سیاست خارجی کشور ایران به رغم همه ضعف ها و قوت هایش، فراز و نشیب های زیادی را در چهل سال گذشته به خود دیده است؛ فراز و نشیب هایی که گاه حاصل تحولاتی در کشور بوده و در مواقع زیادی نیز برگرفته از تحولات بیرونی و تغییرات در دینامیزم های قدرت و سیاست در منطقه و جهان بوده است.
به گزارش «تابناک»؛ متناسب با این تحولات و فراز و نشیب ها، تغییراتی نیز در تصمیم گیری و اجرا در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز به وجود آمده است. در این راستا، نقش دیپلمات های کشورمان در مواجهه با تحولات و اعمال تغییرات در سیاست خارجی برجسته بوده است. یکی از این دیپلمات ها که اکنون نیز در نقش وزیر خارجه پیشبرد سیاست خارجی ایران را بر عهده دارد، محمد جواد ظریف است.
در همین رابطه، چندی پیش، فصلنامه تخصصی «سیاست خارجی» گفت وگویی با محمد جواد ظریف در مورد دستاوردها، چالش ها و مسیر طی شده سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در چهل سال گذشته انجام داده که بازخوانی آن می تواند درک درست، واقع بینانه و دقیقی از سیاست خارجی ایران به ویژه در وضعیت خطیر کنونی در اختیار عموم و متخصصان این حوزه قرار دهد.
نقطه تمرکز اصلی ظریف در این مصاحبه ـ که خلاصه ای از آن را در اینجا منتشر می کنیم ـ تلاقی قدرت و مذاکره است. در واقع، استدلال اصلی وزیر خارجه ایران این است که جمهوری اسلامی زمانی توانسته در سیاست خارجی دستاورد ملموس داشته باشد که قادر بوده قدرت میدانی را با مذاکره تلفیق کند و از دل آن ها یک سیاست خارجی موفق را داشته باشد.
سؤال: جناب آقای دکتر ظریف با توجه به تجربه طولانی، سوابق، تخصص و مسئولیتهای متعدد حضرتعالی در حوزه سیاست خارجی، امروز و پس از گذشت چهل سال از تاریخ انقلاب اسلامی اگر بخواهید مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی را تبیین نمایید، چه مسألهای را مطرح میکنید؟
اگر به شعار اصلی انقلاب نگاه کنید اولین شعار ارتباط مستقیم با استقلال دارد (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) که بیانگر نگرانی مردم از مداخله بیگانگان در مقدرات و سرنوشتشان بود. یکی از سه خواست اصلی مردم در حرکت انقلابی ـ که طبیعتاً باید شکل دهنده سیاست خارجی بعد از انقلاب باشد ـ خواست آنها برای استقلال و تعیین سرنوشت بود و این مهمترین مشخصه سیاست خارجی بعد از انقلاب است.
البته دستیابی به استقلال و حفظ آن بی هزینه نبوده است. علت این هزینه مندی این بوده که یک روند وابستگی در منطقه مهمی را متوقف کرده است. برخی میپرسند چرا این اتفاق برای دیگران نمیافتد؟ دو دلیل وجود دارد؛ هیچ چیز در دنیا در خلأ شکل نمیگیرد. استقلال ما باید در چارچوب و قالب وابستگی نظام قبلی مورد بررسی قرار گیرد. این وابستگی در یک منطقه بسیار استراتژیک و مهم بوده که تأمین کننده بسیاری از منافع و دلمشغولیهای غرب بوده است. وابستگی رژیم گذشته به معنای آن نیست که آن رژیم از خودش هیچ اختیاری نداشت. رژیم گذشته بعضی وقتها سعی بر موازنه هم میکرد. ارتباط با شوروی و چین و برخی اقدامات رژیم قبل برای ایجاد موازنه بود و یا شاید بالا بردن توان چانه زنی در ارتباط با محور اصلی، ولی واقعیت آن بود که هم غرب یک عنصر تعیین کننده برای امنیت ایران بود و هم ایران یک عنصر تعیین کننده بوده برای محاسبات غرب در این منطقه. فلذا استقلال برای ایران با این سابقه و در این چارچوب فرق میکند با استقلال یک کشور در یک فضای دیگر. یک کلمه است ولی دو مفهوم و معنای متفاوت دارد، چون در دو قالب و ظرف متفاوت زمانی و مکانی و نیز ژئوپلیتیکی مطرح میشود.
