آنچه می خوانید چند یادداشت کوتاه از کارشناسان حوزه تاریخ، میراث فرهنگی و باستان شناسی است که به بررسی حفظ و نگهداری آثار تاریخی و میراث کهن نیاکان ما در مقابله با بلایای طبیعی همچون سیل، زلزله و سایرعوامل فرسایشی ویرانگر دیگر میپردازد. امید آنکه پس از این حوادث، معماری جدید با الهام از معماری سنتی و تاریخی این مرز و بوم، بناهایی بسازد که از باد و باران نیابد گزند.
بناهای بلند و ایمن در سایه نبوغ معماران دوراندیش
علیرضا بهرمان | باستان شناس و دکترای مرمت آثار تاریخی
این روزها پهنه گسترده سرزمین مان را جریان خروشان سیلابها درنوردیده است، رودخانهها در حرکت بیامان خود هر مانع و هر پلی را از پیش روی برداشتهاند، ویران کردند و بردند، بعضی پلها را حتی خودمان پیش دستی کردیم و قبل از رسیدن سیل تخریب کردیم، (در اخبار آمد، برخی از پلهای بتنی ساخته شده که احتمال می رفت چشمههایشان نتوانند حجم عظیم سیلاب را هضم کنند و احتمالاً مسیر سیل را به سوی شهر و روستا منحرف خواهند کرد، تخریب شد.) اما در اخبار لحظه به لحظه رسانههای این روزها، جای این نکته خالی بود که ببینیم در مسیر این سیلابهای خروشان چند پل و سازه باستانی وجود داشت که صبورانه این سیلاب را تحمل کردند و راز این پایداری در چیست؟ چگونه است که با مشتی ماسه و خاک و آهک و سنگ و آجر و قطعاً دریایی از دانش و تعمق و ژرف نگری، پلی و سازههایی ساخته شده که قرنها و هزارهها، سیلابهای خروشان بسیاری را در استواری خود رام کردهاند.
در این باب مثال بسیار است، 2500 سال پیش مهندسانی که برای تحقق اندیشههای بزرگ شاهی بزرگ گردهم آمدند، دانسته گفتند، قبل از هر کار، عاقبت آن را باید اندیشید. آنها بدرستی میدانستند که سکوی چندین هکتاری تخت جمشید در هجوم رگبارهای تند بهاری، در کسری از زمان حجم آب بیکرانی را در خود انباشته خواهد کرد که اگر در دم از پهنه صفه خارج نشود شکوه مهندسی هخامنشی در آب فرو خواهد رفت، پس قبل از آنکه کلنگ برپایی اولین کاخ را در صفه تخت جمشید بر زمین بکوبند به احداث زهکشهای دفع آبهای سطحی در زیر سطح سنگی تخت جمشید مشغول شدند. زهکشهایی که مسیر حرکت آنها بر بستر نقشه بناهایی که بعدها بر صفه ساخته میشد، تعیین شده بود. «ﻧﻜﺘﻪ ﻗﺎﺑﻞ تأﻣﻞ در روﻧﺪ ﺗﻜﺎﻣلی ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ اینکه، ﻃﺮح ﺗﻜﻤﻴﻞ ﻛﺎخها ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ نقشهای از ﭘﻴﺶ ﻃﺮاحی ﺷﺪه، ﺗﻨﻈﻴﻢ و اﺟﺮا شده است.» (ارﻧﺴﺖ هرتسفلد، 1381، 229) آنها بدرستی محاسبه کرده بودند که در رگبارهای تند فصلی، حجم آبی که از بام 3600 متر مربعی کاخ آپادانا در ناودانها جاری و به زهکشها خواهد رسید چه مقدار خواهد بود و حجم پذیرش آب در ناودان ها و زهکشها باید چه مقدار باشد. اگر این محاسبه نبود، چه ضرورتی داشت که معماران هخامنشی رنج احداث کانالهایی با عرض نزدیک به یک متر و ارتفاعی در حدود دو متر را دل سنگ سخت صخره تخت جمشید بر خود تحمیل کنند. کانالهایی که شیب آنها بگونهای طراحی و اجرا شده است که آبهای ورودی به آنها بسرعت از صفه خارج میگردد. تعمق در سازه های باستانی و از آن جمله پاسارگاد و تخت جمشید حکایت از این واقعیت بزرگ دارد که در این بناها هیچ سنگی بر سنگی نهاده نشده است مگر آنکه مهندسی شده باشد.
