باد از «نیم در»های رو به دریا زیر پتو میخزد و بیدارش میکند. تا چشم باز میکند از خودش میپرسد آیا امروز کشتی از سفر هند باز میگردد؟ در «شناشیر» یا همان بالکنهای مرتفع و دلباز بوشهر میایستد و به دریا خیره میشود. خورشید هنوز بالا نیامده و منظره بندر بوشهر مهآلود است. چند جاشو مشغول خالی کردن بار چوب ساج هستند. کمی چشم تیز میکند؛ کشتی، کشتی او نیست. نکند دریا طوفانی شده؟ نکند کشتی غرق شده؟ از پلههای عمارت پایین میآید و از کوچههای تنگ و باریک راهش را به سمت ساحل پیش میگیرد. آفتاب بالا آمده و بادی که در دهانه تنگ کوچه میوزد خوابها و نگرانیها را از سرش میپراند.
کوچهها و خانههای قدیمی بوشهر پر از خاطرات و رد پای ناخداها و تاجران و جاشوهایی است که در اوج رونق این شهر یعنی دوران قجر، در آن زندگی میکردند. بافتی قدیمی در چهار محل شنبدی، بهبهانی، دهدشتی و کوتی با خانههای اشرافی پر از پنجره و دریچه برای استفاده حداکثری از باد و درهای چوبی که در شرجی و رطوبت بوشهر گرفتار زنگ زدگی نمیشوند. آینهکاریها، طاقیها و طارمیها ویترینی است برای نمایش تاریخ و فرهنگ و هویت این شهر ساحلی و کلاس درسی برای فهم معماری در خدمت اقلیم. در بافت قدیمی بوشهر کوچهها و پنجرهها و درها همه و همه دلیلی بیش از زیبایی ظاهری دارند. اما حالا سالهاست که خبرهایی از تخریب و تغییر کاربری یا از ریختن سقف عمارتی قدیمی میآید.
از عمارت کازرونی شروع میکنم؛ جایی که حالا اداره میراث فرهنگی در آن دایر است. تجارتخانهای دو طبقه که با راه پلههای زیبا و مارپیچی از هم جدا میشود. بادگیرهای وسیع و شناشیرهایی با چوب ساج که از هندوستان به ایران میآمده. با مجتبی محمدی کارشناس میراث فرهنگی در ساحل قدم میزنیم. او میگوید: «این عمارت متعلق به تاجری به اسم سید محمد رضا تاجر کازرونی است که از تجار معتمد دوران قاجاریه بود و نقش مهمی در پیروزی رئیسعلی دلواری در برابر انگلیسیها داشت. او بود که به خاطر نزدیکی عمارتش به اسکله بوشهر تسلیحات را پنهانی از طریق کشورهای حوزه خلیج به رئیسعلی میرساند. او بعد از آل عصفور که از شیعیان بحرینی مقیم بوشهر بودند بیشترین موقوفه را در بوشهر دارد.» یادگار مردی که به قول امروزیها اسپانسر مبارزین جنوب بود. کاش جای قدمهای هر انسانی که از اینجا گذشته روی این خاک میماند. خانههای بافت قدیم بوشهر فارغ از زیبایی ظاهری روایت سرگذشت خاندانهای بزرگی است که در این شهر زندگی و تجارت میکردند.
با محمدی از عمارت یا سازمان میراث بیرون میزنیم و در محله بهبهانی قدم میزنیم. او با حضور ذهن از اسنادی که در رابطه با بوشهر خوانده میگوید از کنیسهها و مساجد و کلیساهایی که در چند قدمی هم ساخته شدهاند. از تأثیر بوشهر در اقتصاد ایران و کنسولگریهای کشورهای مختلف در بوشهر و از معماری صد سال پیش. اما چه مانده؟ از در عمارت ایرانی که حالا موزه تجارتخانه است داخل میشویم؛ دورتا دور اتاق است و درها و سقفچوبی. عبدالحسین کنین مسئول موزه تجارتخانه پشت میز چوبی نشسته و مشغول مطالعه است. او که یکی از شیفتگان بافت قدیمی بوشهر است، با اشاره به نام کتابی از ایرج نبی پور، در رابطه با معماری شهر، بوشهر را شهر سمفونی رنگ و باد و نور مینامد.
