«سيد محمدرضا حسيني بهشتي» پسر بزرگ شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی که در سال 1337 در قم متولد شده است، این روزها از مرز 60 سالگی گذشته و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران و مدیر مؤسسه فرهنگی پژوهشی نو ارغنون است، هرچند هماهنگی و انجام مصاحبه با او کمی طولانی و گفت وگو با او درباره پدرش که یکی از ستون های اصلی انقلاب بود، به هفتم تیر (سالروز شهادت دکتر بهشتی) نرسید، اما در نهایت گپ و گفت مفصلی با او در این باره انجام شد.
به گزارش «تابناک»؛ پسر بزرگ شهید بهشتی تحصیلات دبیرستان را در تهران به پایان برد. او که در زمان شهادت شهید آیت الله دکتر بهشتی 23 ساله بوده است، علیرغم سه سال و نيم تحصيل در رشته پزشكي آن را رها ميكند و به علت علاقه اش به علوم اسلامي، به قم می رود. سپس، با بازگشايي دانشگاه ها تغيير رشته مي دهد و به سراغ رشته فلسفه غرب رفته و در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران دوره كارشناسي و كارشناسي ارشد را مي گذراند.
بهشتی سپس براي گذراندن دوره دكترا به آلمان مي رود و از سال 1370 تا 1376 در آلمان تحصيل مي كند. او در سال 1376 به ايران بازمي گردد و از همان سال در گروه فلسفه دانشگاه تهران تدريس فلسفه را آغاز مي كند. او به زبان هاي عربي، آلماني، انگليسي، يوناني و لاتيني آشنایی دارد و عضویت پيوسته در فرهنگستان هنر، عضویت در هيأت امناي مؤسسه مطالعات اجتماعي (وزارت علوم و تحقيقات و فناوري)، عضویت در شورای سیاستگذاری پژوهشگاه علوم انساني و ... بخشی از فعالیت های اوست.
«محمدرضا بهشتی» بسیار خوش صحبت است و حافظه خوبی هم دارد، چون در خلال مصاحبه خاطراتی را به جزئیات از دوران فعالیت شهید بهشتی در جایگاه ریاست دیوان عالی کشور نقل می کرد که اتفاقا خیلی هم با سؤال و موضوع مورد پرسش تناسب داشت. البته او ریتم یکسانی در سخن گفتن داشت که این نشان از تبحر در فن سخنرانی دارد؛ به شکلی که شاید برای مخاطب اینگونه القا کند که حرف هایش را از روی یک متن از قبل تهیه شده بیان می کند.
آنچه در ادامه می خوانید، بخش دوم مشروح گفت و گوی خبرنگار «تابناک» با دکتر سید محمد رضا بهشتی پسر بزرگ شهید آیت الله دکتر بهشتی درباره مقطع زمانی مسئولیت گرفتن اولین رئیس دیوان عالی کشور و عملکرد او در این جایگاه است.
تلاش ایشان در امر استقلال دستگاه قضایی، تخصص افراد فعال در آن از صدر تا ذیل و ارتباط شفاف و روشن با سایر نهادها و قوا، نشان می دهد که اهداف بلند مدتی برای قوه قضائیه در نظر داشته اند، چقدر این اهداف را امروز تحقق یافته می بینید؟
تلاش او بر این بود بتواند جامعه روشن در این امر برقرار شود. از یک سو تأکید بر استقلال دستگاه قضائی را داریم و از سوی دیگر مسأله مهمی است که در دادگستری نخواهد در دست و بال قوای دیگر عمل کند و جایگزین آنها شود.
از نظر شهید بهشتی چه موضوعاتی باید به قوه قضائیه ارجاع شود؟
ایشان هم معتقد بود بخش عمده مسائل کشور باید در زمان خود در دستگاه قانونی و در دستگاه اجرایی روی روال خود بگردد و موارد استثنائی که ممکن است پیش آید که در آن چیزی از روال خارج شده باشد و نیاز به مداخله دستگاه قضائی باشد، به این دستگاه ارجاع داده شود.
یعنی دستگاه قضائی خود را در نقش نه تقنینی به طور مستقیم و نه اجرایی مستقیم نبیند و دستگاه قضائی تبدیل به وسیلهای مخصوصاً برای پیشبرد مقاصدی غیر از حساب حقوق مردم نباید باشد. از این امر به شدت پرهیز داشت که چهره دستگاه قضائی مبدل به این شود که وسیلهای در اختیار دولتها و حکومتها قرار گیرد تا مقاصدی بیرون از این امر را از طریق دستگاه قضائی اعمال کنند و پیش ببرند.
