهایم؛ درتخیل ما چیزی میگذرد که در واقعیت وجود ندارد. اینکه برای هرساز یک خانه داشته باشیم طرح بسیار خوبی است البته نه فقط تاروسه تار بلکه باید برای کل ایران که به لحاظ فرهنگی و موسیقی متنوع و در دنیا بینظیر است. هرجا ومکانی معرف فرهنگی است که موسیقی و آواز هم در کنار آن قرار دارد و ای کاش تمام کسانی که در ایران مسئولیت پیدا میکنند به این نکته توجه داشته باشند که این مسئولیت فرهنگهای بسیار متنوع و غنی است و تاریخ تنها به جنگ و خونریزی خلاصه نمیشود بلکه در تمامی کشورها آنچه باقی خواهد ماند فرهنگ و تاریخ آن سرزمین است.
قطعاً اگر شرایط خوبی وجود داشت خانه تنبور باید 40سال پیش دریک جای بسیار مناسب تأسیس میشد.
به آقای مرادی تبریک می گویم با این مشقت این آرزو را به بار نشاندند و قدم اول برآورده شد. تنبور و دف دراین منطقه مقدس هستند و اگر موسیقی از حرمت بیفتد به قداست آن توهین شده است اما اگر موسیقی را بهصورت کلی ببینیم و احترام قائل باشیم و جنبه غیرمادی پیدا نکند وسیلهای برای نیایش خواهد بود.
ایستادگی دربرابر حقانیت موسیقی
علی اکبرشکارچی ـ نوازنده پیشکسوت کمانچه و آهنگساز
من براین عقیدهام که ساز تنبور جزئی ازخانواده موسیقی اقوام است به مانند دیگرسازهای مضرابی و پرده دارچون تار، سه تار و کمانچه که هم درموسیقی سنتی وهم در موسیقی اقوام قابل استفاده است.اما آنچه به لحاظ تاریخی دارای اهمیت بوده این است که درفرهنگ عامه مردم، موسیقی اقوام وحتی خود اقوام کمترمورد توجه قرارگرفتهاند و همین امرسبب شده آرام آرام ازاهمیت سازها نیز کاسته شده ومورد توجه نباشند اما بعد ازانقلاب با انتشارآلبوم «خَلق لُر» از برکت وجود وحضور آقای حسین علیزاده و معرفی و شناخت آیین و رسومی چون ملودی «عروسی»، «طنز»، «مویه کردن»، «خرمن کوبی»، «حماسی» و... موسیقی پژوهان و موسیقیدانان با نگاه و ظرفیت جدیدی از موسیقی اقوام آشنا شدند؛ به این علت که پیش از این اگر موسیقی با عنوان محلی مطرح میشد عمدتاً «عاشقانهها» بودند اما دراین آلبوم یک نگاه مردم گرایانه جدید برای مردم گشوده شد و موسیقی اقوام توانست به جشنوارهها راه پیدا کند اما بعد از پایان جشنواره هرکسی به سوی خود رفت وموسیقی هیچ گاه به رسمیت شناخته نشد درواقع همیشه به نوعی یک نگاه سیاسی بهدنبال موسیقی بوده تا موسیقی هیچ گاه مطرح نشود. البته این ویژگیها درموسیقی دستگاهی وجود ندارد و این مقاومتها بیشتر در موسیقی محلی ادامه پیدا کرد تا آنکه خانه تنبورافتتاح شد؛ این آخرین مقاومتی است که در موسیقی اقوام به وضوح دیده میشود به گونهای که نزدیک به 12 سال از طرح ساخت خانه تنبور حمایت نشد اما خوشبختانه افتتاح این خانه موجب شد تنبوربه رسمیت شناخته شود. به هر حال موسیقی و هنر بعد از انقلاب فراز و نشیب زیادی داشته ودرکنار فعالیتهای هنرمندانی چون علی اکبر مرادی مسئولان فرهنگی نیز روز به روز دست به کارهایی زدند که نشانه انعطافپذیری و پذیرش این فرهنگ، موسیقی و خواستههای مردم هنردوست است. بنابراین همان گونه که موسیقیدانان و اهالی فرهنگ پای حقانیت موسیقی ایستادند مسئولان فرهنگی و حاکمیت نیز پی بردند که موسیقی باید به رسمیت شناخته شود و خطرناک نیست بلکه میتواند مانع از تهاجم فرهنگی باشد و موسیقی کشورمان را هم غنیتر کند.
