سایت آمریکایی «لوبلاگ» در قالب مصاحبهای با یکی از برجستهترین نظریه پردازان امور بین الملل، «جان مرشایمر» به بررسی سیاست خارجی آمریکا، وضعیت کنونی و آینده اتحادیه اروپا و رابطه تهران و واشنگتن پرداخته است.
در ادامه ترجمه این مصاحبه آمده است:
«جان مرشایمر» یکی از مهمترین و بانفوذترین محققان مطالعات بین الملل در جهان است. سپتامبر سال گذشته کاری از او به نام «توهم بزرگ: رویاهای لیبرال و واقعیتهای بین المللی» توسط دانشگاه «ییل» به چاپ رسید که باعث بحث زیادی در آمریکا شد. روزنامه «فایننشیال تایمز» این کار را جز مهمترین کارهای ۲۰۱۸ دانست. طبق گفته «مرشایمر»، هژمونی لیبرال، سیاست خارجی که آمریکا از زمان پایان جنگ سرد در پیش گرفت محکوم به شکست است و این به خاطر دیدگاه اشتباهی است که در سیاست بین المللی وجود دارد. در ادامه «مرشایمر» درباره سیاست خارجی دولت ترامپ و آینده اتحادیه اروپا صحبت میکند.
مرشایمر چندی پیش به ایران نیز سفر کرد. وی از بنیانگذاران مکتب رئالیسم تهاجمی در روابط بین الملل است.
*کتاب «توهم بزرگ» منعکس کننده سیاست خارجی است که آمریکا از زمان پایان یافتن جنگ سرد در پیش گرفته است. در این کتاب شما توضیح دادهاید چگونه هژمونی لیبرال به ناامیدی بزرگ منتهی میشود. چه چیزی باعث شد آمریکا این استراتژی بلندپروازانه را در پیش بگیرد؟
دلایل زیادی وجود داشت که آمریکا این هژمونی لیبرال را دنبال کند. نخست آنکه تک قطبی بودن به این معنی بود که آمریکا هیچ حریف قدرتمندی نداشت چون طبق تعریف، آمریکا تنها قدرت بزرگ در آن سیستم بود.
به علت این قدرت عظیم، آمریکا لازم نبود در سیاستهای موازنه قدرت شرکت کند. آمریکا همچنین مجبور نبود طبق آنچه رئالیسم حکم میکرد عمل کند و در نتیجه آزاد بود هر سیاست خارجی را دنبال کند. این در سیستم دو قطبی که ما در زمان جنگ سرد داشتیم یا در جهان چند قطبی که ما الان در حال حرکت به سمت آن هستیم ممکن نیست. به طور خلاصه تک قطبی بودن به آمریکا این فرصت را داد تا هژمونی لیبرال را دنبال کند.
دوم آنکه آمریکا یک کشور کاملاً لیبرال است که باور دارد دموکراسی لیبرال بهترین نظام سیاسی است و اگر همه کشورها دموکراسی لیبرال داشتند جهان برای همه جای بهتری بود. این طرز تفکر انگیزه قوی برای جنگ با هدف گستراندن دموکراسی لیبرالش به او داده است.
سوم آنکه آمریکا و متحدان اروپاییش فکر میکردند که گستراندن دموکراسی لیبرال کار بسیار آسانی باشد چون فکر میکردند مردمی که در کشورهای استبدادی زندگی میکنند میخواهند در کشوری با دموکراسی لیبرال زندگی کنند. در نتیجه زمانی که رهبر مستبدی مانند صدام حسین سرنگون شود به راحتی میتوان عراق را به کشوری با دموکراسی لیبرال تبدیل کرد. خلاصه آمریکا به علت اینکه بسیار قدرتمند بود هژمونی لیبرال را خیلی زود اعمال کرد به خصوص که فکر میکرد به راحتی میتوان دموکراسی لیبرال را به عنوان اکسیر بسیاری از بزرگترین مشکلات دنیا در جهان گسترش داد.