یک نکتهای عرض کردم و آن ضرورت نگاه واقع گرایانه است؛ یعنی ما باید هزینه مند بودن استقلال عملی و گفتمانی خود را بدانیم. یعنی ما باید قبول کنیم که این حرکت ما هزینه مند بود. بخشی از این هزینه ناشی از اصل استقلال است و قسمتی از آن ناشی از عملکرد و اشتباهات خود ما. نباید هیچ یک از این دو را در یک تحلیل واقع بینانه فراموش کنیم. پرسش این است که آیا آنچه به دست آوردیم ارزش این هزینهها را دارد یا نه. ما نمیتوانیم این واقعیت را که دولتهای دیگر حرکت انقلاب اسلامی را به درست یا غلط یک چالش برای نظام بینالملل تصور میکردند در تحلیل خود فراموش کنیم، ولی بالاخره این یک واقعیت بود و برای همین شوروی و امریکا و اروپا و منطقه همگی از صدام در جنگ علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی حمایت میکردند. پایه ی قدرت معنایی ایران همین واقیعت است. در این معادله نقش مردم بسیار مهم است: درونزایی یعنی نقش مردم. پایه قدرت معنایی ایران همین است.
سؤال: در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی ایران موفق به کسب موفقیتهای چشمگیری در عرصه منطقهای و بینالمللی شده است. شما نقش دیپلماسی در این موفقیتها را چگونه ارزیابی میکنید؟ و مهمترین عناصر موثر در این موفقیتها را چه میدانید؟
مذاکره یک بخش عمده روابط بینالملل است. ما چند اتفاق مهم در روابط خارجی مان در 40 سال گذشته داریم. هدف من تحلیل این وقایع نیست و تلاش هم نمیکنم بعد از 40 سال، حوادثی را که باید در ظرف زمانی خودشان بررسی کنیم، ارزیابی فلّهای کنم. همیشه میشود با نگاه به گذشته بگوییم که اگر این طور عمل میشد بهتر بود؛ اما در یک امتداد این را نگاه بکنیم و در ظرف خودش، آن وقت یک معنای دیگری پیدا میکند، ولی آنچه من میخواهم بیان کنم، نقش مذاکره در پایان دادن به منازعات و یا در نهادینه کردن دستاوردهاست. مذاکره پایان دهنده بحران است و نباید مذاکره را به عنوان یک امر ضد ارزش و مساوی با تسلیم تلقی کنیم. زمانی که مذاکره و قدرت میدانی همزمان و با هماهنگی مورد استفاده قرار گیرد، بیشترین دستاورد را دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد و یا هماهنگی وجود نداشته باشد و یا در شرایط مناسب به یاری یکدیگر نیایند، دستاوردها بسیار پایین میآید و یا حتی خدای ناکرده با ناکامی مواجه میشویم، ولی صرف نظر از شکست یا موفقیت، اصل مذاکره، امری ضروری است و در تاریخ 40 ساله بعد از انقلاب هم به عنوان یک واقعیت پذیرفته شده است.
سؤال: اگر بخواهیم مهمترین نقاط عطف سیاست خارجی جمهوری اسلامی در این چهل سال را معین کنیم شما چه مقاطعی را تعیین مینمایید و در هر یک از این نقاط عطف، چگونه میتوان ایده شما مبتنی بر موفقیت بر اساس پیوند قدرت میدانی و مذاکره را نشان داد؟
مهمترین نقاط عطف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را بدین گونه میتوانیم دسته بندی نماییم؛
واقعه گروگان گیری سفارت آمریکا
واقعه گروگان گیری سفارت آمریکا در چه ظرف زمانی و سابقه تاریخی شکل گرفت؟ مهم است با توجه به رویکرد اصلی که انقلاب داشت و نگاه اصلی، که یک نگاه استقلال خواهی است و نگرانی مردم که اگر به شعارشان نگاه بکنیم، نگرانی اولشان، همان بازگشت سلطه خارجی هست. یک بار هم تجربه اش را در کودتای 32 دیده بودند. تلاش من فهم گروگان گیری است. این یک تجربه است و این تجربه چطور ختم شد؟ با مذاکرات. نتیجه مذاکرات هم ارتباط داشت با زمان ورود به مذاکره و میزان استفاده از شرایط که فعلا اینجا جای بحث آن نیست. اگر به شعارهای مردم نگاه کنیم، نگرانی اولشان، همان بازگشت سلطه خارجی هست. یک بار هم تجربه اش را کرده بودند. این مسأله در فهم مساله گروگان گیری بسیار کمک میکند. آمریکا در سازمان ملل تلاش کرد مسأله ایران را تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل به عنوان یک تهدید علیه صلح و امنیت مطرح نماید که در نهایت با مذاکرات الجزایر خاتمه یافت. این یک تجربه است؛ اما چطور ختم شد؟ این مساله نیز با مذاکره به پایان رسید؛ مذاکره پایان دهنده بحران است.
