سیاست اوراسیایی ایران، انقلاب اسلامی و سیاست خارجی

دکتر جهانگیر کرمی*
کد خبر: ۸۹۹۷۹۰
|
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۰ 17 May 2019
|
11030 بازدید

چکیده 

در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بررسی دستاوردهای آن در سیاست خارجی در منطقه اوراسیای مرکزی کار ساده‌ای نیست زیرا در این چهار دهه تحولات ژئوپلتیک گسترده‌ای در منطقه ایجاد شده است. این دوران را می توان به دو مرحله دهه نخست و زمان شوروی و سه دهه بعدی و عصر پسا شوروی تقسیم کرد. در دوران نخست که دوره انقلاب و جنگ تحمیلی بود، قلمرو اوراسیایی در چارچوب اتحاد شوروی و بلوک شرق محیطی بسته و نفوذ ناپذیر تلقی می شد اما با پایان جنگ و آغاز دوره سازندگی در ایران و تحول سیاست خارجی آن، محیط اوراسیایی نیز عرصه ژئوپلتیک جدیدی برای حضور و نفوذ ایران شد که ایران با سیاستی عملگرا به تعامل با آن پرداخت. پرسش اصلی این مقاله آنست که سیاست خارجی اوراسیایی ایران در این چهار دهه بر اساس چه اصول و مفاهیمی شکل گرفت، متحول و اجرا شده و چه نتایجی داشته است؟ ایده این نوشته آنست که در دوره نخست سیاست خارجی ایران با یک نگرش کلان به شوروی شکل گرفته بود، اما در دوره دوم به شکل عملگرایانه تر و در چارچوب یک سیاست چند بخشی و معطوف به ثبات منطقه‌ای، روابط اقتصادی و نفوذ فرهنگی تداوم یافته و این حوزه به تنوع رفتار خارجی ایران و فرصت بازیگری آن تبدیل شده است. برای بررسی این ایده کوشیده ام تا نخست به مبانی نظری اشاره کرده سپس وضعیت محیط منطقه‌ای را ترسیم نموده و با اصول، تحولات و کارکرد سیاست خارجی ایران، دستاوردهای آن را بیان نمایم.

مقدمه

چهل سال از انقلاب اسلامی در ایران می گذرد و دولت جمهوری اسلامی ایران در طول چهل سال گذشته سیاست خارجی پویا و پر مساله‌ای را پشت سر گذرانیده و برای استقلال عمل خود در چارچوب سیاست نه شرقی، هزینه های زیادی پرداخته و در این مدت با وجود اصل ثابت استقلال عمل و انقلابی گری ضد ساختاری، اما تحولات و پویایی هایی را در دیپلماسی و عملکرد خود تجربه نموده است. این موضوع بویژه با توجه به تحولات محیط داخلی، منطقه‌ای و جهانی قابل درک و تحلیل است. برای یک کشور انقلابی با داعیه های جهانی و برخوردار از پیشینه تاریخی یک قدرت تمدنی و فرهنگی و سیاسی مهم در منطقه و جهان در دورترها و یکی از 25 دولت مستقل جهان که میثاق جامعه ملل را تصویب نموده بود، و در یکی از کانون های اصلی سیاست بین المللی، امر بین المللی و عرصه سیاست خارجی موضوعی حیاتی و مشغله‌ای روزمره تلقی می شد. یکی از مسائل اصلی سیاست خارجی ایران در این مدت موضوعات ساختاری بین المللی در چارچوب بلوک بندی دوره جنگ سرد و سپس دوران گذار از آن تا امروز در قالبهایی چون نظام یک – چند قطبی بوده و در این رابطه از همان آغاز سیاست نه شرقی و نه غربی به عنوان اصلی بنیادین مطرح شده است. از این رو، توجه به مساله شرق هم در چارچوب مفهوم نه شرقی و نه غربی و رد سیطره و نفوذ خارجی غرب و شرق و بلوک شرقی و کمونیستی و ابرقدرت شوروی در سالهای 1357 تا 1370 ادامه یافته و پس از فروپاشی بلوک شرق، کم کم جای خود را به سیاستی متفاوت بر اساس شرائط جدید موسوم به « نگرش شرقی» داده که مورد توجه دولت هشتم و نهم بوده و اخیرا نیز مورد توجه دوباره قرار گرفته و به مباحث و مجادلاتی در عرصه نظری و موضوعی در داخل کشور منجر شده است و نگرانی هایی را نیز به دنبال داشته است.منطقه‌ای که به اوراسیای مرکزی یا اوراسیا موسوم شده چه در دوره شوروی و چه پس از آن در قالب مناطق آسیای مرکزی، قفقاز، و حوزه روسی و اسلاوی آن، برای ایران از اهمیت زیادی برخوردار بوده و یکی از حوزه های مهم راهبردی برای امنیت، منافع ملی و نفوذ منطقه‌ای ایران محسوب می شود. ارتباطات ایران و این منطقه قدمتی هزاران ساله داشته و نفوذ ایران و آثار ماندگار آن از کاشغر چین تا شمال دریای سیاه هنوز کمابیش قابل رویت است. اما در سه سده گذشته است که این قلمرو در چارچوب تحولات عصر مدرن معنای ژئوپلتیک جدیدی یافته و عرصه یک بازی بزرگ بین المللی واقع شده است و از آن مهم تر اینکه در سه دهه اخیر با ظهور در چارچوب بازی بزرگ بین المللی جدید به یک فرصت و البته مساله ژئوپلتیک بنیادین برای دولتهای پیرامونی و از جمله جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است.

جمهوری اسلامی ایران از زمان پیروزی انقلاب تا کنون نسبت به قلمرو منطقه‌ای شمالی خود حساسیت های ویژه‌ای داشته و بویژه پس از استقلال جمهوری های منطقه سیاست فعالی را در قبال آنها دنبال نموده است. در مورد سیاست منطقه‌ای ایران می توان پرسش های زیادی مطرح کرد، اینکه این منطقه در چهار دهه اخیر چه اهمیت و اولویتی برای سیاست خارجی ایران داشته، چه تحولاتی در این دوره در آن صورت گرفته، اهداف و منافع جمهوری اسلامی ایران در منطقه چه بوده و چه نقشی در این منطقه داشته و به چه دستاوردهایی رسیده است؟ همگی از پرسش های مهم در این رابطه هستند. اما پرسش اصلی این مقاله آنست که سیاست خارجی اوراسیایی ایران در این چهار دهه بر اساس چه اصول و مفاهیمی شکل گرفت، متحول و اجرا شده و چه نتایجی داشته است؟

ایده‌ای که نگارنده مطرح می کند و می کوشد آن را در خلال مباحث مورد بررسی و تحلیل قرار دهد آنست که منطقه اوراسیایی از نگاه جمهوری اسلامی در ابتدا وجهی سلبی در قالب سیاست نه شرقی داشت، پس از فروپاشی نظام بین المللی دو قطبی به فرصتی ژئوپلتیک تبدیل شده و در سالهای اخیر در قالب شریکی امنیتی پدیدار شده است. البته این به معنای نبود برخی نگرانی های امنیتی نیست، اما روند کلی تحولات به سوی همکاری و تعامل بیشتر ایران و منطقه بوده و از نگاه نگارنده ایران پس از سال 1991 در حرکت به سوی موقعیت و نقش قدرت منطقه‌ای از فرصتهای ژئوپلتیک همانند خروج شوروی از افغانستان، استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز بهره گرفته است. اما نکته مهم در این نوشته آنست که از یک سیاست فراگیر و یکپارچه نمی توانیم سخن بگوییم، بلکه سیاست منطقه‌ای ایران در این چهل سال متحول بوده و دو دوره را در بر می گرفته است. در دوره نخست سیاست خارجی ایران با یک نگرش ایدئولوژیک و کلان به شوروی شکل گرفته بود، اما در دوره دوم به شکل عملگرایانه تر و در چارچوب یک سیاست چند بخشی و معطوف به ثبات منطقه‌ای، روابط اقتصادی و نفوذ فرهنگی تداوم یافته و این حوزه به تنوع رفتار خارجی ایران و فرصت بازیگری آن تبدیل شده است.سیاست خارجی ایران به دلایلی چون ضعف اقتصادی و بخش خصوصی در کشور، نگرش نخبگان منطقه و فضای رسانه‌ای و سیاست های اعمال فشار غرب علیه ایران نتوانسته است که در حد و اندازه های متناسب با اشتراکات تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی با منطقه عمل کند و لذا حلقه مفقوده در روندهای کلان منطقه‌ای از طرح های حمل و نقلی تا انتقال انرژی و نهادگرایی و همگرایی بوده است.

برای بررسی این ایده، کوشش شده تا نخست یک مبنای مفهومی، نظری و مدل تحلیلی ارائه شود. پس از آن وضعیت منطقه و روند تحولات آن مورد بررسی قرار گرفته و سپس به اصول کلان و اهداف و اولویتهای سیاست خارجی ایران بپردازم. اما موضوع اصلی این نوشته به مبحث عملکرد و دستاوردهای ایران در منطقه اختصاص دارد که کوشش خواهم کرد تا آن را در بازه‌ای چهار دهه‌ای و البته به طور مختصر مورد توجه قرار دهم. در پایان نیز نتایج این مباحث و چشم انداز آینده آنها ارائه می شود.

