تصویر چهره مضطرب برانکو در حالی که مترجمش رضا چلنگر هم حال و روز مناسبی نداشت به سراسر دنیا مخابره شد؛ چهارشنبه 31 خرداد 85. یک تساوی تلخ برابر آنگولا، پایانی تلخ تر برای ایران در جام جهانی 2006 و البته سکانسی آشنا از مصایب بی پایان فوتبال کشورمان... .
به گزارش «تابناک ورزشی»؛ اکنون دوازده سال و هشت ماه و چند روز گذشته. انگار سرمربی سالهای دور تیم ملی و فعلی پرسپولیس آن روزها را فراموش کرده که در پاسخ به شایعه حضور دوباره اش روی نیمکت تیم ملی، آنچنان دوپهلو جواب می دهد که از علاقه اش به بازگشت حکایت دارد. او حالا بیشتر می خندد، فریاد می کشد و حتی جنگجوتر از گذشته شده، اما ما آن روزها را فراموش نکرده ایم. روزهایی که کشمکش برانکو و منتقدانش کمتر از جدال کی روش و مخالفانش نبود.
آتش بس چند روز مانده به جام جهانی آلمان هم کسی را متقاعد نکرد که آشتی طرفین نزدیک است. جام 2006 که آغاز شد ناکامی مبتدیانه مقابل مکزیک و پرتغال قابل انتظار بود حتی توقف برابر آنگولا هم باعث نشد کسی انگشت به دهان بگیرد. «تیم»، معنای واقعی خودش را از دست داده بود. همان روزهایی که علی دایی می گفت توی چشمهایش نگاه می کنند و به او پاس نمی دهند. همان روزهایی که علی کریمی بعد از تعویض، ساک پزشک تیم را مقابل دیدگان حیرت زده نیمکت نشینان نشانه می رفت. اینها به کنار؛ نمایش کسل کننده تیم ملی را چطور فراموش کرده اید؟... نه، نه، ما که فراموش نکرده ایم. به همین خاطر، وقتی برانکو پس از بازی با آنگولا، بی خداحافظی گذاشت و رفت، خم به ابروی کسی نیامد.
گذشت و گذشت و گذشت تا یک دهه بعد مدیران پرسپولیس خواستند ثابت کنند، سرمربی کروات تمام نشده. رفتند و او را آوردند. منصفانه بخواهیم بگوییم نتیجه شگفت انگیز بود. دو قهرمانی پیاپی لیگ برتر و رسیدن به فینال لیگ قهرمانان آسیا با دستان بسته و با نیمکتی شامل بازیکنان رده امید! و البته مهم تر از همه اینها آن اوایل نمایش دلنشین و فوتبال روبه جلو و متفاوت تیم برانکو بود که با یک مشت جوانی که هنوز در فوتبال ایران سری بین سرها نبودند، دوباره سکوهای سرخ آزادی را پر کرد. پرسپولیس با بازی تک ضرب و چشم نوازش، در دل هواداران نور امیدی برای بازگشت به شکوه گذشته روشن کرده بود و حتی شکست ها نیز نمی توانست باعث دلسردی طرفداران خسته تیم شود. دوجین فرصت در هر بازی روی دروازه حریفان، چه در تهران و چه بازی های خارج خانه ایجاد می شد و گل نزنی به نام طارمی با گل کردن یکی از چهار موقعیت هم به آسانی آقای گل می شد.
او دیسیپلین را به پرسپولیس برگرداند و با برخوردهای بعضا افراطی اش در مواجهه با تک نوازهای قرمزپوش، باندی برای بازیکن سالاری در تیم باقی نگذاشت. برای او بحران دو پنجره بسته هم مانع اجرای قانون نشد. تقریبا همه تصمیماتش در کنار گذاشتن ستاره های محبوب سکوها، درست بود؛ از پیام صادقیان گرفته تا رامین رضاییان و محسن مسلمان.
در این میان اما نکات بحث برانگیز هم در کارنامه برانکو در بازگشت مجدد به فوتبال ایران از پنجره لیگ، وجود داشت و دارد؛ «بازیکنان بنجل اوکراینی» را هنوز کسی فراموش نکرده و هنوز کارشناسان برای به کارگیری برادر برانکو در پست دستیاری روی نیمکت پرسپولیس توجیه نشده اند. برانکو کسی است که در سال نخست ورود سیدجلال حسینی را نخواست و به همین راحتی، با دفاع لرزان یک جام از چنگ پرسپولیس پرید، هر چند او زود متوجه خطایش شد و مدافع صخره ای را ناچارا به تیم برگرداند. پذیرشی که برای تاریخ پرسپولیس به قیمت یک جام تمام شد. این ها در کنار چندین سوژه نقد دیگر، باعث شد کارنامه ایوانکوویچ امتیارهای منفی هم کم نداشته باشد.