در اخبار این روزها که سیل شهرهای ایران ما را درنوردیده است، در خبرهایی آمده بود که در برخی مناطق چون فرحزاد تهران که در شیب ناشی از اختلاف سطح احداث شده است، رانش خاک خانه و کاشانه مردم را تخریب و جماعتی در زیر آوار مصدوم شدهاند، این در حالی است که در محوطه پاسارگاد برای مسطح کردن تپه بزرگ خاکی، اقدام به ساخت دیوارهای سنگی نمودهاند که ارتفاع آن در برخی از قسمت ها به بیش از دوازده متر میرسد. این دیوار همواره تحت فشار رانش ناشی از شیب تپه قرار دارد، اما جالب است بدانید مهندسی بهکار رفته در چیدمان و جفت و قفل کردن سنگهای این دیوار چنان با دانش انجام پذیرفته است که با گذشت 2500 سال هنوز پا برجاست. این اعجاز مهندسی جهان باستان را در دیواره ضلع غربی صفه تخت جمشید نیز میتوان مشاهده کرد، دیواری به بلندای 18 متر، بیآنکه ملاتی قطعات سنگ آنها را برهم بچسباند. این مهندسی شگفت آور در دوره ساسانی تداوم مییابد و مهندسان ایران ساسانی، بر لبه پرتگاه کوه قلعه دختر دژی را بر پا میکنند که نزدیک به یکو نیم قرن بر استواری خود میبالد، هر چند این پیر تنومند بخشی از دیواره شمالی خود را طی چند سال در غفلت و بیتوجهی ما و رگبارهای تند از دست داد و بدین سان ابیاتی از شعر شکوه تاریخ زنده ما محو شد و حسرتی سنگین از خود برجای گذاشت همانگونه که خبر تخریب بخشی از سقف ایوان مدائن خراشی دردناک بر شعورمان انداخت، ایوانی که تا در برابر آن نایستی و بلندای آن را به تماشا ننشینی، عظمت معماری ایران باستان را در نخواهی یافت.
سیل گلستان و زیر آب رفتن آققلا و گمیشان طعم نیشخند نیاکان مان را داشت که بر دانش و مهندسی ما زدند. آنان دانش و مهندسی خود را در برج گنبد قابوس برای ما به یادگار باقی گذاشتهاند، مهندسیای که عظیمترین برج آجری جهان را بر فراز تپهای ساخت و بخش قابل توجهی از ساق آن را در دل آن تپه پنهان کرد، تا تل خاک چون زرهی فولادی آن را از هر سیلابی مصون دارد. شاید آنها شناخت دقیقتری نسبت به ما از اقلیم جنوب دریای مازندران داشتند و میدانستند شاید روزی سیلاب این پهنه مسطح و هم تراز دریا را دربرگیرد. پس تل عظیمی از خاک باید تا استواری برج باقی بماند.
در 12 فروردین همشهری آنلاین تصویری را در شبکه مجازی به نمایش گذاشت که نشان میداد پل ارتباطی کوهدشت به خرم آباد که از ساختههای مهندسی دوران ماست در سیلاب تخریب شده و جالب اینکه در پس صحنه تصویر چند چشمه از پل ساسانی کشکان همراه با تعدادی از پایههای این پل عظیم دیده میشود. براستی مهندسان سازنده این سازهها بر مبنای چه دادههای اطلاعاتی دریافته بودند که باید ارتفاع چشمههای آن را چنین باز و بلند بسازند که هر سیلابی را بسادگی از دل خود عبور دهد، دریافتی که ما آن را در ساخت پل جدید نفهمیدیم و پلی ساختیم که با آب سیل بر باد رفت. مهندسان سازنده گنبد سلطانیه بر پایه استدلال کدام دانش فنی و شناخت، این بنای عظیم را بر شناژی کمتر از یک متر برپا کردند و میدانستند که این بنا میماند و دیدیم که ماند.
مهندس سازنده مسجد جامع یزد چگونه رزونانس منارههای مسجد را محاسبه کرد و دریافت که برای افزایش مقاومت منارهها در برابر زلزله لازم است رزونانس دو مناره با هم متفاوت باشد و راه چاره را در تغییر نیروی وزن مناره یافت و با راه پله رفت و برگشت در یکی از دو مناره نیروی وزن آنها را متفاوت نمود و رزونانس آنها را نسبت به هم تغییر داد. دانشی که امروز با کمک تجهیزات پیشرفته قابل دریافت و اندازهگیری است.