مبانی نظری و تحلیلی

اگر چه برای بررسی سیاست خارجی یک دولت در یک منطقه متحول و در یک دوره چهل ساله با فراز و نشیب های گوناگون، به دشواری می توان از یک نظریه بهره گرفت، اما از آنجا که داشتن مفاهیم و مدل هایی برای تحلیل می تواند از حیث تحلیلی و تبیینی مساعدت مهمی بنماید، در این بحث کوشش کرده ام تا به طور کوتاه به تمهیدی برای این موضوع بیندیشم. معمولا مباحث سیاست خارجی بویژه زمانی که قرار است از درون مورد بررسی قرار گیرند، در چارچوب مکتب تحلیل سیاست خارجی که از دهه 1950مطرح شده مورد تحلیل قرار می گیرند. در این رابطه به نظر می رسد تئوری‌های گفتمان و نقش بویژه از منظری سازه انگارانه خیلی اهمیت دارند و برای درک و تحلیل سیاست خارجی یک کشور انقلابی و تعاملات آن با محیط منطقه‌ای و بین المللی بسیار به ما کمک می کند. معمولاً سیاست خارجی دولت ها از منافع ملی، اهداف، برنامه ها و رفتارهای آنها تشکیل می شود. اما منافع ملی، خود از رهگذر هویت دولت و گفتمانهای آن تکوین می یابد. بر مبنای هویت دولت، گفتمان های سیاست خارجی در هر عصر و دوره‌ای و نسبت به هر منطقه‌ای به وجود می آیند و گفتمان نظامی از ارزشها و قواعد در یک چارچوب مفهومی زبانی است که بر شکل گیری منافع و انجام رفتارها حاکم است(Larson,1997: 7-8). از این نگاه، گفتمان ها در هر دوره‌ای تأثیری اساسی بر تکوین و شکل گیری سیاست خارجی یک کشور نسبت به یک موضوع یا منطقه یا حتی دولت دارند.

تئوری نقش بیشتر از حوزه علوم اجتماعی گرفته شده و در بحث های سیاست خارجی مورد توجه است و به درک بازیگران از جایگاه و موقعیت و کنش خود در جمع و در برابر دیگران اشاره دارد. این مفهوم نخست به عنوان یک رویکرد در مطالعه سیاست خارجی با اثر مهم هالستی با عنوان تحلیل سیاست خارجی و سیاست بین الملل مطرح شد، که بر تاثیر ادراکات تصمیم گیرندگان در مورد نقش دولتشان در صحنه جهانی بر رفتار سیاست خارجی آن دولت تأکید داشت. از نگاه او، مفهوم نقش ملی، تعریفی ست که دولتمردان از انواع تصمیمات، تعهدات، قواعد و اقدامات مناسب برای دولتشان و وظایفی که دولتشان باید در شرایط گوناگون جغرافیایی و موضوعی بازی نماید، به عمل آورند. او به شانزده نقش اشاره کرده است که دولتها می کوشند خود را در آن چارچوب ظاهر نموده و رفتار کنند. نقش های مهم مورد توجه او شامل نقش سنگر انقلاب و نیروی رهایی بخش، حامی جنبش های رهایی بخش، عامل ضد امپریالیست، رهبر منطقه‌ای، دولت توسعه گرا، دولت میانجی، دولت ایدئولوژیک می باشد (بنگرید به: هالستی، 1372: صفحات 98 تا 108). اما رویکرد هالستی از زمان خود جلو بود و قابلیت‌های مهم آن برای بحث ساختار- کارگزار چندان مورد توجه قرار نگرفت بلکه استفاده از نظریه نقش بیشتر در ارتباط با نظریه های ساختاری روابط بین الملل، به ویژه بررسی سیاست خارجی امریکا مورد توجه واقع شد. در دهه گذشته توجه جدیدی به تئوری نقش ایجاد شده که از کارهای قبلی متفاوت است، زیرا بیشتر با رویکرد روانشناختی به تحلیل سیاست خارجی ارتباط دارد. آنگونه که مکتب تحلیل سیاست خارجی به طور فزاینده‌ای برای تحلیل و درک سیاست خارجی دولتهای کوچکتر که محدودیت های قابل توجهی در عملکردهای بین المللی دارند، مورد توجه قرار گرفته، نظریه نقش نیز جذابیت بیشتری پیدا کرده است. تمرکز این نظریه بر ادراکات تصمیم گیرندگان از نقش دولت خود در سیاست های بین المللی، فهم سیاست خارجی تعداد بیشتری از کشورها در عرصه جهانی را افزایش می دهد (Breuning, 2017:1-2).

ادراکات از نقش ملی شامل دیدگاهها و فهم های مشترک در رابطه با نقش و هدف واقعی دولت خود به عنوان یک مجموعه اجتماعی در عرصه بین المللی ست که محصول تاریخ، خاطرات و اجتماعی شدن است. این عوامل ممکن است متعارض باشند اما بیشتر موارد سازگاری دارند. از نگاه هیمانس، ادراک ها از نقش ملی به یک درک فردی از هویت دولت و احساسش از اینکه یک ملت به دنبال چیست و در مقایسه با دیگران در عرصه بین المللی به طور طبیعی چه می خواهد و جایگاهش به طور طبیعی کجاست (Hymans 2006: 18). تمایزی میان اندیشمندان امریکا و اروپا در این رابطه مطرح می شود که دسته اول بر اهمیت کیفیت های مادی و شناختی به عنوان عوامل تعیین کننده در شکل دهی به نقش های ملی تمرکز دارند و دومی ها با بکارگیری یک رویکرد بر ساختی بر اهمیت تعاملات اجتماعی که در آنها نقش ها به دلایل موثر بر اقدام ها تاکید می نمایند. با وجود این، همگی بر این امر متفقند جدا از عوامل داخلی مانند هویت ها و توانایی ها، که ادراکات از نقش های ملی را شکل می دهند، این ادراکات در واکنش به انتظارات دیگران شکل می گیرند(Ifantis, 2015: 12).

از مجموعه این بحث می توان سیاست خارجی یک کشور را فراتر از مباحثی مانند صرف منافع ملی، تهدیدات، محیط، قدرت، اتحاد موازنه و یا رویکردهای همکاری جویانه و نهادها و همگرایی ها، عمدتا در چارچوب درک از هویت ملی، گفتمان های حاکم بر سیاست خارجی در هر دوره‌ای، نگرش ها و ادراکات دولتمردان به نقش دولت خود که طبعا با نگاه به و تفسیر از هویت تاریخی، وضعیت موجود ملی، داعیه های عقیدتی، و قابلیتهای کشور شکل گرفته، و واکنش های محیط به این نقش درک و تحلیل و تبیین نمود. بر این اساس، ادراک از نقش ها در یک تعامل کارگزاری و ساختاری و در تعامل با محیط و فرصتها و فشارهای آن مفهوم می یابد و نتایج سیاست خارجی نیز بر تعدیل و تطبیق رویکردهای هویتی موثر خواهد بود. مدل تحلیلی زیر این وضعیت را نشان می دهد:

برداشت از هویت دولت گفتمان های سیاست خارجی ادراک دولتمردان از نقش دولت

تعریف منافع ملی و اولویتهای کشور اهداف، برنامه ها و رفتارهای سیاست خارجی در محیط منطقه ای 

بر این بنیان، نقش و ماهیت جمهوری اسلامی ایران با وجود تداوم در اصول کلان اما در عمل در ادراکات تصمیم گیرندگان اصلی سیاست خارجی از یک دستگاه مبارزه علیه ساختارهای ناعادلانه بین المللی تا بازیگری متعارف تر با اولویت‌های اقتصادی و عملگرایانه و پس از آن یک قدرت سر آمد منطقه‌ای در چارچوب سند چشم انداز بیست ساله، و سرانجام با افزایش در آمدهای نفتی در سالهای دهه سوم انقلاب و تلاش برای یک نقش منطقه‌ای موثرتر و سرانجام تعامل سازنده در دهه چهارم متحول شده است. در دهه اول انقلاب اسلامی گفتمان صدور انقلاب و رهبری نهضت های ضد استکباری به این ادراک و نقش شکل می داد اما دهه دوم این نقش به یک دولت با اولویت سازندگی و سیاست خارجی تنش زدا تغییر کرد و پس از آن نیز دوره‌ای از بازگشت به نقش اولیه و سپس تعدیل آن را شاهد بوده ایم.

