تصویر چندان غریبی نیست روزگاری که بزرگان خانواده ها شبهای سرد زمستانی در شب نشینیهایشان به شاهنامه خوانی و صحبت از افسانههای به یادگار مانده از نیاکانشان میپرداختند. همین دور هم نشینیها هم راهی بود برای انتقال نسل به نسل داشتههای ادبیات شفاهیمان که آثاری همچون داستان حسین کرد شبستری، امیرارسلان نامدار و حتی نوشتههایی نظیر افسانههای هزار و یک شب را میتوان از جمله آنها دانست؛ بخشی از فرهنگمان که این روزها فراموشی در کمین آن نشسته، آنقدر که به قول حسن ذوالفقاری، اگر مسئولان فرهنگی-آموزشی زودتر از خواب غفلت بیدار نشوند و تلاشی برای ثبت و حفظ این عناصر فرهنگ عامه به خرج ندهند در آیندهای نه چندان دور باید شاهد نابودی گنجینهای مهم از داشتههای سرزمینمان باشیم.
هرچند که رئیس مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس که بانی راهاندازی رشته ادبیات داستانی عامه در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترای این دانشگاه است تأکید دارد که برای نجات ادبیات داستانی عامه فردا دیر است و باید همین امروز دست بهکار شویم. این استاد دانشگاه تا به امروز دست به تألیف آثار متعددی برای کتابهای دانشگاهی و حتی آثار درسی آموزش و پرورش زده، او صاحب کتابها و مقالههای متعددی در حوزههای مرتبط با ادبیات و فرهنگ عامه هم هست و به همین واسطه هم موفق به دریافت عنوان برگزیده و شایسته تقدیر جشنوارههای متعددی نظیر جشنواره بینالمللی خوارزمی، جشنواره کتابهای رشد و جشنواره کتابهای کمک آموزشی شده است. عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، عضویت در کمیته ملی المپیاد ادبی، هیأت علمی مجموعه آموزش زبان فارسی، شورای گسترش زبان و ادب فارسی، کمیته کار شورای زبان فارسی و فنآوری و عضویت در هیأت رئیسه انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی بخشی از مسئولیتهای ادبی-فرهنگی این محقق و نویسنده طی سالهای فعالیت او به شمار میآید. با او به گفتوگویی درباره ادبیات داستانی عامه، اهمیت و ضرورت پرداختن به آن نشستهایم که میخوانید.
حوزه تخصصی فعالیتهای شما ادبیات داستانی عامه است، بخشی که تا پیش از بزرگانی همچون محمدجعفر محجوب و احمد بهمنیار چندان مورد توجه اهالی ادبیات نبوده؛ چه شد که پژوهش و فعالیت در این بخش را برگزیدید؟ بویژه که به تازگی شاهد رونمایی کتابی با عنوان«ادبیات داستانی عامه» از سوی شما بودهایم.
با وجود نگاه تحقیرآمیزی که تا همین پنجاه سال قبل متوجه این بخش از ادبیاتمان بود نمیتوان منکر جایگاه مهم ادبیات داستانی شفاهی شد. برخلاف ادبیات مکتوب که به لطف کاتبان تا حدی برایمان باقی مانده ما طی سالها و سدههای متعدد شاهد خاموشی بخشهای مهمی از ادبیات داستانی عامهمان بودهایم. ادبیات مکتوب همانگونه که از نام آن برمی آید کتابت شده و مصداق آن هم وجود بیش از یک میلیون نسخه خطی فارسی موجود در ایران و سایر کتابخانههای بزرگ جهان است و همین میراث گرانبها منجر به شهرت ادبیات فارسی در فراسوی مرزهای جغرافیایی خودمان شده است.اما از آنجایی که ادبیات شفاهی به ندرت مکتوب شده سندهای کمی از آن در دست داریم که بیشک اگر سمک عیار، ابومسلم نامه و داراب نامهها نبودند و برخی کاتبان به کتابت آنها همت نمیگماردند ما شاهد از میان رفتن همین تعداد اندک هم بودیم. ایران سرزمینی برخوردار از اقوام مختلفی است که ادبیات رنگارنگی را در خود جای دادهاند و به شکلی مداوم در حال بده بستان به زبان فارسی هستند؛ آنچنان که گاهی از آن وام گرفتهاند و گاهی هم به آن افزودهاند. از همین رو میتوان با قطعیت گفت که در ادبیات داستانی عامه ما با گنجینهای گرانبها روبهرو هستیم که متأسفانه تنها بخشهایی از آن مکتوب شده است.