اینها نشان میدهد که میراث فرهنگی تنها برای دیدن نیست، برای فهمیدن است. چند روز دیگر که سیلاب چهره خود را در خاک ترک خورده پنهان کرد، ما تازه خواهیم فهمید که ساخت و سازهای غیرمسئولانه چقدر جان و مال مردم را طعمه خود کرد و بیتوجهی به ارزشهای میراث فرهنگی و حفاظت از آنها چه میزان از میراث فرهنگی را چون یخچال ملایر در کام تخریب فرو برد. براستی اگر ما نمیتوانیم بر ارزشهای ماندگار میراث گذشتگان این سرزمین چیزی بیفزاییم تا میراث ما برای آیندگان باشد، پس حفاظت اصولی از میراث گذشتگان را حداقل وظیفه خود بدانیم و بدرستی انجامش دهیم.
کلام آخر اینکه، شایسته است که سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، حسب رسالت قانونی خود، در آینده نزدیک گزارش مبسوط از آنچه در سیل فراگیر بر میراث فرهنگی (بناها و محوطههای تاریخی) گذشت ارائه کند و در آن به تفکیک نشان دهد که این آسیب در هر بنا در قالب کدام غفلت رخ داد:
- نبود تجهیزات و تمهیدات لازم جهت ممانعت از نزدیک شدن سیلاب به بنا یا محوطه تاریخی
- انجام نشدن رصد دقیق وضعیت بام و رفع انسداد ناودانها که انباشت آب را در بام موجب و تخریب را به بنا تحمیل شد.
- انجام مرمتهای غیراصولی و دخالتهای نابجا در بنا، زمینه ساز ورود آسیب در بنا شد.
- نبود نگهبان که لحظه آغاز ورود آسیب را اطلاعرسانی کند تا اقدامات پیشگیری صورت پذیرد.
- نبود دستورالعمل مقابله با شرایط بحران و طرح حفاظت پیشگیرانه که موجب غافلگیری در برابر بحران شد.
- نبود تشکل مردم نهاد تا بتواند در زمان وقوع بحران نیروهای تخصصی سازمان را یاریرسانی کند.
- عدم هماهنگی میان مسئولان نهادهای شهر یا روستایی جهت مشارکت در امر نجات بخشی بنا یا محوطه تاریخی.
منابع:
هرتسفلد، ارﻧﺴﺖ، اﻳﺮان در ﺷﺮق ﺑﺎﺳﺘﺎن، 1381. همایون ﺻﻨﻌتی زاده. پژوهشگاه ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎنی و ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت فرهنگی و داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺎهنر ﻛﺮﻣﺎن، ﺗﻬﺮان
ذخیره آب و دفع سیلاب در تخت جمشید
اردلان کوزه گر | پژوهشگر تاریخ ایران باستان
پس از فاجعه اخیر سیلاب ویرانگر که در جای جای کشور آسیبهایی جبرانناشدنی به بار آورد و انتقادهایی که در مورد تأثیر دستکاری مسیرهای سیل و ساختوسازها بر شدت سیل طرح شد، خبر دفع سیلاب تخت جمشید از راه آبراهههای تاریخی آن سببساز نگاهی آمیخته به تحسین به دوراندیشی نیاکان و تأسف بابت عدم امتداد آن نسل مدبر تا دوره معاصر شد! خلاصه آن خبر تأثیرگذار چنین بود: کانالهای هزارانساله تخت جمشید به داد این بنای تاریخی رسیدند!