ساخت خانه تنبور طرح بسیار سنگینی است که با هزینه شخصی آقای مرادی انجام گرفت و این انتظار وجود دارد که در ادامه ساخت این خانه آنطور که شایسته این طرح است آن را به اتمام برسانند. این مکان برای ساز تنبور است و اگرچه مسافت راه بسیار است اما براین باورم که چون این ساز به لحاظ آمیختگی با اشعار معنوی و عرفانی ایران ویژگی خاصی دارد یک سیرو سلوکی را هم میطلبد وعلاقهمندان دوری راه را به جان خواهند خرید.
اما اینکه دیگر سازهای موسیقی ایران دارای یک خانه باشند به نظر من چندان ضرورت ندارد و اگر امکاناتی برای اجرای نوازندگان و معرفی موسیقی آنها به دیگر اقوام صورت بگیرد شاید ضرورت نداشته باشد برای هر ساز یک خانهای ساخته شود. به نظرم خود این سازها، صدا و نغمات آنها دردست و اندیشه نوازندگان مختلف یک خانه است.
پایگاهی مهم برای موسیقی
شهرام ناظری ـ خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی و آهنگساز
ساخت خانه تنبور اتفاق بسیار مهمی است آن هم درمنطقهای که فرهنگ تنبور هزاران سال درآن جریان داشته است. خانهای که با مرارتهای بسیار به وجود آمد و این خود میتواند پایگاهی مهم برای موسیقی باشد. درکشورهایی چون فرانسه جشنوارههای بزرگی مانند «آوینیون»، «فلورانس» و... در دور دستها برگزار میشود و این اتفاق هم به لحاظ حضورهنرمندان معروف جهان و هم ایجاد مرکزی برای موسیقی بسیار دارای اهمیت است و قطعاً احداث خانه تنبور در منطقه بانزلان نیز میتواند به لحاظ آبادی بیشتر و همچنین تأثیرمثبت بر فرهنگ این منطقه و آشنایی جوانان با موسیقی اثرگذار باشد. متأسفانه در حال حاضر به مانند گذشته کسی با فرهنگ و مقامهای تنبور و آوازخوانی آشنایی ندارد بنابراین خانه تنبور میتواند زمینه فعالیت و آموزش علاقهمندان به تنبور و آوازخوانی باشد.
مرجعی برای نسل آینده
محمدرضا درویشی ـ پژوهشگر موسیقی و آهنگساز
خوشحالم بعد از12 سال «خانه تنبور» به همت و پشتکارعلی اکبرمرادی راهاندازی شد. خانهای که آقای مرادی جان ومال خود را با همه عشق و وجودش برای ساخت این مرکزهنری گذاشت والبته با مخالفتهای بسیاری هم روبهروشد. ازهمان روزهای نخست شاهد رنج و آزار و اذیت ایشان بودم تا آنجا که مخالفان چندین بارتصمیم به تخریب این خانه گرفتند اما سرانجام با مساعدت و یاری مسئولان ارشاد و دیگر نهادهای کرمانشاه این مرکزگشایش یافت و باید به همت والای آقای مرادی تبریک گفت و برای ایشان امید موفقیت دارم. همچنین امیدوارم این بُعد مسافت سبب محروم شدن تنبورنوازان جوان از این مکتب خانه نشود و از این مرکزهنری بهره ببرند. هرمسئولی که طی این سالها مانع ازگشایش این مرکز بوده با خود بیندیشد وتأسف بخورد واز هرمسئول و نهادی که در راهاندازی آن قدم مثبت برداشته تشکرمی کنم. اینجا مرکزخوبی برای ترویج مقامهای تنبور و آموزش درست و صحیح ریشههای اصلی این مقامها به نسل جوان است. در تهران و دیگر شهرهای ایران مراکز آموزشی بسیاری برای آموزش این ساز وجود دارد اما چندان به اصالتهای مقام تنبور پرداخته نمیشود؛ امیدوارم این مکتب خانه تنبورمرجعی برای انتقال و آموزش مقامهای اصیل تنبور به نسل آینده موسیقی کشورباشد. حدود 25 سال گذشته طرح احداث مکتب خانههای موسیقی درشهرهای مختلف ایران را به مرکزموسیقی ارسال کردم و تلاش بسیاری در راهاندازی آن داشتیم ولی متأسفانه تا به امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است اما امروز میبینیم که آقای مرادی با انگیزه شخصی خود و بدون هیچ حمایت دولتی این کار را انجام دادهاند. اگر درهر جای ایران عاشقانی چون علی اکبر مرادی حضور داشته باشند این امیدواری وجود دارد که بدون اتکا به نهادهای دولتی بعد ازاین خانه تار، خانه سه تار، خانه کمانچه و... در کشورمان داشته باشیم. نکته دیگردرخصوص حرمت سازهای ایرانی است، به عقیده من هیچ سازی فی نفسه مقدس نیست و آنچه با آن به اجرا درمی آید دارای اهمیت و قابل احترام است که متأسفانه نسل امروز حرمت هیچ سازی را نگه نمیدارند و مسئول این کار تفکر و اندیشه خود نوازنده است و هیچ ارتباطی با دولت وحکومتی ندارد.