کنین میگوید: «این بافت هویت و فرهنگ این شهر است. من که در این کوچههای تنگ میگردم حس میکنم این کوچهها و دیوارها با آدم حرف میزنند. حرف روزگاری را میزنند که بوشهر ابهت و اهمیت ویژهای داشته. برای ما که از کودکی در این کوچهها و خانهها زندگی کردهایم تخریبشان مثل خراب شدن خاطرات ماست.»
او از تخریب گستردهای میگوید که از پیش از انقلاب اسلامی شروع شد. او از گذشتهها میگوید؛ از روزگاری که در این شهر مسیحی و یهودی و مسلمان در کنار هم زندگی میکردند: «در این چهار محل سه کلیسا دو تا یا سه تا کنیسه، مسجد آل عصفور و مسجد اهل تسنن در محدوده جغرافیایی نزدیک بهم بودند. در همین محدوده تعداد یهودیها خیلی زیاد بوده و کنیسهها در نزدیکی مسجد بودهاند. یهودیهایی که معتقد بودند شنبهها نباید چراغی در خانه روشن شود همسایههای مسلمان به خانه آنها میرفتند و چراغ خانه را روشن میکردند. حتی یهودیها در مراسم عاشورا و تاسوعا شرکت میکردند. اما حالا کلاً 4 خانوار یهودی در شهر داریم.»
در محله قدم میزنم و هرگوشه خانهای قدیمی میبینم که بعضی به سبک قدیم بازسازی شده و بعضی سقفهایشان چسبیده به کف و چهره کوچه را غمناک کرده. در محله بهبهانی که نزدیک دریاست خانههای بازسازی شده هم کم نیست مثل عمارت امیریه که تبدیل به ساختمان شورای اسلامی شهر بوشهر شده با ستونهای پر ابهت بلند چوبی و گچی و پنجرههای زیاد رو به دریا که هنوز خم به ابرو نیاورده.
در راه به بنیاد ایران شناسی یا عمارت طبیب یا گلشن میرسیم. تا به دیدن کسی بروم که از او به عنوان مرجع بافت تاریخی یاد میکنند. کسی که با پیگیریهای عاشقانهاش جلوی بسیاری از تخریبها را گرفته و جان عمارتهای زیادی را نجات داده. عبدالکریم مشایخی که رئیس بنیاد ایرانشناسی بوشهر است در اتاق همکف در کنار محوطه سرسبز حیاط با همکاران و دوستانش دور هم نشستهاند.
مشایخی که دکترای تاریخ دارد میگوید: «دیگر چیزی از این بافت نمانده ومن تخریبها را بیشتر از چشم میراث فرهنگی کشور میبینم. تا جایی که میدانم مدیران دلسوز هستند و کار میکنند اما آیا آن کسانی که دنبال سودجویی و معامله هستند به قانونهای میراث مقید هستند؟ نه نیستند. من بارها دیدهام در بافت تاریخی عمارتهایی را که میشد مرمت کرد یا صاحبخانه یا کسی که میخواسته بکوبد و بسازد یک شلنگ آب گذاشته زیر ساختمان و بعد از مدتی ساختمان نشست کرده و پایین آمده و از بین رفته.»
او از عمارت ملکمی مثال میآورد که یکی از زیباترین عمارتهای کنار ساحل بود. او که از دو روز قبل مطلع شده بود چند سودجو میخواهند آنجا را بکوبند به رئیس وقت میراث اطلاع میدهد اما سودجویان در غفلت مسئولین کار تخریب را آغاز میکنند و بعد از شکایت و متوقف شدن پروژه حالا عمارت تبدیل به زبالهدانی شده: «ساعت 7 صبح رفتم گفتم چه کسی اجازه داده لودر بیاورید؟ گفتند مدرک شهرداری داریم. من مجوز شهرداری را دیدم نوشته بود رفع خطر نه تخریب... الان آن عمارت تبدیل شده به بیغوله و زبالهدانی و دورتا دورش بلوک گذاشتهاند.»
