از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
همراه با دید و بازدیدهای نوروزی و در گیرودار به جا آوردن صله ارحام و احترام به خویشان و آشنایان و در زمانه ای که دیگر نمی شود که خبری از گزاره نام آشنای: «آمدیم، نبودید، رفتیم» بر دروازه های رنگ و رو رفته و در عین حال تمیزشهر و روستایمان باشد، «آمد، بودیم، روفت و برد.»
باران را می گویم، قطره قطره جمع شد، قوی شد، و به سیاق همیشه و هماره آمد، اول لطیف بود و ما مسرور از استجابت دعایمان، دستانمان را به شکرانه ی این نعمت به آسمانها بردیم. و شاید چترهایمان را نیز بسته بودیم تا باران، باران، باران...
بی وقفه آمدوآمد، ما همچنان دعا می کردیم و برای کودکانمان به ترنم باران ریتم می دادیم: « بارون میاد شر شر، پشت خونه هاجر، هاجر عروسی داره...» مثل همیشه غافل بودیم ازلبریز شدن، ظرفمان گنجایش این همه استجابت ! را نداشت، خوش بینانه تصور می کردیم که خدا دستان نیازما را دیده است اما...
صدا وسیما خندوانه پخش می کرد، هنرمندان ادا بازی درمی آوردند، ورزشکاران در چالش فوتبال دستی بزرگ و دارت بزرگتر و مسخره رنگی به نام شوتبال، رفاقت می کردند! عصر جدید در ساعات انتهایی شب با تقلیدی بسیار ناشیانه مثلا مردم را با آتش و حلقه و نمایش های مضحک سرگرم می کرد والبته که دراین وانفسا با ستاره و مربع پول در می آورد.
مردم هم چنان در دید و بازدید های نوروزی مثلا بی آجیل و پسته! بودند، آنها به بهار دل بسته بودند، برخی از خبر ها را می شنیدند و بعضا می دیدند،اما نه از صداو سیما، از موبایل ها، آنها به مدیران و شهرداران و استانداران هم اعتماد کرده بودند، آخر قبل از سال همه می گفتند کشیک گذاشته اند و خدمت رسانی درتعطیلات ادامه دارد، اما...
آرام آرام خبربا کلید واژه «آق قلا» دهان به دهان چرخید، باران آمده بود، بی خبر ! نه همچین بی خبر هم نبود، هواشناسی «پیش بینی »کرده بوداما ظاهرا مسوولان تصور می کردند که این موبلند خوش سخن «پیشگویی» کرده و وقعی ننهاده بودند، مردم نیز!. شهر محصور درآب شده بود، دور شهر به جای کانال، ریل راه آهن کار گذاشته بودند، ظاهرا هزینه ی سوار کردن ریل راه آهن بر روی پل بیشتر از هزینه « ورسک » بوده !
باران به راه خودش ادامه می داد، خیلی پشتکار داشت این بار، لرستان، پلدختر، ایذه، ساری،تهران، قم! خوزستان، کرمانشاه، سرپل ذهاب، احتمالا باران بیشتر از مردم تحت تاثیر تبلیغات ایرانگردی قرار گرفته بود دنبال جایی برای اسکان می گشت ظاهرا باران هنوز امروزی نشده که با تهیه یک اپلیکیشن جایی برای اتراق پیدا کند.
یک کلید واژه دیگر، «دروازه قرآن »، باران همچنان می گشت، «مرده بود از بس که جان داد» ه بود، اینبار خشمگین تر و عصبانی تر، راه اورا نیز با بزرگراهی شیک بسته بودند، آنها خیال می کردند باران هم نمی بیند، پیش گویی کرده بوند که محصور در لوله می شود این آب سهمگین، باران نپذیرفت و شورید.ظاهرا او هم از اینکه می خواستند او «نداندو نبیند» کینه به دل گرفته بودو شکافت و جان گرفت !
صدا و سیما هم پس از دیدن و چیدن ستاره ها و مربع ها تازه یادش آمد که باید کاری بکند «بای» را میکروفن بدست تا سینه در آب گذاشت، تا مردم بدانند که در آق قلا آب جمع شده است اما بازهم عقب ماند، سیل در جنوب کشور بود و دوربین ها ی صدا و سیما در شمال کشورمشغول ثبت آب تنی «بای»
«بارون اومد شر شر» و «پشت خونه» تک تک ما را زد، عروسی راهم به هم زد، یک سین هم – سیل- یه سفره های نوروزی مان افزود، یک استاندار عوض شد، یک معاون اول تا صبح در محل کارش ماند، چند وزیر و معاون رییس جمهور پا به رکاب شدند، خندوانه قبل از پخشش گفت که ما نمیدونستیم که سیل اومده، زیرنویس ها تلویزیونی چند تا پیام تسلیت نیز نوشتندو اضافه کردنداما از ستاره مربع هایشان کم نکردند!
ایران هم چنان می لرزد، ایران هم چنان می سوزد، ایران همچنان می بارد، ایران همچنان می گریداز بی مسوولیتی، از داشتن کسی یا جایی که بتوان به او اعتماد کرد از مدیریت، از بحران، از...راستی یادمان رفت دوباره شهر پر شد از « محل جمع آوری کمک های مردمی » و مردم هم بی توجه به مرغ کیلویی چند و مظنه دلار چنده و پیاز! سری تکان می دهند و...