اگر سری به نوشتههای جهانگردان، مستشرقان یا سیاستمدارانی بزنید که بهدلیل مأموریتهای سیاسی در دوران مختلف به ایران آمدهاند و تلاش کردهاند لایههای عمیقتری از فرهنگ عمومی و تعاملات اجتماعی را واکاوی کنند، با یک ترجیعبند که تقریباً در همه نوشتهها تکرار شده رو به رو میشوید: «در ایران هیچ فرزندی علاقه ندارد در خانه پدر بماند و آن را آباد کند، بلکه آن را به حال خود رها میکند تا ویرانه شود و خود خانهای از نو و چه بسا محقرتر از خانه پدر میسازد.» این جمله به روشنی در نوشتههای هاینریش بروگش آلمانی که در زمان ناصرالدین شاه بهعنوان معاون سفیر امپراطوری پروس –آلمان قدیم- به ایران آمد یا فرد ریچاردز عضو انجمن حکاکان و نقاشان انگلیس که در دوره پهلوی اول از ایران بازدید کرد، حکایت از آن دارد که شکاف نسلی همواره به شکل عمیقی در جامعه ایرانی وجود داشته است.
تفاوت نسلی البته لازمه پیشرفت است اما فاصلهای تا این اندازه عمیق دردسرساز است. نخستین دردسر اینکه جوانان همواره این گلایه را دارند که نسل پیشین درکی از دنیای آنها ندارد همچنانکه نسلهای قدیم نیز جوانان را متهم میکنند که نسبت به ارزشهای اجتماعی سهلانگارند و زیاده از حد با ذهنیت و دنیای آنها فاصله گرفتهاند. همان داستان قدیمی که در رمان «پدران و پسران» تورگنیف نویسنده روس یا «تربیت احساسات» فلوبر نویسنده فرانسوی میبینیم اما عمیقتر و فاصلهدارتر تا جایی که دیگر دو نسل قدیم و جدید حرف یکدیگر را نمیفهمند و اعتماد و اطمینانی به هم ندارند. آیا با این ذهنیت میتوان امیدوار بود مدیران و تصمیم سازان کشور به جوانان اعتماد کنند و صندلیهای تصمیمسازی و مدیریت را به آنها بسپارند؟
دکتر طهمورث شیری جامعه شناس و استاد دانشگاه معتقد است بحث شکاف نسلی به آن شکل که در بسیاری از کشورها مرسوم و قابل تحلیل است در ایران معنایی ندارد: «جوامعی که سیر طبیعی خود را طی میکنند از نسلی به نسل دیگر، متوجه چنین شکافی میشوند که از جنبههای مختلف معنا و مفهوم پیدا میکند اما در کشور ما مفاهیم جدیدی مثل تغایر نسلی و حتی تضاد نسلی شکل گرفته که موضوعی جدا از شکاف نسلی است.» به اعتقاد وی و بسیاری از جامعه شناسان، اساساً شکاف نسلی به معنای پیشرفت و سیر طبیعی جامعه است و اگر در جامعهای چند نسل بدون تغییر و درنتیجه کمترین شکاف در کنار یکدیگر زندگی کنند، بدان معنا خواهد بود که رشد و توسعهای در آن جامعه اتفاق نیفتاده است و فرزندان همانی هستند که پدربزرگها و مادربزرگها بودهاند. اما به اعتقاد شیری، آنچه در ایران اتفاق افتاده نه شکاف نسلی بلکه مغایرت و تضاد نسلی است:
«در جامعه ما فاصله تغییرات بین نسلها خیلی زیاد است. بههمین دلیل کمتر از شکاف نسلی میتوانیم حرف بزنیم بلکه باید از مغایرت نسلی یا در جاهایی هم تضاد نسلی حرف زد.
یعنی نسلهای جدید متضاد هستند و رودر روی نسل گذشته قرار میگیرند. دلیل اصلی آن هم مکانیزم و دینامیزم اجتماعی در جامعه ایران است. اگر بخواهیم این موضوع را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، باید بگوییم مکانیزم مجموعه شرایط و عواملی است که باعث تحولات نسلی میشود و دینامیزم روندی است که تحولات نسلی، بهدنبال خودش دارد.»
وی در توضیح این موضوع میگوید: «اگر نگاهی به تاریخ 100 سال اخیر ایران داشته باشیم متوجه میشویم در این یک قرن با جنبشهای مختلف و اعتراضات زیادی مواجه بودهایم چون جامعه میخواسته پوستاندازی کند و از آن حالت کهن خارج شده و وارد شرایط جدیدی شود. از سویی مکانیزم تغییرات نسلی در جامعهای شکل گرفته که همیشه آبستن بحران بوده و هرچه جلوتر میرویم به خاطر فشار تکنولوژی، وسایل نوین ارتباطی، فضای مجازی، شبکههای اجتماعی و چیزهای دیگر، این تغییرات شدیدتر شده و جامعه میل به نو شدن و میل به تغییر بیشتری پیدا کرده است.ابن خلدون معتقد است نسل قدیم یعنی 40 سال پیش. اما امروز آنقدر فاصلهها زیاد شده که در 20سالگی برخی از جوانان صاحب فرزند میشوند و روز به روز فاصله با فرزند را بیشتر حس میکنند به همین خاطر است که آن 40سالی که ابن خلدون میگفت یا اعداد ثابتی که در جمعیت شناسی استفاده میشد امروز رنگ باخته و دلیل آن هم این است که تغییرات بسیار سریع است.»