در عین حال که معتقد بود رابطه دستگاه قضائی با دو قوه دیگر بسیار نیاز به همفکریهای مشترک دارد تا مسائل پیچیده جوامع کنونی در دنیا را به سمت حل واقعی حرکت دهد و آخرین جایی که باید نقش بازدارندگی را داشته باشد دستگاه قضائی باشد و نمیتواند جایگزین روالهای جاری شود، در عین حال ایشان معتقد بود این رابطه باید رابطه تعریفشدهای باشد.
نحوه برخورد شهید بهشتی با جلوگیری از یک تخلف در شهرداری تهران
من خاطرهای عرض کنم از آقای دلجو، کسی که در آغاز انقلاب شهردار تهران شد. ایشان نقل کرد که من نسبت به یک تصمیمی در شهرداری به جمعبندی رسیده بودم و به جدیت در حال اجرا بودم و میدانستم این امر باعث این میشود برخی افراد نسبت به این تصمیم واکنش داشته باشند، چون پیش از این حقوقی را از دیگران به نحوی گرفته و ضایع کرده بودند و حالا که میخواستیم این را روی ضابطهمندی قرار دهیم، علی القاعده صدای عدهای درخواهد آمد و فشار وارد میکنند و به هر حال دارای چهره و صاحب نفوذ بودند، ولی این فرد کار خود را در حیطه اختیارات خود به عنوان شهردار انجام میداد.
همینطور که پیش بینی میشد در این باره در جاهای مختلف و در مطبوعات حرف زده شد از جمله من (دلجو) یک روز نشسته بودم و تلفن صدا کرد، دیدم که مرحوم بهشتی است و در جایگاه مسئول دستگاه قضائی با من صحبت میکند. او (دلجو) نقل می کرد که ایشان اولاً با احترام و صمیمی با من صحبت کرد و بعد پرسید آقای فلانی شنیدم چنین رویهای در فلان موضوع پیش گرفتهاید و اجرا میکنید، نسبت به این شکایاتی از جانب افراد رسیده و من پیش از این که وارد این امر شویم میخواهم از شما بشنوم مبنای این تصمیمگیری شما چیست و نحوه عملکرد شما چطور است؟
ایشان (دلجو) گفت، من نیم ساعتی برای مرحوم بهشتی توضیح دادم که ماجرا چیست و عملکرد ما در این زمینه چگونه بوده و در دایره وظایف ما است و طبق قانون هم عمل میکنیم. گفت به نظرم رسید وقتی کاری درست است از این که برخی از افراد ناراضی باشند و هیاهو کنند ما نباید نگران باشیم و بترسیم چون اینها افرادی هستند که امکان این که در سطح جامعه بتوانند صدای خود را به همه جا برسانند وجود دارد در حالی که در مقابل افرادی که حق آنها تضییع میشود، چنین امکانی ندارند و طبیعی است صدای اینها بلندتر از آنها شنیده شود.
او (دلجو) عنوان کرد که مرحوم بهشتی با حوصله گوش کرد و سؤالاتی را مطرح کرد و به تناسب شکایاتی که شده بود سؤالات را بیان کرد و من پاسخ دادم و ایشان گفتند آقای دلجو من از شما تشکر میکنم که این طور عمل و بر مبنا حرکت کردید و این که شما قاطعانه مسیر خود را به عنوان مدیر دنبال کنید و اگر تخلفی صورت گیرد طبیعی است به شکایات افراد رسیدگی خواهیم کرد، ولی پیش از این که وارد این مسأله شوم خواستم، از جزئیات مطلع شوم و مبنای تصمیم مدیریتی شما را آگاه شوم و در غیر این صورت وارد این میدان نخواهیم شد چون این وظیفه دستگاه مجریه و دستگاه اجراست و شما که شهردار هستید ارتباط نزدیکی با مردم دارید و نهادی هستید که نماد شهر است و از این جهت پیوند این نهاد با مردم بالاست و خواستیم پیش از اطلاع از این موضوع ورود در این امر نداشته باشیم.