ولی از این کانالها چه میدانیم؟ آبراهههای تخت جمشید به دومنظور تعبیه شدهاند، یکی با انگیزه تأمین آب مورد نیاز مجموعه و دوم مجراهایی که برای پیشگیری و دفع سیلابها احداث شده بودند و آب حاصل از بارندگی را نهایتاً به دشتهای مجاور مجموعه تخت جمشید هدایت میکردند. اهمیت تعبیه چنین آبراهههایی در این بود که بخش پراهمیتی از آیینهای ایرانی مربوط به پایان زمستان و آغاز بهار است، یعنی زمانی که در این نقطه عمدتاً شاهد بارشهای فراوان بوده و هستیم و با توجه به نقش تخت جمشید در برپایی آیینهای کهن، اندیشیدن تدبیری برای راهنمایی آب به خارج از مجموعه تخت جمشید ضروری بود. مهندسان باستان برای این مهم تأسیساتی را در اینجا ساختند. نخستین آنها مخزنی بوده مربعیشکل به ژرفای ۶۰ متر که در بخش جنوبی سایت تخت جمشید قرار دارد و آبهای ناشی از بارشها از جانب کوه رحمت از طریق نهرهایی کندهشده به آنجا هدایت میشدند. جز این مجرایی هم در جانب غربی سایت ساخته شده که ۱۸۰ متر طول دارد، با ۷ متر عرض و ژرفای ۲/۶ متر. چنانچه آن مخزن اصلی پر میشد آب آن بدینوسیله به دشتهای غربی ریخته میشده است. همین تکنولوژی ساده و البته کارآمد همچنان توانایی حفظ تخت جمشید را داراست، البته ناگفته نماند که این کانالها در دوره معاصر مرتباً بازسازی و لایروبی شدهاند.
ولی اندکی هم درباره پیشینه شناخت از این کانالها بدانیم. آنچه از این مجراها قابل دیدن بوده همواره کنجکاویها را تحریک میکرده است. «فرصت شیرازی» شاعر و ادیب ایرانی دوران قاجاریه، که این کانالها را دیده بوده تحت تأثیر اساطیر کهن، آنها را «زندانِ باد» تصور کرده که توسط سلیمان نبی ایجاد شده است. در میان جهانگردان غربی، «ژان شاردن» سیاح فرانسوی، در جریان بازدیدش از محوطه تخت جمشید، کانالهای زیرزمینی آن را هم دیده بود. او به داخل هفت عدد از این کانالها رفته بود، ولی بهدلیل انسداد کانالها و نیز نبودِ نور و هوای کافی در کاوش کامل آنها موفقیتی به دست نیاورد. او در یادداشتهایش ذکر کرده که از آنجا که او به طور سینهخیز هم نتوانسته از برخی از این کانالها بگذرد، در نتیجه سازنده آنها باید انسان ریزنقشی بوده باشد. او همچنین بیان کرده که یک ایرانی به او گفته که کانالهای دیگری هم هست که میتوان سه تا چهار کیلومتر آن را درنوردید.
این کانالها توجه «جیمز موریه» سیاح و مأمورسیاسی بریتانیا مقارن با سلطنت «فتحعلیشاه قاجار» در ایران و «لرد جرج کرزن» ایرانشناس بریتانیایی را هم به خود جلب کرده بود. «هربرت وِلد بلاندل» باستانشناس نیز در ۱۸۹۳ توانست یک گذرگاه زیرزمینی را در تخت جمشید بیابد.
جز آنچه در گذشته دیده شده بود، تعداد دیگری از این کانالها توسط «ارنست هرتسفلد» باستانشناس و ایرانشناس آلمانی، کشف شد. در میان این سیاحان و کاوشگران، هم نخستین بار این هرتسفلد بود که متوجه شد برای حفظ این بنا در برابر سیلابها، بازسازی و احیای این سیستم آبی کهن ضروری است، پس این مهم را در دستور کار خود قرار داد. هرچند تلاشش برای احیای این کانالها رضایتبخش نبود. پس از آن هم وقوع جنگ دوم کار را عملاً متوقف کرد. پس از جنگ سرانجام این کار مشترک به سرپرستی «علی سامی» باستانشناس و «آندره گُدار» باستان شناس و معمار فرانسوی، بود که اهداف اولیه هرتسفلد را محقق نمود. بخشهای دیگری از این کانالهای زیرزمینی اخیراً توسط بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد(PPRF) در سال ۲۰۰۲ یافت شدهاند و چه بسا در آینده اکتشافات بیشتری هم در این راستا انجام شود.
