فروش تازهترین فیلم سینمایی هومن سیدی در حالی یازده رقمی شد که این اثر جذاب برای «تماشاگر حرفهای» چیزی جز بازنمایی نسبتاً قابل قبول شماری از فیلمهای سینمایی و سریالهای مشهور نیست؛ رویکردی که نه در سینمای ایران اتفاق تازهای است و نه در سبک فیلمسازی سیدی تازگی دارد و خود نیز هیچگاه منکر چنین برداشتهایی نشده و اثرش را دست اول و غیرتکراری نخوانده است. با این اوصاف آیا تماشای فیلم سیدی، تجربه تازهای است و تماشاگر را قانع میسازد؟
«تابناک» ـ مهدی خرم دل؛ «مغزهای کوچک زنگ زده» پنجمین فیلم بلند سینمایی هومن سیدی از مرز ده میلیارد فروش گذشت و این اتفاق برای فیلمهای غیرکمدی محدودی در سینمای ایران رخ میدهد. همین ارقام به خوبی نشان میدهد، طیف قابل توجهی از تماشاگران، این فیلم را پسندیدهاند و ترجیح دادند به جای دیدن یک کمدی به عنوان مسکن، اثری اکشن با میزان قابل توجهی از خشونت را تماشا کنند. از این منظر، فیلم تازه سیدی را میتوان موفقترین ساخته او تاکنون برای ارتباط با عموم مخاطبان تلقی کرد.
«مغزهای کوچک زنگ زده» روایتی است از حلب آبادی در اطراف تهران که روزگاری به عنوان «خاک سفید» شناخته میشد؛ منطقهای با ساکنان خشن و درگیر در تولید و عرضه مواد مخدر و مشغول به هر نوع جنایتی. شکور (با بازی فرهاد اصلانی) یک آشپزخانه مواد مخدر دارد که برادر کوچکش شاهین (با بازی نوید محمدزاده) به همراه گروهی از اوباش، حفاظت آن را در کنترل دارند. شهروز برادر کوچکتر شکور مورد اعتماد اوست و این برای شاهین برادر میانی خوشایند نیست. شهره خواهر این سه برادر نیز آرایشگر است و همواره با اعتراض شاهین به رفتارش مواجه میشود. گره داستان آنجا زده میشود که فیلمی از شهر در اینترنت پخش میشود و پلیس نیز به دنبال دستگیری شکور و باندش افتاده است... . اگر شکور چوپان این گروه گرفتار شود، چه کسی باید چوپانی کند؟!
در «مغزهای کوچک زنگ زده»، سیدی مسیر متفاوتی را نسبت به چهار فیلم پیشینش در پیش نگرفت و جز این نیز از او انتظاری نمیرفت. فیلم تا نیمه نخست توانسته به روابط یک باند خلافکار بپردازد اما از نیمه با اتفاقی که برای شکور رخ میدهد، روندش تغییر میکند و در یک سوم پایانی فیلم نیز دیگر داستان کار نمیکند و روند فیلم و واکنشهای شاهین منطق روایی ندارد.
به تعبیر دیگر، «مغزهای کوچک زنگ زده» که از قضا سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به دست آورد، با سناریویی پراشکال مواجه است که نمیتواند تماشاگر را تا دقیقه 110 همراه خود نگه دارد. آنچه این فیلمنامه را بیشتر به چالش میکشد، برداشتهای واضح آن از دیگر فیلمهاست. از فیلمنامه تا دکوپاژ این کپی برداری را میتوان مشاهده کرد و به نوعی میتوان ردپای فیلمها و سریالهایی چون «دارودسته نیویورکی»، «شهر خدا»، «نارکس» و... را در میان رجهایی که برای ثبت شماری از سکانسهای زده شده، دید.
این کپیکاری در صحنههای خشن بیشتر خود را نشان میدهد؛ سکانسهایی که تجربه نشان داده کارگردانهای ایرانی در خلق آنها توان لازم را ندارند و چه خوب که اگر کارگردانی میبینید، نمیتواند کار تازهای در این زمینه انجام دهد، دست کم به بازآفرینی صحنههای اکشن فیلمها و سریالهای مهم بپردازد و مانع از تلف شدنِ پول بلیت تماشاگر شود. سیدی البته هیچ گاه منکر برداشت از سایر فیلمها نشده و اینکه از در انکار وارد نشده اتفاق خوبی است. این کپیکاریِ باکیفیت تا آنجا که انکار نشود، قابل پذیرش است و در مقابل، تماشاگر نیز مختار است که اصل فیلمها را یا فیلم ساخته شده توسط سیدی را روی پرده بزرگ ببیند.
البته بخشی از صداقت فیلمسازی چون سیدی پیرامون اینکه اثر یک کلاژ جذاب از فیلمهای اکشن است، به سطح دسترسی عموم مردم به سینمای جهان بازمیگردد. روزگاری نه چندان دور، سکانس ابتدا و فینال فیلم «عطش» اثر محمدحسین فرحبخش عیناً از فیلم «راه کارلیتو / Carlito’s way» به کارگردانی برایان دیپالما کپی میشد و نقد چندانی در پی نداشت، چون تا زمان دسترسی عموم مردم به فیلم دیپالما و اطلاع آنان از این کپی کاری، عطش دیده شده و فروخته بود؛ اما اکنون نه صرفاً تماشاگران حرفهای بلکه عموم تماشاگران، لحظه به لحظه سینمای جهان را پیگیری میکنند و به همین دلیل، نمیتوان از آثار دیگر فیلمسازان رونویسی کرد و منکر رونویسی شد.
در عین حال باید اعتراف کرد، سیدی در این فیلم کلاژ به مهارت خوبی رسیده و اگر «اعترافات ذهن خطرناک من» را که یک کپی ضعیف از «ممنتو / Memento» نولان را با این فیلم او مقایسه کنیم، باید به آینده فیلمسازی سیدی امیدوار بود؛ اما بیشک یک فیلمساز نمیتواند صرفاً با چیدن ایدههای سایر فیلمها و افزودن چند خرده ایده، یک عمر فیلم بسازد و فعالیت هنریاش را بر این روند استوار نگه دارد. حتماً سیدی در بازآفرینی بخشهایی از فیلمهای بزرگ در قالب آثار خودش، به تجربیات ارزشمندی در فیلمسازی دست یافته که چه بسا برخی از فیلمسازان پرسابقه سینمای ایران فاقد آن باشند، ولی او همچنان فیلم خودش را نساخته است؛ فیلمی که سکانسهایش برای حرفهایها یادآور دیگر آثار نباشد.
شاید اگر «مغزهای کوچک زنگ زده» یک فیلم غیراقتباسی بود و سیدی به همان اندازه که برای ثبت قابهای گیرا و فرم جذاب کپی شده از سینمای آمریکا، برای فیلمنامه وقت میگذاشت، شخصیتها پرداخت بهتری داشتند و برخی رفتارهای آن از منطق برخوردار بود و خشونتی که بیشتر در لحن ظهور و بروز میکند، از عمق شخصیتها بیرون میآمد و تماشاگر ایرانی را که تشنه فیلمهای جنایی و اکشن است، تسخیر میکرد.