آمارهای تازه مرکز آمار که با فراوانی قابل توجهی همراه است، حکایت از مصرف بسیار اندک کالای فرهنگی نظیر سینما، تئاتر، کنسرت موسیقی و کتاب توسط مردم ایران دارد و در واقع یک قشرِ کوچک مصرف کننده عمده این محصولات هستند که با توجه به کثرت نه چندان بالای آنها، این قشر توان حمایت مالی جدی عرصه فرهنگ برای تولید باکیفیتتر را ندارند؛ اما چرا مردم اساساً از مصرف کالای فرهنگی دوری جستهاند؟
به گزارش «تابناک»؛ مرکز آمار ایران گزارشی 60 صفحهای منتشر کرده که محل تحلیل رفتارها و انتخابهای فرهنگی خانوار ایرانی قرار گرفته و تحلیلهای فراوانی در پی داشته است. بر اساس این گزارش آماری، از 60 میلیون و 341 هزار و 46 نفری که درباره سینما رفتن از آنها پرسیده شده، نزدیک به یازده میلیون گفتهاند در یک سال مورد مطالعه حداقل یک بار به سینما رفتهاند که معادل 18.9 درصد از جامعه آماری است و بر این مبنا 18.1 درصد یا بیش از 80 میلیون در یک سال اخیر حتی یک بار هم به سینما نرفتهاند.
همچنین 57 میلیون تن، معادل 94.9 درصد از 60 میلیون جامعه آماری گفتهاند، در یک سال اخیر به تئاتر نرفتهاند و تنها سه میلیون 95 هزار و 981 تن، معادل 5.1 درصد تأکید کردهاند در یک سال اخیر، حداقل یک بار به سالن تئاتر رفتهاند. همچنین در پاسخ به این پرسش که «در سال اخیر موسیقی از طریق رادیو، تلویزیون یا از طریق تبلت و لپتاپ و رایانه و موبایل گوش دادهاید؟»، 19 میلیون معادل 32 درصد از جامعه آماری 60 میلیونی تأکید کردهاند که هیچ گوش نکردهاند و بیش از 40 میلیون تأکید کردهاند که در یک سال اخیر موسیقی گوش دادهاند.
همانگونه که انتظار میرود، وضعیت در حوزه کتابخوانی (غیر درسی) بهتر نیست و در این زمینه بیش از سی میلیون تن تأکید کردهاند که در یک سال اخیر مطالعه داشتهاند و نزدیک به 22 میلیون نیز تأکید کردهاند که در یک سال اخیر اساساً کتابی نخواندهاند. همین آمار نشان میدهد چرا وضعیت نشر تا این حد بحرانی است و تیراژ کتب شماری از مهمترین نویسندگان به هزار نسخه نمیرسد. البته همان گونه که آمارها نشان میدهد، وضع سایر عرصههای فرهنگی نیز بهتر نیست و اغلب مردم مصرف کننده محصولات فرهنگی نیستند.
پرسش اساسی این است که ریشه این آمارهای تکاندهنده که شاید برای برخی حتی باورپذیر نباشد، چیست؟ پاسخ کوتاه و گویاست: «عدم تمکن مالی». نه تنها طبقه فرودست، بلکه حتی بخش وسیعی از طبقه متوسط نیز درگیرهای نیازهای اصلی یعنی تأمین مسکن، خوراک و پوشاک هستند و به همین ترتیب مورد اشاره، هزینههایشان را اولویتبندی میکنند. با توجه به هزینههای قابل توجه مسکن و خوراک، بسیاری از مردم حتی در خرید پوشاک نیز جانب احتیاط را در پیش میگیرند و عمده هزینهها صرف مسکن و خوراک میشود.
بنابراین به شکل طبیعی نه تنها طبقه فرودست، بلکه بخش قابل توجهی از طبقه متوسط نیز کالاهای فرهنگی جزو اولویتهایشان نیست و به طور طبیعی حاضر نیستند نیازهای اولیهشان را کاهش دهند و سراغ هزینه برای سینما، تئاتر، موسیقی، کتاب و مطبوعات بروند. تسهیل دسترسی رایگان یا قاچاق به اغلب این محصولات، انگیزه برای هزینه در این بخش را نیز کاهش بخشیده است. علاوه بر این، باید در نظر داشت که بخش وسیعی از طبقه فرودست و متوسط آنچنان گرفتار کسب درآمد و معیشت هستند که اساساً فراغت به دور از خستگی برای استفاده از کالاهای فرهنگی را ندارند.
در چنین شرایطی، قشر محدودتری از جامعه که توان استفاده از کالاهای فرهنگی را دارند، به عنوان مصرف کننده عمده فعال است و قشری از جامعه در سال بارها به دیدن تئاتر یا فیلمهای سینمایی مینشیند و یا آلبوم موسیقی و کتاب خریداری میکند. با این حال با توجه به آنکه این قشر جمعیت کمی از مردم را تشکیل میدهد، این میزان خرید توان پوشش هزینه تولیدات فرهنگی را ندارد و تولید محصول باکیفیت فرهنگی همتراز با سطوح بینالمللی، معمولا فاقد توجیه تجاری بوده و مقرون به صرفه نیست. بدین ترتیب اساساً کالای باکیفیت فرهنگی نیز تولید نمیشود که بخش وسیعتری از مردم را وادارد برای استفاده از محصول فرهنگی هزینه کنند. این چرخهای است که تا بهبود شرایط اقتصادی طیف وسیعی از مردم، قابل تغییر نیست.