شیوه نامه حفظ بناهای تاریخی از بلایای طبیعی
عمران گاراژیان | باستان شناس و استادیار گروه باستان شناسی دانشگاه نیشابور
میراث فرهنگی طیف بسیار گستردهای از آثار باستانی و تاریخی- فرهنگی را در بر میگیرد. پیش پا افتادهترین تقسیمبندی که در زمان بحران نیز کاربردی است، تقسیمبندی به آثار منقول یا قابل حمل و نقل و آثار غیرمنقول یا وابسته به مکان و غیر قابل حمل و نقل است. هرکدام از این آثار در زمان بحران کمکهای متناسب با خود را لازم دارند. برای آثار منقول مهمترین مسأله، هماهنگی و بستهبندی استاندارد برای حمل به مکانهای مطمئن و ایمن در زمان بحران است. برعکس برای آثار غیرمنقول، کمکهای اولیه بسیار پیچیده هستند. درآثارغیرمنقول (مانند ساختمانها، بناها و پل ها) آنالیز در محل اولین مرحله پیشنهادی است. آنالیز در محل تحلیلهای بافتی یا زمینهای است که ضرورت و نوع کمکهای اولیه را تعیین میکند. مرحله دوم دقیقاً پس از آنالیز در محل، ارزیابی شدت تخریب و ارزیابی خطرات احتمالی به آثار و کمککنندگان است. مرحله سوم تأمین امنیت و تثبیت موقعیت است که شامل اعمالی است که تخریب و خطر را برای اثر باستانی کاهش میدهد. اینها مراحل بسیار اولیه و مقدماتی و اصولاً تخصصی هستند. پس از مراحل بالا به ترتیب:
1- مستندسازی وضع موجود، 2- مدیریت خطر(ریسک) 3- فعالسازی کانالهای ارتباطی با مسئولان مربوطه ضروری است. با اینکه مستندسازی عموماً امروزه مسألهای ساده است و میتوان به کنشگران مردمی سپرد، مدیریت خطر اصولاً موضوعی تخصصی است و ضروری است با رویکرد تخصصی انجام شود. فعالسازی کانالهای ارتباطی نیز مسأله مربوط به روابط عمومی است و بسادگی میتوان به دوستداران میراث فرهنگی سپرد که انجام مراحل اولیه با سرعت عمل متناسب با شرایط بحران پیش رود. راهنمای پایه برای مراحل بعدی اینها هستند:
1- کمکهای اولیه به آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی، مردم را در مرکز توجه قرار میدهد. آگاهی بخشی و اطلاعرسانی به مردمی که در نزدیکی آثار باستانی هستند، در مورد کمکهایی که میتوانند، انجام دهند و خطراتی که آنها را تهدید میکند، از مهمترین مراحل است. با وجود شبکههای اجتماعی این بخش از کاربرد و حساسیت خاصی برخوردار است.
2- کمکهای اولیه لازم است، چشم اندازهای مختلفی را برای به رسمیت شناختن عوامل متکثر برای کمک به آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی فراهم کند.
3- واکنشهای خاص متناسب با بافت: فهم ضرورتهای بافت، در مقیاس گستردهتر برای کمکهای اولیه مؤثرتر به آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی حیاتی است.
4- فرهنگ ارتباط با کمکهای انسان دوستانه: کمکهای اولیه به آثار باستانی و تاریخی- فرهنگی باید زمینههای ارتباط با بخشهای حمایتی و احیا را فراهم کند.
5- مواظب باشیم، صدمه نزنیم! کمکهای اولیه به آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی باید از صدمه به آثار شدیداً، پرهیز کرده و احیای آثار را ترویج کند.
در ایران به سبب فاصلهای که در موضوع میراث فرهنگی بین مردم و بخشهای دولتی وجود دارد، عموماً تصور براین است که مشارکت مردم خطرآفرین است. در شرایط بحران ضروری است این تصور نادرست، کناری نهاده شده و مشارکت فراگیر مردم، خاصه آنها که در اطراف آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی سکونت دارند رسماً پذیرفته شود. همچنین اطلاعرسانی هرچه سریعتر و به روزتر در مورد آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی و صدمات قابل پیشبینی برای آثار میتواند، زمینه ارائه کمکهای مؤثرتر و بموقعتر به آثار را فراهم کند. این استراتژی عموماً در تعارض با راهکارهای بخش مربوطه دولتی، یعنی سازمان میراث فرهنگی است. اما لازم است در نظر آوریم که پنهان کاری و انحصارطلبی خود بحرانی در دل بحران، برای آثار باستانی و تاریخی - فرهنگی است.