دگرگونی های منطقه اوراسیایی

منطقه اوراسیایی در دوره جنگ سرد عمدتا به عنوان قلمرو شوروی، بلوک شرق، و جهان سوسیالیستی مورد بحث بود. اتحاد شوروی که از پانزده جمهوری در پنج بخش آسیای مرکزی، قفقاز، فدراسیون روسیه، شرق اروپا و بالتیک تشکیل شده بود، رهبری منطقه بزرگتری در قالب بلوک سوسیالیستی را بر عهده داشت که اگر چه در سراسر جهان پراکنده بود، اما بیشتر در همین محدوده اوراسیایی متمرکز شده بود. این منطقه در چهار دهه اخیر از یک وضعیت بسته در درون مرزهای آهنین اتحاد شوروی به یک وضع باز و استقلال پانزده دولت در قالب مناطق ژئوپلتیک جدید تبدیل شده است. از زمانی که مفهوم اوراسیا در اواخر سده نوزدهم از سوی ژئوپلیتیسین های بریتانیایی به عنوان قلب زمین مطرح شد و سپس نظریه های ژئوپلتیک دیگر در آلمان، فرانسه، روسیه و امریکا مطرح شد، تا زمان فروپاشی اتحاد شوروی، روسیه توانسته بود بخش اعظم این منطقه را در کنترل خود گرفته و با وجود دو جنگ جهانی از سوی آلمانها، اما این سیطره همچنان ادامه یافته و حتی پس از جنگ جهانی دوم نیز این کنترل گسترش یافته و در قالب ایدئولوژی کمونیستی و بلوک شرق تا قلب اروپا کشیده شد و دیوار آهنینی با حضور پانصد هزار نظامی روس، و جنگ افزارهای هسته‌ای و زرهی و موشکی آن را پاسداری نمود. شوروی نه تنها به مدد شکست دادن آلمان، اروپای شرقی را در سیطره نظامی و سیاسی گرفت، بلکه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم گامهای مهمی برای کنترل یونان و ترکیه برداشته و با تداوم حضور نیروهای نظامیشان در ایران کوشید تا مناطقی از ایران را نیز تجزیه نماید.در سالهای 1379 تا 1391 که همچنان اتحاد شوروی در این گستره حکمرانی می کرد، مهم ترین تحول را باید اشغال افغانستان از سوی ارتش سرخ دانست که جنگ را به جنوب آسیا کشانیده و یک دهه پر تلاطم را در این منطقه شکل داد که هنوز هم با گذشت سه دهه از خروج ارتش سرخ در سال 1988 از افغانستان، اما بسیاری از آثار و نتایج آن در افغانستان، منطقه و جهان موثر بوده و یا حضور و نفوذ دارند. در طول سالهای اشغال افغانستان، که به تعبیر محمد حسنین هیکل مصری «روسیه با یک بازی پیچیده امریکایی به افغانستان کشیده شد» یا به تعبیر ویلیام کیسی رئیس وقت سازمان سیا به شوروی «یک ویتنام با آن هدیه داده شد»، اتحاد شوروی نه تنها به حفظ منطقه اوراسیایی مطمئن بود، بلکه حتی در صدد ایجاد حاشیه‌ای امن برای آن در جنوب آسیا بود.

نگاه شوروی به انقلاب اسلامی ایران نیز از این منظر قابل توجه است. سالهای دهه 1340 تا انقلاب، مسکو کوشید تا روابط خوبی را با ایران با هدف دامن زدن به استقلال عمل شاه در برابر امریکا برقرار نماید. سیاست خارجی شاه هم در جستجوی یک سامانه نسبتا مستقل بود که البته با تعارضاتی هم روبرو شد. از یکسو نماینده امریکا در منطقه بود، از سوی دیگر می کوشید تا با چین و شوروی و اعراب روابط خوبی داشته باشد. این موضوع از طرف کرملین به فال نیک گرفته می شد و از این رو، آنها نه تنها در حوزه اوراسیایی خود بلکه حتی تا حوزه های پیرامونی آن از شرق آسیا تا جنوب آسیا و خلیج فارس و خاورمیانه و در قالبهایی مانند تجاوز مستقیم، جنگ نیابتی و متحدان منطقه‌ای مانند عراق و سوریه و یمن جنوبی به حفظ و گسترش نقش و نفوذ خود اصرار داشتند. اما شوروی در سالهای آغازین دهه هشتاد میلادی درگیر مشکلاتی شد که ناگزیر به تجدید نظر در بسیاری از اصول و مبانی فکری و ایدئولوژیک خود شده و از سال 1985 به بعد بتدریج از نقش یک ابرقدرت جهانی تجدید نظر نمود. این موضوع سرانجام با خروج ارتش سرخ از افغانستان و سپس از اروپای شرقی و انحلال پیمان ورشو در سال 1989 شرایط جدیدی را برای جهان و منطقه و دولتهای منطقه به وجود آورد و طبیعتا برای ایران نیز نمی توانست بی تاثیر باشد. در این محیط جدید فرصتها و امکان های بی نظیری ظهور یافت و در کنار آن البته باید از مخاطرات نو و محدودیتهای موجود سخن گفت که در طول سه دهه اخیر از مسائل و مشکلات موجود در منطقه و نقش آفرینی قدرتهای خارجی ایجاد شده است.وقتی از حوزه اوراسیای مرکزی در دوره پسا شوروی سخن می گوییم، منظورمان بیشتر روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز است که جمعا نه جمهوری شوروی را شکل می دهند و به لحاظ جغرافیایی در جوار ایران قرار دارند و در این مباحث خیلی به کشورهای دیگر این حوزه همانند اوکراین، بیلاروس، مولداوی و جمهوری های بالتیک نمی پردازیم. حال با این بررسی کوتاه باید ببینیم که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این عرصه با چه اهداف و برنامه هایی شروع و چگونه اجرا شده است و این موضوعی ست که در بخش های بعدی به آن می پردازیم.

سیاست منطقه‌ای ایران

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ماحصل یک انقلاب بزرگ و یک تجربه طولانی تعامل جهانی بود. ایران از سه هزار سال قبل یک امپراتوری بوده که قلمرو عمل منطقه‌ای آن از چین تا یونان و از سرزمین های آسیای مرکزی و جنوب روسیه تا شمال افریقا بوده و در دوره های مختلف بر بخش هایی از این سرزمین ها به طور مستقیم و یا غیر مستقیم حکمرانی و اعمال نفوذ داشته است. با وجود فراز و نشیب های مختلف اما از زمان سقوط صفویه و سپس نادرشاه افشار و کریم خان زند و سرانجام آقا محمد خان قاجار که داعیه های فرا سرزمینی و نفوذ فرا منطقه‌ای به عنوان بخشی از حکمرانی ایرانی تلقی می شد، بتدریج از اوان سده نوزدهم میلادی بود که این وضعیت بطور اساسی به چالش طلبیده شد.

دو رویداد بزرگ در اواخر سده هیجدهم در این رابطه را باید بسیار مهم دانست که یکی تصرف هند از سوی بریتانیا و دومی تصرف قفقاز شمالی از سوی روسیه بود که در سده نوزدهم به یک بازی بزرگ میان دو قدرت جهانی رقم زد و آنها را از اروپای شرقی تا حوزه مدیترانه و ایران و افغانستان تا چین و ژاپن درگیر یک بازی بزرگ ساخت. ایران در این میانه بازی بزرگ نقشی کلیدی داشت و از آن زمان موضوع رقابت و مصالحه گردید و با وجود انقلاب اکتبر در سال 1917 و تحول جایگاه ایران، اما تا پایان دوره پهلوی و با وجود تلاش هایی که در دوره های مختلف برای توسل به قدرت سوم از فرانسه دوره ناپلئون تا آلمان نازی و سپس امریکا، و یا تلاش برای استقلال عمل در قالب موازنه منفی زمان محمد مصدق یا موازنه مثبت زمان پهلوی دوم در دهه های بعدی، اما همچنان نقش ایران در چارچوب آن بازی و اشکال جدیدی از آن تعیین می شد و معمولا موضوع رقابت و مصالحه هایی واقع می شد که سقف بازی آن را محدود می ساخت و تنها با انقلاب اسلامی بود که این وضعیت تغییر اساسی یافت.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز بر مبنای ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی کشور و به ویژه هویت دینی و انقلابی آن و طبق قانون اساسی دارای اصول و مبانی زیر است از: نفی سلطه گری و سلطه پذیری؛ ظلم ستیزی، عدالت خواهی و استکبار ستیزی ؛ حمایت از مستضعفان و جنبش های آزادی بخش ؛ حمایت و دفاع از مسلمانان؛ همزیستی مسالمت آمیز و صلح طلب؛ عدم مداخله در امور داخلی کشورها و احترام متقابل؛ و تعهد به قراردادها و قوانین بین المللی (دهقانی فیروزآبادی، 1389: 129 ). اما در عمل طی چهار دهه گذشته، تلفیقی از این آرمانها با واقعیت های منطقه به سیاست خارجی ایران در جهان و به ویژه در مناطق جدا شده از شوروی شکل داده است که به نگاهی فرهنگی و تمدنی تعارضات را حل کند. بر این اساس، اصول سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز را می توان در ابعاد زیر خلاصه نمود: تاکید بر استقلال ملی جمهوری های جدید؛ تقویت همکاری های منطقه ای؛ توسعه همکاری های تجاری و اقتصادی؛ کمک به دسترسی جمهوری ها به بازارهای خارج؛ ثبات و امنیت منطقه؛ حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات؛ نفی سلطه قدرت های بیگانه و عدم مداخله؛ حاکمیت و تمامیت ارضی کشورهای منطقه؛ مخالفت با حضور بیگانگان در دریای خزر؛ همکاری منطقه‌ای برای تعیین رژیم حقوقی دریای خز؛ غیرنظامی بودن دریای خزر؛ و تلاش برای تقویت اعتماد متقابل. این اصول حاکی از این است که جمهوری اسلامی ایران، به دور از افراط و گرایش هایی که همواره از سوی قدرت های غربی و به خصوص آمریکا به آن متهم می شده به طور اصولی نسبت به سیاستگذاری در مورد برقراری روابط با کشورهای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز اقدام نموده است (واعظی، 1386: 348 - 349).گفتمان های اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به طور کلی عبارتند از: گفتمان ایدئولوژیک، گفتمان فرهنگی- تمدنی، و گفتمان ژئوپلتیک. می توان این گفتمان ها را در اشکال آرمان گرایی امت محور، مصلحت گرایی مرکز محور، واقع گرایی اسلامی، صلح گرایی مردم سالار و اصول گرایی عدالت محور تصویر کرد. در ساده ترین شکل ممکن، این گفتمان ها را می توان در آرمان گرایی دهه نخست انقلاب اسلامی، سازندگی، اصلاحات، اصول گرایی و اعتدال گرایی در دوره های بعد دریافت. گفتمان آرمانگرایی بر پایه ایدئولوژی اسلامی استوار است و به آرمان ها و ارزش های اسلامی توجه می کند. این ارزش ها و آرمان های اسلامی بر هر ارزش و منفعت دیگری برتری دارند (دهقانی فیروزآبادی، 1389: 117). این گفتمان اما کمتر اهمیتی در تدوین سیاست منطقه‌ای ایران در حوزه اوراسیای مرکزی نیافت؛ زیرا تکوین سیاست خارجی ایران در این منطقه در زمانی بود که سیاست سازندگی کشور پس از جنگ ایران و عراق در دستور کار قرار گرفته بود و ایران نمی خواست منافع ناشی از بازسازی اقتصادی و صنعتی کشور را فدای نگرش آرمانی نماید. در این رابطه، آنچه که از اهمیت زیادی برخوردار است، در واقع، تکوین سیاست خارجی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز در دوره سازندگی بوده و هنوز هم کمابیش در چارچوب همان نگاه و تفکر با اندک تغییراتی پیش می رود.

