باشگاه خبرنگاران نوشت: سال ۱۹۳۳ در اتحاد جماهیر شوروی بود و رژیم خونخوار و مستبد استالین در بحبوحه اجرای یک نقشه شیطانی به سر می برد که در ابتدا توسط گنریخ یاگودا، رییس هیئت مشترک سیاسی کشور که نیروهای پلیس مخفی شوروی بودند طرح ریزی شده بود. نقشه این بود که بیش از ۲ میلیون نفر از «عناصر نامطلوب» کشور به مکان های دور افتاده و سرد و متروک سیبری و قزاقستان فرستاده شده تا به اصطلاح «جوامعی خاص» در آنجا شکل داده که امروزه با نام «گولاگ» شناخته می شوند. بر اساس این نقشه، در مدت ۲ سال این جوامع با نیروی کار خود خواهند توانست طبیعت خشن منطقه را رام کرده و با کشاورزی بتوانند خودکفا شده و نیازهای غذایی خود را تامین کنند. اما نتیجه نقشه آن ها جز یک زندگی نکبت بار همراه با آدمخواری برای قربانیان نبود.
در واقع این افراد انگل هایی انگاشته می شدند که از شهرهای بزرگ و کوچک شوروی پاک شده و می توانستند جوامعی را تشکیل داده و اصلاح شوند. افرادی که قرار بود به این مناطق دور دست فرستاده شوند عمدتا بی خانمان ها، گدایان، خلافکاران خرده پا، کولی ها و بیماران روانی بودند. اما رفته رفته مشخص شد که افرادی که با ایده آل های دلخواه کمونیست ها همخوانی ندارند نیز جایی در این فهرست خواهند داشت.
این سفر طولانی نیز خود بسیار هولناک بود زیرا به ندرت غذا یا آبی در اختیار مسافران نگون بخت قرار می گرفت. بدین ترتیب خیلی زود گروه هایی خلافکار و بیرحم در دل این افراد شکل گرفته که برای بدست آوردن غذا یا دزدیدن متعلقات دیگر سرنشینان هیچ ابایی از قتل و جنایت نداشتند. وقتی که به منطقه تومسک رسیدند اوضاع از آن چه که بود بدتر نیز شد. آن ها چند روز زودتر از آن چه که انتظار می رفت به این منطقه رسیدند، بدین ترتیب مقامات محلی که اطلاع زیادی از این نقشه نداشتند به یکباره خود را با گروه زیادی انسان گرسنه و درمانده مواجه دیدند.
تنها چند نگهبان که آن ها نیز شرایط خوبی نداشتند برای تامین نظم در جزیره باقی مانده بودند. تنها چیزی که برای آن ها گذاشته شد حدود ۲۰ تن آرد کپک زده بود که در آب ساحل خیس شده و سپس به طور مساوی بین زندانیان توزیع می شد. اما خیلی زود زندانیان مفلوک که از گرسنگی در حال مرگ بودند برای سیر کردن شکم خود به منبع آرد حمله کردند. بدین ترتیب درگیری و شورش به امری متداول و هر روزه تبدیل شد. در نهایت نگهبانان چاره ای جز شلیک کردن به زندانیانی که برای بدست آوردن غذا به جان هم افتاده بودند نداشتند؛ در نتیجه بسیار از زندانیان کشته و یا بشدت زخمی شدند.
زندانیان که دریافته بودند در صورت ماندن در جزیره چیزی جز مرگ انتظار آن ها را نخواهد کشید، خیلی از آن ها سعی کردند با سوار شدن بر کنده های بسته شده به هم سعی داشتند از آب های اطراف جزیره بگذرند که هیچگاه به خوبی پیش نمی رفت. بسیاری از این فراری ها توسط نگهبانان در حین فرار کشته شده و برخی دیگر نیز در آب های خشن اطراف غرق می شدند.