علت بیتوجهی به این بخش از ادبیاتمان با وجود اهمیتی که برای آن قائل هستید چیست؟
بخش مهمی از آن ناشی از رواج ادبیات داستانی عامه میان مردمان عادی است و همان طور که میدانید مردم عادی عادت به نوشتن، ضبط و نگهداری ندارند. از همین رو به دست خواص هم نرسیده که به تحقیق و پژوهش آنها علاقهمند شوند. هرچند که طی نیم قرن اخیر افرادی چون زنده یاد محجوب به حفظ این بخش از ادبیاتمان اهتمام ورزیدهاند، البته تلاشها در محیط دانشگاهی به این نیم قرن محدود میشود وگرنه خارج از فضای آکادمیک هم کارهایی انجام شده بوده منتهی آنچنان که باید و شاید نظام یافته و نظریهمند نبودهاند.دکتر محجوب در شرایطی به فکر نجات ادبیات استانی عامه افتاد که کسی برای آن ارزشی قائل نبود، حالا شرایط عوض شده، آنچنان که از سال 94 تا به امروز شاهد راهاندازی رشتهای با همین عنوان در دانشگاه تربیت مدرس برای مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری هستیم. گمانم طی پانزده سال گذشته و بویژه پنج سال اخیر با رشد قابل توجهی در خصوص تحقیقات علمی-پژوهشی مرتبط با ادبیات داستانی عامه روبهرو شدهایم و حتی خود ما هم در دانشگاه تربیت مدرس انتشار نشریهای با عنوان «فرهنگ و ادبیات عامه» را برعهده داریم.
در مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی هم گویا با همکاری شما و سایر استادان دانشنامهای با همین عنوان در حال انتشار است!
بله و تا به امروز پنج جلد از این دانشنامه که «فرهنگ مردم ایران» نام دارد روانه بازار نشر شده و کار آن تا انتشار جلد دهم هم ادامه خواهد یافت. افتخار همکاری با این دانشنامه را هم بهعنوان مدخل نگار و هم یکی از اعضای شورای هیأت علمی آن دارم. با وجود این اقدامات باارزش همچنان نیازمند تلاشی جدی برای گردآوری و ثبت ادبیات داستانی عامه و در شکل گستردهتر فرهنگ عامه هستیم، چرا که طی دهههای اخیر شاهد خاموشی یک به یک سالخوردگانی هستیم که حاملان بخشهای مهمی از آن هستند.متأسفانه مسئولان فرهنگی هیچ تلاشی برای حفظ این داشتههای مهم فرهنگی انجام نمیدهند و ادبیات داستانی عامهمان در معرض خطر جدی نابودی قرار دارد. هر چند که از جهت تحقیقات علمی باز شرایط بهتری داریم اما مسأله اینجاست که ما قبل از انجام هر پژوهشی به ثبت و ضبط مواد اولیه آن نیاز داریم که همان داشتههای ادبیات داستانی عامهمان است.آنقدر اوضاع در حفظ داشتههای ادبیات داستانی عامهمان نگرانکننده است که تأکید میکند برای نجات این بخش از فرهنگمان حتی فردا هم دیر است و باید از همین امروز شروع کنیم. باید بودجهای مناسب برای این منظور درنظر گرفته شود و سازمانی هم متولی جمعآوری مواد داستانی شفاهی شود، اگر چنین کاری انجام شود و ما خودمان فرصت تحقیق پیدا نکنیم آیندگان این کار را انجام خواهند داد. همین حالا ممکن است گویش وران خیلی از روستاهایمان در قید حیات نباشند و شاهد خاموشی بخشی از گویش هایمان باشیم.وقتی شاهد غلبه زندگی شهری، آن هم بدون پشتوانه فرهنگی باشیم تمام عناصر ادبیات داستانی عامهمان را از دست خواهیم داد و این اتفاقی است که وقوع آن چندان دور از تصور نیست. یکی دیگر از امکاناتی که در جهت حفظ این بخش از ادبیاتمان برخورداریم، حفظ آنها نه تنها در قالب مکتوب، بلکه در شکل صوتی و با همان گویش اصلی است.در غیر این صورت فرزندان ما در یکصد سال آینده قادر به درک و مطالعه آنها نخواهند بود.