جنگ ایران و عراق
نقطه عطف بعدی جنگ تحمیلی است. چند نکته برجسته در مورد جنگ وجود دارد: یک تصوری که به این جنگ منجر شد. چه تصوری بود در زمانی که جنگ شد؟ تصوری بود که دولت ما دولت تازه کاری است و نیروهای نظامی پاشیده اند و ادعا هم میشد که وفاداری شان محل تردید است و ایران ناتوان است و لذا میتوانند ظرف چند هفته از طریق حمله به ایران به فروپاشی کشور یا شکست انقلاب برسند. برای همین هم تا یک هفته شورای امنیت سازمان ملل متحد هیچ اقدامی نمیکرد. اگر تحلیلهای اول جنگ را بخوانید همه تحلیلهای آمریکاییها در اول جنگ این بود که جمهوری اسلامی ظرف یکی دو هفته سقوط میکند. به همین دلیل ما میبینیم که قطعنامه 479 یک هفته بعد از جنگ صادر میشود. 22 سپتامبر جنگ شروع شد و یک هفته بعد، یعنی 28 سپتامبر قطعنامه صادر شد.
شما این را با قطعنامه 660 ـ که هشت ساعت بعد از حمله عراق به کویت صادر شد مقایسه بکنید. با اینکه حمله عراق روز اول اوت بود و همه دنیا وارد تعطیلات تابستانی شده بودند. نکته دومی که در مقایسه این دو قطعنامه باید اشاره کنیم، این است، در حالی که یک کشور است که به ایران و کویت حمله کرده ولی قطعنامه 660، عراق را نه تنها محکوم میکند بلکه صدام را از عواقب وخیم اقدام خودش میترساند. اما قطعنامه 479 نه تنها عراق را محکوم نکرد بلکه فقط خواهان متوقف شدن جنگ شد حتی خواهان عقب نشینی نشد. چرا؟ اینها همه به خاطر تصور ناتوانی ایران است.
اولین قطعنامه شورای امنیت که به لزوم عقب نشینی نیروهای خارجی اشاره دارد قطعنامهای است که بعد از فتح خرمشهر صادر میشود. در فاصله شروع جنگ تا فتح خرمشهر هیچ قطعنامه دیگری نداریم. اینجا تغییر تصور دنیا از قدرت ایران باعث میشود که قطعنامه کمی به آنچه نرم بینالمللی است نزدیکتر میشود. قطعنامههای بعدی نموداری از ترکیب قدرت میدانی با توان مذاکراتی است. در قطعنامه 598 که در اوج قدرت میدانی ایران مذاکره شد با کمک یک دیپلماسی و مذاکره فعال تبدیل میشود به قطعنامهای که حداقل سه تا از خواستههای جمهوری اسلامی ایران را در خودش دارد. بنده در مذاکرات همه قطعنامهها از بعد از فتح خرمشهر بودم و میدانم که علاوه بر قدرت میدانی آنچه به دستاوردهای 598 انجامید مذاکرات بسیار جدی و هدفمندی بود که توانست قدرت میدانی را به دستاوردهای عینی تبدیل کند.
این سه خواسته جمهوری اسلامی در قطعنامه از طریق دیپلماسی مبتنی بر قدرت حاصل میشود. لذا پیوند دیپلماسی و قدرت بسیار مهم است و همان گونه که دیپلماسی بدون قدرت میدانی برد بسیار کمی دارد، قدرت نیز بدون دیپلماسی تبدیل به دستاوردی نمیشود. کما این که قطعنامه 540 در اوج قدرت ما بود، تماما علیه ماست. لذا مشخص است که قدرت صرف به نتیجه مطلوب نمیرسد.