شهید بهشتی در برخورد با مشکلات اول به ریشه آن میپرداخت
این امر نشاندهنده دید کلاننگر است. مرحوم بهشتی در همه موضوعات دید کلاننگر داشت؛ به این معنا که هم از یک سو وقتی به یک مسأله میپرداخت تلاش میکرد عمق آن را به درستی دریابد و هم نسبت آن را با سایر چیزها را دریابد و هم این را به عنوان یک نگاه آیندهنگرانه در نظر داشته باشد. یعنی عمقنگری، کلاننگری و آیندهنگری جزو ویژگیهای نحوه نگرش مرحوم بهشتی بود و این تأثیر خود را میگذاشت.
واکنشهای فوری و آنی و قبل از اطلاع کافی و عاطفی و احساسی که ممکن است بر اثر برانگیخته شدن عواطف و احساسات به دلیل سخنان این فرد و آن فرد و این جمع باشد، باعث نمیشد مرحوم بهشتی مشی مبنایی که در مسائل داشت را عوض کند و یا تغییر دهد.
باید بدانیم تصمیم در قوه قضائیه چه تأثیری بر دیگر عرصهها دارد
در کنار این احساس آرامشی در مواجه با مرحوم بهشتی داشتیم و احساس میشد فردی از روی اندیشه است که حرکت و داوری میکند و تلاش او این است به سمتی برود که نتایج آینده خوبی در هر مسألهای برسیم؛ بنابراین، ویژگی دیگر ایشان این است که بفهمیم اگر فلان تصمیم را در دایره قضائی گرفتیم چه تبعاتی بر روی عرصههای دیگر اعم از اقتصادی، حقوقی، اخلاق، اجتماعی و غیره دارد.
به نظر شما این نگاه کلان نگری که شما اشاره می کنید، شهید بهشتی در تصمیمات به آن توجه داشت، در کشور نهادینه شده است؟
قوای مجریه و مقننه باید پیش از تصمیم به پیامدهای آن توجه کنند
به نظر بنده اگر فلان تصمیم را در دستگاه مدیریت و مقننه داشتیم باید این همه جانبه نگری در مسائل و آیندهنگری و این که پیشبینی کنیم با چنین تصمیمی چه پیامدهایی را خواهیم داشت، را مورد توجه قرار دهیم. یک زمانی به ذهن من رسیده بود بررسی کنیم و ببینیم قوانینی که در مجلس تصویب شده و بعد به تأیید شورای نگهبان رسیده، با چه فواصلی اولین تبصرهها را خورده است.
اینکه قوانین به فاصله کوتاهی تبصره میخورند، نشان دهنده غفلت است
به نظرم گاهی مواقع بعد از شش ماه اولین تبصره را خورده است. این تبصره نشان میدهد چیزی در قانون پیشبینی نشده بود و به مشکل برخوردیم و در نهایت ناچار شدیم تبصره بزنیم. اگر مطالعه خوب، بررسی همه جانبه بیشتر، آیندهنگری بیشتر لحاظ شده بود ناچار نبودیم قوانین را با فواصل کمی یا تغییر دهیم یا تبصره زیادی بزنیم که ناشی از این است که از چیزی غفلت شده است.
به تدریج به گونهای میشود که تبصرهها به حدی زیاد میشود که نیاز به تدوین مجدد قانون وجود دارد. این نگاه همه سو نگر و کل نگر و این که ربط بین حوزهها و قلمروهای مختلف را باید دریابیم و هوشیار نسبت به اینها باشیم، چیزی است که در مرحوم بهشتی نه تنها در این عرصه بلکه در حوزههای دیگر که ایشان حرکت میکردند و مسائل اقتصادی و اظهارنظرهای در این حوزه، در مسائل سیاسی، در سیاست بینالملل و امثال اینها به خوبی این ملاحظه میشود.
شهید بهشتی جای به رخ کشیدن سوابق انقلاب و تحصیلات، دیگران را اقناع میکرد
نکته دیگر در خصوص شهید بهشتی این است که ایشان تلاش میکرد به لحاظ عمق فکری و اقناع اجتماعی که اهل اقناع بود و این که ایشان چطور با کسانی که مخالف نظرش بودند مینشست و در نهایت افراد حاضر در جلسه با اقناع خارج شوند موضوع مهمی بود. ایشان این رویه را ترجیح می داد تا اینکه بخواهد خود و سوابق قبل از انقلاب و مرتبه دانشگاهی و حوزوی خود را وسیله قرار دهد تا رأی خود را پیش ببرد. ایشان این توان را داشت تا دیگران را اقناع کند و انصافاً توان بالایی در این زمینه داشت و تحمل و سعه صدر بالایی در این زمینه داشت.
