دو مرد که در پروندههایی جداگانه همسرانشان را به قتل رساندهاند، به دلیل بلاتکلیفماندن پروندهها خواستار آزادی شدند.
به گزارش شرق، در اولین پرونده مردی که همسرش را در حمایت از فرزندش به قتل رسانده بود، با ارسال پروندهای به دادگاه درخواست تعیینتکلیف کرد. مردی آبان سال 88 به مأموران پلیس خبر داد همسرش را به قتل رسانده است.
او گفت: من و همسرم چند سال بود که با هم زندگی میکردیم و صاحب بچه هم شده بودیم اما همسرم خیلی بداخلاق بود و مرتب بچه را کتک میزد. از اینکه فرزندم را اذیت میکرد، خیلی ناراحت بودم. من آدم بزرگی بودم و در برابر بدرفتاریهای همسرم میتوانستم از خودم دفاع کنم اما فرزندم نمیتوانست کاری بکند. به همسرم گفتم اگر به این کارهایش ادامه دهد، او را طلاق میدهم اما باز هم دستبردار نبود و بچه را کتک میزد تا اینکه تصمیم گرفتم از او جدا شوم اما با وساطت فامیل پشیمان شدم.
متهم گفت: همسرم چند بار قول داد دیگر بچه را کتک نزند اما باز هم این کار را میکرد و هر وقت به خانه میرفتم، قسمتی از بدن بچه زخم و کبود بود تا اینکه روز حادثه وقتی به خانه رفتم، دیدم فرزندم باز هم گریه میکند. وقتی متوجه شدم باز هم همسرم فرزندم را کتک زده آنقدر عصبانی شدم که با چکش به سرش زدم و او کشته شد. بعد هم جسد را داخل کمدی گذاشتم و کمد را به کنار ریل آهن منتقل کردم. سه روز از این ماجرا گذشته بود که تصمیم گرفتم خودم را به مأموران معرفی کنم.
با تکمیل پرونده و صدور کیفرخواست رسیدگی به این پرونده برعهده شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت.
متهم در جلسه رسیدگی نیز اعترافاتش را تکرار کرد و گفت: همسرم آنقدر بداخلاق بود که واقعا دیگر راهی برایم باقی نگذاشته بود و چارهای به جز این کار نداشتم. با توجه به درخواست قصاص از سوی پدر و مادر مقتول و درخواست دیه از سوی رئیس قوه قضائیه برای فرزند صغیر متهم، این مرد به قصاص محکوم شد و در حکم آمد اولیای دم باید تأمین تفاضل دیه و سهم صغیر را تأمین کنند.
چند سال بعد با توجه به اینکه فرزند مقتول به سن قانونی رسید، از دیه هم صرفنظر و بدون قید و شرط برای پدرش اعلام رضایت کرد. این در حالی بود که در این سالها پدر مقتول که یکی از اولیای دم بود، فوت شد و خواهران و برادران مقتول بهعنوان ولی دم شناخته شدند اما از آنجا که نتوانستند سهم دیه فرزند مقتول و تفاضل دیه را برای اجرای حکم پرداخت کنند، متهم بلاتکلیف در زندان ماند.
این در حالی است که اولیای دمی که خواهان قصاص بودند، حاضر به مصالحه نشدند. روز گذشته متهم با درخواست تعیینتکلیف به دادگاه آمد. او گفت: در این مدت بسیار تلاش کردم رضایت اولیای دم را بگیرم اما آنها حاضر به مصالحه نیستند. من فرزندی دارم که باید در کنارش باشم و با وضعیتی که دارم نمیتوانم. پدر و مادر خودم هم پیر هستند و توانایی نگهداری از این بچه را ندارند.
با پایان جلسه رسیدگی قضات برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.
در پرونده دیگری که بعد از این پرونده مورد رسیدگی قرار گرفت، مرد دیگری که متهم به قتل همسرش بود پای میز محاکمه رفت. این مرد بعد از اینکه همسرش را خفه کرد، خودش را به مأموران تسلیم کرد و گفت: من و همسرم اختلاف داشتیم و بارها با هم درگیر شده بودیم؛ هر بار که اختلافی بین ما به وجود میآمد، همسرم من را تحقیر میکرد و میگفت تو مرد نیستی و دیگر نمیخواهم با تو زندگی کنم. شب حادثه موقع خواب بود که دوباره با هم اختلاف پیدا کردیم و جروبحثمان شد. فرزندمان خواب بود و من از او خواستم کمی آرامتر صحبت کند اما دوباره سرکوفتهایش را شروع و من را تحقیر کرد. بعد گفت یا طلاقم بده یا من را بکش و راحتم کن؛ من که خیلی از دستش عصبانی شده بودم پارچه توری که آن اطراف بود را برداشتم و دور گردنش انداختم و خفهاش کردم. بعد هم تصمیم گرفتم خودم را تحویل مأموران بدهم.
بعد از اعترافات متهم و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. رئیس قوه قضائیه از سوی فرزند صغیر مقتول درخواست دیه کرد اما پدر و مادر مقتول خواهان صدور حکم قصاص شدند و دادگاه نیز با توجه به درخواست دیه برای فرزند مقتول، متهم را به قصاص به شرط پرداخت سهم صغیر و تفاضل دیه از سوی اولیای دم محکوم کردند. از آنجا که اولیای دم در این سالها حاضر به گذشت نشدند و درخواست اجرای حکم قصاص هم نکردند، روز گذشته متهم خواستار مشخصشدن وضعیت پروندهاش شد.
متهم روز گذشته در جلسه بررسی درخواستش گفت: من حاضر به پرداخت دیه هستم اما خانواده همسرم حاضر به مذاکره نیستند. سالهاست در زندان هستم و در این مدت یکی دو بار بیشتر فرزندم را ندیدهام؛ او به سنین نوجوانی رسیده و من باید در کنارش باشم؛ درخواست دارم به این وضعیت من رسیدگی و تکلیفم مشخص شود. چند بار خانوادهام به سراغ اولیای دم رفتند و خواستند با آنها مصالحه کنند اما آنها نمیپذیرند و میگویند فرزندتان باید در زندان بماند. 9 سال از این ماجرا گذشته و من دیگر تحمل ماندن در زندان را ندارم.
بعد از گفتههای متهم با توجه به وضعیت پرونده او، قضات برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.