ایجاد اجماع در جهان اسلام حول یک محور
محکومیت کتاب آیات شیطانی به عنوان ارتداد از طریق مذاکره و دیپلماسی حاصل شد. پس از انتشار کتاب اهانت آمیز آیات شیطانی توسط سلمان رشدی در مهرماه 1367 و فتوای ارتداد او توسط امام خمینی(ره) در بهمن 1367( فوریه 1989)، تلاش دیپلماتیک گستردهای برای بسیج جهان اسلام به عمل آمد و دستگاه دیپلماسی ایران موفق شد با وجود عدم رابطه با کشور عربستان، در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی اجماعی ایجاد نماید که منجر به صدور قطعنامه ارتداد سلمان رشدی توسط 46 وزیر امورخارجه این سازمان در اسفند 1367( مارس 1989) شد.
پذیرش شرایط ایران و قطعنامه 598 توسط صدام حسین
هر چند جنگ در مرداد ماه سال 1367 به پایان رسید، مشکلات متعددی بین دو کشور حل نشده باقی مانده بود، از جمله تداوم اشغال برخی از مناطق ایران، عدم تعیین تکلیف دهها هزار اسیر جنگی و 2500 کیلومتر مربع در اواخر جنگ هنوز در اشغال عراق بود. وضعیت مرزی بین ایران و عراق پس از لغو توافق 1975 توسط صدام، بلاتکلیف مانده بود. اما با مذاکرات فشرده و هوشمندانه تیم مذاکراتی ایران و جناب آقای سیروس ناصری، سرانجام، صدام حسین در نامه تاریخی 24 مرداد 1369 به رئیس جمهور وقت ایران، مرحوم هاشمی رفسنجانی نوشت: آنچه میخواستید تحقق مییابد. وی تمام شرایط ایران از جمله قرارداد 1975 الجزایر، عقبنشینی نیروهای عراقی از اراضی اشغال شده ایران و آزادی اسیران ایرانی را پذیرفت. این دستاورد مهم، تنها با مذاکره به دست آمد.
تصمیم بر اعلان بیطرفی در جنگ کویت
مرحله بعدی تصمیم مهم دیپلماتیک جمهوری اسلامی برای بی طرفی فعال در جنگ کویت بود که آن هم در واقع یک سیاست فعال بود که از قبل از جنگ کویت شروع شد.
تعیین متجاوز در جنگ ایران و عراق
هرچند در بند ششم قطعنامه 598 بحث تعیین متجاوز در جنگ ایران و عراق به دبیرکل سازمان ملل محول شده بود، هدف اعلان رسمی متجاوز از طرف دبیر کل، روندی بسیار مشکل بود و با مقاومت قدرتهای بزرگ روبه رو شده بود که در تخاصم با ایران بودند و این مسأله را موفقیت چشمگیری برای ایران محسوب میکردند. از طرف دیگر، دستگاه دیپلماسی کشوربا تلاش پیگیر بر تحقق آن متمرکز شده بود. البته، دبیرکل برای انجام این اقدام بسیار حساس، نیاز به فضای مناسب و مساعد سیاسی نسبت به ایران نیز داشت که در آن شرایط فضای سیاسی علیه ایران بود. درآن زمان، دستگاه دیپلماسی ایران، درگیر یک اقدام انساندوستانه گسترده شد. صدها زندانی لبنانی و فلسطینی در زندانهای اسرائیل در شرایط نامساعدی اسیر بودند و پیکر دهها شهید نزد اسرائیلیها بود و درمقابل اجساد چند سرباز اسرائیلی در دست لبنانیها نگهداری میشد.در نتیجه، مذاکرات مستمر ایران با آقای پیکو،نماینده دبیرکل سازمان ملل و بدون هیچ مذاکرهای با نمایندگان اسرائیل و آمریکا،همگی صدها اسیر دربند زندان خیام اسرائیل آزاد و پیکرهای شهدای لبنان بازگردانده شد و هشت گروگان آمریکایی و اجساد چند سرباز اسرائیلی که در اختیار لبنانی ها بود نیز به نماینده سازمان ملل تحویل شد.در آن زمان جناب آقای دکتر خرازی، نماینده وقت ایران در سازمان ملل و اینجانب به شدت درگیر این مسأله انساندوستانه شده بودیم و بارها بین تهران، دمشق و نیویورک سفر کردیم. ایجاد این فضای مساعد، راه را برای اعلان رسمی متجاوز توسط دبیرکل سازمان ملل هموار ساخت. تیم دیپلماتیک ایران در نیویورک نیز با تلاش پیگیر و تهیه گزارشهای مستدل و مفصل، دبیرکل را متقاعد به اعلان رسمی متجاوز کرده و در نهایت خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل درهجدهم آذر 1370 (دسامبر 1991) با ناکافی دانستن توجیهات عراق، این کشوررا به عنوان متجاوز معرفی کرد. بدین ترتیب، از طریق دیپلماسی طولانی و مذاکره، ایران به بزرگترین پیروزی دیپلماتیک خود درجنگ تحمیلی دست یافت. در نتیجه، خواست مردم (اعلان متجاوز) که برای آن سالها جنگیدند، سه سال پس از پایان جنگ (بواسطه قطعنامه 598) به دست آمد که نتیجه دیپلماسی مبتنی بر قدرت بود.