فکر می کنید این رویه توجه به وظایف قانونی هر نهاد به صورت مجرا، حاکمیت قانون و ایجاد اقناع در جامعه امروز ما حاکم شده است؟
باید خود و جامعه رو به بلوغ فهم قانون برسانیم
به نظرم، نکته مهم این است که خود را در این مسیر به بلوغ فهم قانون برسانیم. به نظرم این که در جامعهای صورت و ظاهر قانون و قانونگذاری و ابلاغ قوانین و اجرای قوانین را داریم با رسیدن به بلوغ فهم قانون این فرق و فاصله دارد. این که دریابیم مناسبات ما با هم چطور است به رغم همه راههای دیگری که ممکن است وجود داشته باشد، این صورت واقعی و ماندگار و پایدار خود را در قانون مییابد و همه باید خود را ملتزم به قانون بدانیم، رسیدن به چنین بلوغی است.
شهید بهشتی قبل از انقلاب به 23 کشور دنیا سفر کرده بود
این از ایدهآلهای مرحوم بهشتی بود. ایشان 23 کشور را قبل از انقلاب دیده بود چون بعد از انقلاب مجال بیرون رفتن از ایران را نداشت. نه فقط به عنوان کسی که سر به جوامع میزند و یا به عنوان گردشگر باشد، بلکه با هوشمندی و تیزهوشی که داشتند به خصوص تجربههای اجتماعی بعد از دهه 20 به این طرف را که با جدیت دنبال کرده بود، به دنبال این بود که در جوامع دیگر وضعیت در شئون مختلفی که دارند در قیاس با جامعه ما چگونه است و انصافاً نکات بسیار ژرفی را مییافت و اینها را به عنوان دستاورد اول انقلاب می دانست و در آغاز انقلاب عملاً تا جایی که مقدور بود تلاش میکرد به این حرکتی که بدان دلبسته بود، منتقل کند و این تجربه را انتقال دهد.
تنها فهم، التزام و پایبندی به قانون مشکلات کشور را حل خواهد کرد
در مدت اقامتی که ایشان بیرون از ایران داشت عملاً با نحوهی گردش شئون اجتماعی در جوامع دیگر آشنا شده بود. اینها تاثیرگذار است و افق بلندی را پیش چشم شما قرار میدهد و تجربه اندوختهای که ملموس شده و فقط در کتابخانهها اندوخته نشده است و تنها یک دانش نظری نیست، بلکه یک تجربه زیسته عملی است و مسئله بلوغ فهم قانون از یک سو و از سوی دیگر التزام و پایبندی به قانون به عنوان یک رکن، یک اصل میدانست.
متأسفانه ما با قوانین دلی برخورد میکنیم
ما با قوانین دلی برخورد میکنیم. ابتدا تلقی ما از قانون پیش از این که قانونی باشد و مبتنی بر اندیشه و عقل و مستدل و بر پایه روشن فکری و عقلانی باشد بیشتر همان جا نحوه مواجهه ما مواجهه شبیه قانون دل است. این در شکل گیری و تلقی ما از قانون است و همچنین در اجرای قوانین هم دلی عمل میکنیم و این نشان میدهد هنوز با بلوغ فهم قانون و عمق یافتن در جامعه فاصله داریم و این یک تلاش فکری و فرهنگی جدی را میطلبد که همه به این رسیده باشیم قانون و نوع تنظیم رابطه ما بر اساس قانون یک رکن برای هر جامعهای است که بخواهد به سمت پیشرفت و تکاملی حرکت کند و شئون آن شئونی باشد که در آن افراد با هم تعامل انسانوار داشته باشند و فراتر از مسأله یک فرهنگ و آیین خاص، دین خاص باشد و نوع تعامل انسانوار افراد درون جامعه و این جامعه با جوامع دیگر در سطح بینالمللی مسأله است که نیاز دارد ما دریابیم معنای قانون واقعاً چیست و خود را در چارچوب آن تعریف کنیم و پایبند نسبت به آن باشیم ولو در جاهایی که ممکن است در ظاهر به ضرر ماست.
