سیاست خارجی جمهوری اسلامی و جهتگیریهای سیاسی، امنیتی، ایدئولوژیک، گفتمانی و اقتصادی آن، همواره یکی از مناقشه برانگیزترین مسائل در میان محققان این حوزه و حتی جامعه ایران بوده است.
به گزارش «تابناک»؛ در همین راستا، سایت خبری ـ تحلیلی تابناک بر آن شده تا با مراجعه به تحقیقات علمی و دیدگاههای محققان، صاحب نظران و پژوهشگران حوزه سیاست خارجی، تبیین دقیق و مناسبی از چهارچوب و جهت گیریهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته ارائه دهد.
در این میان، یکی از مناطقی که جمهوری اسلامی ایران سیاست خارجی پرنوسانی داشته است، منطقه اوراسیای مرکزی است. در این رابطه، دکتر «جهانگیر کرمی» دانشیار روابط بین الملل دانشگاه تهران در مقاله ای در فصلنامه سیاست خارجی تحت عنوان «سیاست اوراسیایی ایران؛ انقلاب اسلامی و سیاست خارجی» به این مسأله پرداخته که در زیر خلاصه ای از آن ارائه می شود.
در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بررسی دستاوردهای آن در سیاست خارجی در منطقه اوراسیای مرکزی کار سادهای نیست، زیرا در این چهار دهه تحولات ژئوپلتیک گستردهای در منطقه ایجاد شده است.
سیاست خارجی ایران در این چهار دهه، ماهیت و کارکردی متفاوت داشته و این تفاوت عمدتا از نگرش هویتی نظام سیاسی جدید، گفتمان های اصلی حاکم بر عرصه سیاست ملی و سیاست خارجی، نقش ادراکی و قابل تصور دولتمردان ایرانی از یک دولت انقلابی برخاسته است. ایران پس از انقلاب محصول انقلابی اسلامی بود که بخش های مهمی از ابعاد و عناصر هویتی، ذهنیتی و ساختاری دوران گذشته کشور را نفی کرده و برای نظام سیاسی و دولت جدید هویتی متفاوت قائل بود و این موضوع در تعریف محیط خارجی و دوست و دشمن و تعیین منافع و اولویت های سیاست خارجی تأثیری بنیادین داشت و به ویژه کارکردهای معمول و مرسوم دولت از نگاه اندیشمندان سیاسی سده های گذشته در باب دولت و ملت را نیز به چالش می گرفت؛ هرچند در دهه های بعدی این نگرش و نقش به تدریج در پرتو تعاملات بین المللی دستخوش بازنگری هایی شد، شاکله و عناصر اساسی آن هویت دینی و انقلابی همچنان چون عنصری تعیین کننده به بقا و بازتولید خود ادامه داده اند.
دهه نخست انقلاب اسلامی، دولت با نگاهی کاملا فراملی، انقلابی و ایدئولوژیک به روابط با اتحاد شوروی می نگریست. هرچند این گفتمان به مرور و در پرتو واقعیت های محیطی و مشکلات جنگ تغییراتی را تجربه کرد، در مورد نظام سیاسی بین المللی آن زمان و اتحاد شوروی کمابیش همان بود. از این روی، در دهه نخست در چارچوبی کاملا ایدئولوژیک و نگاه ساختاری بین المللی سیاستی مبتنی بر نفی و شوروی و دوری از آن را در پیش گرفته و با وجود برخی تلاش ها از سوی آن ابرقدرت، جمهوری اسلامی همواره به دیده سوء ظن به آن نگریسته است.
هرچند شوروی مواضع ایران در مقابل امریکا را مغتنم دانسته و کوشید تا از فشارهای بیشتر امریکا در حد امکان همانند وتوی برخی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد جلوگیری کند، ایران انقلابی هم به خاطر ابرقدرتی شوروی و هم ایدئولوژی الحادیش و نیز رفتارهایی مانند اشغال افغانستان، تمایلی به روابط و مناسبات خوب با آن نداشت. شوروی متحد عراق بود و با آن قراردادهای نظامی داشت و با اینکه سیاست اعلامی بی طرفی نسبت به جنگ در پیش گرفت، در چارچوب آن سیاست ها از بغداد حمایت کرده و همین بر شدت بدبینی ها در ایران افزود.
