چرا بعد از 112 سال، هنوز دستاوردهای مشروطه از موضوعیت برخوردار است؟
مشروطیت یک تحول بسیار بزرگ در تاریخ ما است؛ تحولی که بسیاری از جنبهها و ساحتهای اندیشه و عمل ما را در یکصد سال گذشته تحت تأثیر قرار داده است. از همین رو، نه اکنون بلکه تا سدههای آینده باید در مورد آن بحث و گفتوگو کرد.
مشروطیت نه یک «رخداد متعارف» بلکه به مثابه «رخدادی دورانساز» شناخته میشود. به این معنا که با وقوع آن، ایرانیان وارد یک دوره تاریخی یا عصر تازه شدند. این دورانها در تاریخ ملتها بندرت رخ میدهند و در تاریخ هر ملتی مبدأها و مبناهای متفاوتی برای ورود به دورههای تاریخی وجود دارد.
دورانی که با مشروطیت در ایران آغاز شد دوران معاصر کشور ما است. با ورود به این دوران، افق جدید و میدان تازهای برای تفکر و عمل ایرانیان پدید آمد و زیستجهان تازهای شکل گرفت. از آنجا که اکنون در دوره معاصر قرار داریم بازخوانی تجربه مشروطیت، هم برای فهم تاریخ معاصر ما و هم برای غلبه بر مشکلات کنونی ما در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیار اثربخش و افقگشا است.
بنابراین در پاسخ به این پرسش که «چرا باید از مشروطه سخن بگوییم؟» دلایل زیادی میتوان اقامه کرد؛ از جمله اینکه مشروطه آغازگر راهی بود که ما اکنون در آن قرار داریم. مهمترین دستاورد مشروطه نحوه سهیم شدن در میراث تمدن جدید یا مدرنیته است. اینکه چگونه بتوانیم با «رویکرد عقلانی» از دستاوردهای فرهنگی و تمدنی ایران در برابر این مواجهه تاریخی نابرابر دفاع کنیم.
مشروطهخواهان سر افرازانه در تعامل با تمدن جدید قرار گرفتند؛ نه دچار خودشیفتگی شدند و نه خودباختگی. یکی از شاهکارهای مشروطیت که نشانگر اهمیت فزاینده و تأثیر انکارناپذیر مشروطیت بر حوزه سیاست و تفکر سیاسی ایرانیان است، گسستن از فضاهای اندیشگی پیشامدرن است؛ یعنی، مشروطهخواهان با تأمل در مبانی تفکر مدرن به گونهای آگاهانه در راه گسیختن از نظام معنایی و ساختار سیاسی ناکارآمد پیشین برآمدند و با این اقدام، میدان تازهای برای اندیشیدن درباره حکومتهای جدید و بدیل نظام پادشاهی ایجاد کردند.
البته انقلاب مشروطه یک «انقلاب اجتماعی» نبود که همه نهادها، طبقاتاجتماعی، نخبگان، ارزشها، مفاهیم و ساختارهای حقوقی را از اساس دگرگون سازد. اما در تاریخ بشر، پیدایش نظریه دولت مشروطه نظریهای منحصر به فرد است که در آن، اندیشه سیاسی کهن که بر قدرت مطلقه حاکمان مبتنی بود را با تردید مواجه کرد و مبنای آن را زیر سؤال برد و جای خود را به «قرارداد اجتماعی» داد. این امر شاید مهمترین تغییری بود که در پی گفتمان سیاسی مشروطیت در ایران پدید آمد. بر پایه این تفکر، خود مردم و ملت ایران حق سلطنت را به شاه واگذار میکردند و مردم اراده سیاسی خود را با انتخاب نمایندگانشان برای کرسیهای مجلس تحقق میبخشیدند تا قوای سهگانه دولت بر اساس «اراده ملت» اداره شود.
