روزنامه ایران نوشت:
به یکی از ساختمانهای وزارت علوم در میدان فردوسی میروم و دهها دانشجوی خارجی را میبینم که ایران را برای ادامه تحصیلشان انتخاب کردهاند. بیشتر از کشور افغانستان وعراق و البته چند کشوردیگر. بیشتریها برای انجام مراحل اداری ثبتنام در دانشگاه اینجا هستند. حرفها و گاه گلایههایشان درباره تحصیل در ایران شنیدنی است.
وزارت علوم گزارش داده ۲۵ هزار دانشجوی خارجی در دانشگاههای دولتی ایران تحصیل میکنند که ۸ هزار و ۵۰۰ نفر آنها بورسیه هستند و بقیه هزینه تحصیلشان را میپردازند.
صفی طولانی در یکی از اتاقها تشکیل شده؛ اداره کنسولی دانشجویان غیر ایرانی. با فرمی دست هریک از دانشجویان به زبان فارسی. درحالی که بعضی از آنها حتی یک کلمه هم فارسی نمیدانند و از بقیه میخواهند برای پر کردن فرم کمکشان کنند؛ اسم، فامیل، مشخصات محل زندگی و...
پسر جوانی که به نظر میرسد از یک کشور آفریقایی آمده باشد، به زبان انگلیسی میگوید: «چقدر تلفظها به زبان فارسی سخت است، فکر کنم صد سالی طول بکشد تا فارسی یاد بگیرم.» پسر جوانی که بعداً میفهمم اهل عراق است، کنارش ایستاده و میخندد: «من کمتر از ۲ سال فارسی یاد گرفتم، اصلاً نگران نباش.» او به دوستش برای تکمیل مدارک کمک میکند.
کمی آن سوتر چند دانشجوی افغان درباره مشکلاتشان حرف میزنند. اینکه دقیقاً ۲هفته از زمان ورودشان به ایران میگذرد، اما هنوز دانشگاههاشان مشخص نشده. دو سه دانشجو هم تازه برای پیگیری کارهایشان از راه رسیدهاند و مدام از دیگران درباره مراحل اداری کار میپرسند.
گروم اهل کشور اتیوپی در مقطع کارشناسی ارشد بیوتکنولوژِی دارویی دانشگاه تهران درس میخواند. تنها نام پایتخت اتیوپی را میدانم؛ آدیس آبابا. گروم اما میگوید که از شهری به نام «هارا» به اینجا آمده. خیلی خیلی دور از اینجا و بهتراست بدانیم که حتی ما سفارتخانهای در کشورهای یکدیگر نداریم. او ایران را برای تحصیل انتخاب کرده با آنکه میتوانست برای تحصیل به یک کشور اروپایی برود.
پسر جوان کوله پشتیاش را روی دوشش جابه جا میکند و میگوید: «بورسیه کامل هستم. همه چیز حتی غذا و خوابگاه رایگان است و این برای من خیلی مهم بود. ضمن اینکه دانشگاه ما چند فرهنگی است و ایرانیها در علم دارو خیلی قوی هستند و مردم ایران هم واقعاً مهربانند و میهمان نواز.» دورهای که گروم در دانشگاه تهران میگذراند به زبان انگلیسی است و برای همین او در طول ۳ سالی که در ایران بوده جز چند کلمه ساده بیشتر فارسی یاد نگرفته.
شانهای بالا میاندازد: «راستش را بخواهی چندان احساس نیاز نکردهام. همه همکلاسیهایم یعنی جوانهای ایرانی فارسی بلدند و من هم در این ۳ سال دوستان خوبی پیدا کردهام.»
گروم در طول ۳ سال زندگیاش در ایران یک بار به کشورش اتیوپی سفر کرده و تصمیم دارد بعد از پایان تزش چند ماهی به اتیوپی برگردد و بعد برای دوره دکترا اقدام کند: «خیلی درباره این رشته در کشورهای دیگر تحقیق کردهام و میدانم ایران در این رشته از کشورهای پیشرفته دنیا نه تنها عقب نیست که کاملاً همگام است.»
گفته میشود دانشگاههای پیام نور، فردوسی مشهد، امام خمینی قزوین، کاشان، تربیت مدرس و تهران بیشترین دانشجویان خارجی را دارند. مسئولان وزارت علوم میگویند دانشجویان خارجی از ۵۰ کشور دنیا به ایران میآیند.
نازنین ۲۳ ساله داستانش با بقیه کمی متفاوت است. با این همه او هم مثل بقیه دانشجویان خارجی امروز راهش به اینجا رسیده. نازنین اهل کشور افغانستان است اما در ایران متولد شده. او در مقطع کارشناسی ارشد امور بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شده: «من در دوره روزانه پذیرفته شدم. با این همه ۸۰ درصد شهریه را مثل دانشجویان شبانه باید پرداخت کنم. هزینه هر ترم هم ۳ میلیون تومان است. یعنی ۲ سال تحصیلم معادل ۲۶ میلیون تومان میشود. طبق قانون جدید، کنکوریهای امسال که رتبهشان زیر ۱۰۰ است چه در مقطع ارشد و چه کارشناسی، قرار است بورسیه شوند. من هم الان دنبال همین هستم. اگر این بورس به من تعلق نگیرد، مجبورم کلاً انصراف بدهم.»