در حالی که اگر با عمق بیشتری و با آینده نگری نگاه کنیم این به نفع آینده خود ما و جامعه ما خواهد بود. این پایبندی باید خود را در عمل نشان دهد. خاطره دیگری در این زمینه نقل کنم. من اوایل انقلاب دبیر یکی از دبیرستانهای تهران بودم و دو روز در هفته ایشان در مسیری که از منزل تا دادگستری میآمدند، با هم در ماشین همراه بودیم و در راه در چهارراه مخبرالدوله من پیاده میشدم و میرفتم.
ایشان اصولاً در مسیر مطالعه میکرد. من یک بار به ایشان گفتم شما متوجه هستید هر بار که به چهارراه مخبرالدوله می رسیم، چراغ سبز است؟ با این که خیلی منظم بودند و ساعت رفت و آمد ما دقیق بود. تقریباً همان ساعت به چهارراه میرسیدیم. من دو روز بیشتر این همراهی را نداشتم. ایشان گفتند من تاکنون توجه نکردم.
این بار گفتم توجه کنید و ببینید چطور است. نوبت بعدی که همراه هم بودیم، ایشان متوجه شد که یک افسر راهنمایی و رانندگی از روی احساس وظیفه و محبت چنین کاری میکند. او میدانست ماشین شهید بهشتی امکان ندارد از خط ویژه و امثال آنها استفاده کند و بخواهد از چراغ قرمز عبور کند با این که در آن ساعت روز کمتر کسی در خیابان بود، اما مرحوم بهشتی مجال چنین کارهایی را به رانندگان و کسانی که همراه ایشان بودند نمیداد.
این افسر وقتی مرحوم بهشتی را میدید چراغ را سبز میکرد. آن روز، بعد از چهارراه من پیاده شدم. ایستادم و دیدم مرحوم بهشتی این افسر را صدا زد و در عین حال که سلام گرمی را نسبت به این افسر داشت، گفتند شما چنین کاری را در روزها برای من انجام میدهید. افسر گفت، بله، با خودم گفتم که حتما اگر چراغ قرمز باشد شما میایستید، بنابراین به نظر من رسید از لحاظ امنیتی این اقدام را انجام دهم.
مسئولان باید تابع قانون باشند نه اینکه قانون را با خود تطبیق دهند
مرحوم بهشتی تشکر کردند و گفتند قرار نیست قانون را با خود تطبیق دهیم، قرار است ما تابع قانون باشیم ولو هر چه میخواهد شود.
شهید بهشتی معتقد بود هرکس از جانش هراس دارد، نباید مسئول شود
در صحبتی ایشان میفرماید کسانی که در مورد جان خود هراس دارند بهتر است مسئول نشوند و اگر میخواهند زمامدار شوند بهتر است این کار را نکنند. مگر از حضرت امیر(ع) کسی بالاتر است؟ ولی او این مسائل را نداشت، ولو به قیمت جان او تمام شد. وی یک اصل و مبنایی را در تاریخ دینی و اندیشه بشری به جا گذاشت.
یعنی نباید امور حفاظتی در ارتباط با شخصیت های صورت بگیرد؟
این که جان افراد در معرض تهدید قرار میگیرد، باشد و اگر واقعا میترسند مسئولیت را قبول نکنند. از آن به بعد اگر از چهارراه مخبرالدوله هم رد میشدیم هم سبز و هم زرد و هم قرمز بود. این نفوذ منطق کلام ایشان بود که در افسر تاثیرگذار بود. ایشان درباره التزام و پایبندی عملی به قانون جدی بود.
نکات مربوط با نسبت مرحوم بهشتی با دستگاه قضائی زیاد است. یک روز بچههای پاسداری که همراه ایشان بودند، تازه هم این مسئله امنیتی شکل گرفته بود و هیچ کسی آموزش برای حفاظت ندیده بود، از کسانی بودند که تازه وارد نیروهای انقلابی مسلح و وارد سپاه تازه تشکیل شده و در این نهادهایی که تازه شکل گرفته، همراه ایشان بودند.
معمولاً همراه ایشان چند نفری بودند و از آنها هم میتوانید بپرسید و گردآوری خوبی از نکان و خاطرات افراد خواهد بود. یک بار این افراد از تعاونی دادگستری طبق معمولی که برای افراد مختلف عضو دادگستری بود، یک چیزهایی از جمله چند لامپ آورده بودند. من هم به گمان این که روال عادی است دو لامپ را در اتاقی که لامپ آنها سوخته بود، نصب کردم. مرحوم بهشتی آمد و دید لامپ روشن شده بود در حالی که گفته بودند خودم لامپ میخرم. پرسیدند که چطور تهیه شده و من هم به ایشان گفتم چطور لامپ را آوردند.