مرجعی برای نسل آینده
محمدرضا درویشی ـ پژوهشگر موسیقی و آهنگساز
خوشحالم بعد از12 سال «خانه تنبور» به همت و پشتکارعلی اکبرمرادی راهاندازی شد. خانهای که آقای مرادی جان ومال خود را با همه عشق و وجودش برای ساخت این مرکزهنری گذاشت والبته با مخالفتهای بسیاری هم روبهروشد. ازهمان روزهای نخست شاهد رنج و آزار و اذیت ایشان بودم تا آنجا که مخالفان چندین بارتصمیم به تخریب این خانه گرفتند اما سرانجام با مساعدت و یاری مسئولان ارشاد و دیگر نهادهای کرمانشاه این مرکزگشایش یافت و باید به همت والای آقای مرادی تبریک گفت و برای ایشان امید موفقیت دارم. همچنین امیدوارم این بُعد مسافت سبب محروم شدن تنبورنوازان جوان از این مکتب خانه نشود و از این مرکزهنری بهره ببرند. هرمسئولی که طی این سالها مانع ازگشایش این مرکز بوده با خود بیندیشد وتأسف بخورد واز هرمسئول و نهادی که در راهاندازی آن قدم مثبت برداشته تشکرمی کنم. اینجا مرکزخوبی برای ترویج مقامهای تنبور و آموزش درست و صحیح ریشههای اصلی این مقامها به نسل جوان است. در تهران و دیگر شهرهای ایران مراکز آموزشی بسیاری برای آموزش این ساز وجود دارد اما چندان به اصالتهای مقام تنبور پرداخته نمیشود؛ امیدوارم این مکتب خانه تنبورمرجعی برای انتقال و آموزش مقامهای اصیل تنبور به نسل آینده موسیقی کشورباشد. حدود 25 سال گذشته طرح احداث مکتب خانههای موسیقی درشهرهای مختلف ایران را به مرکزموسیقی ارسال کردم و تلاش بسیاری در راهاندازی آن داشتیم ولی متأسفانه تا به امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است اما امروز میبینیم که آقای مرادی با انگیزه شخصی خود و بدون هیچ حمایت دولتی این کار را انجام دادهاند. اگر درهر جای ایران عاشقانی چون علی اکبر مرادی حضور داشته باشند این امیدواری وجود دارد که بدون اتکا به نهادهای دولتی بعد ازاین خانه تار، خانه سه تار، خانه کمانچه و... در کشورمان داشته باشیم. نکته دیگردرخصوص حرمت سازهای ایرانی است، به عقیده من هیچ سازی فی نفسه مقدس نیست و آنچه با آن به اجرا درمی آید دارای اهمیت و قابل احترام است که متأسفانه نسل امروز حرمت هیچ سازی را نگه نمیدارند و مسئول این کار تفکر و اندیشه خود نوازنده است و هیچ ارتباطی با دولت وحکومتی ندارد.