و میتوان مدعی از میان رفتن یکی از پایههای فرهنگمان شد؟
بله و متأسفانه یکی از پایههای مهم آن را از دست خواهیم داد. بگذارید در همین رابطه مثالی بزنم، طی سالهای گذشته نزدیک به یکصدهزار ضرب المثل از سراسر کشور جمعآوری و در قالب کتابی منتشر کرده ام. اگر این کار را به تنهایی انجام نداده بودم و از همراهی گروه یا سازمانی برخوردار بودم شک نکنید که بیش از پنج برابر این رقم را جمعآوری کرده بودم. باید روستا به روستا و شهر به شهر بگردیم و به روشهای صحیح علمی دست به جمعهای عناصر فرهنگ عامه بزنیم. در این مسیر نه تنها با استفاده از نرم افزارها، بلکه با همین شبکههای اجتماعی و دنیای وب قادر به جمعآوری آنها خواهیم بود. نه بهعنوان یک ایرانی، بلکه بهعنوان یک محقق و فارغ از هر تعصبی، قادر به اثبات این هستم که گنجینه ضرب المثل کشورمان قابل ثبت در حافظه جهانی یونسکو است. در چندین دولت، بارها به بخش ملی حافظه جهانی و رؤسای فعلی و قبلی سازمان میراث فرهنگی گفتهام که این میراث معنوی را تا کشورهای دیگر دست به کار نشدهاند ثبت جهانی کنید که البته هیچ ترتیب اثری به آن ندادهاند.کافی است افغانستان یا دیگر کشورهای فارسی زبان برای این کار اقدام کنند تا مسئولان ما به چه کنم، چه کنم بیفتند و متوجه ضرورت این مسأله شوند.
این که شنیده میشود تعداد ضربالمثلهای ایرانی بیش از ضربالمثلهای کل اروپا است ادعای درستی است؟
بله و از همین جهت است که تأکید دارم از گنجینهای گرانبها برخوردار هستیم. کاری که دهخدا در این زمینه انجام داده سی هزار مدخل را شامل میشود. مثلهایی که من موفق به جمعآوریشان شدهام یکصد هزار تا است که همچنان معتقدم رقم واقعی آنها خیلی بیش از این است. ما ایرانیها برخوردار از فرهنگی غنی هستیم که متأسفانه قدر آن را ندانستهایم. در ارتباط با افسانهها هم اوضاع به همین منوال است، ما در خصوص برخی افسانه هایمان گاهی دهها روایت داریم، در ارتباط با همین «بز زنگوله پا» تنها یکصد و شصت روایت جمعآوری شده که هر کدام از آنها با دیگری تفاوت دارد. اگر مسئولان خواهان نجات این بخش از فرهنگمان باشند یکی از بهترین اقدامات که اتفاقاً طرح آن را به سازمان میراث فرهنگی هم دادهام، پیشنهادم مبنی بر استفاده از همراهی فارغالتحصیلان ادبیات در دوران سربازی است. هر سال تعداد بسیاری فارغالتحصیلان رشتههای مختلف ادبیات، باستان شناسی و تاریخ وادار به طی دوران سربازی خود در زمینههای غیرمرتبط میشوند، این در حالی است که با کمک میراث فرهنگی میتوان بعد از برگزاری دورههای آموزشی از آنان برای جمعآوری و ضبط بخشهای مختلف فرهنگی عامه کمک گرفت.
در گذشته حتی در فضای دانشگاهی هم شاهد چنین اقداماتی نبودیم، آنچنان که برخی از همکاران شما نگاه تحقیرآمیزی به ادبیات داستانی عامه در برابر ادبیات رسمی داشتند!
