مردادماه امسال مرکز بررسیهای استراتژیک، پیمایش «آیندهپژوهی ایران در سال 97» را منتشر کرد که در آن به 100 مسأله کلان کشور اشاره شده بود. یکی از نکات قابل تأمل در این پژوهش معرفی شبکههای اجتماعی بویژه اینستاگرام به عنوان پدیدههایی است که میتواند در آینده برای جامعه ما به «مسأله» بدل شود. در این پیمایش «مرجعیت فرهنگی» سلبریتیهای جدید و غیررسمی در شبکههای اجتماعی و مهاجرت مردم به این فضاها، به عنوان «مسائل در حال ظهور ایران» در سالهای پیش رو معرفی شده است، چرا که وقتی یک پدیده اجتماعی شکلی «افراطی» به خود میگیرد، میتواند به «مسأله» و معضل اجتماعی بدل شود.
به گزارش ایران، این روزها کاربران شبکههای مجازی و بویژه اینستاگرام با «بازنمایی خود» با اغراق هرچه تمامتر و با گرفتن سلفی در هر جا و هر زمان و به نمایش گذاشتن زندگی شخصی خود، به نوعی به دنبال یافتن هویت جدیدی برای خود هستند تا آن طور که میخواهند، دیده و قضاوت شوند. از این رو کاربران اینستاگرام و سلفیبگیران این روزها بسیار زیر ذرهبین روانشناسان و تحلیلگران اجتماعی قرار میگیرند. برای تحلیل رفتار کاربران اینستاگرام با نگاهی جامعهشناسانه به سراغ دکتر شروین وکیلی، جامعهشناس و مدرس دانشگاه رفتیم که در ادامه تحلیل او را در این باره بخوانید:
ارزیابی و تحلیل شما از رفتار کاربران در اینستاگرام چیست؟ برخی معتقدند که اینستاگرام فضایی سطحی است که نوعی از ابتذال را هم در آن شاهد هستیم؛ آیا شما هم چنین قضاوتی دارید؟
اینستاگرام چنان که از ساختارش برمیآید، اصولاً برای مخابره پیامهای کوتاه و ساده طراحی شده است. به همین خاطر آنچه که از این مجرا دریافت میشود، اصولاً به توجه اندکی نیاز دارد و تک جملهها یا عکسها (یا بتازگی فیلمهای بسیار کوتاهی) را شامل میشود که جذب اطلاعاتشان فقط بین 20 تا 60 ثانیه زمان لازم دارد. به همین خاطر قاعدتاً در این رسانه نمیتوان مفهومی عمیق یا پیچیده را مخابره کرد.
به بیان دیگر، اینستاگرام از ابتدا برای تبادل پیامهای ساده، زودفهم، آشنا و پیش پاافتاده طراحی شده و کسانی که به آن سرک میکشند، انگیزهشان خبردار شدن از حال و روز دیگران است و نه چیزی بیشتر. این را میتوان به ارضای الکترونیکی میل باستانی به فضولی، کنجکاوی بیدلیل و غیرضروری در زندگی دیگران یا سطحینگری و ابتذال تعبیر کرد. باید توجه داشت که از ابتدا چنین رسانهای برای مخابره همین جنس پیامها شکل گرفته است.
یعنی معتقدید در اینستاگرام، مناسباتی «غیرعقلانی» و «غیرواقعی» حاکم است؟
این طور فکر نمیکنم؛ یعنی در پویایی تصویرها و پیامها در اینستاگرام هم، عقلانیتی تشخیص میدهم. این رسانه ابزاری است برای اینکه «من»ها تصویری دلخواه و پسندیده از خود را نمایش دهند و به دیگران اعلامش کنند و این هدف را با وسایلی مثل عکس و فیلم گرفتن و نوشتن جملههای ساده برآورده میکنند، یعنی عقلانیت که عبارت است از «تناسب میان اهداف و وسایل» اتفاقاً بخوبی در اینجا نمایان است.
نقد شما فکر میکنم به داوری درباره اهداف مربوط باشد؛ یعنی اینکه چقدر انگیزهها و اهداف کسانی که در اینستاگرام فعال هستند، خوب، شریف، ارزشمند، سودمند و شبیه اینها است؟ این البته پرسشی متفاوت است و باید با داوری درباره محتوای اخلاقی یا محاسبه سود و زیان، دربارهاش اظهارنظر کرد. داوری شما در این مورد چیست؟
داوری من درباره آن در یک دستگاه نظری- سیستمی به نام «زُروان» تعریف میشود و بر مبنای چهار متغیر بنیادین استوار است که عبارتند از «قدرت»، «لذت»، «بقا» و «معنا» (فشردهاش: قلبم)؛ اینها چهار غایت درونی در چهار سیستم پیوسته با انسان (نهادهای اجتماعی، بدنهای زنده، نظامهای روانشناختی و منشهای فرهنگی) هستند و به نظر من تمام سیستمهای فردی و اجتماعی در راستای بیشینه کردن و انباشت «قلبم» استوار شده است.