او این شرایط را برای کسی که در ایران به دنیا آمده و شهروند اینجا محسوب میشود تبعیضآمیز میداند: «در قانون اساسی ایران آمده هر کس ۱۸ سال متوالی به اضافه یک سال در ایران زندگی کرده باشد خود به خود شهروند ایران محسوب میشود. من در ایران به دنیا آمدهام، در دانشگاه دولتی قبول شدهام و همان رقابت فشرده و سخت را پشت سر گذاشتهام. اما بازهم این قانون برایم اجرایی نمیشود. اگر شهریه ترمی ۷۰۰- ۶۰۰ هزار تومان بود، مثل هزینههای دوره لیسانس با آن کنار میآمدم. این واقعاً اجحاف است.» نازنین بعد از یک ماه دوندگی هنوز بورسیه نشده ولی امیدوار است سرانجام این امکان را به دست بیاورد و از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بازنماند.
محمد ۲۵ ساله اهل کشور افغانستان برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد جامعه شناسی به ایران سفر کرده و بورسیه شده. او از این گلایه دارد که چرا قبل از رسیدن به ایران هیچ چیز مشخص نیست؛ نه دانشجو میداند در کدام شهر قرار است درس بخواند نه کدام دانشگاه: «در همه ایمیلها فقط به دانشجو میگویند، صبر کن تا بعداً بفهمی کجا خواهی رفت! الان ۲ هفته از حضورم در ایران میگذرد، امروز فهمیدم که در کدام دانشگاه پذیرفته شدهام. تا قبل از این حتی نمیدانستم دانشجوی تهرانم یا شهر دیگری. درحالی که در جاهای دیگر همه چیز معلوم است؛ دانشگاه، محل اقامت و... این بینظمی را درک نمیکنم.» او مقطع کارشناسیاش را در یکی از دانشگاههای هند گذرانده: «فکر کن اگر در ورامین یک فامیل نداشتم باید این ۲ هفتهای را که به ایران آمدهام چگونه میگذراندم؟ راستش را بخواهی خودم دوست داشتم برای ادامه تحصیل به اروپا بروم، اما پدرم تشویقم میکرد به ایران بیایم. علاقه شدیدی به ایران دارد.»
گفته میشود از میان ۱۲۰ دانشگاه کشور تنها ۲۵ دانشگاه قابلیت پذیرش دانشجوی خارجی را دارند و این طورکه به نظر میرسد دانشجویان عراقی و افغانی بیشترین سهم را دارند.
در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی میزان بودجه برای پذیرش دانشجویان غیر ایرانی از ۳ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان به ۱۹ میلیارد تومان افزایش پیدا کرده است که شاید با خالی ماندن ظرفیت دانشگاهها بیارتباط نباشد.
حیدر حبیب پسرعراقی دانشجوی ارشد نانو بیوتکنولوژِی دانشگاه شهید بهشتی است. او میگوید: «لیسانسم را از دانشگاه سماوه در جنوب عراق گرفتم. ایران از نظر امنیت و آب و هوا برای ما بهترین کشور است. مثل عراق است و فرقی زیادی با کشور خودمان ندارد.»حیدر با اینکه فقط یک سال و نیم در ایران بوده، فارسی را روان و بدون لهجه حرف میزند. دوست و هموطناش «اولا» را همراهی میکند. دختری که قصد دارد در ایران دکترای مهندسی رایانه بخواند و فارسی بلد نیست و امیدوار است دورهای به زبان انگلیسی را بگذراند. او هم مثل اغلب بورسیهها هنوز نمیداند محل دانشگاهش کجاست. حیدر برایم توضیح میدهد برای شروع دانشگاه، دانشجو باید دورههای آموزشی زبان فارسی را بگذراند. او ۸ ماه زبان فارسی خوانده و بعد از آن تحصیلش را در دانشگاه آغاز کرده است.
محمد بشیر همت ۲۳ ساله لیسانسش را در رشته اقتصاد از دانشگاه بلخ گرفته و حالا بورسیه اقتصاد توسعه دانشگاه همدان شده. محمد میگوید: «از زمانی که دانشگاه رفتم، هدفم این بود که بالاخره یک روز به ایران بیایم و اینجا درس بخوانم.»
با اینکه تجربه تلخی از زندگی در ایران دارد میگوید اصلاً از انتخابش پشیمان نیست. او یک سال در ایران کارگری کرده و هنوز نتوانسته تلخی آن روزها را فراموش کند. هرچند امیدوار است بهعنوان دانشجو این بار برخوردهای متفاوتی ببیند: «ایرانیها بیشترشان افغانها را قشری بسیار پایین میبینند، خیلی از افغانهایی که اینجا میآیند برای کار میآیند. ما هم که با لباس دانشجویی میآییم باز به چشم همان کارگر دیده میشویم. منشأ برخی از این رفتارها رسانههای ایرانند. عموم سریالهایی که در ایران پخش میشود، افغان ستیزند. مثل سریال شیوع که ۲ سال قبل پخش شد. در آن سریال قاچاقچی و دزد افغان بودند. یعنی هرچه بدی است برای افغانهاست و هر چه خوبی است برای ایرانیها.»
دانشجویان همچنان در صف طولانی ایستادهاند؛ خسته از کاغذبازیهای طولانی. خیلیها میگویند میدانیم که این روند طولانی اداری فقط برای ما نیست و خیلی از شما هم در ادارات مختلف درگیر همین پروسه خستهکننده و بیهوده هستید. اما این پروسه کسلکننده یک خوبی دارد؛ دانشجوها فرصت کافی دارند تا باهم آشنا شوند. خیلیها باهم قرار میگذارند در روزهای آینده هم یکدیگر را ببینند و در کشوری غریب به داد هم برسند.