بحث همان رقابتی است که گفتم، ما ایرانیان تا یک رقیب درمیان نباشد کاری نمیکنیم. در ارتباط با مثنوی تا وقتی نیکلسون دست به کار نشده بود حتی خود ما به شکل جدی کاری نکرده بودیم. با کاری که او انجام داد تازه ادبای ما متوجه شدند که از چنین گنجینهای برخوردار هستیم و دست به تصحیح آن زدند، کاری که هنوز هم ادامه دارد که آخرین آن هم تصحیح استاد موحد بود. در ارتباط با داستانها و افسانههای عامیانه هم هفتاد-هشتاد سال قبل افرادی همچون «پراپ» دست به ریخت شناسی زدهاند و مبنای نظریات خود را بر داستانهای عامیانه گذاشتهاند. حتی «هانس کریستین اندرسن» در ارتباط با داستانهای شرقی و داستانهای عامیانه زادگاه خودش کارهایی کرد و دست به بازنویسی برخی از آنها زد. برادران گریم همچنین کاری کردند و بعد از پژوهشهای آنان درباره افسانههای بومی بود که جهانیان متوجه گنجینههای گرانبهای آلمانی شدند. ما هم به همت افرادی همچون ابوالقاسم انجوی و برنامهای که در رادیو اجرا کرد متوجه اهمیت این کار شدیم. جامعه دانشگاهی تازه متوجه شده که بهترین نظریههای ادبی در ارتباط با همین قصهها جواب میدهد. برخلاف ما ایرانیان دنیا توجه ویژهای به این بخش از فرهنگ فولکلور خود دارد، آنچنان که در کشوری نظیر سوئد دست به تربیت قصه گو میزنند تا قصههای شفاهی را برای خانوادهها بخوانند. این در حالی است که ما هم در فرهنگ عامهمان برخوردار از هنری همچون نقالی هستیم اما امروز اثر چندانی از آن باقی نمانده! چرا از وجود مدرسهای برای آموزش آن محروم هستیم؟آن هم درشرایطی که با نقالی میتوان بخش مهمی از فرهنگ عامهمان را حفظ کرد.انجام چنین کارهایی به برنامهریزی سازمان یافته اصولی نیاز دارد، با وجود برخورداری از منابع نفتی بالا، از کمترین بودجه ممکن در بخش پژوهشهای دانشگاهی برخوردار هستیم که همان بودجه ناچیز هم به انجام حتی ضروریترین کارها نمیرسد.
در چنین شرایطی که معتقدید مسئولان در خواب غفلت هستند و بودجههای دانشگاهی هم کفاف چنین پژوهشهایی را نمیدهد باید چه کرد؟
به گمانم به شکلگیری پویشی مردمی با هدایت اهالی ادبیات و جامعه دانشگاهی نیاز داریم، با وجود تأکیدی که بر پایین بودن بودجههای علمی و فرهنگی دارم باید بگویم که در ارتباط با این مورد خاص پول هم به تنهایی حلال مشکلات نیست و ما بیش از همه به مدیریت اصولی نیاز داریم. سازمان میراث فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا حتی وزارت علوم باید در این رابطه مسئولیت راهاندازی و هدایت پویش مورد نظر را به عهده بگیرند. در قالب این پویش میتوان از مردم درخواست کرد که هر فردی پنج ضرب المثل منطقه زندگیاش را برای ما به سامانه مشخصی ارسال کند، آن وقت میبینید که تک تک این مردم چگونه در قالب یک گروه بزرگ به همراهی ما خواهند شتافت. برخلاف بسیاری از دوستان که معتقد به مخرب بودن فضای مجازی هستند ما حتی از این تکنولوژی ارتباطی هم میتوانیم در پیشبرد اهداف خود استفاده کنیم. البته منکر برخی آسیبهایی که برای زبان بهدنبال دارد نیستم اما همان آسیب را هم میتوان با آموزش و برنامهریزی صحیح به حداقل رساند. به جای فیلترینگ و محدودیتی که متأسفانه تنها برای مردم