میدانیم که اینستاگرام امکان گفتوگوی بصری را برای کاربرانش فراهم میکند اما میخواهیم بدانیم در صورتی که استفاده معقولی از آن صورت گیرد، چه تأثیری بر توانمندی، تندرستی، شادکامی و معنای زندگی افراد میگذارد؟
پاسخ به این پرسش قدری دشوار است، یعنی میتوان فهرستی به دست داد و نشان داد که برخی از کارکردهای این رسانه، «قلبم» (قدرت، لذت، بقا و معنا) را کم میکند و برخی دیگر آن را میافزاید. مثلاً ساده و کوتاه و ضربتی بودن پیامها معنای رقیقی تولید میکند اما همین پیامهای کوتاه اگر درست سازماندهی شده باشند شکلی از «قدرت اجتماعی» (در قالب شهرت و اعتبار) پدید میآورند. یا مثلاً وقتگذرانی در اینستاگرام آشکارا بازده اندکی دارد و از فعالیتهایی مثل کتاب خواندن و گفتوگو با دوستان، «قلبم» (قدرت، لذت ، بقا و معنا) کمتری تولید میکند و بنابراین اتلاف عمر است، اما در ضمن همین ابزار امکان ارتباط و خبرگیری/ خبردهی به دوستانی دوردست را با چالاکی و بازدهی بالا فراهم میآورد.
خلاصه آنکه، داوریام درباره اینستاگرام «آمیخته» است. مثل هر ابزار دیگری، بسته به اینکه چطور از آن استفاده شود، میتواند سودمند یا زیانبار باشد اما اصولاً با ستایش یا نکوهش ابزارها میانهای ندارم و آن را واکنشی هیجانزده (مثبت یا منفی) به نوآوریهای فناورانه میدانم.
سلفی با هنرمندان در مراسم تشییع عزتالله انتظامی و سلفی هنرمندان با جمشید مشایخی روی تخت بیمارستان یا حتی سلفی با مومیایی منتسب به رضاشاه بسیار خبرساز شد و انتقادهای بسیاری را هم در پی داشت. به نظر شما چرا «سلفی گرفتن» و انتشارش در رسانههایی مثل اینستاگرام چنین فراگیر شده است؟ افراط در این امر ریشه در چه نیازی از انسان امروز دارد و به چه خلأیی در او پاسخ میدهد؟
نخست باید به مقدمهای بپردازم و آن هم اینکه همه انسانها در فضای اجتماعی نقابی (و اغلب نقابهایی) بر چهره دارند و انگارهای از خود را به دیگریها عرضه میکنند و میکوشند آن را به زیباترین و پسندیدهترین شکل بیارایند. این را در شیوه لباس پوشیدن، آداب معاشرت و اخلاق مدنی مردم میتوان دید و تشخیص داد که به خودی خود هم، چیز بدی نیست و قاعدهای در سامانیافتگی اجتماعی است.
طی سالهای گذشته همزمان با انقلاب دیجیتالی که از سر گذراندهایم، سه عامل نوظهور با این «هنر تنظیم انگاره» اتصال یافته است؛ یکی فراگیر شدن فناوری عکاسی و سوار شدنش روی گوشیهای همراه است که گرفتن عکس با کیفیت را به کاری ساده و دمدستی و بیهزینه بدل کرده است، دیگری پیدایش شبکههای اجتماعی است که ارتباط یک نفر با شمار زیادی از افراد را ممکن ساخته و ارسال پیام در فضایی عمومی را برای هرکس آسان کرده است. سومی، پیدایش فضاهایی مجازی مثل اینستاگرام است که اصولاً کارکردش «تولید انگارهای زیبا از خویشتن» است. به این ترتیب سه دستاورد فناورانه باعث شده تا رفتاری مثل «سلفی گرفتن» یا «عکس گذاشتن» به کرداری عام، روزمره و به تعبیر شما «افراطی» بدل شود. در حالی که تا همین 15 یا 20 سال پیش هیچ یک از این رفتارها رایج نبود و حتی قابل پیشبینی هم نبود.