اما نگرش یا گفتمان فرهنگی- تمدنی در سیاست خارجی ایران نسبت به آسیای مرکزی و قفقاز، با مفهوم و ایده "جهان ایرانی"یا "ایرانشهری" سر و کار داشت و مرکز ثقل جهان ایرانی نیز دال متعالی "ایرانی بودن"است که به معنا و مدلول کلیه مفاهیم و اهداف سیاست خارجی ایران را تعریف و تعیین می کند. استقلال جمهوری های شوروی احیای بخش مهمی از جهان ایرانی را در دهه پایانی قرن بیستم موجب شده است و تولد کشورهای مستقل در آسیای مرکزی و قفقاز که زمانی بخشی از هسته مرکزی جهان ایرانی را تشکیل می داد، پایانی بر سیاست ایران زدایی از سوی شوروی در این حوزه تمدنی به شمار می رود. فرصتی که جمهوری اسلامی را قادر می سازد خلاء هویتی ناشی از اضمحلال شوروی را از طریق بازسازی و باز تولید هویت مشترک تاریخی و فرهنگی گذشته پر کند. هویتی که در بر گیرنده اشتراکات و منافع مشترک بسیار است و به تامین و تحقق منافع ملی ایران کمک می کند(دهقانی فیروزآبادی، 1385: 124-125). اما این در زمانی بود که قدرتهای بزرگ جهانی و منطقه‌ای هر یک به دنبال برقراری ارتباط با کشورهای منطقه بودند و کشورهای منطقه نیز در درجه نخست بر تامین نیازهای اقتصادی تاکید داشتند.

یکی دیگر از نگرش های مطرح در سیاست خارجی ایران گفتمان ژئوپلتیک بود که بر اساس آن فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز تحول و دگرگونی ژئوپلتیک بنیادی در محیط جغرافیایی و امنیتی ایران دیده می شد. تغییر و تحولی که مفهوم و مدلول راهبردی دو گانه‌ای برای جمهوری اسلامی در بر دارد.از یک سو، به معنای شکل گیری حوزه ژئوپلتیک جدید آسیای شمال غربی است. این پهنه ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک، دارای ویژگی ها و ابعادی است که بازتاب ها و آثار راهبردی بسیار مهمی برای ایران دارد. در حقیقت، این رویداد بزرگ ژئوپلتیک تاثیری اساسی نه تنها بر نگرش و روابط ایران با منطقه بلکه بر سایر مناطق و حتی در سطح جهانی داشت و بعدها تا مرز تبدیل گفتمان ایدئولوژیک سالهای نخست انقلاب به گفتمان ژئوپلتیک ادامه یافت. به هر حال، پیوستگی ژئوپلتیک ایران و منطقه آسیای مرکزی و قفقاز موجب شده تا برخی تحلیل گران تاکید کنند که بدون نقش آفرینی ایران در منطقه، ثبات در این عرصه همچنان آسیب پذیر خواهد ماند (Yuldasheva, 2008: 13 ) و ایران در حقیقت حلقه مفقوده همکاری و همگرایی منطقه‌ای ست.

از نگاه ادموند هرتزیگ، در این دوره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به سال های بعد از انقلاب اسلامی تغییر کرد و کمتر علائق ایدئولوژیک را در دستور کار خود قرار داد. زیرا جمهوری اسلامی ایران بیشتر به منافع ملی حیاتی مانند استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی که تنها از طریق نظام بین الملل و قواعد آن حفظ می شد، توجه می کرد (هرتزیگ،1383: 238). به طور مشخص تر، از سال 1991 تا اوایل 1993 که برخی آن را " دوره شور و نشاط اولیه ایران" می خواندند، دولت و برخی نهادهای دیگر سعی در هدایت، تشویق و شکل دهی احیای مذهبی در آسیای مرکزی به طور محدودی نمودند. آن ها فعالیت های تبلیغی مذهبی، توزیع کتب دینی، پخش برنامه های رادیو و تلویزیون ایران در آسیای مرکزی، آموزش طلبه ها در حوزه های علوم دینی ایران و گشایش مساجد و مدارس دینی در آسیای مرکزی را برعهده گرفتند (هرتزیگ، 1383: 242).

ایران هیچ کوششی برای صدور انقلاب اسلامی و یا رفتار سیاسی و عقیدتی در منطقه نکرد و از این رو تا حدود زیادی سیاست عمل گرایانه و واقعگرایانه را در پیش گرفت؛ زیرا استقلال این جمهوری ها در زمانی بود که گفتمان عمل گرایی اقتصادی و واقعگرایی اسلامی بر سیاست خارجی ایران حاکم شده و از شدت توجه به ارزش ها و آرمان های انقلابی و اسلامی کاسته شده بود(دهقانی فیروز آبادی، 1389؛122). در واقع، اصول و مبانی سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی عمدتا از نگرش فرهنگی و تمدنی تاریخ و پیشینه اجتماعی و مذهبی مشترک و رویکرد اقتصادی مبتنی بر همکاری با دولتهای منطقه و دغدغه های امنیتی ناشی از نفوذ و حضور قدرتهای خارجی و تهدید برخاسته از رقابت جویی آنها بر می خاست و در نتیجه نگرش آرمانی و ایدئولوژیک نتوانست غلبه یابد و ایران بیشتر به عنوان بازیگر خواستار ثبات و کمک کننده به امنیت منطقه‌ای و میانجیگر در بحران های منطقه شناخته شده است. سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز بیشتر از عامل های فرهنگی و تاریخی و تمدنی تاثیر گرفته و زیرساختهای نرم افزاری در تعریف منافع و تکوین اهداف ایران تأثیری مهم داشته اند. می توان مهمترین اهداف و منافع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به شکل زیر معرفی نمود: گسترش روابط با کشورهای منطقه؛ نقش آفرینی محوری در منطقه ؛ حفظ ثبات و امنیت در منطقه ؛ جلوگیری از نفوذ قدرت های رقیب ؛ و تقویت مؤلفه های فرهنگی و تمدنی ایرانی و اسلامی.

دولت جمهوی اسلامی ایران در راستای تحقق این اهداف و منافع، واقع نگرانه و عمل گرایانه، بیشتر بر عناصر اقتصادی، و فرهنگی و ژئوپلتیک تأکید نموده است. از نخستین روز های استقلال جمهوری های سابق شوروی، جمهوری اسلامی ایران توجه ویژه‌ای به منطقه داشت و ستادی فعال را برای این منظور طراحی نموده بود و رئیس جمهور وقت نیز شخصا جلسه‌ای ماهانه را برای بررسی پیشرفت روند روابط اداره می کرد و وزیران مرتبط با این حوزه در این جلسه حضور می یافتند و وزیر خارجه دبیر این ستاد بود (افشردی: 1386: 346-7). از همان ابتدا بنا به دلایل مختلف و از جمله نگرش دولت جدید ایران و گفتمان حاکم بر سیاستهای کلان ملی، یکی از حوزه های مهم در تعریف منافع و اهداف ایران، حوزه اقتصاد و تجارت بود و در این رابطه، جمهوری اسلامی ایران از نخستین سالهای استقلال کشورهای منطقه، اهداف زیر را دنبال نموده است: روابط تجاری دو جانبه؛ همکاری‌های منطقه‌ای اقتصادی نهادی منطقه‌ای؛ و مشارکت در طرح های حمل و نقل و انتقال انرژی.