روزی تاریخ ساز برای هنر ایران
علی ترابی ـ پژوهشگر موسیقی
روزی که برای افتتاح خانه تنبور جاده طولانی و گاه خاکی مسیر را پشت سر میگذاشتیم و از کرمانشاه دورتر و دورتر میشدیم با خود فکر میکردم که چه انگیزهای میتواند آدمی را چنان مصمم کند تا 10 سال به پای ساختن عمارتی فرهنگی و غیر شخصی بایستد و در این راه از تمامی دست تنهاییها و نامهربانیها که هیچ، از مخالفتها و بدبینیها و تهمتها هم نهراسد تا سرانجام به مقصد رسد؟ این سؤال وقتی به روستای بانزلان رسیدم برایم جدیتر شد. روستایی بسیار کوچک و کم خانوار با فاصلهای نسبتاً قابل توجه از روستاهای دیگر و آن قدر کم جمعیت که حتی مطمئن نیستم مدرسهای درآن باشد. مراسم افتتاح خانه تنبور با شکوهی بیمانند برگزارشد. از یک سو حضور مردم با آن لباسهای رنگارنگ و زیبای محلی و عشق و محبت بیدریغی که به استاد علی اکبر مرادی ابراز میکردند و از سوی دیگر حضور چشمگیر استادان بزرگ موسیقی ایرانی دراین روستا فضایی خاص و تکرار نشدنی به این روز داده بود و شاید بیاغراق بتوان گفت که 21 شهریور تاریخیترین روز فرهنگ و هنردرکل منطقه غرب کشور بود.
با این حال در تمام طول مراسم و در راه بازگشت از بانزلان، این سؤال را در چشمان و گاه لبان حاضران در مراسم میشد خواند و شنید که چرا اینجا، مگر میتوان تصور کرد که در طول این 10 سال سختی کشیدن و نامهربانی دیدن، به ذهن علی اکبر مرادی نرسیده باشد که چنین بنایی و چنین تشکیلاتی باید در جایی پا بگیرد که در دسترستر، پرجمعیتتر و با امکاناتتر باشد؟ در ذهن استاد علی اکبر مرادی چه گذشته است وقتی در تمام این سالها عمر و همت خود را صرف ساختن خانه تنبور کرده است؟ هرکسی پاسخی به این سؤال داد و یکی از یکی نامتقاعدکنندهتر.هرکسی از ظن خود چیزی گفت و چون مقبول جمع نیفتاد دیگری شروع به سخن کرد و سرانجام همه خاموش شدیم و به جاده خاکی و تاریک چشم دوختیم.هیچ یک از اسباب و شرایط لازم در آن منطقه فراهم نبود تا چنین مجاهدت و ریاضتی را توجیه کند، نه عامل انسانی(جمعیت)نه زیربنایی (جاده، اقامتگاه و...) نه حتی اقلیمی. تنها یک عامل همه این «نه»ها را پس زده و بنایی استوار در «دالاهو»ساخته بود: اراده علی اکبر مرادی.با خود اندیشیدم شاید او چیزی را دیده که هیچ یک از ما نمیبینیم. شایدعلی اکبر مرادی به جای آنکه به منطقه پر جمعیت و برخوردار رود تا از عوامل موجود برای رونق تنبور استفاده کند، راه مخالف را برگزیده وخواسته تنبور را عامل آبادانی منطقه کند. شاید وقتی که علی اکبر مرادی 12 سال جوانتر بود و هنوز گرمای حضور همسر و فرزندانش را در کنار خود احساس میکرد شبی تا صبح بیدار مانده و به روزی فکر کرده است که در «بانزلان» خانه تنبوری ساخته است، استادان موسیقی و مقامات استانی و کشوری همه جمعند. همه تحسین میکنند و قول کمک میدهند. به خاطر خانه تنبور جاده خاکی ده آسفالت میشود. مدرسهای برای بانزلان ساخته میشود. جوانان عاشق تنبور راهی بانزلان میشوند. از رونق رفت و آمدها، کسب و کار مردمان رونق میگیرد. نهادهای فرهنگی، جشنوارههای موسیقی خود را به منطقه میآورند. آوازه خانه تنبور فراتر از ایران میرود و پایگاهی برای حضور دوستداران فرهنگ ایران میشود. شاید در سپیده دمی که علی اکبر مرادی عزم به ساخت این خانه کرده است همه خواب بودهایم. اینک 12 سال از آن روز گذشته است؛ او 12 سال پیرتر شده و تنهاتر؛ شاید وقت آن باشد که ما هم از خواب برخیزیم.
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.