امروز بازخوانی و تحلیل دستاوردهای انقلاب مشروطه از منظر حیات اجتماعی ایرانیان همچنان از اهمیت و موضوعیت برخوردار است، زیرا جامعه سنتی ایران با میراث تاریخی خود به یکباره به مجموعهای از تغییرات تن داد که اقتضای آن زایش «انسان جدید»، «تمدن جدید» و «نگاه جدید» بود که تا حد زیادی با شیوه زیست سنتی او تعارض داشت. جدال تاریخی بین سنت و مدرنیته و مسیر طولانی، پیچیده، بغرنج و پر پیچ و خم آن که تا امروز ادامه دارد، زاییده آن فضاها است که اکنون تمام لایههای زندگی ما را فرا گرفته است. بازخوانی اندیشه و عمل مشروطهخواهان میتواند برای مدیران، برنامهریزان، متفکران و طبقههای مختلف امروز به مثابه الگویی برای برونرفت از معضلات جامعه ما همچنان کارآمد باشد.
مسأله دیگری که پیوند مشروطیت را با وضعیت کنونی ما نشان میدهد، فشار نظام جهانی است. این فشارها هم در آن زمان و هم امروز مانع از پیشرفت همه جانبه، تکامل طبیعی و تدریجی جامعه و نهادهای مدرن در ایران است. البته مشروطهخواهان تلاشهای زیادی کردند که از فشار نابرابر و ستمگرانه نظام جهانی و قدرتهای زورگو بکاهند اما قدرتهای سلطهگر مانع از شکوفایی و بروز قابلیتها و ظرفیتهای فرهنگی و تمدنی ایران در مواجهه با مدرنیته بودند. این هم مشکلی است که ما هم این روزها با آن دست به گریبان هستیم و سایه سنگین و شوم قدرت و نظام خودساخته آنان را بر سرنوشت خود احساس میکنیم.
در دوره مشروطه نهادهای سنتی پیشامدرن دیگر توانایی حل مسائل ایران را نداشتند نه دانش موجود، نه کارگزاران دولتی و اجرایی و نه تجربههای پیشین قابل استفاده نبودند، در این فضا، مشروطهخواهان باید از تجربهها، دانشها و فناوریهای مدرن استفاده میکردند تا بتوانند نهادهای جدید را مستقر کنند و مشکلات کشور را کاهش دهند. اما تأسیس نهادهای جدید در آن دوره به این علت که در تعارض با نهادهای سنتی قرار میگرفتند بهعنوان یک بدعت نگریسته میشد و تحقق آن کار بسیار سختی بود.
البته این امر از یک حقیقت تاریخی دیگر حکایت دارد و آن پرهزینه، دشوار و طاقتفرسا بودن پیشبرد جریان نوسازی در ایران است؛ هرچند در دوره پهلوی تلاش شد نهادهای مدرن به شکلی آمرانه (نه تعاملی به شیوه مشروطهخواهان) جایگزین نهادهای قدیم شوند که این امر موجب شد این تجربه تاریخی ناکام و ناتمام بماند. از این رو، تلاش مشروطهخواهان در راه پیریزی نهادهای پیشرو و دموکراتیک ستودنی است. شایسته یادآوری است که آنان مجلسی در ایران تأسیس کردند که از بسیاری از پارلمانهای آن روز دنیا به لحاظ حقوقی قدرتمندتر، دموکراتیکتر و مردمیتر بود.
تلاش مشروطهخواهان برای ساماندهی نظم سیاسی نوین بویژه استفاده از تجربه «احزاب سیاسی»، «تفکیک قوا»، «آزادیهای بیان و قلم»، «حقوق شهروندی»، «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و «مشارکت همه اقوام ایرانی در فرآیندهای تصمیمگیری و تصمیمسازی» نیز تجربهای درسآموز برای ایران امروز است. تجربهای که به استثنای چند برهه بسیار گذرا تاکنون در تاریخ ایران استمرار نیافته است. این امر همواره مانع از شکلگیری احزاب سیاسی و اپوزیسیون منتقد، نیرومند و کارآمد در ایران شده است و نخبگان اجرایی کشور را به حلقههای تنگ و بستهای محدود ساخته است.
با عنایت به آنچه گفته شد، به نظر میرسد مشروطه از این جهت «پروژهای ناتمام» است زیرا ما هنوز با مسائلی دست به گریبانیم که در دوره مشروطه با آن رویارو بودیم و ناگزیر باید درباره آنها منتقدانه بیندیشیم.
* استاد تاریخ پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.