* آیا نخبگان سیاست خارجی آمریکا از اشتباهاتی که در سی سال گذشته کردهاند آگاه هستند؟
آنقدرها مطمئن نمیتوان بود که بیشتر مردم در آمریکا متوجه شکست هژمونی لیبرال در سیاست خارجی هستند. شواهد زیادی برای این شکست وجود دارد. کافی است نگاهی به کشتارها و درگیریهای خاورمیانه بیندازیم. حیرت آور است که چقدر موفقیت آمریکا در گستراندن این دموکراسی در منطقه ناچیز بوده است.
گذشته از آن تقریباً همه میدانند مقابله با چین شکست خورده است و هرچند ناتو و اتحادیه اروپا به موفقیتهای ابتدایی دست یافتند ولی این با حمله به گرجستان در سال ۲۰۰۸ و حمله به اوکراین در سال ۲۰۱۴ همراه بود که نتیجه اش روابط مسموم روسیه و غرب است. در اینجا لازم است بگوییم زنانی که ترامپ در سال ۲۰۱۶ رئیس جمهور شد او مرتباً بر برچیده شدن هژمونی لیبرال تاکید میکرد و به این ترتیب در انتخابات موفق هم شد! ولی اینکه نخبگان سیاسی از اشتباهات گذشته آمریکا درس گرفته باشند مساله جداگانه ای است.
*شما گفتید دموکراسی لیبرال بهترین نوع حکومت است ولی لیبرالیسم در سیاست خارجی خطرناک است. چرا؟
من در کتاب «توهم بزرگ» تاکید کردهام که دموکراسی لیبرال بهترین سیستم سیاسی در جهان است و من از اینکه در آمریکا به دنیا آمدهام و در آن بزرگ شدهام خیلی شکرگزار هستم ولی لیبرالیسم به عنوان یک سیستم سیاسی و لیبرالیسم به عنوان سیاست خارجی دو مقوله جداگانه هستند.
سیاست خارجی مانند هژمونی لیبرال محکوم به شکست است چرا که برخلاف ملی گرایی و رئالیسم است که از لیبرالیسم قدرت بیشتری دارند. برای مثال ملی گرایی ایدئولوژی است که بر مفهوم تصمیم گیری مستقل و حاکمیت غالب است و در جهان کشورهای بسیاری وجود دارند که علاقهای ندارند کشورهای دیگر در سیاست داخلی آنها دخالت کند.
برای نمونه در نظر بگیرید چقدر آمریکاییها از اینکه روسیه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ آنها دخالت کردهاند عصبانی هستند. حال آنکه هژمونی لیبرال آمریکا را فرا میخواند در سیاست همه کشورها در سراسر جهان دخالت کند و طبق آن حتی آمریکا در صورت لزوم حمله و تصرف یک کشور را مجاز میشمرد.
این سیاست مسلماً پشیمانی و مقاومتی به دنبال خواهد داشت که آن را با شکست مواجه میسازد. دلیل اصلی که روسیه با گسترش ناتو مخالف است نیز همین است.
آنچه در اینجا باید اضافه کنم این است که هژمونی لیبرال برای دموکراسی لیبرال کشور نیز مضر است. به ویژه که این سیاستهای بلندپروازانه به جنگهای بی پایان و ساخت «امنیت ملی قوی» منجر میشود که مطمئناً آزادیهای شهروندی را در داخل آمریکا از بین میبرد.
*آیا ممکن است ظهور چین و تحریک دوباره روسیه آمریکا را دوباره به رئالیسم برگرداند؟
ظهور چین و به پا خاستن دوباره روسیه در سالهای اخیر به منزله پایان «دوران تک قطبی بودن» بود و منجر به ظهور دنیای چند قطبی شد. این به معنی بازگشت رئالیسم و این نکته است که چین، آمریکا و روسیه باید برای به دست آوردن نیرو به رقابت بپردازند و همچنان به این معنی است که دوران هژمونی لیبرال به عنوان یک استراتژی عمده به پایان رسیده است. چرا که آمریکا دیگر از نظر ایدئولوژیکی در دنبال کردن این استراتژی آزاد نیست و به جای آن باید بر موازنه قدرت تمرکز کند.
