در مسیر جنگ: چه چیزی تغییر یافته است؟
سؤال مشخص این است چرا هم اکنون بسیاری از تحلیل گران بینالمللی از افزایش احتمال رویارویی ایران و آمریکا در یک سال آینده سخن میرانند؟ این یک رجزخوانی نظامی برای تسلیم ایران است یا اینکه باید آن را فراتر از یک رجزخوانی و جنگ روانی دانست؟ چه چیزی نسبت به گذشته و رجزخوانیهای پیشین تغییر یافته که احتمال وقوع درگیری میان تهران- واشنگتن را جدی در نظر گرفت؟ اینها پرسشهایی هستند که هر تحلیلگر، سیاستمدار و ناظر داخلی و بینالمللی ممکن است پاسخ متفاوتی برایشان داشته باشد؛ اما به نظر میرسد نسبت به گذشته تغییراتی حاصل شده است. تغییراتی که به ما میگوید هر سناریوی غیرقابل تصوری، دور از انتظار نخواهد یافت. بار دیگر، این سؤال را تکرار میکنیم؛ چه چیزی تغییر یافته است؟
پاسخ کوتاه است: الگوی نظم در خاورمیانه تغییر یافته است. باید در نظر داشت جنگهای بزرگ زمانی حادث میشوند که تغییراتی در الگوهای نظم بینالمللی و منطقهای در جریان باشد و یا این الگو تغییر یافته باشد. اندیشمندان روابط بینالملل و سیاست خارجی بهدرستی بر این باورند که هرگونه تغییر در الگوهای نظم امنیتی به معنای قدرت یابی یک یا چند قدرت و ضعف یک یا چند قدرت دیگر است. این تغییری است که از سال 2011 در خاورمیانه در یک روند تدریجی اما سریع، رخ داده است که بر اساس آن الگوی نظم امنیتی «توازن قدرت» که الگوی حاکم بر منطقه از بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 2011 و تحولات بهار عربی بود، بهصورتی کنار رفته است و از دیدگاه بسیاری از ناظران غربی، نظم امنیتی منطقهای در حال تبدیل شدن به نظمی «سلسله مراتبی» است و ایران نیز رأس این سلسله مراتب قدرت را هدف قرار داده است. بهطوریکه هماکنون رسانهها و مقامات غربی و عربی به همراه اسرائیل، از تسلط ایران بر چهار کشور عربی سوریه، عراق، یمن و لبنان سخن میرانند.
در همین زمینه، روزنامه «العرب» چاپ لندن نوشت: «در سایه نبود راهبرد مشخص از سوی آمریکا هر روز آشکارتر میشود که ایران با حضور در عراق، سوریه، لبنان و یمن به برجستهترین بازیگر منطقهای در سال 2019 میلادی تبدیل میشود که نمیتوان آن را نادیده گرفت. به نوشته العرب، تصادفی نبود که پس از قدرتیابی گروه انصارالله در صنعا در 21 سپتامبر سال 2014 میلادی، شماری از مقامهای ایران به سرعت اعلام کردهاند که تهران اکنون چهار پایتخت عربی (بغداد، دمشق، بیروت و صنعا) را در اختیار دارد. این موضعگیری مقامهای ایران تنها قدرتنمایی و سخن توخالی نبود، بلکه ایران بهطور واقعی ثابت کرده است که چهار پایتخت کشورهای عربی را در اختیار دارد و به کنترل درآوردن کامل تنگه هرمز و باب المندب را در سر میپروراند».
اندیشکده «مؤسسه مطالعات امنیت ملی» وابسته به دانشگاه تلآویو یکی از مؤسسات تحقیقاتی مستقر در فلسطین اشغالی است که اخیراً به موضوع تقویت قدرت نظامی و منطقهای ایران و لزوم اصرار مقامات رژیم صهیونیستی به واشینگتن برای مقابله با تهران پرداخته است. در بخشی از گزارش این اندیشکده آمده است: «جهان عرب گرفتار ضعفها و مشکلات داخلی خود است و نمیتواند مقابل تهدید ایران کاری انجام دهد. امروز، هیچ عنصری در منطقه وجود ندارد که بتواند مقابل ایران سدی باشد یا توازنی مقابل قدرت این کشور ایجاد نماید.»
