راهکارهای مختلفی برای نجات دریاچه ارومیه از سوی مسئولان، کارشناسان و مردم مطرح شده و اقدامات آنها در کنار هم تا حدودی روند خشک شدن را کند کرد، ولی نتوانستند آن را متوقف کنند. از جمله این اقدامات میتوان به تشکیل کارگروه احیای دریاچه ارومیه در دولت یازدهم و بررسی طرحهایی مانند انتقال آب دریای خزر به دریاچه ارومیه اشاره کرد. گاهی هم پای خارجیها به ماجرا باز و از انتقال آب از ترکیه و کشورهای مجاور به دریاچه ارومیه سخن گفته میشد و حتی چندی پیش شنیدیم ژاپنیها هم برای نجات دریاچه ارومیه آستین بالا زدهاند.
آنقدر خبرهای گوناگون در این زمینه منتشر میشوند که گاهی میان این همه غوغای رسانه ای، صورت مسألهای را مییابیم که پاک شده است، که کارش به جایی میرسد که دیگر مسئولان دست از کلمه «احیا» میشویند و میخواهند یادبودی به نام «پارک» بسازند. مثل اظهار نظر مدیرکل حفاظت محیط زیست استان آذربایجان که گفت: «طبق بررسیهایی که انجام داده ایم قسمتهایی از دریاچه ارومیه که قابلیت احیاء ندارد، حدود پانصد کیلومترمربع است. در تلاشیم تا این پانصد کیلومترمربع را بهعنوان پارک و یا کاربری جدیدی که بتواند نقشی در دریاچه ارومیه داشته باشد تبدیل کنیم.»
البته این خبر به گوش دنبال کنندگان احوال دریاچه ارومیه چندان هم ناآشنا نیست، زیرا چند سال قبل پرویز کردوانی، پدر کویرشناسی ایران نیز از تبدیل دریاچه ارومیه به پارک ملی سخن گفته بود. در همان مقطع به اظهار نظر کردوانی نقدهای مختلفی صورت گرفت و دیدگاهش را غیرعلمی و غیرکارشناسانه دانستند. با توجه به اینکه خشک شدن دریاچه ارومیه میتواند زیست پنج میلیون تن را تحت تأثیر قرار دهد، آیا تبدیل آن به پارک و جنگل دیدگاهی درست و کارشناسی شده است؟
در شرایطی که جنگلهای کشور هم روز به روز کمتر میشوند، از کجا معلوم هزینه تبدیل دریاچه به پارک و جنگل چند برابر هزینههای احیای دریاچه نباشد؟ آیا کسانی که این اظهار نظرها را میکنند از عواقب تبدیل دریاچه به پارک و جنگل هم خبر دارند؟ مگر میشود اقلیم هزار ساله یک منطقه را یکباره تغییر داد؟ در مورد یک بحران ملی که زندگی چندین میلیون تن را در دو استان کشور تحت تأثیر قرار میدهد، نمیتوان به سادگی نسخه پیچید.
یک کارشناس محیط زیست در گفت وگو با «تابناک» در نقد نظر افرادی که از تبدیل دریاچه ارومیه به پارک سخن گفته اند، میگوید: «دریاچه ها، تنها محیط آبی نیستند و یک اکوسیستم هستند که تنوع زیستی را هم در برمیگیرند. هر گونه دستکاری در این اکوسیستمها تعادل زیست محیطی و تعادل زیست گیاهی و جانوری آن را به هم میریزد.»
هومان خاکپور این دیدگاه تک مؤلفه را در همه حوزههای محیط زیستی غالب میداند و میافزاید: «نه تنها در بحث از دریاچه ارومیه بلکه در سایر حوزهها مانند جنگلها هم مسئولان چنین نظری در مورد مسائل دارند. وقتی از قطع درختان برای اقدامات عمرانی انتقاد میشود، مسئولان میگویند که درختان تازه میکارند. در حالی که آنها از این مسأله غفلت میکنند که یک محیط طبیعی در طول سالیان درازی شکل گرفته است و نمیتوان به راحتی آن را جایگزین کرد، زیرا اکوسیستم آن منطقه به هم میریزد.»
او تبدیل دریاچه به پارک را مطابق با اصول علمی و اکولوژیکی نمیداند و تصریح میکند: «این گونه تصمیمات تبعات خطرناک تری دارند. با تبدیل دریاچه به پارک، اکوسیستم جانوری و گیاهی منطقه و چشمهها و قناتهایی که از آب دریاچه تغذیه میکرده اند، به خطر میافتند. مطرح شدن این گونه پیشنهادها حکایت از این دارد که نگاه اکولوژیکی دقیقی وجود ندارد.»
حاشیههای پررنگتر از متن دریاچه ارومیه
با توجه به مسائل مطرح باید گفت: مشکلی که دریاچه ارومیه شدیدا از آن رنج میبرد، نبود یک دیدگاه منسجم میان کارشناسان، مسئولان و مردم است. نبود اتفاق نظر در این زمینه باعث شده است که اقدامات صورت گرفته راه به جایی نبرد و هر یک مسیری متفاوت و بعضا متناقض طی کنند. حاشیههای پررنگتر از متن دریاچه ارومیه همچنان ادامه دارند و هر روز بیشتر از دیروز به پاک شدن صورت مسأله کمک میکنند.
حاشیههای مانند اظهار نظرهای غیرکارشناسانه در مورد تبدیل دریاچه ارومیه به پارک، نه تنها کمکی به حل مشکل نمیکنند بلکه حواس افکار عمومی را از اصل قضیه پرت میکنند. دریاچه ارومیه هنوز نفس میکشد و به نظر میرسد نباید به این زودیها تسلیم شد.