* «کنت والتز» در تئوری سیاست بین المللی خود عنوان میکند که انتقال از یک نظام چند قطبی به یک نظام دو قطبی به نفع ائتلاف اروپا است. شما در سال ۱۹۹۰ کاری تحت عنوان «بازگشت به سوی آینده: عدم ثبات در اروپا پس از جنگ سرد» نوشتید. اروپای آینده ائتلافی بزرگتر خواهد بود یا احتمال دارد دچار از هم گسیختگی شود؟
من فکر نمیکنم آینده ائتلاف اروپا که در واقع همان آینده اتحادیه اروپا است ارتباط نزدیکی به انتقال از تک قطبی بودن به چند قطبی بودن داشته باشد. من بر این باورم که اتحادیه اروپا دچار مشکل است و به مرور زمان موقعیت حاضر به جای بهتر شدن بدتر خواهد شد. بخشی از مساله مربوط به یورو است. یورو در اتحادیه اروپا نه از نظر مالی و نه از نظر سیاسی عملکرد خوبی ندارد و فکر هم میکنم در آینده هم عملکرد آن بهتر نشود.
مشکل دیگر این اتحادیه گرفتار شدن مردم آن در گرایشهای ملی گرایانه است. برای مثال برگزیت به دلیل مهاجرت تعداد زیادی از اروپای شرقی به بریتانیا است که باعث ناخشنودیهایی در حزب خوب این کشور شده است.
اگر موج دیگری از پناهجویان به اروپا بروند باعث مشکلات زیادی در اتحادیه اروپا میشود. بسیاری از اروپاییان احساس میکنند کشورشان بیش از اندازه تحت حاکمیت بروکسل است در حالی که بروکسل مسئولیت رأی دهندگان را به عهده نمیگیرد. در واقع در اینجا یک «نقص دموکراتیک» وجود دارد که باعث بروز دشمنی نسبت به اتحادیه اروپا میشود، به ویژه زمانی که این اتحادیه از نظر اقتصادی خوب عمل نکند. من فکر نمیکنم اتحادیه اروپا دچار از هم گسیختگی شود ولی برای مشکلات موجود راه حل های عملی زیادی وجود ندارد.
*آیا تهران آنچنان که بسیاری از لیبرالها نئوکانها (نومحافظه کاران) ادعا دارند تهدید مستقیمی برای آمریکا است؟
تهران نه تنها تهدید مستقیمی برای آمریکا نیست بلکه تهدید غیرمستقیمی هم برای آن به شمار نمیرود. نخست آنکه ایران سلاح هستهای ندارد و با قدرتهای بزرگ دنیا توافقی را امضا کرده که اجازه دسترسی به سلاح هستهای را به ایران نمیدهد. دوم آنکه ایران موشکی ندارد که بتواند آمریکا را هدف قرار دهد. سوم آنکه نیروی نظامی معمول ایران تهدیدی برای آن دسته از کشورهای خاورمیانه که تحت حمایت آمریکا هستند محسوب نمیشود. چهارمین مطلب این است که ایران تهدید جدی برای حمله به کشور دیگر در منطقه نیست. شواهدی مبنی بر اینکه ایران در دنیای کنونی حتی یک بار هم برای تهاجم به کشورهای همسایه اش، خود را آماده کرده باشد وجود ندارد و در نهایت پنجم آنکه ایران سرچشمه مشکل تروریسم آمریکا نیست. اگر قرار باشد کشوری سرچشمه این تروریسم باشد آن کشور عربستان سعودی است نه ایران.
واقعیت این است که این آمریکا است که تهدید مستقیمی برای ایران است نه برعکس. ترامپ با برانگیختن اسرائیل و عربستان سعودی ایران را مورد هدف قرار داده است. هدف آمریکا تغییر رژیم در ایران است و شواهدی وجود دارد که ممکن است آمریکا برای رسیدن به این هدف دست به اقدام نظامی نیز بزند.