عملکرد سیاست خارجی

سیاست ایران در منطقه را می توان در دو دوره بررسی کرد که دوره نخست از سال 1357 تا 1367 و حتی 1370 یعنی دهه نخست زمان انقلاب وجنگ را در بر می گیرد و سیاست خارجی ایران عمدتا در چارچوبی ساختاری و در قبال بلوک شرق قابل تحلیل است و در حوزه روابط نیز به روابط با شوروی مرتبط بود. اما دوره دوم هم به لحاظ زمانی و هم حوزه فعالیت بسیار گسترده تر و پیچیده تر است و سه دهه پس از فروپاشی شوروی و استقلال دولتهای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز را در بر گرفته است.در مرحله نخست، سیاست ایران در چارچوب سیاست نه شرقی و نه غربی و مسائل مربوط به روابط شوروی و عراق و حمایت های نظامی این کشور از دولت عراق، اشغال افغانستان و جریان چپ داخل کشور جریان داشت. روس‌ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، حتي حزب توده را وادار به همراهي با امام خميني (ره) نمودند و هنگامي كه امريكا تلاش نمود ايران را تحت فشار اقتصادي قرار دهد، روابط خود با ايران را گسترش دادند. اما نگاه ایران به شوروی فراتر از چارچوب نگرشی جنبش غیر متعهدها بود و نفی کامل شرق و غرب را دنبال می کرد. کوزیچکین مأمور ک.گ.ب در تهران، نکته‌ جالبی در خاطرات خود آورده که ژرفای نگاه امام خمینی به قدرتهای خارجی را در عمل نشان داده است: «رهبران شوروی وقتی تشخیص دادند حکومت تازه به قدرت رسیده کاملاً تثبیت شده است، فعالیت خود را برای تحکیم روابط دو کشور آغاز کردند و سفیر ما مأمور دیدار با آیت ا... خمینی شد» و با اشاره به پاسخ سرد، سکوت و سرانجام خودداری امام از دیدار با سفیر افزوده است: «نتیجه‌ مشخص این بود که ایرانی‎ها به هیچ وجه رغبتی به قبول کمک‎های شوروی نشان نمی‎دادند» ( کوزیچکین،1370: 352 و378).

در 18 آبان 1358 (9 نوامبر 1979)، شورای انقلاب در تهران، مواد 5 و 6 قرارداد سال 1921 (دوستی شوروی- ایران) را لغو کرد و شوروی در برابر اقدام ایران واکنشی نشان نداد (Hubel,1989:143). البته قبل از انقلاب نیز شاه بارها اعلام کرده بود که این قرارداد باطل و بی‌اعتبار است. اما جالب این است که خبرگزاری نووستی (آژانس خبری شوروی) در شصتمین سالگرد امضای این قرارداد در فوریه‌1981 و دو سال پس از لغو قرارداد از جانب ایران، مقاله‌‌ای در تمجید آن منتشر کرد (اسدی،1371: 153). در اوایل سال 1980 نیز ایران از فروش گاز به شوروی به دلیل بهای ارزان آن و مخالفت شوروی با افزایش بها، منصرف شد. البته خروج ایران از پیمان سنتوـ که کریم سنجابی وزیر خارجه آن را اعلام کردـ و لغو قراردادهایش با امریکا و گروگان گرفتن کارکنان سفارت امریکا در تهران از اقداماتی بود که موجب خشنودی شوروی شد.(Moltz and Ross, 1989: 125-6) و به همین دلیل قطعنامه‌ شورای امنیت سازمان ملل متحد را در مورد تحریم ایران وتو کرد. در 3 مارس 1979، نیز برژنف از روابط همسایگی و تصمیم خود برای گسترش این روابط و نتایج مطلوب آن در مناسبات مسکو با تهران، سخن گفت.(Ramazani, 1990:233). در کنگره‌ بيست و ششم حزب کمونیست در 23 فوریه‌ 1981 انقلاب ایران را "حادثه‌ اي منحصر به فرد" در نیمه‌ دوم قرن بیستم، معرفی کرد که دستاوردهای استراتژیک عمده و پیامدهای ژئوپلتیک بزرگی دارد.(Moltz:127). او انقلاب ایران را به طور بنيادین حرکتی ضد امپریالیستی ‌می‌دانست.((Ramazani:233 بنابراین، مسکو در روابط خود با امریکا، به انقلاب اسلامی به عنوان یک فرصت می‌نگریست و برغم مواجه شدن با بی‌اعتنایی تهران ـ که برآمده از ویژگی استقلال‌خواهی انقلاب و سیاست اصولی نه شرقی و نه غربی آن بودـ همچنان می‎کوشید تا خود را به حکومت برخاسته از انقلاب نزدیک کند. نمونه‌‌ای مهم از چنین سیاستی، به روابط مسکو با حزب توده برمی‎گردد که تا آخرین روزهای دستگیری سران آن، مسکو همچنان بر همکاری حزب با حکومت ایران تأکید می‌کرد. کوزیچکین در خاطرات خود یادآور شده است: «رهبر شوروی که از استقرار روابط دوستانه با حکومت تازه‌ ایران از طریق ایجاد رابطه‌ مستقیم با آیت ا... خمینی مأیوس شده بود، می‌خواست از حزب توده مانند اسب تروا استفاده کند.(کوزیچکین:400).حزب توده نیز با اعلام پشتیبانی از جمهوری اسلامی ایران، می‎کوشید که رو در روی آن قرار نگیرد. وزير خارجه‌ دولت موقت در اوان انقلاب اسلامي، روابط ايران با شوروي را در آن زمان، "روابطی نه‌چندان دوستانه و نه‌چندان خصمانه" توصيف مي‌کرد كه با چهار مسئله روبرو بود: ملي كردن بيمارستان‌هاي خارجي، ازجمله بيمارستان شوروي در تهران؛ قطع صدور گاز ایران به شوروي به دلیل اصرار مسکو بر پرداخت قيمتی در حدود يك‌ دهم قیمت بازارهاي جهاني؛ مخالفت مسكو با انتقال كنسولگري ايران از لنينگراد به عشق‌آباد؛ و سرانجام، مخالفت ايران با اشغال افغانستان."(یزدی،1388). قطب‌زاده وزیر خارجه‌ وقت نیز در یادداشتی به سفارت مسکو در تهران خواستار کاهش تعداد دیپلمات‌های شوروی شد.Chubin, 265)).

رو‌س‌ها حتي به دولت جديد ايران پيشنهاد فروش جنگ ‌افزار دادند، اما دولت ايران نپذيرفت. در عين حال، هنگامي كه بسياري از كشورهاي غربي به رهبري امريكا، ايران را تحريم تسليحاتي نمودند، اتحاد شوروي اجازه داد بعضي از سلاح‌‌هاي بلوك شرق بطور غير مستقيم وارد ايران شود. اما حمله‌ شوروي به افغانستان با مخالفت شديد جمهوري اسلامي ايران مواجه شد و ايران به ياري مجاهدين افغان شتافت. دوعامل در سالهاي 1361 و 1362 موجب دگرگوني روابط ايران و شوروي شد: نخست پيروزي ايران در جبهه‌هاي جنگ؛ دوم متلاشي سازي حزب توده از سوي تهران. هنگامي كه ايران در جنگ در موضع تهاجمي قرار گرفت، كمك‌هاي نظامي شوروي به عراق از سرگرفته شد، مسكو براهميت تماميت ارضي عراق تأكيد كرد و خواستار پايان جنگ گرديد؛ اما اين بار در افزايش توان نظامي عراق براي مقاومت در برابر ايران سهيم بود. اين مساله در كنار مسائل ديگر، دولت ايران را براي حمله به حزب توده ترغيب كرد. در فوريه 1983، نورالدين كيانوري رهبر حزب توده دستگير شد و 18 ديپلمات شوروي از ايران اخراج شدند. از سال 1362 تا 1365، سياست شوروي در قبال ايران بطور اساسي تغييرنكرد (هرمن، 1365: 42). دگرگوني در كادر رهبري مسكو، آشكارا دولت شوروي را به خود مشغول ساخته بود. پس از مرگ برژنف، ابتدا چرنينكو و سپس آندروپوف به قدرت رسيده و به فاصله سه سال هر دو مردند. مسكو در اين دوره بسيار علاقمند بود كه جنگ خاتمه يابد، چرا كه منافعش در پايان يافتن جنگ بود. مسكو نمي‌خواست هيچيك از طرفين به پيروزي قطعي دست يابند. اين جنگ موقعيت شوروي را در ايران و نيز كشورهاي متحدش در جهان عرب (جبهه پايداري عرب) به خطر انداخته بود. در مجموع، شوروي‌ها از جنگ ايران و عراق براي معطوف كردن توجه افكار عمومي جهاني و غافل شدن آن از بحران افغانستان، عدم حمايت جدي ايران از مجاهدين افغان و نيز عدم صدور انقلاب اسلامي به جمهوري‌هاي مسلمان نشين شوروي بهره مي‌گرفت (سردار آبادی، 1381: 55).