اما در دوره دوم، در پرتو شرایط پس از جنگ تحمیلی و فروپاشی شوروی و گفتمان سازندگی، دولتمردان جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با منطقه اوراسیایی نقش جدید و نوینی برای دولت قائل بودند و برای همین، دولت سازندگی از سیاست نفی و انکار و نگاه عقیدتی به یک سیاست باز و عملگرا و بهره گیری از فرصت های ژئوپلتیک ناشی از فروپاشی شوروی و دور شدن یک ابرقدرت از مرزهایش روی نمود. در این دوره روابط با روسیه در پرتو نامه حضرت امام خمینی به گورباچف و قرارداد ده ساله همکاری های سال 1989 آغاز و با وجود فراز و نشیب های مختلف، به یکی از مهم ترین روابط خارجی ایران تبدیل شده و در چارچوب سیاست شرقی مورد توجه دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و در سه بحران منطقهای مهم (تاجیکستان، افغانستان و سوریه) به همکاری های سیاسی، امنیتی، نظامی و اطلاعاتی مهمی در برابر ناامنی و تروریسم انجامیده و تأثیرات مهمی بر روند تحولات منطقهای و بین المللی داشته است.
بنابراین، سیاست خارجی ایران با نگاهی عملگرایانه به منطقه ورود کرده و در طول نزدیک به سه دهه اخیر در چارچوب روابط دو جانبه و منطقه گرایی گام های مهمی برای ثبات، امنیت و توسعه در منطقه برداشته است. تحکیم روابط دوجانبه، سیاست حفظ وضع موجود در رابطه با نظام های سیاسی، ایجاد زیرساخت های ارتباطی و حمل و نقلی و انتقالی انرژی در خاک ایران و از مرزهای اوراسیایی تا خلیج فارس و دریای عمان و ایجاد و تقویت سامانه های بندری از مهم ترین اقدامات ایران برای گسترش تعاملات منطقهای بوده است. در تحولات مختلف سیاسی و امنیتی منطقه، جمهوری اسلامی ایران همواره سیاست حمایت از صلح و ثبات و پرهیز از مداخله در امور سایر کشورها را دنبال کرده است. سياست ايران را در منطقه می توان بيشتر تدافعي (جلوگيري از ناامني و تهديد احتمالي)، محتاطانه، حفظ وضع موجود و حركت در کنار سياست خارجي روسيه دانست. در واقع، با اینکه ايران شايد امتیازی از دست نداده، امتیازی هم به دست نياورده است.
سياست ايران در اين منطقه تحت الشعاع نوع روابط آن در مناطق و موضوعات ديگر همانند منازعه با آمريکا مانده است. اقدامات ایران را می توان در عدم نگاه ایدئولوژیک به منطقه، توجه به روابط اقتصادی و فرهنگی، میانجیگری در بحران های منطقهای، کمک به صلح و ثبات و آشتی و تلاش برای نهادگرایی منطقهای در قالب گسترش سازمان اقتصادی منطقهای اکو و پیشنهاد تشکیل سازمان کشورهای ساحلی دریای خزر در جریان نشست سران کشورهای ساحلی در تهران دریافت. از این روی، ملاحظه می شود که ایران با اهداف و اصولی عمدتا فرهنگی و تمدنی و اقتصادی به تعامل با کشورهای منطقه پرداخته و در نتیجه این روابط، مجموعهای از تبادلات تجاری و اقتصادی و انتقال انرژی و حمل و نقل کالا برقرار شده و ادامه یافته است. روابط اقتصادی ایران با دولت های ترکمنستان، آذربایجان و قزاقستان از رتبه درخور توجهی در ارتباطات اقتصادی و تجاری در رابطه با منطقه اوراسیایی برخوردار نبوده، به گونه ای که هم اکنون جایگاهی در میان شرکای اقتصادی ردیف یک تا ده کشورهای منطقه ندارد و کمتر از 5 درصد از تجارت آنها با ایران است.
مهمترین این دلایل را باید در فقدان اولویت توسعه اقتصادی در داخل و در نتیجه ضعف اقتصاد ایران در حوزه سرمایه گذاری، فناوری و بخش خصوصی، فقدان اولویت دیپلماتیک برای منطقه و سیاست امریکایی محدود سازی ایران دید و از این رو، روابط اقتصادي ایران با منطقه به خاطر نبود بخش خصوصي قدرتمند و بخش دولتي كارآمد صرفاً در حد برخي فعاليت هاي پيله وري و محدود ماند و خطوط هوايي نيز روز به روز محدودتر شد؛ هرچند دولت های منطقه با تأثیرپذیری از فضای رسانهای بین المللی و نیز فشارهای غرب در تعامل با ایران با احتیاط برخورد داشته اند و همین موجب شده ایران نتواند نقش متناسب با جایگاه خود ایفا کند. ضعف های فنی و اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، و فشارهای بین المللی اجازه ندادهاند تا ایران از مزیت تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی خود با منطقه در حد و قواره های مورد انتظار بهره برداری کند.
