روی کار آمدن دولت ملک سلمان و قدرتی ابی محمد بن سلمان را می توان دوران «ماجراجویی بی سابقه» عربستان و حرکت از «محافظه کاری به برونگرایی سیاسی» دانست. عربستان در این مدت زمان کوتاه، با مصر بر سر جزایر صنافیر و تیران، با قطر بر سر عدم تبعیت پذیری، با ایران بر سر رقابت منطقه ای و با یمن از روی نگرانی های استراتژیک تنش فزاینده ای داشته است.
در این میان قتل خاشقچی را میتوان به عنوان نقطه عطفی تلقی کرد که فشارهای گسترده بین المللی و افزایش تهدید علیه ولیعهد جوان برای از دست دادن جایگاه خود، بازگشت به رویکرد سنتی را کم هزینه تر می نمود. در چنین شرایطی باید به دو نکته اشاره کرد:
نخست اینکه تحولات اخیر نشان داد که «وابستگی متقابل نامتقارن» به ایالات متحده به خصوص در حوزه سیاسی و امنیتی علیرغم استراتژیک بودن؛ همواره شکننده و آسیب پذیر است چراکه دولت عربستان سعودی بر «سعودی بودن» تأکید دارد و ایالات متحده بر «عربستان و منافع حاصل از آن»؛ اختلاف رویکردی مشابه آنچه ایالات متحده و مبارک بر سر مصر داشتند. برای پوشاندن این خلأ، سعودیها تلاش کردند تا با چندوجهی کردن روابط و وارد کردن روسیه و چین به بازی نوعی تعادل را در سیاست خارجی خود برقرار کنند. بررسی رسانه ها و اظهارنظرهای مقامات سیاسی و اقتصادی عربستان از بن سلمان تا عبدالله بن بندر وزیر جدید گارد ملی هم حکایت از «تنوع بخشی» سیاسی و امنیتی دارد.
نکته دوم اینکه موضوع خاشقچی نشان داد که ماجراجویی به خصوص در خاورمیانه میتواند برای هرکدام از رهبران منطقه ای پیامد دردناکی داشته باشد؛ به خصوص برای آن دسته از بازیگرانی که تجربه چندانی نیز در زمینه سیاست برونگرایانه ندارند؛ می تواند به شدت مخاطره آمیز باشد. با این شرایط؛ به نظر میرسد هم شخص ملک سلمان و هم محمد بن سلمان به این درک رسیده اند که برای کاهش فشارهای اخیر باید به سمت تلطیف فضا حرکت کنند چراکه قتل خاشقچی و دامن زدن گسترده رسانه ها به این مسئله می توانست عربستان را در حالتی «امنیتی شده» قرار داده و به انزوا بکشاند. بنابراین تا حدود زیادی بازگشت به سیاست های پیش از ملک سلمان سیاست مطمئن تری برای بقای سیاسی خواهد بود.
با آرام شدن فضا و انزوای چند روزه محمد بن سلمان، این فرصت به بن سلمان داده شد تا فعالیت خود را از سر گیرد. سفرهای متعدد داخلی به مناطق مختلف عربستان، دیدارهای منطقه ای و حضور در نشست کشورهای گروه 20، تمایل مجلس شورای عربستان برای اعزام هیئتی به مصر برای دیدار با اعضای پارلمان این کشور و تغییرات در رأس کادر سیاست خارجی و جایگزینی الجبیر با العساف نشان از تلاش همه جانبه سعودی ها برای خروج از فضای پرتنش اخیر بوده است. در این مسیر نشانه ها حکایت از تغییر نسبی رویکرد عربستان به نسبت سالهای آغازین دولت ملک سلمان دارد. بنابراین باید گفت که دولت ملک سلمان به دنبال:
نخست: از بین بردن چهره خشن از دولت سعودی به خصوص پس از قتل خاشقچی است. این امر گرچه زمانبر بوده اما حداقل در حوزه سیاست خارجی توان اقتصادی عربستان سعودی از آن قدرتمندتر است به همین خاطر طی یک ماه اخیر دامنه حمایت های مالی عربستان در حوزههای مختلف گسترش یافته است.
دوم: حل چالشهای سیاسی و یا امنیتی با بازیگران خاورمیانه و شمال آفریقا است که مسافرت های اخیر بن سلمان و تلاش برای توسعه روابط با مصر در قالب هیئتهای سطح پایین تر، برگزاری مانورهای مشترک مانند مانور «موج قرمز1» با کشورهای حوزه دریای سرخ در این دسته قرار دارد.
سوم: حل بحران قطر و یمن می تواند سومین گام از بازگشت عربستان به سیاست های پیش از ملک سلمان باشد. با این تفاوت که موضوع یمن نیاز به زمان بیشتری برای حل و فصل دارد به خصوص اینکه میزان حساسیت عربستان درباره یمن از یک سو و تبعات جنگ از نظر مالی و افکار عمومی از سوی دیگر نیازمند پاسخ مناسب از سوی دولت سعودی است.
در نهایت اما رویکرد عربستان به ایران متفاوت بوده است، ایران به صورت جدی در حال تبدیل شدن به «دیگری نهادینه شده» هم در سطوح سیاسی و هم در سطوح اجتماعی عربستان است. با وجود این، عربستان سعودی به صورت مستقیم توان مقابله با سیاست های منطقه ای ایران را ندارد. از دید ریاض، «جمهوری اسلامی ایران آتشی است که دورنگه داشتن مواد آتش زا از آن میتواند کمک کننده باشد». با این توجیه ریاض درصدد ایجاد شکاف میان ایران و بازیگرانی است که پیش از این با ایران در ارتباط بوده اند. برای رسیدن به این هدف تغییر رویکرد عربستان به عراق و تلاش برای تبدیل عراق از «دشمنی دیرینه» به «شریکی استراتژیک» از سوی ملک سلمان و محمد بن سلمان از جمله اقداماتی است که می تواند شرایط بازی منطقه ای را تغییر دهد.
کارشناس مسائل عربستان