جنگ بوسنی
یکی دیگر از مقاطع مهم روابط بینالمللی جمهوری اسلامی ایران در بحران بوسنی است که مجموعهای از کامیابیها و ناکامیها را داشتیم. موفقیت ما این بود که بحران بوسنی توانست جهان اسلام را متحد کند و ایران با تشکیل گروه تماس گرفت و نیز گروه ویژه کمک رسانی توانست کشورهای اسلامی را در معادلات جهانی در خارج از منطقه خاورمیانه و در قلب اروپا وارد نماید. در این مرحله جهان اسلام شخصیت و هویت گرفت .هویت بخشی به جهان اسلام نتیجه بحران بوسنی بود. ایران و مالزی خیلی نقش داشتند. آنجا ما در میدان بودیم. در مذاکرات هم بودیم. مالزی در میدان نبود ولی در مذاکرات بود. ولی در مقطعی ما آمادگی شرکت فعال در مذاکرات را نداشتیم و بر این باور بودیم که مذاکرات آرمان مردم بوسنی را به نتیجه نمیرساند و میدان تعیین کننده است. ما به عنوان عضو فعال گروه تماس از مذاکرات حذف شدیم و این ترکیه بود که در مذاکرات نهایی حضور پیدا کرد و میوه اش را چید. نهایتا پس از مذاکرات دیتون، بوسنیاییها بسیار محترمانه از ما خواستند که میدان را هم ترک کنیم. به عبارتی در ابتدا در میدان بودیم در مذاکره هم بودیم و توانستیم کنفرانس اسلامی را مطرح کنیم. ولی به مرحله اساسی و پایانی مذاکره که رسید تابو بودن مذاکره ما را از بازی بیرون کرد. این نتیجه اش شد که ترکها میوه را چیدند. قدرتش را داشتیم ولی میوه را نچیدیم. در میدان بودیم ولی مذاکرات بدون حضور ایران پیش رفت و به بیرون رفتن ایران از بوسنی منجر شد. یعنی قدرت میدانی بدون مذاکره نتیجه نمیدهد.
گفت وگوی تمدن ها
طرح گفت وگوی تمدنها در سازمان ملل متحد و نامگذاری سال 2001 به عنوان سال جهانی گفت وگوی تمدنها نیز یک مرحله مهم است که هم مسالهای که مورد نیاز جامعه بینالمللی بود را مطرح کرد و از طریق دیپلماسی آن را به نتیجه رساند. گفت وگوی تمدنها صرفا یک ایده شیک نبود که دنیا از ان استقبال کند. بلکه یک ایده کاملا انقلابی بود. آمریکاییها میرفتند که بگویند که ما توانستیم از طریق پایان تاریخ و یا جنگ تمدنها که پایان تاریخ یعنی یک تمدن جهانی (در تضاد با گفتگوی تمدنها) و اگر جنگ تمدنها باشد که دیگر گفت وگو معنا ندارد فلذا این پارادایمی که گفت وگوی تمدنها مطرح کرد یک چالش اساسی دربرابر آمریکا بود ولی به خاطر دیپلماسی موفق ما، آمریکا به آن تن داد و این نشان میدهد که آمریکا هر چه بخواهد به دست نمیآورد حتی در اوج قدرتش.