است و برای خود محدودکنندگان مشکلی ندارد بهتر است باور کنیم که مردم به حدی از رشد فکری رسیدهاند که بتوان با هدایت آنان حتی عملکردشان در فضای مجازی را هم به سمتی صحیح سوق داد. شاید باورتان نشود اما من در برخی مناطق روستایی به افرادی برخوردهام ک عاشقانه ادبیات داستانیشان را جمعآوری کردهاند اما کسی نیست که آنها را منتشر کند. میراث فرهنگی و دیگر سازمانهای مسئول به جای هزاران کاری که نباید انجام بدهند قدری به سراغ کاری بروند که وظیفه انجام آن را دارند. چرا دایره المعارف بزرگ اسلامی که یکی از مراکز علمی مهم کشورمان است طی ماههای اخیر قادر به پرداخت حقوق نویسندگانش نبوده است! چون نهادهای مسئول یا اهمیت حمایت از چنین مراکزی را نمیفهمند یا نمیخواهند که بفهمند. چرا مرکزی به این مهمی که کارهای بزرگی انجام داده باید در آستانه تعطیلی قرار بگیرد و پولی که باید برای حمایت از آن هزینه شود جای دیگری خرج میشود! مهمترین مسأله ما در اغلب بخشهای فرهنگی فقدان مدیریت است، وگرنه هنوز هم از حضور نیروهای عاشق و متعهد بسیاری برخوردار هستیم، افرادی که با کمترین هزینه قادر به انجام بزرگترین کارها هستند. البته اینکه میگویم هدفمان باید اتکا به مردم باشد، منظورم مردم عادی کوچه و خیابان نیست، بلکه از تشکلهای مردم نهاد و افراد فعال و متخصص در حوزههای مرتبط سخن میگویم. متأسفانه وزارتخانهها و نهادهای علمی، فرهنگی ما به جای سیاستگذاری به مجری تبدیل شدهاند.
اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودجهای در اختیار دارد که نباید در اختیار کارمندانش قرار بگیرد تا در راهی که معلوم نیست هزینهاش کنند. وزارتخانهها باید با سیاستگذاری فرهنگی بودجه را به تشکلها و بخش خصوصی تزریق کنند و خودشان تنها نقش ناظر داشته باشند وگرنه آسیبی جدی متوجه فرهنگمان خواهد شد. درگذشته پدربزرگها و مادربزرگهای ما همه قصه گو بودهاند، در قصههای آنان چه مفاهیمی بوده؟ در همه قصهها ظالمان به سزای کارشان میرسیدند و اخلاق بحثی جدی در همه آنها بوده است. شنیدن چنین قصههایی تأثیری عمیق بر روح و روان مخاطبان برجای میگذاشته است. از خودمان بپرسیم که چرا جامعه امروزمان اینقدر خشن و بداخلاق شده؟ برای اینکه ما قصه نمیخوانیم، اهل مطالعه نیستیم، رمان و داستان نمیخوانیم! همه اینها منجر به آن شده که موفق به یافتن الگویی برای خودمان نشویم. نسل امروز ما خالی از این ابزارهای تربیتی و سرگرمکننده است.
مواردی که گفتید بحث اثرات اجتماعی ادبیات داستانی عامه است، در بحث هویت فرهنگی، بیتوجهی به این بخش منجر به بروز چه آسیبهایی خواهد شد؟
وقتی این اتصال از جایی قطع شود دیگر قادر به برقراری ارتباط میان نسلهای مختلف نخواهیم بود، اگر فرهنگ گذشته در نسلهای بعد هم تداوم مییافت، لایههایی از آن برداشته شده و به آن اضافه میشد آن وقت شاهد این همه معضلات اجتماعی نبودیم. در گذشته هم شاهد حفظ بهتر ارتباطات اجتماعی بودیم و هم فرهنگ عامه فرصتی برای حیات پیدا میکرد اما امروز مونس همه ما گوشیهای تلفن همراهمان شده است.هرچند که معتقدم این فضای مجازی هم یکی از ضروریات زندگی امروز است و بهتر است دست از دشمنی با آن برداریم.