وی در ادامه با بیان اینکه شرایط، شرایط بحرانی است، میگوید: «در 100 سال گذشته شرایط جامعه ما مدام آبستن بحران بوده. یعنی ما وقتی به 100 سال اخیر نگاه میکنیم با رخدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیادی مواجه میشویم. چه عواملی باعث بروز این شرایط بودند؟ عواملی مانند وضعیت بهداشت و تحصیلات و جنسیت. اما امروز عوامل جدیدی آمدهاند مثل وسایل نوین ارتباطی. یعنی شما بشدت تحت تأثیر شبکههای اجتماعی و فضای مجازی قرار میگیرید. مکانیزم، مکانیزیمی است که مدام تغییر میکند و نو میشود.»
دکتر سعید معیدفر جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران نیز با اعتقاد بر اینکه شکاف نسلی به معنای شکاف بین پدران و فرزندان یا والدین و فرزندان نیست، معتقد است این شکاف یک شکاف تاریخی و شکاف بین نسلهای تاریخی است: «البته منظور از نسلهای تاریخی نسلهای جمعیتی و جمعیت شناختی نیست. اگر امروز پدران و مادران، فرزندانشان را درک میکنند یا نمیکنند پدیدهای است که از قبل هم بوده. اتفاقاً در زمان ما و والدین ما شکاف بیشتری بود تا بین ما و فرزندان ما. یعنی اختلاف و شکافی که من با والدینم داشتم خیلی بیشتر از اختلافی است که سه فرزندم با من دارند. من با بچههایم تقریباً نزدیکتر هستم. اگرچه آنها فرزند عصر خودشان هستند اما من به آنها نسبت به زمان گذشته نزدیکترم. نسل من نسل انقلاب بود و در دهه 50 این نسل انقلاب کرد و مشخص است که این نسل چه تفاوت فاحشی با نسل گذشته خود داشت و همین تفاوت بود که باعث شد این نسل سرمنشأ یک انقلاب شود.
بنابراین نباید شکاف نسلی را به نسل جوان امروز اطلاق کرد. مگر این نسل چه موجودیتی میتواند از خود داشته باشد و چه فعالیت و منازعهای دارند؟ آیا این نسل درگیر منازعهای با نسل قبل خودش است؟ کجا شاهد چنین منازعهای بودهایم؟ این نسل، نسلی است که راحت برخی از چیزهای خودش را نادیده میگیرد چون علاقهای ندارد وارد درگیری شود. علاقهای ندارد در یک تقابل قرار گیرد، درحالی که نسل من در تقابل با نسل قبل خودش بود.»
وی مشکل را نه در طغیان نسل امروز بهدلیل شکاف بیش از اندازه با نسل پیشین بلکه از فرصت ندادن به جوانان میداند. وی دو عنصر ثروت و قدرت را عامل مهمی در این کشمکش ارزیابی میکند:
«ما سالمندان یا حتی میانسالان و جوانانی داریم که در دهه 40 و50 گیر کردهاند و صاحب موقعیت و ثروت هستند. متأسفانه نسل جوان ما استقلال ندارد چون تمام موقعیت و ثروت را نسل قبل همچنان در سیطره خودش دارد و نسل جدید هیچکدام از اینها را نتوانسته به دست آورد؛ نه استقلال مالی و نه استقلال زندگی. جوان امروز سرش گرم است تا نفهمد که چه شرایط بدی دارد و ما به اشتباه نام آن را شکاف نسلی میگذاریم.
اگر بخواهیم راجع به شکاف نسلی بحث کنیم باید بگوییم این شکاف، شکاف نسلهای تاریخی است. یعنی نسلی که همچنان در دهه 40 و50 گیر کرده و نسل دومی که از آن عبور کرده است. آمال و آرزوهای اولی در آن دهه است و در عین حال قدرت، ثروت و جایگاه دارد و نسل دیگری که همین نسل امروز است و در آن جوان و میانسال و سالمندانی هستند که نه قدرت دارند نه ثروت و نه جایگاه و موقعیتی. بنابراین به حاشیه رانده شدهاند. شکاف تاریخی عمیق است و دلیل آن هم قبضه ثروت و قدرت در نسل قبل و به حاشیه راندن نسل جدید و باور نداشتن به آن و نپذیرفتن روند تغییرات است. جوان امروز چه چیزی دارد که در برابر والدین یا نسل قبل عرض اندام کند؟ جوان امروز سرش را در لاک خودش فرو برده و با موبایلش سرگرم است؛ برای اینکه بتواند این فقدان ثروت و قدرت و استقلال را فراموش کند.»