دیدم ایشان بسیار ناراحت شدند و بلافاصله گفتند این لامپها را باز کنید. من کارمند دادگستری نیستم و من الان کارمند آموزش و پرورش هستم و مامور این جا هستم، لذا مشمول تعاونی دادگستری نمیشوم. اگر آقایان این کار را کردند بدون اطلاع من بوده و شما اجازه استفاده از اینها را نداشتید.
شهید بهشتی «جانمازآبکش» نبود، اما در استفاده از اموال عمومی حساسیت داشت
این را عرض کنم که مرحوم بهشتی این طور نبود که با جانمازآبکشیهای تصنعی کار کند و اهل این مسائل نبود. در حقوق و مسائل مربوط به اموال عمومی جدی بودند. این جدیت وجود داشت و به دلیل آشکار کردن از افکار عمومی و این مسائل نبود.
اما به نظر می رسد این حساسیت ها امروز در برخی جاها و توسط برخی ها خیلی کمتر باشد که نمونه آن را می توان در اختلاس ها، حقوق های نجومی، املاک نجومی و ... دید!
ماجرای حقوق بالای شهید بهشتی چه بود؟
برخی از تواضعها که امروز میبینیم از صد تکبر هم بدتر است. برخی از تواضعها که شاهد هستیم در پشت پرده نیات دیگری دارد که خدای نکرده ممکن است بدان مبتلا شد، مرحوم بهشتی اهل این مسائل نبود. من شاهد بودم که در حقوق و اموال مردم فوقالعاده جدی بود. با این که کارگزینی برای مرحوم بهشتی حکمی زده بود و از طریق مخالف سیاسی در مطبوعات چاپ شد که فلان کس به عنوان مسئول فلان، این میزان دریافتی دارند.
مرحوم بهشتی ابتدا با خونسردی و بعد توضیح دادند که این مبلغ را کارگزینی زده است و من مامور هستم و با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش کار میکنم. من هم سال 53 دنبال این رفتم و این حقوق بازنشستگی تثبیت شد. با این حقوق دکتر بهشتی زندگی میکرد و واقعاً هم همینطور بود. یعنی یک ریال در مدت مسئولیت ایشان در شورای انقلاب و در مجلس خبرگان و دستگاه قضائی فراتر از حقوق بازنشستگی دریافت نکرد.
فرزندان شهید بهشتی اجازه ندادند اموال عمومی وارد اموالشان بشود
تلاش ما هم این بود با عهدی که در خانواده بعد از شهادت ایشان بستیم، سعی می کنیم در این عرصه تا جایی که برای ما مقدور است مراقب باشیم اموال عمومی وارد اموال ما نشود و امیدوارم توانسته باشیم در این مدت روی این عهد پایدار مانده باشیم.
در زمان مسئولیت شهید بهشتی چطور، شما و هیچ یک از اعضای خانواده مسئولیتی در دیوان عالی کشور نگرفتید؟
خاطره ای در این زمینه بیان کنم که به یاد دارم دوستانی که دفتر دیوان عالی کشور بودند به من اصرار میکردند به آنجا بروم و با آنها همکاری کنم، چون با سوابقی که از اشخاص دارید افراد را میشناسید و گاهی نوع برخورد ما با افراد مشکلزاست و چون سوابق افراد را نمیدانیم این ممکن است باعث کدورت و مسائل مختلف شود و احساس میکنند آن طور که باید با آنها برخورد نشده است و این مسأله تبعات بسیاری دارد.
چرا فرزند شهید بهشتی به قوه قضائیه نرفت؟
از من میخواستند در این زمینه کمک کنم. من عذرخواهی کردم و گفتم اگر هزار منفعت در این کار وجود داشته باشد، ده هزار ضرر دارد. گفتم که من الان معلم در آموزش و پرورش هستم و آن زمان دانشجوی پزشکی هم بوده و در حزب مشغول کار بودم و نهادی بود که خود تاسیس کرده بودیم. اگر قرار بر خدمت باشد من الان هم مشغول خدمت هستم و حضور در دستگاه قضائی اگر فوایدی هم داشته باشد، میدانم با ضررهایی همراه است. مرحوم بهشتی هم این را تأیید کردند و اذعان داشتند تصمیم بسیار عاقلانهای گرفتید.