او از آخرین نمونه تخریب میگوید: «کمتر از دو هفته پیش یک عمارت که متعلق به میرزا محمد شفیع بود هم تخریب شد. او یکی از معدود تجار صاحبنام بوشهری بوده که در دوره قاجار اسکناس چاپ میکرده و آن اسکناس مورد قبول هم خارجی بوده هم دولت وقت قاجار. دو هفته پیش رفتم و دیدم به خاطر اینکه استحکامبخشی نشده بود بعد از بارندگی سقفش پایین آمده.»
مثالهای تخریب آنقدر زیاد است که مرا به این فکر فرو میبرد که اصلاً چند درصد از خانههای بافت باقی مانده؟ در اتاق بحث در میگیرد و همینطور نام عمارتهای مختلفی که تخریب شده یکی یکی نام برده میشود. عمارت باقر بهبهانی، تجارتخانه ایرانی، بانک شاهی، ملکم، تل ارامنه، عمارت مرحوم کازرونی، بازارچه طلافروشیها، نصف بازار قدیم بوشهر، عمارت افتخاری، قهوهخانه کاکی، عمارت بانکملی... در نهایت به این نتیجه میرسند که هفتاد درصد بافت از بین رفته اما مشایخی معتقد است هنوز هم دیر نشده:
«همین الان هم سازمان میراث فرهنگی کشور میتواند تک بناهایی را که مانده نجات دهد. واقعاً مسئولین در تهران باید پیگیری کنند.» او در حرفهای دردناکش عکسی از عمارت حمالباشی را که روی طاقچه است نشانم میدهد؛ با آیینهکاری و شیشهکاریها و ارسیهای زیبا. حال تنها میشود تصور کرد در صبحی دلانگیز وقتی آفتاب پایش به خانه باز میشد چه زیبایی سحرانگیزی میتوانسته برپا کند. اما حالا با کوتاهی و غفلت کاملاً تخریب شده و جز پارکینگ چیزی از آن نمانده. خانههایی که حالا فقط در عکسها زنده هستند.
روی سنگفرش خیابان در محله کوتی راه میروم و چشمانم سیر نمیشود. پیچکها از دیوار بالا رفتهاند و طاقی سبز روی سفیدی دیوارهای بلند کشیدهاند. پنجرههای کرکرهای قهوهای با شیشههای رنگی و نسیمی که مثل بچهای سربه هوا و سرگردان در کوچه بازیگوشی میکند. پایگاه بافت تاریخی بوشهر هم یکی از عمارتهای محله کوتی است. عمارتی دو طبقه که سفیدی دیوارها و پنجرههای بلند و نردههای چوبی براق آن نشان از بازسازی دارد.
برای گفتوگو با فرزانه اسپرغم مدیر پایگاه به طبقه دوم عمارت میروم تا بشنوم این پایگاه که کمتر از دو سال است تأسیس شده چه کارهایی برای حفظ این بافت انجام داده. اسپرغم میگوید: «مساحت کل بافت 38 هکتار است و حدود هزار پلاک دارد که از این هزار تا 400 تا از آنها ارزشمند محسوب میشوند و طبق طرح تفصیلی بافت بوشهر حدود 80 بنا ثبت آثار ملی شدند.» او معتقد است در دو سال گذشته کارها منسجمتر شده و هماهنگی در بین ارگانهای مربوطه بیشتر شده اما این هماهنگیها بخصوص با ارگانهای زیرساختی مانند آب و برق و گاز باید بیشتر شود. اسپرغم میگوید: «علاوه بر تک بناهایی که مورد مرمت قرار میگیرند مانند پروژههای بزرگی مثل عمارت مبارکی، عمارت علوی و مدرسه گلستان ما یکسری کارها هم در قالب مشارکتی انجام میدهیم در قالب خانههای مشارکتی که هر سال 7 تا 8 خانه هستند با مشارکت مالک تعمیر و مرمت اضطراری انجام میشود. به این صورت که یک مقدار مالک و یک مقدار با تخصیص دولتی کار انجام میشود. زیر نظر اداره میراث و بر طبق دستورالعملها.»