دکتر معیدفر از شکاف تاریخی بین دو گروه جمعیتی در جامعه ایران حرف میزند؛ بخشی که همچنان در دهههای گذشته گیر کرده و درعین حال با جایگاه و قدرت و ثروتی که دارد، میتواند خود را تثبیت کند و بخشی که با زمانه پیش آمده اما جایگاه و قدرت و ثروتی برای تثبیت خود ندارد. اما دکتر شیری اساساً از تضاد و تعارض نسلی حرف میزند و معتقد است شکاف تفاوت نسلی چنان عمیق شده که دیگر نمیتوان براحتی مفهوم شکاف و فاصله را به کار برد. این دو تحلیل درواقع دو روی یک سکه است؛ نسلهایی که کمتر درکی از هم دارند و کمتر یکدیگر را میفهمند و نسبت به هم همدلی نشان میدهند؛ حال یکی نزدیک به هسته قدرت و ثروت است و دیگری خارج از این دایره اما حالا اولی احساس میکند برای پیشبرد طبیعی جامعه و پیشگیری از تکانههای شدید به همدلی دومی نیاز دارد و حاضر است جایگاهی هم برای او درنظر بگیرد. دکتر شیری این وضعیت را به این شکل تحلیل میکند:
«اینکه این تغییرات خوب است یا بد، یک بحث اخلاقی است. درحال حاضر چنین تغییراتی برای همه گنگ و غبارآلود است. چون جامعه جامعهای نبوده که زیرساختها و شرایط و پتانسیلهای لازم را برای مواجهه با شرایط نوین داشته باشد و چون شرایط لازم را نداشته مسخ میشود.»
وی همین تحلیل را برای شکاف نسلی یا به تعبیر خود او تضاد نسلی دارد: «خیلی نمیتوانیم از کلمات خوب یا بد برای چنین وضعیتی استفاده کنم و بگویم شکاف نسلی خوب است یا بد. خوب بودن و بد بودن اینجا خیلی معنایی پیدا نمیکند. چون جامعه در شرایط طبیعی نیست کسی نمیتواند از هنجارهای خاصی تبعیت کند و خوب و بد هم در این شرایط معنای خاصی ندارد.»
شیری در ادامه با بیان اینکه آینده قابل پیشبینی نیست و این تغییر و تضاد نسلی در روندی که درحال طی شدن است همچنان ادامه خواهد یافت، میگوید: «این روندی است که دارد طی میشود. این روند اولاً روندی است که بهصورت جهشی و سریع اتفاق میافتد. این روند متکثر هم هست یعنی در حوزه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هم سو و هم جهت نیست. به خاطر همین است که نسل جدیدی که برای اداره جامعه در آینده پرورش پیدا میکند نسلی است که یگانگی و همسویی در زمینه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ندارند و از نظر فرهنگی دچار مسخ و بهم ریختگی و آشفتگی و به لحاظ اجتماعی دچار بحران هستند یعنی دوگانگی و هویتهای مجازی.»
وی بعد از یک مسیر پرپیچ و خم تحلیل جامعه شناختی به تئوری معیدفر نزدیک میشود: «از نظر اقتصادی فوقالعاده شکاف داریم طوری که جامعه به دو قطب دارا و ندار تبدیل شده و طبقه متوسط درحال فروپاشی است و طبقات بالا و پایین، دارد جامعه را اداره میکند. از نظر سیاسی هم به سوی قطبی شدن پیش میرویم یعنی توزیع قدرت حالت دوگانه پیدا کرده است. کسانی که قدرت زیادی دارند و کسانی که هیچ قدرتی ندارند. وقتی از این چهار جنبه دینامیزم تحولات نسلی را مطالعه میکنیم به شرایطی میرسیم که آینده را غیرقابل پیشبینی میکند.»
چه به شکاف تاریخی با گروههای مختلفی از جوانان و میانسالان و پیران در برابر جوانان و میانسالان و پیران دیگری اعتقاد داشته باشیم، چه به شکاف نسلی میان نسلهای جوان و نسلهای قدیم، چه به شکاف اقتصادی که بخش عمدهای از نسل جوان را در سمت بیابانی و گروه قلیلی از صاحبان موقعیت را در سمت ییلاقی این خط قرار میدهد و... نمیتوانیم از ریشه و اساس چنین شکافی را نادیده بگیریم. اما حالا که قرار است ساختارها بازبینی و تصحیح شود، حالا که قرار است سرمایه اصلی جامعه که برای سرگرمی و دور شدن از غم روزگار سر در موبایل فرو برده، به صحنه مشارکت برگردد، حالا که قرار است زخمها ترمیم شود، دلجویی شود و صندلیها یکی پس از دیگری به جوانان سپرده شود، آیا برنامهای مشخص، گسترده و قابل اعتنا داریم؟پ
گزارش از: یوسف حیدری
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.