اخیراً نیز «سوزان مالونی» نایبرئیس بخش سیاست خارجی و عضو ارشد مرکز سیاست خاورمیانه در اندیشکده «مؤسسه بروکینگز» در قالب پروژهای به نام «پسراندن: افشا و مقابله با اقدامات و نفوذ ایران»، عوامل تأثیرگذار بر سیاست منطقهای و نفوذ بینالمللی ایران را بررسی کرده است که در آن به موفقیت ایران در محکم کردن جای پای خود به عنوان یک بازیگر اصلی در خاورمیانه و تغییر نظم منطقهای به سود خود اشاره کرده و نوشته است: «برای ایجاد ثبات در سه میدان نبرد اصلی منطقه، یعنی عراق، سوریه و افغانستان، باید نقش منطقهای ایران را تضعیف، خنثی یا متحول کنیم.»
به نظر میرسد مقامات و رسانههای آمریکای و محور عربی و عبری، نسبت به هرگونه تغییر در الگوی نظم امنیتی منطقهای در منطقه حساس شدهاند و اتخاذ استراتژی منسجم آمریکا برای عقب راندن ایران و جلوگیری از تثبیت و تحکیم نفوذ آن را ضروری میداند. ذکر این نکته اهمیت دارد که بهصورت سنتی نه واشنگتن و نه هیچ قدرت دیگری هیچگاه اجازه تسلط یک قدرت منطقهای بر قدرت دیگر و برهم خوردن موازنه استراتژیک را در این منطقه ندادهاند. از این چشمانداز، به نظر میرسد باید در انتظار تهاجمیتر شدن راهبرد امنیتی-نظامی آمریکا در برابر ایران در سال 2019 بود.
سال 2019؛ جلوگیری از تثبیت شبکه قدرت منطقهای ایران
به نظر میرسد سال 2019 را باید سال جلوگیری از تثبیت قدرت و نفوذ ایران در منطقه یا به عبارتی بهتر «شبکه قدرت منطقهای» ایران در نظر گرفت. در واقع، اگرچه، آمریکا و همپیمانانش در جلوگیری از شکلگیری و پا گرفتن شبکه قدرت ایران در منطقه موفق عمل نکرده اند، اما آنها با پذیرش شکلگیری آن، در پی جلوگیری از تثبیت و تحکیم و از بین بردن آن هستند. در همین زمینه، روزنامه گاردین، در گزارشی نوشت: «ایران، به لطف نقشی که در حفظ سوریه برای بشار الاسد بازی کرد، نفوذش در سراسر منطقه را تثبیت کرده و این واقعیتی است که تهران قصد دارد سال آینده آن را تحکیم کند. آمریکا که پیشرویهای ادامهدار ایران زنگ خطر را برایش به صدا درآورده قصد دارد سال ۲۰۱۹ را به سال متوقف کردن تهران در مسیر حرکتش تبدیل کند.» لذا، به نظر میرسد، آمریکا و محور عربی-عبری سال 2019 را به عنوان سال تلاش ایران برای از تثبیت و تحکیم قدرت خود میبینند و در همین راستا به دنبال مقابله جدی با آن هستند.
مقابله با ایران؛ چگونه؟
در اینجا به سؤال اصلی خودمان میرسیم. از دیدگاه آمریکا و متحدان نظم امنیتی در خاورمیانه شرایط اخیر به ضرر آنها و به سود ایران تغییر یافته است و آنها به دنبال بازیابی نظم پیشین (موازنه قدرت) هستند؛ سؤال این است که چگونه؟ به نظر میرسد آنها به دو شکل در پی بازیابی نظم پیشین هستند. تلاشهایی که خود میتواند منجر به بینظمی و مسلماً آشوب فراگیر در منطقه شود. واشنگتن دو گزینه در اختیار دارد: «شورویزه کردن»، «عراقیزه کردن».