بحث شبکههای اجتماعی به میان آمد، ما در دورههای مختلف تاریخی شاهد شکلگیری گونههای مختلف ادبیات بودهایم که از جمله آنها میتوان به ادبیات مکتب خانهای و... اشاره کرد. بعد از گذشت چندین سال میتوانیم شاهد شکلگیری گونهای از ادبیات خاص فضای مجازی باشیم؟
حتماً، نه تنها شاهد شکلگیری گونهای از ادبیات فارسی در فضای مجازی خواهیم بود بلکه حتی برخی از افراد و گروهها هم هستند که در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی با هدف انتقال و حفظ فرهنگ عامه فعالیت میکنند. برخلاف گذشته که انتقال فرهنگ دهان به دهان بوده حالا از طریق فضای مجازی و شبکههای اجتماعی یک دهان برای انتقال به هزاران دهان است. در خلال نفوذ شبکههای اجتماعی به زندگی مردم میتوان از ظرفیت آن برای انتقال فرهنگ استفاده کرد. در این بین کارگردانها و نویسندهها هم میتوانند این فرهنگ را به میان کارهایشان بیاورند، درست مانند کاری که دهخدا، جمالزاده، هدایت، چوبک و دانشور انجام دادند، فرهنگ را به درون قصه هایشان ریختند و آن را میان مردم پخش کردند.اینها را میتوان در دیالوگ فیلمهای کارگردانانی چون علی حاتمی دید، فیلمنامههایی که مملو از کنایهها و ضربالمثلهای ایرانی است. شاید باورتان نشود اما همان رادیو و تلویزیونی که در بدو ورود به کشورمان پدیدهای نوظهور و مدرن به شمار میآمدند امروز از مظاهر فرهنگ فولکلور به شمار میآیند، درباره فضای مجازی هم در آینده همین گونه خواهد بود و میتواند از همین حالا بخشی از حوزه مطالعاتی ما باشد. ادبیات از این قدرت برخوردار است که تنها یک ابزار سرگرمی نباشد، بلکه قادر به کارآفرینی باشد. از ادبیات میتوان حتی برای کار اقتصادی استفاده کرد. باید فرهنگمان را با نیازهای زمان انطباق بدهیم، نمیتوانیم گوشهای بخزیم و خودمان را تافته جدابافته از تحولات جهان بدانیم.
در شرایطی که حتی خود فعالان ادبیات هم معتقدند که تحصیل در این رشته بازده اقتصادی ندارد شما تأکید دارید که میتوان به آن نگاه اقتصادی هم داشت؟
بله، اگر قادر به تربیت نیروهای متخصص در حوزه ادبیات بشویم در ارتباط با همین بخش ادبیات داستانی و فرهنگ عامه دست به درآمدزایی و فعالیت در بخشهای مختلف اقتصادی خواهیم زد. جلسهای با طراحان مد ولباس داشتم، به آنان گفتم اگر قصههای بختیاری را نخوانید، اگر قادر به درک اسطوره هایشان نشوید، اگر میان ترکمنها زندگی نکنید و ندانید چه باورهایی دارند قادر به طراحی لباس برای آنان نخواهید بود. اگر باورهای مخاطبان خود را ندانید طراحان موفقی نخواهید شد، بخش مهمی از پاسخ این سؤالات در ادبیات داستانی عامه قابل دستیابی است. درارتباط با آشپزی هم همین طور است، بسیاری از توریستها به غیر از اشتیاق برای آشنایی با بناهای تاریخی- فرهنگی هر شهر و کشوری، خواهان آشنا شدن با غذاهای محلی آنها هستند. این در حالی است که استفاده از این بخش فرهنگ عامه هم بدون مطالعه ادبیات میسر نمیشود.اگر هتلداران و فعالان این بخش از صنعت مان بدانند که پشت تهیه هر غذایی یک داستان است، با استفاده از آن هم قادر به جذب توریست بیشتری خواهند بود و هم مخاطبان خود را با جزئیات بیشتری از فرهنگی که با آن روبهرو میشوند مواجه خواهند کرد. این در حالی ست که فعالان صنعت گردشگری ما کوچکترین توجهی به ظرفیتهای نهفته در ادبیات داستان عامه و درابعاد کلیتر آن فرهنگ عامه ندارند. درارتباط با دنیای بازیهای رایانهای هم همین طور است، شما چرخی در بازار محصولات اینچنینی بزنید. با چه درصدی از بازیهایی روبهرومی شوید که قهرمانان آنها برخاسته از یکی افسانههای خودمان باشد؟ اصلاً رد پایی از سمک عیار و امیر ارسلان در آنها میبینید؟ این در حالی است که ادبیات داستانی شفاهی ما مملو از افسانهها و قهرمانهایی که در صورت قدری تلاش قادر به مطرح کردن آنها در سطح جهانی هم هستیم. ذهن فرزندان ما تنها مملو از قهرمانان وارداتی است، نمیگویم که آنها بد هستند اما تأکید دارم که ادبیات شفاهی ما هم با بهرهگیری از افسانههایی همچون هزار و یک شب قادربه جذب نه تنها مخاطبان ایرانی، بلکه خارجی خواهد بود.