درست است که نگاه ایران به منطقه اقتصادی بوده و کمتر عناصر سیاسی را دخیل کرده است، این موضوع صرفا در ارتباط با کشورهای منطقه بوده و چون نسبت به سایر مناطق اولویت های ایران نیز غیر اقتصادی است در نتیجه شرایط را برای دامن زدن به چهره سیاسی و مذهبی ایران از سوی دولت های غربی فراهم کرده است. این موضوع موجب شده تا عامل خارجی نقش گسترده تری در سیاست ایران هراسی داشته باشد. آنچه در این سه دهه در عرصه همکاری های منطقهای ایران و همسایگان آسیای مرکزی انجام شده، با اینکه توانسته به نقش آفرینی موثر و سازنده ایران در حوزه های امنیتی و اقتصادی و فرهنگی منجر شود و اینک در کشورهای منطقه عموما ایران به عنوان یکی از پشتوانه های ثبات و امنیت منطقهای نگریسته می شود، برای برداشتن گامی اساسی با هدف همگرایی منطقهای و توسعه در مرزهای مشترک و دستیابی به یافته هایی چشمگیر در حوزه توسعه در مناطق مرزی باید به بازنگری در نگرش ملی نسبت به توسعه و اولویت های اقتصادی پرداخت.
سیاست خارجی ایران در چهل سال دوره انقلاب اسلامی در حوزه اوراسیایی را باید سیاستی مستقل، در دوره نخست ایدئولوژیک و سپس عملگرا و از همه مهم تر جستجوی امنیت و ثبات، نفوذ فرهنگی و تمدنی، و یارگیری برای مهار تهدیدات غربی و حفظ استقلال عمل در پرتو آن دانست. ایران در این چهار دهه سیاستی ابتکاری در منطقه داشته است. اگر هم بتوان از ابتکار عملی سخن گفت عمدتا مربوط به نخستین سالهای استقلال کشورهای منطقه از 1370 تا 1375 است. ابتکار عمل ایران بیشتر در گسترش سازمان اکو، طرح ایجاد کشورهای ساحلی دریای خزر، طرح غیر نظامی کردن خزر و طرح های میانجی گرایانه در بحران های منطقهای بوده است. اما پس از آن ایران بیشتر سیاستی سلبی در پیش گرفته است.
ایران به تعبیری حلقه مفقوده هر نوع روندی در حوزه همگرایی، نهادگرایی، توسعه، ارتباطات و انتقال انرژی در منطقه بوده است و عناصر سه گانه: ضعف بخش خصوصی اقتصاد، نگرش دولتمردان منطقه و فشارهای امریکا در منطقه موجب عدم پیوند بنیادین میان ایران و منطقه در روندهای اساسی منطقه مانند همگرایی منطقهای، نهادگرایی موثر، انتقال انرژی، حمل و نقل و ارتباطات و توسعه اقتصادی بوده است. منطقه اوراسیایی در چهار دهه حیات انقلاب اسلامی اولویت اول و دوم سیاست خارجی نبوده است. هم در گفتمان انقلابی دهه نخست و هم در گفتمان های دوره دوم به دلایلی مانند شدت خصومتهای موجود میان ایران و غرب، نقش غرب در روابط اقتصادی ایران، قدرت غرب در فشار بر ایران و مسائل مهم و راهبردی ایران در حوزه خلیج فارس و خاورمیانه، عملا امکان اولویت بخشی به حوزه اوراسیایی وجود نداشته و ندارد.
حتی در سال های دهه 1990 که دولت سازندگی برای این منطقه اهمیت زیادی قائل بود و توجه در ساختارهای رسمی به این منطقه وجود داشت و شخص رئیس جمهور بر ارتباطات منطقهای در این قلمرو نظارت می کرد، اما همچنان اولویت ایران مسائل و موضوعات و مناطق دیگر بودند؛ یا در دوره دولت هشتم و نهم که علنا بر سیاست نگاه به شرق تأکید می شد، اهمیت و فوریت و مخاطره برانگیزی مسائل ایران در رابطه با امریکا، اسرائیل و برخی دولت های عربی مانند عربستان، و نهادهای بین المللی نظیر سازمان ملل متحد کمتر مجالی برای اولویت بخشی واقعی و عملی به حوزه اوراسیایی باقی می گذاشت. مادام که حیاتی ترین و راهبردی ترین و امنیتی ترین مسائل ایران به غرب و حوزه عربی و خاورمیانهای پیوند یافته است، شاید دور از انتظار باشد که حوزه های دیگر بتوانند چنین جایگاهی را اشغال کنند. اما آیا تأکید رهبر انقلاب بر سیاست شرقی، می تواند این عرصه را در اولویت نخست قرار دهد؟ این موضوعی است که شاید نتوان در حال حاضر به سادگی به آن پاسخ داد.
این مطلب در قالب مقالهای با عنوان «سیاست اوراسیایی ایران، انقلاب اسلامی و سیاست خارجی» به نوشته دکتر جهانگیر کرمی منتشر شده متن کامل آن را میتوانید در اینجا بخوانید.