افغانستان پس از 11 سپتامبر
نمونه و مرحله بعدی افغانستان است. در افغانستان جمهوری اسلامی دوبال داشت و همزمان از آن استفاده کرد حضور در میدان و مذاکره. دوستی و همکاری من با سرلشگر سلیمانی هم در همان مرحله شروع شد. جمهوری اسلامی در طول بحران افغانستان بر اساس یک نگرش استراتژیک از اتحاد شمال حمایت کرد و هیچگاه دولت طالبان را به رسمیت نشناخت. فلذا در زمانی که قراربود افغانستان آزاد شود و بعد آمریکاییها دخالت کردند تنها نیرویی که میتوانست این کار را انجام دهد نیروهایی بودند که با ایران کار کرده بودند. اینجا ایران وارد مذاکره هم شد یعنی حضور جمهوری اسلامی در بن و نقش فعالی که در بن ایفا کرد. تا جایی که آمریکاییها گفتند کنفرانس بن بدون حضور فلانی شکست میخورد. این تلاقی کار میدانی و مذاکره باعث شد تا منافع مردم افغانستان از دیدگاه ایران محقق شود
عراق پس از صدام
مذاکره تاثیرگذار بعدی ایران در مورد عراق پس از صدام بود. در عراق هم سه دور در ابتدای بحران مذاکره کردیم. البته بعدها هم مذاکراتی بود ولی من حضور نداشتم. من دو دور قبل از حمله آمریکا به عراق و یک دور بعد از حمله با مجوز با آمریکاییها مذاکره کردم. طرح آمریکا در عراق اشغالی، استقرارحکومت نظامی ژنرال گارنر و بعدا حکومت طولانی پل برمر بود و دوستان عرب آمریکا نیز هدف حکومت بعثی منهای صدام را دنبال میکردند. لذا،ایران برای تقابل با این دو طرح، کار مشکلی در پیش داشت. اما جمهوری اسلامی ایران با ترکیب قدرت میدانی و مذاکره هوشمندانه، موفق شد تا طرحهای خلاف منافع مردم عراق و متضاد منافع ایران را برهم زند و با طرح موضوع "یک عراقی یک رای" فضای متفاوتی در عراق پدید آورد. در آن زمان، زلمای خلیل زاد، گارنر و خانم هیلاری من طرف آمریکایی مذاکره بودند. زلمای خلیل زاد در کتاب خود در مورد این مذاکرات مینویسند: ظریف به شدت پیگیر بعثی زدایی و تغییر بنیادین ساختار امنیتی عراق بود(در تقابل با طرحهای کشورهای عرب دوست آمریکا)، اما خلیل زاد در این کتاب به شدت احساس تاسف میکند که چرا هشدارهای ظریف در مورد آینده عراق را جدی نگرفت.
ممانعت از ارجاع ایران به فصل هفت منشورسازمان ملل
قدرت مذاکراتی ایران در چند مورد موفق شد جلوی ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل برای قرارگرفتن ذیل فصل هفتم منشور را بگیرد. اغلب کشورهایی که ذیل این فصل قرار گرفته اند، با جنگ، تغییر رژیم و فشارهای جانکاهی مواجه شدهاند. در ادامه به چند مورد آن اشاره میشود:
مذاکرات هستهای در سال 2003 میلادی (1382)
وقتی آژانس اولین گزارش را در سپتامبر 2003 میلادی داد که در ایران غنی سازی اعلام نشده وجود داشته است، بی بی سی نوشت که ایران باید برای اولین بار در تاریخ خود بین جنگ و تسلیم یکی را انتخاب کند. اینجا توانستیم با مذاکره مانع بشویم. با بیانیه تهران جلوی آن را گرفتیم. در مرحله بعد که قرار بود بر اساس بیانیه تهران برنامه هستهای خود را اعلام کنیم ولی پی 2 را به هر دلیلی اعلام نکرده بودیم و بسیار برای ما گران تمام شد. اینجا هم با مذاکره بروکسل مشکل را حل کردیم و به همین ترتیب با توافق پاریس در آذر 83 به مرحله پایان دادن به پرونده هستهای وارد شدیم و علیرغم تلاش بولتن برای بردن پرونده به شورای امنیت حتی مانع طرح پرونده در شورای حکام شدیم.