تصميم شوروي به خروج از افغانستان، با تداوم الزام و تعهد آن دولت در مورد تهيه انبوه تسليحات و تجهيزات براي حكومت كابل و نيز تلاشهاي ديپلماتيك جديد در خاورميانه همراه و سازگار بود. شوارد نادزه در ايران به حضور امام خميني پذيرفته شد. او نه تنها نخستين وزير خارجه شوروي بود كه پس از هفت سال از ايران ديدن مي‌كرد، بلكه نخستين وزيرخارجه‌اي بود كه به حضور امام پذيرفته مي‌‌‌شد. شوارد نادزه حامل پيامي از ميخائيل گورباچف براي امام خميني بود كه پاسخ آن به صورت نامه‌ بسيار بي‌سابقه‌اي در ژانويه براي دبير كل حزب كمونيست اتحاد شوروي فرستاده شد. آيت‌ا... خميني در اين نامه نياز رهبر روسيه به مذهب را مطرح ساخت و گورباچف را به مطالعه پيرامون اسلام براي پر كردن خلأ ايدئولوژيك درنظام شوروي فرا خواند. به هر ترتيب، اين نامه دربردارندة دعوت به بهبود روابط هم بود. سردبير روزنامة تهران تايمز سياست ايران را چنين تببين كرد: «براي دفع فشارهاي وارده به منظور منزوي كردن ايران در سطح بين‌المللي، جمهوري اسلامي ايران بايد روابط و پيوندهاي خود را با كشورهاي حوزه اقيانوس آرام گسترش بخشد و نيز از لحاظ نظامي و سياسي به سوي كشورهاي بلوك شرق تمايل نشان دهد »(هرمن، 1365: 46).

در بهار 1989، آیت الله هاشمي رفسنجاني رئيس وقت مجلس ايران دعوت اتحاد شوروي را كه مدتها قبل به عمل آمده بود پذيرفت. وي اعلام كرد نامة امام خميني با گورباچف عامل مهمي در تسريع اين فرايند ديپلماتيك بوده است، ولي ايران همچنان به سياست بي‌طرفي پايبند است. طبق اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني، اين اتحاد شوروي بود كه دچار دگرگوني شده بود. گورباچف نيروهاي شوروي را از افغانستان بيرون برده و پذيرفته بود كه در آن كشور حكومتي بي‌طرف و اسلامي فارغ از نفوذ و مداخله بيگانگان روي كار آيد. گورباچف حمايت از گروههاي چپ و ماركسيستهاي ايراني را كاهش داد.

همچنین، فشار بر مذهب را در شوروي كاهش داد و در جنگ خليج‌فارس نيز موضع بي‌طرفانه‌اي اتخاذ كرد و عراق را براي پذيرش قطعنامه‌ 598، كه سازمان ملل براي اجراي آن تلاش مي كرد، تحت فشار قرار داد. هر چند مسافرت آقاي هاشمي به مسكو قبل از رحلت آيت‌ا... خميني برنامه‌ريزي شده بود، ولي كمتر از سه هفته پس از تشييع پيكرامام صورت گرفت. آقاي هاشمي در اتحاد شوروي از مسكو، لنينگراد و باكو ديدن كرد و پس از برگزاري مراسم نمازجمعه براي مردم آذربايجان سخنراني نمود. ايران وشوروي در مورد اعلاميه‌اي در زمينه‌‌ اصول روابط به توافق رسيدند. شوروي به توافق‌هاي بلند مدت در زمينه‌ همكاريهاي اقتصادي و فني با ایران و نيز ترتيبات كنسولي جديد دست یافت. در اطلاعيه‌هاي رسمي مشترك كه پس از اين ديدار صادر گرديد، ايران وشوروي اعلام كردند كه ديدگاههايشان در مورد جنگ خليج فارس كاملاً هماهنگ و سازگار است. آنها خواستار خروج همة ‌ناوگانهاي بيگانه از منطقه شدند، تا دولتهاي منطقه خود امنيت و ثبات آن را تأمين نمايند. هر دو كشور از يك افغانستان مستقل و غير متعهد و اسلامي كه روابط دوستانه با همسايگان داشته باشد حمايت كردند و در مورد يك رشته ترتيبات اقتصادي نيز به توافق رسيدند. درميان اين توافق‌ها مي‌توان به مبادلة‌ گاز و اعتبارات مربوط به حفاريهاي اكتشافي در درياي خرز اشاره كرد. شايد شوروي پذيرفته بود كه بايد به تقويت بنية دفاعي ايران كمك كند. برخي منابع اعلام كردند كه انگيزه اصلي اين سفر به دست آوردن تجهيزات پشتيباني و نظامي بوده كه با برخي توافق‌ها در زمينه‌ خريد تسليحات و همكاري نظامي به دست آمده است.(هرمن، 1365: 46-47) مهم‌ترين دستاورد در اين سفر، امضاي موافقتنامه 15 ميليارد دلاري ايران و شوروي بود. موضوع موافقتنامه توسعه همكاري‌هاي تجاري وگسترش سرمايه‌گذاري‌ها بود. در اين رابطه، بين 2 تا 4 ميليارد دلار نيز به همكاري‌هاي نظامي و انتقال جنگ افزار اختصاص يافت. حتي برخي ارزش قرارداد تسليحاتي دو كشور را 6 ميليارد دلار دانسته‌اند.(احتشامی، 1378: 156)

مرحله دوم سیاست منطقه‌ای ایران در حوزه شمالی به دوره پس از شوروی مربوط می شود که مقدمات آن از پایان جنگ تحمیلی و اصلاحات در شوروی فراهم آمد. روابط نوين ايران و روسيه از پايان جنگ تحميلي در سال 1367 و خروج نيروهاي شوروي از افغانستان با سفر آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت مجلس شوراي اسلامي به مسكو در سال 1368 و امضاي قرارداد 10 ميليارد دلاري همكاري هاي اقتصادي و فني دو كشور آغاز شد. پس از فروپاشي اتحاد شوروي، روسيه جديد و دولت سازندگي اين روابط را حفظ كرده و بتدريج گسترش دادند. بازديد مقامات دو كشور در سطح وزرا (وزراي خارجه، دفاع و دبيران شوراي امنيت) ادامه يافت. با وجود برخي موانع و مشكلات، اما عنصر ژئوپلتيك و دور شدن روسيه از مرزهاي ايران و كاهش عنصر تهديد براي تهران در كنار پيدايش يك منطقه حائل و مشترك كه اينك در معرض حضور و نفوذ طرف هاي سوم قرار گرفته بود، شرایطي را پديد آورد كه منافع دو كشور را به هم پيوند زد.با حذف سايه وحشتناك شوروی از 2250 كيلومتر مرز مشترك با ايران و دور شدن آن تا فاصله‌اي بیش از 400 كيلومتري، شرايط كاملاً متحول شد. اما خلاء‌قدرت ايجاد شده در مناطق مجاور منجر به شكل‌گيري بحران و حضور قدرتهاي خارجي گرديد كه از اين جهت، دو كشور ايران و روسيه احساس خطر مي‌كردند. از بين رفتن نظام پيشين، مجموعه‌اي از ساختارهاي شكننده، ناپايدار ونيازمند را بجاي گذاشته بود. اما بخاطر حاكميت تفكر «آتلانتيك گراها» در روسيه، و اولويت بالايي كه مقامات مسكو براي ادغام در نهادهاي بين‌المللي و غربي قائل بودند، سياست خارجي روسيه در سالهاي نخست پس از فروپاشي، جايگاه مناسبي براي جمهوري اسلامي ايران قائل نبود، و حتي ايران را به عنوان يك كانون تهديد براي منافع خود در مناطق آسياي مركزي و قفقاز مي‌پنداشتند. بطوري كه در سال 1372، روابط دو كشور تا مرز قطع شدن پيش رفت. اما بتدريج، نگرش آتلانتيك گرا در روسيه زير سؤال رفت و مسكو براي اقناع افكار عمومي داخلي ونشان دادن استقلال عمل خود در روابط بين‌الملل به توسعه روابط با دولتهايي چون ايران پرداخت.

