چندی پیش، گروه بین الملل سایت تابناک با حسین جابری انصاری، دستیار ارشد وزیر امور خارجه در امور ویژه سیاسی و مذاکره کننده ارشد ایران در امور سوریه به گفت وگو پرداخت. دیپلماتی که علاوه بر آگاهی کامل به جزئیات مسائل و پروندههای مختلف سیاست خارجی کشورمان، تبیین تئوریکِ بی نظیری نیز از واقعیتهای موجود ارائه میدهد. به همین جهت، ترکیب تجربه و نگاه تئوریک و کارشناسانه ایشان به مسائل، گفت وگویی جذاب و در عین حال طولانی را با ایشان به ارمغان آورد.
به گزارش «تابناک»؛ این گفت وگوی خواندنی، با تمرکز بر سه محور و موضوع مشخص انجام شده است؛ محور نخست به تحولات منطقه پرداخته و محور دوم به تحولات سیاسی در عراق و لبنان و فلسطین در ماههای گذشته اشاره کرده و در نهایت محور آخر بحث به تحولات سوریه، روند آستانه و آینده شراکت ایران و روسیه در این بحران پرداخته شده است.
سیاست اساسا و روابط بین الملل پدیدهای پویاست، نه ایستا و ما دایما در حال تغییر و تحولات پی در پی در پدیدههای سیاسی و روابط بین الملل هستیم. در یک مقاطعی البته تغیرات نقطۀ عطفی اتفاق میافتد که دقیقا با تعبیر نقطۀ عطف از آنها یاد میشود. این که آیا تحولاتی که در جریان هست از جمله برخی از نکاتی که شما در سؤالتان به آنها اشاره کردید، به معنای یک نقطۀ عطف و شروع یک مرحلۀ جدید هست یا نه، شاید پاسخ دقیقتر به آن هنوز زود باشد، ولی اجمالا بخش مهمی از مطالبی که شما اشاره کردید در سیر طبیعی تحولات در حال وقوع است؛ مثلا برگزاری انتخابات در لبنان یا انتخابات در عراق و نتایج آن الزاما به معنای یک نقطۀ عطف یا تحول خارج از چارچوبۀ عادیتر تحولات نمیتواند تفسیر شود.
شاخصهایی از سؤال شما که مرتبط با تغییرات در سیاست خارجۀ امریکاست هم، یک سال یا بیش از یک سال است که آغاز شده و الزاما باز به معنای نقطۀ عطفی نمی تواند مورد توجه قرار گیرد. در مجموع می خواهم این طور بگویم که منطقۀ پیرامونی ما و محیط پیرامونی ما و حوزۀ نخست سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دستخوش تحولاتی است که برخی از آن تحولات عادی و برخی از آنها از استعداد تبدیل شدن به تحولات خاص، ویژه و نقطۀ عطفی برخوردار هستند. این ضروری می کند بیش از همیشه هوشیاری جمهوری اسلامی ایران را و توجه به مجموعه این تحولات و آمادگی برای اتخاذ تاکتیک های مناسب و منطبق با این تحولات.
ولی من همچنان معتقدم این سریال تحولاتی که شما اشاره کردید، به معنای یک نقطه عطف در تحولات منطقهای نیست. ولی این برداشت به معنای هشیار نبودن و بی توجهی به تغییرات و تحولاتی نیست که بخش مهمی از آنها تحولات عادی است، اما به هر حال نتایج و تبعاتی دارد. نمی خواهم از اهمیت موضوع کم کنم، به این معنا که ما باید در برابر مجموع تحولات سیاست هایی را اتخاذ کنیم که منافع جمهوری اسلامی ایران را بتواند بیشتر تأمین کند. این یک اصل ثابت در سیاست خارجی است و برای جمهوری اسلامی ایران این اصل به دلایل مختلفی از ضرورت بیشتر و فوریت بیشتری برخوردار است. از جمله اینکه ما با تعدادی از بازیگران بین المللی رویارو هستیم و همینطور بازیگران منطقهای که این یک وضعیت خاص را برای ایران ایجاد می کند. نکتۀ دومی که فوریت و ضرورت این مسأله را تأکید می کند، محیط پرتحول پیرامونی ماست که به ویژه از هنگامی که پدیده ای به نام انقلاب های عربی نامیده شد، سرعت و عمق تحولات به شکل مستمر و دنباله داری بیش از حالت عادی دهه های گذشته در حال وقوع است.
این دو عنصر یک موضع و رابطۀ خاص ایران با برخی از بازیگران منطقه ای و بین المللی و محیط پر از تحول و تغییرات عمیق و سریع در پیرامون جمهوری اسلامی ایران، به طور خاص در منطقۀ عربی که در دورۀ حدود یک دهۀ اخیر ایجاد شده است، هر دو ضرورت توجه به تغییرات و اتخاذ تاکتیک های مناسب با مجموعه این تحولات را برای ما حیاتی تر می کند تا سایر بازیگرانی که یا در محیطی دورتر از محیط پیرامونی ما فعالیت می کنند و به همین نسبت کمتر تحت تأثیر این تغییرات سریع هستند یا وضعیت روابط بین المللی آنها و ارتباط آنها در ارتباط با بازیگران منطقهای و بین المللی دیگر متفاوت از وضعیت و رابطۀ ماست.