مباحث هستهای پس ازبیانیه تهران
متاسفانه ناتوانی اروپاییها در انجام تعهداتشان در سال 84 همراه با انتخابات ریاست جمهوری در ایران پرونده را وارد مرحله جدیدی کرد. در این مرحله تکیه بر افزایش قدرت میدانی بود و بیتوجهی به مذاکره. نتیجه آن هم قطعنامههای متعدد شورای امنیت از یک سو و افزایش تعداد سانتریفیوژها و توان هستهای از سوی دیگر بود. لذا ناتوانی کنونی اروپاییها در انجام تعهداتشان مسبوق به سابقه است. در دوره 8 ساله دولت دکتر احمدینژاد اعتقاد بر این بود که باید قدرت ساخته بشود. شاید به عنوان پشتوانه مذاکره. تلاش بر این بود. لذا دادههای آمریکاییها شد دادههای مذاکراتی و دادههای ما شد دادههای عینی. بالاخره آمریکاییها توانستند آنچه را که بیش از 30 سال دنبال آن بودند و آن بالاترین اجماع سازی علیه ایران از طریق تحریم شورای امنیت آنهم در چندین قطعنامه در یک بازه زمانی 6 ساله بدست آورند. این اجماع امنیتی مهمترین دستاورد راهبردی آمریکا بود. فرصت پرداختن به جزئیات نیست. هدف من بیشتر از نشان دادن ارتباط بین قدرت میدانی و مذاکره بود.
مذاکرات برجام
اهمیت مذاکرات برجام برهم ریختن اجماع امنیتی علیه ایران بود که با اتکا به قدرت ملی و توانمندیهای هستهای توانستیم بازهم از طریق مذاکره آن را بشکنیم. اهمیت دستاوردهای راهبردی در مذاکرات برجام همین است و به همین دلیل است که اسراییل از ابتدا مخالف برجام بود و ترامپ هم آن را بدترین توافق تاریخ میداند. در تاریخ شورای امنیت هیچ کشوری نتوانسته از تحریم شورای امنیت سالم خارج شود، حتی آنها که تماماً به مطالبات شورای امنیت تن دادند. از رودزیا، آپارتاید، عراق، لیبی، یوگسلاوی، سودان و ... نتیجه یا فروپاشی بوده و یا حتی نابودی و چند پاره شدن کشور. ما در سایه اتکا به توان ملی و با استفاده از ابزار مذاکره توانستیم نه تنها تمامی تحریمهای شورای امنیت را از بین ببریم بلکه حتی یک لحظه به قطعنامهها عمل نکنیم و تمام توان هستهای را که قطعنامه خواهدان نابودی (اراک و فردو) و لااقل تعلیق آن (نطنز و تحقیق و توسعه) بودند را حفظ کنیم. این دستاورد کوچکی نیست و مذاکره برای دستیابی به آن را نباید صرفا به دلیل بدعهدی آمریکا نکوهش کرد.