همكاري هاي اقتصادي دو كشور در دو دهه اخير در زمينه هاي تجارت، انرژي، نيروگاه هسته اي و حمل و نقل در جريان بوده و در زمينه بازرگاني، حجم مبادلات دو كشور ايران و شوروي در سال 1991 حدود يك ميليارد و چهارصد ميليون دلار بود. اما با فروپاشي شوروي و در سالهاي نخست كه غربگرايان در مسكو نفوذ زيادي داشتند، روابط دو كشور كاهش يافت. ازسال 1992 تا 1995، اين ميزان از 723 ميليون دلار به 200 ميليون دلار كاهش يافت ولی در سالهای 1375 تا 1386 به رقم چهار میلیارد دلار افزایش و سپس تحت تاثیر تحریم هسته‌ای کاهش یافت و در پنج سال اخیر بار دیگر روند افزایشی پیدا کرده است. يكي از پايه هاي مهم توسعه و همكاري ميان كشورها، سيستم مناسب حمل و نقل است. بنابراين با درك اين مسئله سعي شده كه زيربنا و چارچوب حقوقي لازم براي آن ايجاد شود. طرح موافقتنامه راهگذر (كريدور ) شمال و جنوب كه توسط جمهوري اسلامي ايران، روسيه و هند در سال 1999 به امضا رسيد يكي از پايه هاي مهم حقوقي اين مسئله بوده كه مي تواند به تجارت و رشد اقتصادي منطقه كمك شاياني كند. اين مسير هند را به اروپا، با مسيري كوتاه تر و امن تر متصل مي كند. اكنون كشورهاي قزاقستان و بلاروس به اين موافقتنامه پيوسته و كشورهايي مانند عمان، بلغارستان، ارمنستان و آذربايجان تقاضاي حضور در اين موافقتنامه را دارند. تاكنون نشست هاي كارشناسي لازم در كشورهاي عضو برگزار شده و محل دبيرخانه آن ايران تعيين شده است. براساس موافقتنامه 15 ميليارد دلاري ايران و شوروي در سال 1368، (1989) حدود 4ـ2 ميليارد دلار به خريد جنگ‌افزار و تكنولوژي‌هاي مرتبط با آن اختصاص يافت. در سال 1380 نيز با وجود فشارهاي امريكا و بويژه توافقنامه گور ـ چرنومردين درسال 1995 (كه براساس آن پس از اتمام زمان قرارداد ده ساله 1989 در سال 1999 نبايستي قرارداد ديگري در زمينه نقل و انتقالات تسليحاتي منعقد شود)، روس‌ها، موافقتنامه مذكور را لغو كرده و سند همكاري‌هاي دفاعي ـ نظامي ده ساله‌اي را با وزير دفاع ايران امضا كردند. خبرگزاري اينترفاكس به نقل از كارشناسان روس گزارش داد كه همكاري‌هاي نظامي با ايران ساليانه 300 ميليون دلار براي مسكو درآمد خواهد داشت. در سالهای اخیر نیز توافقلات مهمی میان دو کشور امضا شده و بسترهای حقوقی و اداری لازم برای گسترش روابط ایجاد شده و روند این روابط به شکل فزاینده‌ای جریان دارد.

همكاري هاي منطقه اي یکی از مهم ترین عرصه های روابط دو دولت بوده که از افغانستان تا آسیای مرکزی، خزر، قفقاز و آسیای مرکزی و خاورمیانه را در بر می گیرد. دو کشور در سه مقطع و در سه بحران همکاری های مهمی داشته اند. نخست در بحران تاجیکستان در سال های 1992 تا 1996 که این همکاری به توافق سازش تاجیکان انجامید. دوم در بحران افغانستان در سالهای 1996 تا 2001 که تهران و مسکو از ائتلاف شمال در برابر طالبان حمایت نمودند و سوم هم بحران سوریه است که همکاری های دو طرف از سال 2011 آغاز و هنوز هم ادامه دارد. همچنین، باید به برخی منافع مشترک دو كشور در مسائل بين المللي اشاره کرد. دو كشور ايران و روسيه با نظام بين المللي تك قطبي، هژموني آمريكا و يكجانبه گرايي آن مخالفت جدي دارند. جلوگيري از فشارهاي آمريكا براي منزوي ساختن ايران در برخی مقاطع، دستيابي به قدرت مانور بيشتر در سطح بين المللي با همكاري هاي دولت هاي مستقل يا ناراضي از وضع موجود و نگرانی از گسترش ناتو از مهم ترين موضوعات مشترك در حوزه سياست خارجي ايران و روسيه بوده است.نگاه ایران به روسیه از زمان فروپاشی شوروی دگرگون شده و سیاست خارجی کشورمان روابط با روسیه را در سه سطح دو جانبه، منطقه‌ای و بین‌المللی به عنوان فرصتی برای تامین منافع خود تلقی کرده و کوشیده است تا این روابط در عالی ترین وضعیت دنبال شود. اگر چه برخی مسائل و مشکلات نیز همواره در روابط دو دولت وجود داشته و موجب نگرانی دو طرف شده است. رفتار دولت روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد در سالهای 2008 تا 2011 و رای مثبت به هفت قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد و اجرای برخی محدودیتها در روابط دو جانبه موضوعاتی هستند که خلاف روح مناسبات دو کشور بوده است. اما پس از یک دوره تیره در روابط ایران و روسیه یعنی سال های ریاست جمهوری مدودف (2008 تا 2011)، روابط دو کشور با دوره جدید ریاست پوتین و نیز حسن روحانی در ایران، و شروع بحران سوریه، به همکاری های گسترده ایران و روسیه منجر شد و روابط گذشته بازسازی گردید و بویژه پس از برجام، این همکاری ها موجب شد تا با وجود فشارهای امریکا و خروج ترامپ، همکاری های تهران و مسکو در سطوح دوجانبه ، منطقه‌ای و در حوزه های امنیتی و اقتصادی بسیار مورد توجه قرار گیرد.

براساس نظریه ژئوپلتیک مکیندر که هارتلند جهانی را کشورهای اوراسیایی در اوان سده بیستم می‌دانست (Mackinder, 1904) و نیز برژینسکی که صفحه شطرنج بزرگ سیاست بین الملل جهان امروز را قلمرو اوراسیایی تلقی می نماید (Brzezinski, 1997)، آسیای مرکزی به عنوان یکی از حوزه های این منطقه ژئواستراتژیک، از اهمیت زیادی برخوردار بوده و از این رو، از زمان استقلال به یکی از کانونهای فعال جهانی تبدیل شده و در سه دهه اخیر با مسائل و ضرورتهای مختلفی روبرو بوده و این مسائل چشم انداز آینده منطقه را در شرایط پیچیده‌ای قرار می‌دهند. آسیب‌پذیری مهم این منطقه، محصور بودن آن در خشکی است. در گذشته‌های دور این منطقه در کانون راه ابریشم قرار داشت. که شرق و جنوب آسیا را به ایران، خاورمیانه و اروپا متصل می‌کرد. در دوره جدید دولت‌های نوپا به دنبال مسیرها و خطوط ارتباطی جدیدی با دنیای پیرامون بوده اند. از این رو، توجه به چین، هند و ایران به عنوان مسیر ارتباطی با این مناطق و نیز جهان خارج مطرح شد. بدین منظور، کشورهای مختلف نیز کوشیده‌اند تا طرح‌های مختلفی را ارائه کنند. روسیه همچنان بر مسیرهای ارتباطی گذشته تاکید دارد. آمریکا در سال 2012 طرح راه ابریشم آمریکایی را مطرح کرده است. چین در سال 2014 طرح «یک کمربند، یک راه» یا به اختصار «کمربند راه» را مطرح نموده است. ترکیه بیشتر بر شرق- غرب از طریق دریای خزر تاکید دارد. ایران کوشیده است با نگرشی عملگرا و ثبات جو به این منطقه وارد شده و در طول سه دهه اخیر عملکرد آن نیز از سوی تحلیل گران مختلف با نگاهی مثبت مورد توجه واقع شده است. در سالهای پس از استقلال کشورهای منطقه، ایران تلاش های مهمی برای گسترش زیرساخت های ارتباطی و اقتصادی با منطقه انجام داده است که از همان نخستین ماه های پس از استقلال آسیای مرکزی آغاز شده و ادامه یافته است. با دارا بودن ویژگی های جغرافیایی و مسیر ارتباطی مناسب برای پیوند دادن جمهوری های آسیای مرکزی و بازارهای جهانی ، قلمرو جمهوری اسلامی ایران بهترین شرایط را در اختیار داشت و بر اساس این ویژگی ها، اریک هوگلند ایران را «پل اقتصادی» بین کشورهای محصور در خشکی آسیای مرکزی و بازارهای بین المللی دانسته و می نویسد: « تلاش دیپلماتیک و استراتژی های سرمایه گذاری ایران در آسیای مرکزی از سال 1992، بر دستیابی به پذیرش نقش ایران به عنوان یک پل اقتصادی استوار بوده است. این سیاست براساس عدم مداخله در مسائل داخلی آنها و تقویت همکاری‌های اقتصادی تنظیم گردیده است».