یک بار از پلههای دادگستری بالا میرفتم و دیدم خانمی که بسیار برآشفته بود و درباره حکمی که برای پسر او صادر شده بود، ابراز ناراحتی میکند. پسر او مباشر در قتل بود. احکامی برای مباشرت در قتل وجود دارد و ممکن است خود اقدام به قتل نکرده باشد، ولی ممکن است مثلاً دستهای فرد را گرفته باشد تا از خود دفاع کند و به هر حال در قتل شریک است.
ایشان این را متوجه نمیشد و طبیعی هم بود چون به لحاظ عاطفه مادری واکنش نشان میداد و میگفت بچه من این کار را نکرده است. نسبت به این حکم ابراز ناراحتی کرد و بعد تعابیر تندتر و ناسزاهایی استفاده کرد.
من از پلهها بالا آمدم و تا رسیدم دیدم مرحوم بهشتی از اتاق بیرون آمد و صدا را شنیده بود و پلهها را پائین آمد و گفت مسئله شما چیست و این خانم هم توضیحاتی داد و مرحوم بهشتی با توجه به نکاتی که یکی از افراد مسئول در پرونده متوجه شد برای این خانم هضم شده نیست که اگر مداخله در قتل هم باشد، در حکم قاتل است. این خانم متوجه نمیشد و تنها احساسات مادری خود را بروز میداد.
چرا مسئولان باید در برابر مردم سعه صدر داشته باشند؟
مرحوم بهشتی خیلی آرام تلاش کرد توضیح دهد از نظر قانونی و حقوقی و شرعی این فرد مسئول و دخیل در قتل است. این خانم گوش کرد و بعد آرام شد. نه به این معنا که راضی شد، بلکه طبیعی بود فرزند او در این امر مجازات میشد و برای او سنگین و غیرقابل قبول بود.
وقتی آرام شد از او پرسیدند نتیجه چه شد؟ گفت حداقل حرف خود را میخواستم بزنم توانستم به گوش مسئول این دادگستری رساندم و هر چه میخواهد بشود. من به وظیفه مادری خود عمل کردم. دیدم نحوه برخورد و گوش کردن و حوصله به خرج دادن مرحوم بهشتی، از تعابیر تند خانم ناراحت نشد، در ازای این مسأله فرد احساس کرد کار خود را به عنوان مادر انجام داده است.
امروز وضعیت برخوردها در دستگاه قضایی را تا چه اندازه نزدیک به این رفتار و نگاه شهید بهشتی می بینید؟
این مناسبات انسانی است. این که افراد احساس کنند دستگاه قضائی دستگاهی است که پناه مردم است و به زبان تهدید و ارعاب با مردم سخن نمیگوید. یکی از ضروریاتی که شهید بهشتی اعتقاد عمیقی به آن داشت.
یکی از مسائلی که برای من به شدت تعجبآور است این که گاه میبینیم به جای احساس اطمینان و احساس ایمنی از این که مردم احساس کنند حقوق آنها برآورده میشود و حقوق آنها به دست آن سپرده میشود و اطمینان داشته باشند و با زبان هزار ملاحظه و لکنت نیست، نگران پیامدهای اعتراض و نحوه گفتن خود نیستند، به جای این چنین رفتاری گاهی مواقع مشاهده میشود مسئولی از مسئولان قضائی در رسانه عمومی به زبان ارعاب و تهدید سخن میگوید و این نحوه نگرش با نحوه نگرش مرحوم شهید آیتالله بهشتی که وظیفه اول دستگاه قضا را این میدانست، خیلی فاصله دارد.
قاطعیت در انجام قانون با سخن گفتن به زبان تهدید تفاوت دارد
قاطعیت در انجام قانون و جدیت در انجام قانون البته با در نظر گرفتن همه جوانب اجتماعی و امثال این و توانایی اقناع عمومی یک مسأله است و این که فکر کنیم از این طریق میتوانیم قانون را در کشور برپا بداریم و این که با زبان ارعاب و تهدید سخن بگویم، مسأله دیگری است.
یقین دارم که اگر مرحوم بهشتی با چنین نوع چهره و تصویری از دستگاه قضایی میخواست در آغاز حرکت کند با ایدهها و آرمانها و با آن چه دل او برای این میتپید، فاصله بسیار داشت و اساساً مطمئن هستم اگر بود و شرایط را اینگونه می دید، به هیچ وجه چنین مسئولیتی را نمیپذیرفت.