نیمه اول 2019: فروپاشی از درون؛ «شورویزه کردن»
آمریکاییها در چهار دهه گذشته تلاشهای زیادی برای ایجاد بیثباتی در ایران به خرج دادهاند. تلاشهایی که موفق نبوده و با موانع زیادی روبرو بوده است. بااینحال، در دو سال گذشته، دور جدیدی از تحرکات آمریکایی برای ایجاد ناآرامی در ایران آغاز شده است. بهطوریکه مقامات این کشور و از جمله جان بولتون مشاور امنیت ملی ترامپ و مایک پمپئو وزیر خارجه این کشور، بارها از لزوم حمایت از جریانات داخلی و خارجی معترض یا معاند جمهوری اسلامی ایران، سخن راندند. آنها راهبرد مشخصی برای اثرگذاری بر روندهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی کشور ترسیم کردهاند و در همین راستا، اقداماتی برای سازماندهی و بسیج معارضان خارج نشین در نظر گرفتند. در جدیدترین این اقدامات، سرمایهگذاری روی اشخاصی همچون رضا پهلوی سیاستگذاری شده است که بدون تردید رابطه مستقیمی با برنامههای آنها برای ایجاد آشوب و فروپاشی از درون دارد. در واقع، آمریکاییها به دنبال پیاده کردن مدل شوروی در ایران هستند. این در حالی است که جغرافیا، جمعیت، ایدئولوژی شوروی با ایران تفاوتهای بنیادینی با یکدیگر دارند. بااینحال، این راهبرد خطرناکی است که از سوی واشنگتن دنبال میشود و انتظار میرود در نیمه اول سال 2019 نیز تشدید شود.
نیمه دوم 2019: حمله نظامی؛ «عراقیزه کردن»
همانطور که گفته شد، آمریکاییها نیمه اول سال 2019 را برای ایجاد آشوب در ایران و فروپاشی از درون هدفگذاری کردهاند. آنها بهشدت نسبت به اثرگذاری تحریمها و فشار اقتصادی به مردم ایران و شورشهای خیابانی حاصل از آن امیدوارند؛ اما به نظر میرسد، آمریکایی به شکست پروژه «شورویزه» کردن ایران با توجه به تجربههای گذشته فکر کردهاند. به همین جهت، آنها احتمالاً در نیمه سال و پس از اطمینان از شکست پروژه فروپاشی از درون، گزینه دیگری را در نظر خواهند گرفت.
حال این سؤال مطرح میشود که چه گزینهای برای آمریکاییها باقی مانده است؟ به نظر میرسد آنها دو گزینه در پیش رو دارند: نخست؛ پذیرش واقعیت برتری و نفوذ مسلط ایران در منطقه، دوم؛ رویارویی مستقیم و جنگ. همانطور که بیان شد، با توجه به تغییراتی که در الگوی نظم امنیتی منطقه ایجاد شد، به نظر نمیرسد آنها بتوانند یا بخواهند واقعیت شبکه قدرتمند ایران در منطقه را پذیرند. به همین جهت، آنها تنها یک گزینه برای بازیابی نظم از دست رفته و عقب راندن ایران در اختیار دارند: «جنگ». جنگی که ممکن است صرفاً برای هیمنه شکنی و بازیابی نظم از طریق یک حمله محدود به تأسیسات نظامی و هستهای باشد.
نتیجهگیری: نشانههای جنگ کدماند؟
پرسش بعدی اینکه، نشانههای جنگ کدماند؟ چه تحرکاتی از سوی آمریکا وجود دارد که میتواند فرضیه جنگ را تقویت کردهاند؟ چه کسانی هشدار دادهاند؟
پژوهشگر امور خاورمیانه/ دانشجوی دکتری روابط بین الملل
منبع: TheInternational/اینترنشنال