اما این همه ماجرا نبوده و نیست: اول اینکه اوج گیری پرسپولیس همزمان شد با افت شدید رقیبان اصلی اش مثل سپاهان و استقلال. آبی ها نصف لیگ پارسال را مثل امسال از دست دادند و طلایی ها پایین جدول برای فرار از سقوط می جنگیدند. تصور کنید اگر پرسپولیس قهرمان نمی شد، چه تیمی می خواست فاتح لیگ ایران باشد؟ در مقایسه اما فصل جاری با مدعیان پرتعداد و پرستاره محک خوبی برای توانایی تیم پرفسور است.
دوم آنکه نمایش سرخپوشان دیگر دلچسب نیست، چه به لحاظ فرم تاکتیکی و چه روح حاکم بر آن. پرسپولیس حتی با انبوه ستاره های تازه وارد هم طراوت سابق را ندارد و در یک کلام به ساختار و شمایل همان تیم مورد توقع از برانکو نزدیک و بدل شده است. این تیم را مقایسه کنید با «پرسپولیس افشین قطبی».
سوم اینکه حدس زدن استراتژی و قفل کردن تاکتیک های تیم برانکو چندان سخت نیست. قطبی با فولاد و مرزبان با نفت مسجدسلیمان این را ثابت کردند. برانکوی امروز چه بار دانشی برای انتقال به تیم ملی ایران دارد؟ او هر چه در چنته داشته طی دو دهه اخیر به فوتبال ایران داده است که البته این فارغ التحصیل دانشگاه زاگرب، بسیاری از داشته هایش را همینجا در نقش دستیاری بلاژویچ و روی نیمکت تیم ملی امید فرا گرفت.
حالا این گزاره ها را بگذاریم کنار لحن مصاحبه دیروز و امروز برانکو که دیگر پیوستن به تیم ملی را قویا تکذیب نمی کند و میان حرف هایش کاملا دروازه انتقال پایان فصل به نیمکت تیم ملی را باز می گذارد. همان هدفی که پرتغالی عصبانی، خوب تشخیصش داده بود.
اما فدراسیون با انتخاب برانکو ریسک بزرگی می کند؛ این درست که تشکیلات تاج در اوضاع و احوال مالی کنونی فوتبال ایران پول استخدام یکی در حدواندازه های کارلوس را ندارد اما انتصاب برانکو به دلیل مطیع بودن و قانع بودنش هم طرفداران پرشمار کی روش را به خشم می آورد و هم آشکارا عقبگرد تاریخی در کلاس فوتبال ایران خواهد بود.
«کارلوس» یک مهندس زودرنج و تندخو بود که کل فوتبال ایران، فدراسیون و رئیسش و حتی وزیر ورزش و رئیس دولتش را هم کلافه کرده بود، اما محال است کسی این را نفی کند که کی روش کاربلد بود. پروژه کی روش ناتمام مانده. می خواهیم کار ناتمام او را دست سرمربی آرام و منعطف اما با چند رتبه پایین تر بدهیم، آن هم ازمکتب فکری و فوتبالی کاملاً متفاوت؟!
آنچه واضح است اینکه برانکو مسیر چند سال اخیرش را ادامه می دهد؟ بازیکنانی که فراتر از بحث شاگرد و استادی همچون سربازانی تمام و کمال وفادار در خدمت سرمربی پرتغالی و برنامه هایش بودند تا چه اندازه به برانکو دل می بندند؟ اصلاً می بندند؟ آیا برانکو برای گرفتن پاداش و حق بازیکنانش مثل همتای پرتغالی می جنگد و از آرامش خودش می زند؟
اگر برانکو نخواهد راه «کارلوس» را ادامه دهد و ترجیح دهد تیم خودش را بسازد چه؛ آن وقت تکلیف چیست؟
***
از جلوی چشمانمان آخرین حضور برانکو روی نیمکت تیم ملی نمی رود؛ دوازده سال و هشت ماه و چند روز گذشته، جام جهانی 2006 ، بازی با آنگولا. هرچند برانکو سعی می کرد با بیرون گذاشتن علی کریمی از ترکیب، غرورش را باز یابد و اقتدارش را به رخ کشد اما بیش از همیشه یأس آلود چهره می کرد، به ویژه هنگامی که در واپسین دقایق بازی باز هم به ستاره تیمش متوسل می شد و او دست رد بر سینه اش می زد.
نویسنده: شهرام ذاکری فرد