(۱)
ارسطو شعر کوتاه را از جهت تاریخی مقدّم بر شعر بلند میداند و شعرهای بلند را برساخته از شعر کوتاه میشمارد. این دیدگاه در ترجمه فارسی بوطیقای او به طور تلویحی یافت میشود، آنجا که تراژدی را مرکّب از شعرهای بسیط میشمارد (زرینکوب، ۱۳۸۲: ۱۱۹). با این حال، ضمن ترجمه و تلخیص عربی ابن رشد از بوطیقای وی تحت عنوان «تلخیص الشّعر»، با درک صحیح مترجم، کاملاً صراحت پیدا میکند. آن بخش از ترجمه و تلخیص بوطیقا این است: «نخستین اشعار، کوتاهسرودهها (اقصر و انقص) بودند، زیرا در آن زمان سرودن چنین اشعاری برای شاعران آسانتر بود. منظورمان از اقصر، سرودههایی است که از مقاطع کوتاه و مقصودمان از انقص، اشعاری است که از نغمههای کوتاه تکوین یافته باشند. دلیل مقدّم بودن چنین سرودههایی این است که آنان مصراعهایی از این سرودهها را در نزاعهایشان ارتجالاً میسرودند و در آن تنگناها امکان سرودن شعر طولانی و کامل برایشان میسّر نبود» (فارابی و دیگران، ۱۳۹۳: ۱۷۷). بیگمان این دیدگاه ارسطو برای تحقیقاتی که در باره شعر کوتاه صورت میگیرند، حائز اهمیت است.
(۲)
دکتر شفیعی کدکنی، ضمن کتاب «موسیقی شعر» (۱۳۷۰: ۵۷۲) کوشیده است یک نمونه بازمانده از خسروانیهای ایران باستان را بر اساس متنی عربی به دست دهد و آن را چنین آورده است:
قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید
ان من خذای ابر مانذ کامغاران
کخاهذ ماه بوشذ کخاهذ خرشیذ
یعنی:
قبصر به ماه میماند و خاقان به خورشید،
شاه من به ابر میماند، ای کامگاران!
که بخواهد، ماه را میپوشاند، بخواهد، خورشید را.
آنگونه که از متن خسروانی احتمالی بالا برمیآید، این قالب شعری، سهمصراعی و دارای وزن هجایی بوده است. به هر حال، آنچه اکنون قرار است بر این آگاهی بیفزاییم وجود نمونههای احتمالی دیگری از خسروانی در دیگر متون است، چنان که نمونه:
نرگس اُزمرد دسته
مروارید فَدو رسته
زرش در میان بسته
(برای آگاهی از منابع این شعر، ر.ک: میرافضلی، ۱۳۹۲: ۱۸)
یعنی:
نرگس [مانند] دستهای زمرد [است]
[که] مروارید بر آن ردیف شده
و زر در میانش قرار گرفته.
این احتمال را نشان میدهد. همچنین در کتاب «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» (طوسی، ۱۳۸۲: ۳۵۷)، جملاتی بر اساس نوشتار روی دستار انوشیروان پس از مرگ، ذکر شده است که همان خصوصیات را دارند:
کیتی یزدان کرد نه من بکوشش
یک ره کی عمر نیست من چه خواهش
کی کیتی نه جاوید من چه رامش
این موارد در متون دوره اسلامی آمدهاند و طبعاً خصوصیات زبانی و ادبی اولیه خود را به طور کامل حفظ نکردهاند و تنها نمایی از اصل خویش را پیش روی ما میگذارند.
(۳)
کتاب «تاریخ قم» یک تاریخ محلی است، اما به دلیل فواید اساطیری و تاریخی و جغرافیایی و زبانشناختی و جامعهشناختی عمومی آن، از اهمیت ملی برخوردار است. اصل کتاب را حسن بن محمّد قمی در بیست باب طی سالهای نیمه دوم قرن چهارم قمری به عربی نوشته است و متأسفانه اصل عربی آن اکنون موجود نیست، ولی ترجمه فارسی پنج باب آن توسّط علی بن محمّد قمی که طی ماههای دو سال ۸۰۵ و ۸۰۶ قمری صورت گرفته است، همچنان باقی است و از این جهت سرنوشتی مانند تاریخ بیهقی دارد. به هر حال، هنگام مراجعاتم به کتاب ارجمند «تاریخ قم» (اشعری قمی، ۱۳۸۵: ۷۴۵) یک شعر سهلختی کهن عربی دیدم که حاکی از وجود این نوع شعر در پیشینه شعر عربی است. ماجرا از این قرار است که اعراب یمن دوره جاهلی، بتهایی میپرستیدهاند و هنگام بعثت پیامبر اکرم (ص) یکی از این بتها، خبر بعثت آن حضرت را با شعر زیر به پرستندگانش میرساند تا آنان را به پرستش خدای یکتا مشتاق سازد:
أَقْبَلَ نورٌ فَأًضا
وَ ادْبَرْ سَوادٌ فَمَضی
بِمَکَّهَ قَضَی الْقَضا
----------------------------------------
منابع:
اشعری قمی، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک. (۱۳۸۵). تاریخ قم. ترجمه تاجالدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن بن عبدالملک قمی. تحقیق محمدرضا انصاری قمی. چاپ اول. قم: کتابخانه بزرگ حضرت آیتالله العظمی مرعشی نجفی (ره).
زرینکوب، عبدالحسین. (۱۳۸۲). ارسطو و فن شعر. چاپ چهارم. تهران: امیرکبیر.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. (۱۳۷۰). موسیقی شعر. چاپ سوم. تهران: آگاه.
طوسی، محمد بن محمود بن احمد. (۱۳۸۲). عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات. به اهتمام منوچهر ستوده. چاپ دوم. تهران: علمی و فرهنگی.
فارابی و دیگران. (۱۳۹۳). رسالههای شعری فیلسوفان مسلمان. ترجمه، مقدمه و تعلیقات دکتر سید مهدی زرقانی و دکتر محمدحسن حسنزاده نیّری.
میرافضلی، سید علی. (۱۳۹۲). به همین کوتاهی. چاپ اول. کرمان: نون.
* این مقاله پیش از این در نشریه چامه منتشر شده است.