سال ۹۱ که به عنوان رئیس پلیس آگاهی استان گلستان منصوب شدم، اولین کاری که در دستور کار قرار دادم، بررسی پروندههای کشف نشده در سطح استان بود. در جریان بررسی این پروندهها، با پرونده ناپدید شدن مردی ۳۷ ساله روبهرو شدم.
مرد جوان سال ۹۰ به طرز مرموزی ناپدید شده و تحقیقات در این رابطه برای شناسایی سرنوشت او بینتیجه مانده بود. در جریان تحقیقات ماموران به یک مظنون رسیده و او را برای تحقیقات به اداره آگاهی احضار کرده بودند. این فرد به نام کریم در بازجوییها مدعی شده بود که مرد جوان را به خانهاش دعوت کرده و متوجه شده او بهایی شده است. به همین دلیل مرد جوان را تحویل یکی از دستگاههای امنیتی داده است. در ادامه، کریم با قرار وثیقه آزاد شده بود.
در رابطه با این پرونده با دادستان صحبت کردم و جلسهای با حضور نماینده دستگاه امنیتی، خانواده فقدانی و وکیلشان در دفتر دادستان تشکیل دادیم.
پس از بررسی پرونده، خواستار تحقیق از کریم شدم که مقام قضایی موافقت کرد. به خانه او رفتیم، اما کسی از او خبر نداشت. پس از بررسی بانکهای اطلاعاتی پی بردیم که کریم به اتهام سرقت در مازندران دستگیر شده است. با هماهنگی قضایی او را از پلیس مازندران تحویل گرفته و برای تحقیقات به گرگان منتقل کردیم.
مقام قضایی او را شش روز برای تحقیقات در اختیار ما قرار داد و شش روز زمان داشتیم تا تحقیقات خود را تکمیل کنیم.
متهم لیسانس روانشناسی داشت و با گذشت یک سال از ماجرا با اعتماد به نفس به پرسشها پاسخ میداد و تسلط خوبی در پاسخ دادن به پرسشها داشت. او همچنین به روشهای پلیسی آشنایی داشت که این موضوع کار ما را برای تحقیقات سخت کرده بود. کریم در بازجوییها همان حرفهای یک سال قبل را تکرار میکرد.
او را به دفتر آوردم و هشت ساعت در روز با او صحبت کردیم تا اینکه پس از یک سال و چهار ماه سکوت، گفت: یک مرد افغان، مرد جوان را کشته است. از او خواستیم هویت مرد افغان را اعلام کند تا برای دستگیری او حتی در خاک افغانستان اقدام کنیم. وقتی پیگیریهای ما را دید، مدعی شد دو مرد در شرق کشور مرتکب قتل او شدهاند.
متهم روز سوم نیز ادعای جدیدی را مطرح کرد. میدانستیم او قصد منحرف کردن مسیر تحقیقات و وقتکشی دارد، به همین دلیل به بازجوییها از او ادامه دادیم تا اینکه سرانجام لب به اعتراف گشود و اعتراف کرد خودش مرتکب قتل شده است. کریم اظهار کرد: پس از کشتن مرد جوان جسد او را در یک دره در آزادشهر رها کردم.
میدانستم که دوباره دروغ میگوید، اما برای اینکه مجبور به بیان حقیقت شود، کریم را همراه گروهی از ماموران راهی محل کردیم. ماموران هرچه در منطقه جستوجو کردند، اثری از جسد پیدا نکردند، به همین دلیل با من تماس گرفتند که به آنها گفتم گوشی را به کریم بدهند. چند دقیقهای با او صحبت کردم و خواستم تا واقعیت را بگوید. سرانجام قبول کرد به صورت حضوری واقعیت را بیان کند. دوباره او را به پلیس آگاهی انتقال دادیم که این بار مدعی شد: من و مرد جوان با هم دوست بودیم، اما به دلیل موضوعات مالی با هم اختلاف پیدا کردیم. مرد جوان به من فحش ناموسی داد. من خیلی روی ناموس حساس هستم و با سلاح شکاری که در خانه داشتم گلولهای به سر او شلیک کردم. میدانستم اگر جسد را در سطح استان رها کنم، بالاخره کشف میشود و دستگیر میشوم. به همین دلیل جسد را در میان پتو پیچیده و در صندوق عقب خودروی پژوی خود قرار داده و به شهرستان اسفراین بردم. خانهای در این شهر دارم. در آشپزخانه قبری به عمق سه متر حفر و جسد را آنجا دفن کردم و به گرگان بازگشتم. میدانستم که پلیس از من بهعنوان مظنون بازجویی میکند، به همین دلیل تصمیم گرفتم با صحنهسازی از بیان واقعیت فرار کنم.
پس از اعترافات کریم، با پلیس اسفراین تماس گرفته و خواستار بررسی موضوع شدیم. با راهنمایی متهم، خانه او در یکی از محلههای این شهر شناسایی شد. ماموران وقتی وارد آشپزخانه شدند، اعلام کردند هیچ آثاری از حفر قبر در آشپزخانه دیده نمیشود و کف آشپزخانه سنگ شده است. از ماموران خواستم سنگها را برداشته و کف آشپزخانه را حفر کنند که پس از حفر گودالی به عمق دو متر، یک گونی پیدا شد. داخل گونی اسکلتهای یک انسان و لباسهایش بود.
پس از هماهنگی قضایی، بقایای جسد به گرگان منتقل شد که خانواده مرد جوان از طریق لباسهایی که کنار اسکلت بود، آن را شناسایی کردند و راز این جنایت هم فاش شد.
در این پرونده با قاتلی خونسرد و حرفهای روبهرو بودیم که برای اینکه ردی از خود باقی نگذارد، همه ردپاها را پاک کرده بود، اما وقتی متوجه شد هیچ راهی برای فرار از واقعیت ندارد، به قتل اعتراف کرد.