خانه دیروز، خانه امروز است
حمیده چوبک | باستان شناس
بناها و محوطههای باستانی بخشی از آبادیها و شهرهای کهن و تاریخی هر سرزمین میباشند که دارای ویژگیهای طبیعی بوده و در طول تاریخ با دانش و فناوری برپا و ساخته، مدیریت و بهرهبرداری شدهاند.
این آبادیها و آثار، مانند شهرها وآبادیهای امروز نیازمند برنامهریزی، پیشبینی نیازها، آسیب شناسی و تعیین راهبردها و راهکارها برای تأمین سلامت و بهرهبرداری آن با ساختارها و زیرساختهای متناسب با ویژگی آثار و برپایه مطالعه و شناخت علمی آثار میباشد. نکته مهم آن است که چه در ساخت وگسترش آبادیها و شهرهای امروز و حفظ آثار دیروز، راهکارهای سنتی و تاریخی باید بهعنوان تجربه و دانش پایه لحاظ و به آن احترام گذاشته شود؛ خانه دیروز، خانه امروز است. نخستین عامل حفظ آثار و ضامن حفاظت و سلامت آن، شناخت کامل دقیق ویژگیهای طبیعی و تاریخ حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله، مدیریت تاریخی و ساختارفنی و سازهای آثار و آسیب شناسی اثر است.
دومین عامل که برپایه نخستین گام برنامهریزی میشود، حفظ عرصه وحریم و رعایت ضوابط تعیین شده است که متأسفانه در این مورد همواره با تخلف و مداخله درعرصه و حریم روبهرو هستیم.
سومین عامل که متأسفانه در طرحهای جامع بناها و محوطههای باستانی به آن توجه نمیشود و طرحهایی ارائه میشود که در آن به جنبههای حفاظت آثار از بلایای طبیعی عنایت نمیگردد و طراحیها محدود به نرده کشی پیرامون محوطه، مسیر راه گردشگری، سرویس بهداشتی و بستههای گردشگری است که آن هم به هیچ وجه با ویژگی طبیعی و تاریخی و کارکرد اثر هم اندازه و متناسب نیست.
تنها راهکار و راهبرد طراحی در بناها و محوطههای باستانی شناخت جامع، آسیب شناسی و احیا و بازسازی ارزشها و ساختارهای از دست رفته اثر که اصالت، بقا، ماندگاری و یکپارچگی اثر را در گذشته تأمین میکرده است، پیشنهاد میشود.
اگر به مدیریت شهرها و آبادیهای گذشته توجه گردد و شناخت کامل بویژه از اطلاعات و یافته و دادههای باستان شناسی داشته باشیم چه در شاخصها و ضوابط الگوهای شهرسازی امروز و چه درحفظ آثار میتواند پاسخگوی رفع مشکلات ناشی از رفتارهای طبیعی هوا و زمین راهکارهای پیشگیرانه باشد. برای نمونه در همین منطقه سیلزده گرگان، کاوشهای شهر کهن جرجان نشان میدهد که در حیاطها و محوطه چاههای متعدد برای جمعآوری آبهای باران و جمعآوری آبهای سطحی بوده که هم تأمینکننده آب مورد نیاز بوده و هم از آسیبرسانی به بناها جلوگیری میکرده است. مطمئناً این نوع مدیریت که ما نمونههای آن را درمدیریت باستانی و تاریخی شهرهایمان درگذشته داشتیم مانند شهر بوشهر که باکم آبی روبهرو بوده و با ساخت آب انبارهای بزرگ در وسط حیاط نیاز خود و یک محله تأمین میشده، امروزه درکلانشهرها با الزام به ساخت آب انبارها و مخازن آب برای جلوگیری از حوادث و استفاده از این آبها حداقل برای تأمین آبیاری فضاهای سبز و شستوشو یا خانهسازی که امروزه همه از منابع آب آشامیدنی برداشت میشود، میتواند راهکار مناسبی باشد که در مجتمعها یا حیاط خانهها این چاهها احداث شود. زمان بارش درِ این چاه باز و آب تمیز جمعآوری شده به نعمت و رحمت الهی، نه عذاب الهی تبدیل شود.