من البته حکم قاطع ندادم، پاسخم این بود که هنوز زود است، قضاوت کنیم، این تحولات نقطۀ عطف جدید است یا نه و ریزتر پاسخم این بود که برخی از تحولاتی که اشاره کردید تحولات نقطۀ عطفی نیست، برخی از آنها از استعداد تبدیل شدن به نقطۀ عطف برخوردارند؛ بنابراین پاسخ من دقیق این نبود که نقطۀ عطف نیست، گفتم هنوز زود است قضاوت کنیم و برخی تحولات از قبیل: انتخابات ها را من خیلی تحول غیرقاعده و خارج از چارچوب روندهای قابل پیش بینی در جریان نمی بینم. اما اینکه نقطۀ عطف چیست، باید گفت، نقطۀ عطف های منطقهای و بین المللی معمولا به لحظاتی گفته می شود که ویژگی روندو تحولات قبل و بعد از آن کاملا متفاوت می شود.
در سطح بین المللی یکی از نقطه عطف های بین المللی در دورۀ معاصر، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری سابق است و پایان دوقطبی جهانی و جنگ سرد. این یک نقطۀ عطفی بود که در تمام مسائل بین المللی و روابط بین المللی اثرات خودش را نشان داد. در منطقه ما در سطح منطقهای، اگر منطقه غرب و جنوبمان، منطقۀ عربی را از مفهوم منطقه مراد بکنیم، آنچه به نام انقلابهای عربی نامیده شد، یک نقطۀ عطف بود. ولی از سوی بازیگران درون کشورهای عربی و منطقهای و بین المللی بسیار تلاش شد که با تحمیل یک عقبگرد در عرصۀ واقعی تحولات، در حقیقت از نقطه عطف بودن بیفتد یا نقطه عطف بودن آن تثبیت نشود.
من البته همچنان معتقدم به رغم تلاشهایی که شد، کمابیش همچنان می شود انقلاب های عربی را به عنوان نقطۀ عطف در این منطقۀ پیرامونی ما لحاظ کرد؛ به معنای اینکه مسائل بعد از این نقطۀ عطف با قبل آن بسیار متفاوت بوده و بسیار تغییر کرده است. اما اینکه آیا هم اکنون تحولاتی که در حال اتفاق افتادن است، می تواند شروع یک نقطۀ عطف در منطقۀ ما باشد یا نه، باید گفت، برخی از این تحولات این گونه نیست، چون برخی می تواند در صورتی که منجر به اتفاقات جدیدی شده و تثبیت شود بعدها درباره آن بگوییم که این نقطۀ عطف اتفاق افتاد.
اینکه من می گویم تغییرات تاکتیکی، برای این است که تغییرات تاکتیکی زودتر اتفاق می افتد. به هیچ وجه نمی شود گفت، استراتژیها همیشه ثابت می مانند. طبیعی است اگر تحولات در حال وقوع نقطۀ عطفی باشد، هیچ چارهای جز برخی تغییر رویکردها و استراتژی ها هم وجود ندارد. این انتخاب بازیگران نیست، اجبار واقعیت است که اتفاق می افتد. اما یک اصل ثابت است که برای کشورها اهداف معمولا در بازه های زمانی طولانی مدت ثابت می ماند. حتی در دورههای مختلفِ نظام های مختلف سیاسی، برخی اهداف سیاست خارجی ثابت می ماند و برخی از آنها تکمیل و یا اصلاح و دچار تحولاتی می شود؛ بنابراین عنصر ثابت تر در روابط بین الملل و در سیاست خارجی ما هم بیشتر هدف گیری هاست. استراتژیها هم در نقاط عطف ها دچار تحول می شود.
با این حال، یک امر قطعی است. در پایین ترین سطح ما سه گانۀ هدف گیری، طراحی استراتژی و طراحی تاکتیک ها را داریم؛ هرچند تغییر در هدف گیری ها کمتر و با فاصلۀ زمانی طولانی اتفاق بیفتد، ولی باز اتفاق می افتد. یعنی حتی در اهداف کشورها هم این گونه نیست که یک امر ثابت همیشگی باشد. در اهداف کشورها و از جمله جمهوی اسلامی ایران گاه تغییراتی اتفاق میافتد. در سطح دوم که سطح استراتژی است، یک مقدار سطح هدف گیری پایین تر است، ولی به هر حال تغییر در استراتژی ها، روزانه و سالانه نیست. شاید ده، بیست سال یک چارچوب استراتژی ثابت بماند، اما باز این هم دچار تحول می شود.
بر اساس تحول محیط پیرامونی و اصل ثابتی که گفتیم، اصل این است که سیاست خارجی امری پویاست و نه یک امر ایستا؛ اما در پایینترین سطح که سطح تاکتیک هاست، تغییر امری قطعی، روزمره و با فاصله های بسیار کوتاه تر است و معمولا کشورهایی که یک سیاست درازمدت و تأثیرگذار و همراه با موفقیت های پی در پی و متراکم دارند، تغییر در هر سه سطح را لحاظ می کنند. به ویژه تغییر در سطح تاکتیکی امری ضروری، قطعی و مثل نان شب است، حتی روزانه و ماهانه است و گاهی مستمر اتفاق می افتد.
اگر بازیگری در سطح پایین که تاکتیک هاست تحجر داشته باشد، بالاترین نوع تحجر در سیاست را اعمال می کند و بیشترین صدمات و لطمات را به خودش و نتایج و برآیند بازی خودش وارد می کند. از این جهت در این مقدمۀ تئوریکی و مفهومی که صحبت می کنیم این مطلب روشن است که برخی استراتژیها هم نیاز به تغییر پیدا می کند؛ بنابراین، اگر با نقطۀ عطف و تحولات نقطۀ عطفی مواجه باشیم، باید تغییر استراتژی بدهیم. با این حال، تغییرات، تاکتیکی مستمر و پی در پی است و تحجر ورزیدن یعنی در خطر قرار دادن منافع کشور.