اندک کسانی هم که می توانستند خود را به خشکی های اطراف این رودخانه ها برسانند خیلی زود متوجه اشتباهی که کرده بودند می شدند زیرا تا صدها کیلومتر هیچ سکونتگاهی وجود نداشته و تا چشم کار می کرد از سرزمین های بایر و یخ زده سیبری پوشیده شده بود؛
تنها چند روز پس از ورود به جزیره نازینو، تعداد دیگری از زندانیان جان خود را از دست داده و جنازه های آنان در فضای باز به حال خود رها شد. مدت زیادی طول نکشید که زندانیان گرسنه برای سیر کردن شکم خود به خوردن گوشت جنازه زندانیان مرده روی آوردند.
خیلی زود دیدن جنازه هایی که قصابی شده و گوشت دارترین نقاط آن ها سلاخی شده و حتی برخی اندام های داخلی آن ها مانند جگر بیرون کشیده شده بود به امری عادی بدل گشت. بعد از آن نوبت به شکار یکدیگر رسید و افراد با تشکیل گروه هایی چند نفره و گاه به تنهایی یکدیگر را تعقیب کرده و در فرصتی مناسب مانند جانوری شکارچی یکدیگر را از پای درآورده و می دریدند. بدین ترتیب افراد بیمار و ضعیف به اهدافی آسان برای آدمخواران تبدیل شدند که آن ها را سلاخی کرده و گوشت بدن آن ها را خام خام می خوردند. در یکی از موارد آدمخواری، یک زن جوان توسط گروهی از آدمخواران به درختی بسته شده و در حالی که هنوز زنده بود، گوشت بدن او را کنده و می خوردند.
ترفندی که در بین زندانیان برای چنین عمل هولناکی مورد استفاده قرار می گرفت، استراتژی تعقیب «گاو در حال خونریزی» بود؛ بدین ترتیب که گروهی از زندانیان، از یکی دیگر از زندانیان که در واقع شکار آن ها بود می خواستند که برای فرار به آن ها بپیوندد و وقتی که او را از دیگر زندانیان جدا می کردند، او را زنده زنده سلاخی کرده و می خوردند. نگهبانان نیز هیچ توان یا اراده ای برای جلوگیری از چنین جنایت هایی نداشتند و نمی توانستند در این زمینه از زندانیان مراقبت نمایند. در واقع نه تنها آنان افرادی فاسد و شرور بودند بلکه بسیاری از آن ها به طور مرتب زندانیان را شکنجه کرده و البته به اندازه زندانیان نیز گرسنه بوده و توان انجام وظایف خود را نیز نداشتند. بدین ترتیب به سختی امکان پذیر بود که نگهبانان را از زندانیان متمایز کرد.
یک گروه ۱٫۲۰۰ نفره دیگر در ۲۷ می به این جزیره رسیده و با سرزمینی خشک و بی آب و علف و البته گروه های آدمخوار مواجه شدند. بسیاری از آن ها به محض پای گذاشتن بر خاک جزیره مورد حمله قرار گرفته، کشته شده و گوشتشان خورده می شد. با افزایش کشتار و آدمخواری در میان ساکنان جزیره، در نهایت حکومت شوروی از راهیابی این انسان های آدمخوار به دیگر مناطق مسکونی مجاور بیمناک شده و بدین ترتیب نگهبانان تازه نفس و بیشتری به جزیره نازینو فرستاده شدند. اما دیگر دیر شده بود و این کمپ تنها یک ماه پس از برپایی و شروع به کار خود، بسته شد. بیش از ۴٫۰۰۰ نفر از ۶٫۰۰۰ زندانی که برای بار اول به این جزیره قدم گذاشتند کشته شده یا جان خود را از دست دادند. کمیته منطقه ای حزب کمونیست دستور انجام تحقیقاتی در این مورد را صادر کرد اما نتایج چنان هولناک بود که ترجیح داده شد پنهان نگه داشته شوند.