درباره حریم شهرها وآبادیها بافت شهرهای ایرانی اسلامی دارای ویژگی خاص بوده، شهرها باروی حفاظتی و حریم داشته و مسلح بوده است، شهرها باز و برهنه نبودند و پیرامون شهرها درختان و باغها بوده که حفاظت شهر را تأمین میکرده مانند باغ شهر قزوین شهر بارو داشته بیرون بارو، خندق بوده که اجازه نمیداده آب سیلاب وارد شهر شود و خندقها با کانالها آب اضافه را به ربض و کشتزارها هدایت میکرده است. درحال حاضر مثلاً شهر باستانی جرجان باروها و خندق آن تخریب شده و در این حریم و عرصه ساخت وساز شده، مطمئناً پیشنهاد برای حفظ شهر جرجان آزادسازی این محدوده، رعایت ضوابط عرصه وحریم واحیای بارو و خندق است. این مورد برای بسیاری از شهرها و آبادیهای تاریخی صدق میکند، مانند دره شهر ایلام که درحال حاضر در خطر سیلاب است یا جیرفت که باید شبکه آبرسانی آن که در همه شهر جریان داشته احیا شود که هم از جاذبههای گردشگری و پارک موزه باشد و هم بارشهای فصلی که حفاظت آثار را به مخاطره میاندازد، مدیریت شود. یا نمونه دیگر شبکه آبرسانی تخت جمشید است که بهتازگی شناسایی واحیاشده ومشکل آبگرفتگی که درزمان بارش تخت جمشید داشت حل شده است در هر حال به قول شادروان استاد دکتر حامی اگر شما تعرض به خانه رود داشته باشید رود تعرض و تصرف شما را پاسخ میدهد و آن را پس میزند و ویران میکند.
مشکل دیگر محوطههای باستانی و شهرهای ایران کاربری نامتناسب و غلط زمینها است که درگذشته کاربری زمین آگاهانه و با دانش و شعور انجام میشده و احترام به زمین و طبیعت و منافع بلندمدت و پایدار بوده است. برای نمونه در منطقه الموت، گذشتگان از زمینهای دژ نام میبرند که مناسب برای خانهسازی است و خطر رانش و لغزش زمین یا زلزله وجود ندارد و هیچگاه درسراشیبی دامنهها مانند زمینهای خشکه چال، مسیل رودخانه یا پیرامون دریاچه اوان ساخت وساز نداشتهاند و زمینهای کشاورزی و دامپروری محدوده خاص و مدیریت پایشی و مقررات نانوشته اما پایبندی همگانی وجود داشته که متأسفانه امروزه با ساخت و سازهای بیرویه و دلبخواه در کل سرزمین ایران با تغییر کاربری به میراث دانش گذشتگان خود بیاعتنایی میکنند و طبیعت و سرمایههای خود را برای منافع زود یافت از دست میدهند. برای نمونه در الموت، دژ حسن صباح روی زمینی ساخته شده که ساختار محکم دژمانند داشته به گونهای که در زلزله 1383 الموت، دیوارهای قلعه با بافت و سازه و مصالح محکم کوچکترین آسیبی به آن وارد نشد، کشت سنتی این منطقه تنها دیمی بوده بهعلت رانشی بودن زمین و متأسفانه درچند سال اخیر با تغییر کشت دیمی به باغی و آبیاری، بسیاری از زمینهای الموت دچار رانش شده است و حتی با وجود ضوابط عرصه و حریم قلعه، بر کشت سنتی با روش دیمی و کاشت گسترده درختان گیلاس در پای قلعه موجب ریزش دامنه صخره دژ شده است.
درپایان نکته مهم و واقعیت این است که تهدید و خطر میراث فرهنگی و تاریخی ایران در جریانهای طبیعی درصد اندکی و به ندرت است و تهدید دائم آثار تاریخی سرزمین همیشگی است و این ناشی از مداخلات انسانی و مدیریتی است مانند ساخت و سازها، سدها، گسترش زمینهای کشاورزی درپیرامون محوطهها، طرحهای عمرانی بدون مطالعه مانند سد سیمره که تنها برای تأمین برقرسانی است و بسیاری از سدها سیل گونه درههای ارزشمند و منابع طبیعی وآثار گسترده باستانی را به ویرانی کشانده است یا زیر گذر شوش که مطمئناً پس از احداث هم آثار تاریخی شوش ویران میشود و هم اتفاقی مانند دروازه قرآن شیراز در پی خواهد داشت. امید است این فاجعه ملی سیل اخیر باعث شود در طرحهای عمرانی و اجرای قانون و مقررات تغییر کاربریها زمین و رعایت ضوابط عرصه و حریم هوشیاری و توجه بیشتری شود.
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.