او از مشکلات این بازسازیها میگوید و اعتباری که برای این حجم از کار کم است: «بافت تاریخی بوشهر یکسری ویژگی خاص دارد که شما جاهای دیگر کشور نمیبینید. مثل شرایط آب و هوایی که باعث شده زوال خیلی بیشتر از جاهای دیگر باشد. مصالحی هم که در خانهها استفاده شده خاص هستند و بیشتر آنها وارداتی از هند که به خاطر تحریمهای اقتصادی قیمتشان چندین برابر شده و غیر از این هم همیشه جزو مصالح گرانقیمت بودهاند. به همین خاطر کار مرمت به نسبت جاهای دیگر ایران گرانتر است. اینها در کنار نبود تخصیص و اعتبار کافی کار را سخت میکند و جا دارد اعتبار بیشتری داده شود تا اتفاقات بهتری بیفتد.»
او تعداد عمارتهای بحرانی در محدوده بافت تاریخی را 20 خانه میداند. از او راجع به پایین آمدن سقف مدرسه شاهدخت میپرسم و اسپرغم در جواب میگوید: «قسمتی از مدرسه شاهدخت تخریب شده و ما پیش از این تخریب بارها با ارگانهایی مانند فرمانداری و شهرداری برای نجات آن نامهنگاری کرده بودیم. اما رفتار بناهای تاریخی قابل پیشبینی نیست. شما یک بنایی دارید که به نظر سالم است و آن را در لیست اولویتها نمیگذارید اما میبینید واکنشی که نسبت به بارندگی نشان میدهد بیشتر از بنایی است که به ظاهر ضعیفتر بوده. متأسفانه تخصیصها جوابگو نیست و باید نگاه ویژهتری به بافت تاریخی بوشهر شود.»
آفتاب پشت دریا میافتد که به محله شنبدی میرسم. از کوچههای تنگی که انگار هیچ راهی بهم ندارند میگذرم. آنقدر تنگ که شبیه کوچههای آشتیکنان است. امکان ندارد دو نفر از کنار هم بگذرند بدون اینکه نگاهشان بهم نیفتد. انگار از صد سال پیش تا امروز هیچ تغییری نکردهاند. دیوار همه خانهها بلند است و آنطور که در گفتوگوهای امروز با کارشناسان فهمیدهام بالای بعضی از آنها پلی بوده که ساکنان خانهها از آن میگذشتهاند و مهمان خانه هم میشدهاند. اما حالا دیگر خبری از آن پلهای همسایگی نیست. دیوارهای بلند و پنجرهها هم برای در امان ماندن از شرجی هوا بوده و بیشترین استفاده از باد که از پنجرههای مختلف میگذشته. دریچههای کوچکی هم در پایینترین قسمت دیوارها هست که کوچههای تنگ از بین آنها گذشته و آن هم برای گفتوگوی ساکنان خانهها با یکدیگر بوده بدون اینکه نیازی باشد از خانه بیرون بیایند. از «ساباط» که راهرویی است که دو کوچه را بهم متصل میکند رد میشوم و رد شمعها را روی دیوار میبینم. ساباطی که از گذشتههای دور محلی برای نذر و نیاز و روشن کردن شمع بوده.
هر گوشه را که نگاه میکنم حرفهایی را که امروز شنیدهام دوباره و دوباره در سرم میچرخد. از میدان جمعه میگذرم و به مسجد جمعه بوشهر میرسم؛ جایی که براساس شناسنامهای روی دیوار تأسیس آن به سال 1017 شمسی برمیگردد. تنها بنای بوشهر که بادگیر داشته اما حالا با وجود کولرهایی که همه جای شهر پراکنده شده به این بادگیر احتیاجی نیست و راهش را مسدود کردهاند. مثل آپارتمانهایی که حالا جایگزین خانههای زیبای بوشهر شدهاند. با خودم فکر میکنم آیا واقعاً سرمایه ما تنها نفت و گاز است یا این یادگارهای تاریخی که با کمی رسیدگی میتواند جهانگردان را از همه جای دنیا به ایران بکشاند؟
گزارش از: محمد معصومیان
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشتر شده است.