برخی بر این باورند که سلفی گرفتن نوعی «عرضه خود به دیگران» است و فرد میکوشد به این وسیله قضاوت دیگران در مورد خود را مدیریت کند، چقدر با این اظهار نظر همدل هستید؟
بله، بیشک چنین است. سلفی گرفتن نسخهای فناورانه و تصویری از همان معرفی کردن خود در یک فضای عمومی است. با این تفاوت که مخاطبان آن، اغلب ناآشنا هستند و خصلت بصری این نوع عکسها بیشتر بر فضاهای غیررسمی و رخدادهای زندگی روزانه تنظیم شده و نه موقعیتهای رسمی. نتیجه این دو تفاوت، آن شده که در پدیده سلفی، فرد برشی از زندگی خود را ثبت میکند و آن را پیش چشم دیگران میگذارد. پیام به قدر کافی روشن است: من کسی هستم که فلان جا رفتهام/ فلانی را دیدهام/ در فلان برنامه حضور داشتهام/ (و حتی) فلان غذا را خوردهام یا فلان گربه را ناز کردهام!
تصویری که از این ماجرا به دست دادید، به «نظریه نمایشی» گافمن (تلاش برای کنترل برداشتهای دیگران در مورد خود ) شباهت دارد. آیا شما هم در همین چارچوب به موضوع سلفی مینگرید؟
البته دیدگاه «گافمن» بسیار خواندنی و جذاب است و من هم بسیار از او آموختهام. اما دیدگاهم با او تفاوت دارد. رویکرد من در سرمشق «نظریه سیستمهای اجتماعی» جای میگیرد و به جای آنکه مانند گافمن از استعارهای تئاتری برای تبیین این نوع رفتارها استفاده کنم، سطح تحلیل خود را در «عصب-روانشناسی» مستقر میسازم و جفتهای متضادی مانند «انگاره/خودانگاره» و «رسانه/پیام» را برجستهتر میبینم؛ یعنی دستگاههای نظریمان متفاوت است اما درباره پدیدار مشابهی صحبت میکنیم.
این نوع «عرضه خود» را چقدر میتوان برآمده از «خودشیفتگی انسان امروز» تلقی کرد؟
من اسمش را «عرضه خود» نمیگذارم، چون واژه «عرضه» ارزش و داوری منفیای دارد. من به آن میگویم «تنظیم انگاره» یا «تولید انگاره». هر شکلی از فعالیت اجتماعی با آن تعبیر در واقع نوعی عرضه خود است. شما وقتی با دیگران حرف میزنید، خود را معرفی میکنید، لباس میپوشید و کاری را در فضای عمومی انجام میدهید در واقع تصویری از خویشتن را در میدان نگاه دیگری پدید میآورید و مدام هم آن را ویرایش میکنید و به شاخ و برگش میافزایید. میتوان این را «عرضه خود» نامید یا «تنظیم انگاره». به هر روی کاری است که آدمیان در مقام «جانوری اجتماعی» همیشه انجام میدادهاند و حالا هم میدهند.
اما بسیاری از چیزهایی که در سلفیها میبینیم واقعی نیست و با دروغ و اغراق درآمیخته است...
بله، این حرف درست است اما توجه داشته باشید که تنظیم انگاره در حالت هنجارینش چنین است. بسیار اندکاند کسانی که شخصیتشان چندان نیرومند و استوار باشد که آن را بدون ویرایش و تحریف زیاد پیش چشم دیگران بگذارند.
مردم اغلب در نمایش خوبیهای خود و کتمان ایرادهایشان میکوشند. بنابراین انگارهها همواره تصویری دروغین و دستکاری شده و آمیخته به اغراق است. البته این نکته به جای خود باقی است که سه فناوری یاد شده راه را برای تولید آسان نمودهای انگاره، آراستن و بستهبندی کردنش در قالب پیامهایی خوشگوار و مخابرهاش در میدانی بسیار گسترده فراهم آورده است اما آنچه که میبینیم، چیزی فراتر از همان پدیده آشنای قدیمی تنظیم انگاره نیست که با پیوند خوردن به فناوریهای دنیای مجازی جانی تازه پیدا کرده و عرصههایی نو را تسخیر کرده است.
با وجود اغراقها و تحریفهایی که در فضای مجازی اتفاق میافتد اما از طرف دیگر فضای مجازی میتواند گویای بسیاری از حقایق فکری- رفتاری ما هم باشد. مثلاً ما در اینستاگرام میتوانیم از روی اینکه یک فرد چه گروهها یا صفحاتی را دنبال میکند، چه پستهایی را لایک میکند یا اینکه چه نوع پستهایی را در اینستاگرامش میگذارد به بسیاری از حقایق رفتاری و فکری او پی ببریم. بنابراین فضای مجازی میتواند فاشکننده بسیاری از حقایق کاربرانش هم باشد که مثلاً در رسانههایی مثل روزنامه یا تلویزیون همیشه پنهان میمانند...