بحران سوریه
مرحله بعدی جنگ علیه افراط گرایی در سوریه است. امروز شرایط در سوریه این گونه است که وزرای خارجه روسیه و آمریکا در پاییز 95 تصمیم گرفتند در سوریه آتش بس اعلام کنند، ولی نتوانستند و آتش بس آنها دوام نیاورد. سه ماه بعد، ما، روسیه و ترکیه با استفاده از قدرت میدانی ما و روسیه و با افزودن ظرفیت مذاکره و بهره گیری از قدرت میدانی در دیپلماسی توانستیم روند آستانه را شروع کنیم که توانسته دو سال خونریزی را تا حد زیادی کاهش داده و حتی متوقف کند و روند سیاسی را شروع کند. برای رسیدن به این وضعیت، شرایط میدانی حتما مهم و محوری بوده است ولی بدون دیپلماسی و مذاکره نمیتوانستیم به این نتایج برسیم. هر زمان هم که دیپلماسی و مذاکره را کنار بگذاریم احتمال تجدید خاطره تلخ بوسنی وجود دارد. برای این که این واقعیت را درک کنیم لازم است نگاهی به 6 سال گذشته بیندازیم و فراز و نشیبها را ببینیم. ما را در دوران قبل از برجام (حتی در دولت یازدهم) حتی در مذاکرات سوریه راه نمیدادند. صرفنظر از وضعیت میدان. بدلیل اینکه در دنیا به یک کشور امنیتی تبدیل شده بودیم. حتی در ابتدای وزارت یک بار من را به اجلاس مونترو دعوت کردند و بعد دعوت را پس گرفتند. اما با تغییر شرایط بینالمللی ایران، وضعیت ما در مذاکرات سوریه هم تغییر پیدا کرد. این وضعیت کاملا وابسته به شرایط میدانی هم نبود. اتفاقا در اوج ضعف دولت سوریه و شرایط نابسامان میدانی که حتی دمشق در خطر بود، نه تنها ما را برای مذاکرات دعوت کردند، بلکه در اجلاس لوزان ما تعیین کردیم چه کسانی بیایند. یعنی ایران از کشوری که به مذاکرات دعوت نمیشد تبدیل شد به کشوری که تعیین میکند چه کسانی در مذاکرات شرکت کنند. علت آن تغییر وجهه بینالمللی جمهوری اسلامی ایران بود. باید مراقب باشیم که وضعیت دوباره به شرایط قبلی برنگردد. حضور در صحنه مذاکره حیاتی است و میتواند شرایط خوب میدانی را نهادینه کند. بدون حضور در صحنه مذاکره، دستاوردهای میدانی که با رشادت مدافعان حرم و سردارانی همچون سرلشگر سلیمانی بدست آمده توسط دیگران هزینه میشود و ما در حاشیه قرار میگیریم.
با توجه به مباحث گفتمانی که در ابتدای مصاحبه فرمودید و بر مبنای تجربه مذاکرات متعدد جمع بندی حضرتعالی در مورد دلایل موفقیت جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی را چگونه جمعبندی میفرمایید؟
بطور خلاصه ایران امروز در سایه دستاوردهای انقلاب و به ویژه خوباوری و استقلال عملی و نظری به عنوان یک کنشگر در صحنه بینالمللی و نه صرفا موضوع کنش تبدیل شده است، لذا حضور در صحنه بینالمللی و مذاکرات برای نهادینه کردن این دستاوردها ضروری است. بعضیها در کشور هنوز ایران را به عنوان موضوع روابط بینالملل میدانند در صورتی که ایران امروز شکل دهنده جریانات است. ایران یک کنشگر است و به عنوان یک کنشگر معادلات معمول روابط بینالمللی برای ایران بسیار پرچالشتر است و منافع انتخابهای درست و استفاده بهینه از فرصتها و توانمندیهای میدانی بسیار بالاتر و به همین میزان خطرات رها کردن میدان مذاکره و یا اتکای صرف به میدان و یا مذاکره به مراتب بیش از کشورهایی است که نقشی حاشیهای دارند.
تجربه چهل ساله انقلاب اسلامی بیانگراین واقعیت مهم است که دیپلماسی کنشگر، نقش مهمی در تحقق اهداف انقلاب اسلامی در برهههای حساس تاریخی ایفا کرده است. تجربه حضور فعال ایران در عرصههای مختلف بینالمللی و منطقهای نشان دهنده آن است که ایران در صورت کوچکترین غفلت و مسامحه، بایستی بهایی بپردازد که در مواردی غیرقابل جبران خواهد بود؛چون معادلات معمول در روابط بینالملل برای کشور ما در مقایسه با دیگر کشورها دشوارتر است. ایران به عنوان یک کشور ممتاز با رویکرد استقلال طلبانه و بدون متحد راهبردی، نه تنها در مسیر موج مسلط و غالب بینالمللی حرکت نمیکند، بلکه مدعی طرح گفتمان جدید بوده و شکل دهنده مسایل و موضوعات بینالمللی است.
یافتههای تجربی و آکادمیک اینجانب در قطعنامه 598، مذاکرات صلح افغانستان، عراق، سوریه و برجام بیانگر این واقعیت مهم میباشد که ایران زمانی توانسته است اهداف گفتمان انقلاب اسلامی را محقق نماید که قدرت میدانی را با مذاکره و مبتنی بر رویکرد افزایش توان ملی و حضور فعالانه در صحنههای سرنوشت ساز بینالمللی ترکیب و تکمیل نماید.