به برادران گریم اشاره کردید، دو محققی که دست به گردآوری افسانههای فولکلور آلمانی زدند که در نهایت نتیجه آن حتی مورد توجه صنعت سینمای جهان هم قرار گرفت و هنوز هم بعد از گذشت سالها شاهد ساخت فیلمها و انیمیشنهای متعددی از افسانههایی چون سفیدبرفی، راپونزل، شنل قرمزی و سیندرلا هستیم، در ادبیات ما همچنین ظرفیتی نهفته است؟
بله و من به قاطعیت به شما میگویم که ردپای برخی از افسانههایی که برادران گریم جمعآوری کردهاند به افسانههای ایرانی میرسد چرا که ما برخوردار از یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان هستیم. من در مقالهای توضیح دادهام که کریستین اندرسن از کدام داستانهای ایرانی برای خلق مخلوقات ادبی خود بهره گرفته. اندرسن همان طور که خودش هم بارها گفته بسیاری از داستانهایش را از شرق وام گرفته، او بواسطه حرفهاش به عثمانی سفر کرده و بسیاری از افسانههای ما را هم شنیده است. همین انیمیشن «سرندیپیتی» که بچههای دهههای شصت و هفتاد ما با آن بزرگ شدهاند ریشه ایرانی دارد و من براحتی قادر به اثبات آن هستم، سندبادنامه و بخش عمدهای از افسانههای هزار و یک شب هم ایرانی است. ما از قدرتی همچون هالیوود بهرهمند نیستیم، بنابراین خودمان قادربه تزریق مستقیم افسانه هایمان به مخاطبان از طریق فیلمهای سینمایی نیستیم اما میتوانیم با ثبت و بعد هم ترجمه آنها به چند زبان زنده دنیا راهی روشن پیش روی ادبیات داستانی عامهمان قرار بدهیم. البته برای موفقیت دراین مسیر به بازآفرینی و امروزی کردن این داستانها نیاز داریم. کاری که فردوسی انجام داد، فردوسی روایتهای پیش از خود را در دستگاه مورد نظرش برد و به مادهای فاخر تبدیل کرد و شاهکاری به اسم شاهنامه خلق کرد، شاهکارهای باقی بزرگان ادبیمان هم ریشه در فرهنگ عامه دارند.اصلاً کار ادبیات همین است که از زبان مردم وام بگیرد و در ظرف فاخری آن را به مخاطبان ارائه بدهد. با وجود این همه ما از کارکردهای ادبیات داستانی عامه غافل هستیم، حتی جامعه شناسان و روانشناسان هم متوجه نیستند که برخی از داستانهای عامه ما همچون هزار و یک شب و سلیم جواهری جنبههای درمانی دارند. کدام پزشک ما به سراغ روان درمانی مخاطبان خود با مثنوی میرود؟ نمیروند چون مطالعه نکردهاند و اطلاعی در این زمینه ندارند. شاید باورتان نشود اما از ادبیات داستانی عامه میتوان حتی در روانشناسی صنعتی هم بهره گرفت. ما در گذشتههای نه چندان دور انواع شعر کار را داشته ایم، شعرهایی که کارگران به شکل جمعی میخواندهاند و منجر به تقویت روحیه و تشویق بیشتر آنان به کار میشده است.متأسفانه در دوران قدیم گمان میکردند اگر به مولانا، خاقانی و... توجه کنند نشان از شوکت و بزرگی ست اما اگر به نقد و بررسی یک داستان عامیانه بپردازند نشان از ضعف دارد. همه اینها ناشی از ناآگاهی است چراکه آدمی دشمن آن چیزی است که دربارهاش نمیداند. همه اینها را گفتم که بگویم ذوالفقاری تنها یک نفر است و توانی محدود دارد، ما برای نجات ادبیات داستانی عامه به هزاران ذوالفقاری دیگر نیاز داریم.ای کاش مسئولان این را بشوند و خواب غفلت بیدار شوند.
گفتوگو از: مریم شهبازی
این گفتوگو نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.