با شما موافق هستم که امروز فضای «مجازی» کمابیش اعتبار فلسفی این واژه را از دست داده و به بخشی از «دنیای واقعی» ما بدل شده است. در حدی که گاه حتی بر جهان واقعی غلبه هم میکند. این روند البته از یکی دو دهه گذشته با همان انقلاب فناورانهای که گفتم، آغاز شده بود. نمودش را میتوانید در مراسم عروسی ببینید.
مراسمی که دختر و پسر فیلم عروسی بازی میکنند و در تعیین سیر این رخداد اجتماعی، نقش فیلمبردار و کارگردان و عکاس در آن از نقش پدر و مادر عروس و داماد و دوستان و خویشاوندانشان برجستهتر است. درباره فضای مجازی هم در کل چنین ماجرایی را داریم. از آن دختری که به خاطر هنجارشکنی در اینستاگرام دستگیر شد گرفته تا خانم دیگری که به خاطر مسدود شدن حسابش دست به قتل و خودکشی زد. یعنی وزن انگارههایی که «من»ها در برابر چشم دیگریها برمیافرازند، گاه چندان زیاد میشود که خودشان را زیر فشارش خُرد میکنند یا مسیر زندگیشان را دگرگون میسازند.
با این همه آنچه در سطحی عمیقتر با آن سر و کار داریم، همین میل بنیادینِ آدمیان برای «خوب دیده شدن در چشم دیگری» است؛ میلی که خاستگاه کوششهای جانفرسا، خلاقیتهای چشمگیر و جرمهای وحشتناک و گناهان بزرگ است.
اینستاگرام به نظرم در این میان به آیینهای شباهت دارد که تازه ساخته و روبهروی چهره مردمان گرفته شده و چون کسی به آن عادت ندارد، قدری با دست و پا چلفتگی در مقابلش شکلک در میآورد و ناشیانه خود را در آن بازنمایی میکند. با این همه فکر میکنم این ابزار هم مثل سایر ابزارهای بازنمایی انگاره خویشها بزودی عادی شود و مهارتهای وابسته به آن فراگیر شود. پس از آن به سادگی ساحتی تازه از باز نمودن خود و وارسی دیگری را خواهیم داشت، به همان شکلی که در سراسر تاریخ داشتهایم، با همان اغراقها، تحریفها، افشاگریها و جذابیتها.
ولع دیده شدن و تأیید گرفتن در اینستاگرام
دکتر اعظم راودراد استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در همین ارتباط نوشت: اینستاگرام برشی از دنیای واقعی است و به تعبیری بازنماییکننده دنیای واقعی ما است. بنابراین، ارزشداوری درخصوص این فضا، به نوع استفاده کاربران از آن بازمیگردد.
اکنون در جامعه ما اگر این فضا سطحی یا مبتذل به نظر میرسد باید ریشههای این ابتذال را در دنیای واقعی جستوجو کرد نه در ماهیت فناورانه آن؛ که اتفاقاً میتواند بسیار برای انسان امروز کاربردی باشد. آن چیزی که اینستاگرام را به «مسأله» برای جامعه ما بدل میکند، استفاده افراطی از آن است که البته خاص جامعه ما نیست.
واقعیت این است که از رهگذر این شبکه اجتماعی، افراد راهی را برای دیده شدن پیدا میکنند که طی آن میتوانند خود را به نمایش بگذارند. «نیاز به دیده شدن» خاص انسان امروز یا جامعه امروز نیست بلکه انسانها همواره ولع دیده شدن را داشتهاند و برجسته شدن این نیاز در دنیای امروز به خاطر فراهم شدن امکان دیده شدن است نه اینکه در دورههای گذشته چنین نیازی وجود نداشته است.
اما اینکه چرا در جامعه ما، افراد به وجهی افراطی از اینستاگرام استفاده میکنند، جای تأمل بسیار دارد. شاید یکی از دلایل آن این باشد که کاربران اینستاگرام اغلب کسانی هستند که در دنیای واقعی نمیتوانند براحتی دیده شوند و فکر میکنند حضورشان با سانسور مواجه میشود. بنابراین سعی دارند از این طریق عطش خود به دیده شدن و تأیید گرفتن را سیراب کنند.