در واقع، ایران اهداف اقتصادی را در صدر برنامه های خود در منطقه قرار داده و از پی گیری سیاست اقتصادی در آسیای مرکزی چند هدف را دنبال می نماید که اهم آنها عبارتند از: دسترسی به مواد خام برای صنایع؛ بازار فروش کالاهای ایرانی به ویژه مواد مصرفی؛ مسیری برای انتقال صادرات ایران به مناطق دیگر و تبدیل ایران به مسیر ترانزیت صادرات و واردات این کشورها؛ همکاری‌ها در زمینه انرژی؛ سرمایه گذاری در زیر ساختارها؛ بویژه همکاری‌های منطقه‌ای در اکو و خزر (دامن پاک جامی،1388: 175-176). در عرصه ژئوپلتیک، مناطق استقلال یافته برای ایران اهمیت زیادی دارند بطوری که بعدها در سند چشم انداز توسعه تاکید زیادی بر آنها شد. در سند "سند چشم انداز بیست ساله" که اهداف بلند مدت را تا سال 2025 ترسیم می‌کند، مهم‌ترین هدف، "تبدیل ایران به کشوری توسعه‌یافته، با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فنی در سطح منطقه آسیای جنوب غربی" است (سند چشم انداز بیست ساله ج.ا. ایران، 1384). حضور در فرایندهای منطقه‌ای در چارچوب این سند، از اهمیت ویژه برخوردار است. از این منظر، با توجه به اینکه فرایندهای منطقه‌ای متناسب با نیازهای منطقه شکل و توسعه می‌یابند، کناره‌گیری از مشارکت در این فرایندها به نادیده گرفتن منافع ملی منجر می‌شود و بهترین اقدام برای ایران، مشارکت فعال در شکل‌دهی و جهت بخشی به اینگونه فرایندهاست (واعظی، 1385: 36).

اما در عرصه امنیت از فردای فروپاشی شوروی و تضعیف نهادهای دولتی، بخاطر همجواری برخی از آنها با کشور افغانستان و شرایط خاص آن در آن زمان، بیشتر کشورهای منطقه نگران ناامنی و ظهور و بروز تهدیدهای گوناگون شدند و این موضوع بویژه برای کشورهای جنوبی اوراسیای مرکزی همانند تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان بیشتر بود. کهنه سربازان بازگشته از جنگ افغانستان در منطقه مذکور و بویژه در دره فرغانه می توانستند منشاء مشکلاتی برای این کشورها باشند. در عمل هم ابتدا در تاجیکستان و سپس در ازبکستان اتفاقات مختلفی روی داد که هزینه های زیادی به همراه داشت. در تاجیکستان یک جنگ داخلی میان نیروهای ملی و مذهبی از یک سو و نیروهای باقی مانده از دوره کمونیسم روی داد که به کشتار حدود پنجاه هزار نفر و آوارگی چند صد هزار نفر انجامید. در عرصه فرهنگی نیز، آسیای مرکزی ژرفای راهبردی فرهنگ و تمدن ایرانی ست و یکی از عوامل مهم در حفظ و بقای زبان پارسی و فرهنگ ایرانی بر خلاف وضعیت تمدن های مصر و سوریه و شامات، همین منطقه بوده است که با حفظ و بسط زبان و فرهنگ ایرانی، بار دیگر و در ترکیب با دین اسلام بقای آن را تامین نموده و حتی به گسترش آن کمک کرده است.

دستاوردها و نتایج

سیاست خارجی ایران در این چهار دهه بیش از هر چیز از دو مولفه استقلال عمل داخلی و تحولات محیطی تاثیر پذیرفته و می توان بر این اساس دو دوره متفاوت را از هم جدا کرد. در دوره نخست که منطقه در چارچوب اتحاد شوروی تعریف می شد، ایران بر اساس اصل نه شرقی و نه غربی روابط محدودی با شوروی داشت و بخاطر اشغال افغانستان، حمایت نظامی از عراق و نیز مساله جریانهای چپ گرا در ایران، کمتر امکانی برای تعامل با مسکو وجود داشت و ایران در یک چارچوب ایدئولوژیک و نه عملگرایانه به موضوعات مختلف منطقه‌ای و جهانی و نیز مسائل حوزه اوراسیایی می نگریست. ایران شوروی را یکی از نمادهای شیطانی و امپریالیسم شرقی تعریف می کرد و از طریق برنامه های رادیویی در تلاش بود تا ملتهای مسلمان در بند و زندانی امپراتوری روس ها را دعوت به اسلام و شورش کند. اما با خروج ارتش سرخ از افغانستان و پایان جنگ ایران و عراق و سپس فروپاشی شوروی شرایط متحول شد. در دوره جدید اما چهره روسیه عوض گشت. روسیه از مرزهای ایران دور شد. این دوری جغرافیایی، چهره دیگری از روسیه را برای دولتمردان ایرانی ترسیم نمود. روسیه به سده های پیش از قاجار برگشت و اینک دو دولت تهدیدات مشترکی داشتند و طبیعتا منافع آنها نیز در برخی موضوعات مشترک شد و این موضوع همکاری هایی را در تعاملات دوجانبه، منطقه‌ای و بین المللی رقم زد که به همکاری های راهبردی نظامی و امنیتی در افغانستان و سوریه منجر شد.

یکی از مهم ترین تلاش های ایران برای تعامل با منطقه و همکاری با دولتها، سیاست منطقه گرایی و استفاده از دیپلماسی چند جانبه و سازو کارهای نهادی بوده است و این موضوع را بسیاری از تحلیلگران منطقه به عنوان شاخض ترین سیاست ایران ذکر کرده اند (Herzig, 2004: 503-504). اما اقدامات و ابتکارات ایران فراتر از این تلاش های کارگزاری بود و شاهد ارائه طرح هایی ساختاری چون سازمان کشورهای ساحلی خزر و گسترش اکو هم بوده ایم. می توان گسترش سازمان اکو را مهم ترین تلاش ایران برای منطقه گرایی در این حوزه دانست و بر این اساس، ایران در صدد برآمد تا توافقاتی را با سران کشورهای منطقه برای ایجاد ارتباطات و گسترش زیر ساختهای حمل و نقل انجام دهد و در این راه موفقیتهایی نیز داشته است (Wastnidge, 2017:5). بر‌ای این منظور، پس از فروپاشی شوروی نخستین نشست رهبران کشورهای عضو اکو در روزهای 16 و 17 فوریه 1992 در تهران برگزار شد. پس از نشست تهران با پیوستن آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان اعضای اکو به هشت عضو افزایش یافت (کولایی ، 1388:32). اما در چارچوب اکو طرح های مهمی ارائه شده اند که می توان از طرح های حمل و نقل و ارتباطات یاد کرد. حجم مبادلات تجاری اعضای اکو در سال های اخیر نشان می دهد تجارت در منطقه از رشد نسبی خوبی برخوردار شده است. با بررسی حجم مبادلات تجاری این کشورها با دیگر کشورهای جهان، نتیجه می گیریم که اگر برنامه ریزی مناسب صورت می گیرد، می توان از ظرفیت های موجود در این کشورها برای افزایش تجارت درون منطقه و تأمین سود بیشتر برای همه اعضای اکو بیشتر بهره برداری کرد. سهم این کشورها از واردات جهان از 42/1 درصد در سال 2000 به 06/2 درصد در سال 2005 افزایش یافت. سهم این کشورها از صادرات جهان هم از 32/1 درصد در سال 2000 به 93/1 درصد در سال 2005 افزایش یافته است. (کولایی، 1388: 157).

نهاد دیگری که علاقه ایران به سیاست منطقه گرایی را در آسیای مرکزی و قفقاز نشان می دهد، پیشنهاد سازمان کشورهای ساحلی دریای خزر است که در سال 1373 ایران در نخستین نشست سران کشورهای ساحلی دریای خزر پیشنهاد تشکیل آن را ارائه کرد. اگر چه این پیشنهاد متاسفانه در آن زمان با استقبال شایسته‌ای روبرو نشد، اما بتدریج در نشستهای مختلف مقامات و کارشناسان منطقه روندی طی شد که توانسته است تا کنون گامهایی را برای تشکیل این نهاد فراهم نماید. در سال 1993 کشورهای عضو در مورد تشکیل یک مرکز پژوهشی در مورد دریای خزر توافق نمودند (Herzig, 2004: 515). از آن زمان نشستهای دوره‌ای سران و سالیانه مقامات وزارت خارجه و کارشناسان توانسته است از گسترش اختلافات کشورهای منطقه جلوگیری نموده و توافقاتی را در زمینه های محیط زیست، شیلات، کشتیرانی و امنیت در حوزه دریای خزر شکل دهد و در 21 مرداد1397 کنوانسیون حقوقی این عرصه آبی در بندر آکتائو قزاقستان به امضای سران کشورهای منطقه رسیده است.یکی از نهادهای دیگر که در سالهای اخیر برای ایران اهمیت داشته، سازمان همکاری شانگهای است که با هدف حل و فصل اختلافات مرزی بین کشورهای منطقه در سال 1995 با عنوان نشست شانگهای پنج تشکیل شد و در سال 2001 به سازمان فعلی تغییر نام داد. ایران در سال 1385 عضو ناظر آن شد و سپس در سال 1388 درخواست عضویت رسمی آن مطرح گشت و در حال حاضر همچنان مطرح است. ایران قصد دارد از طریق عضویت در این سازمان و استفاده از ظرفیت‌های سازمان به برخی از اهداف راهبردی سیاست خارجی خویش دست یابد (طباطبایی، 1390: 186-185).

جمهوری اسلامی ایران کوشیده است تا در کنار روابط دو جانبه با کشورهای منطقه از ابزارهای نهادی بهره گیرد و برای این منظور کوشیده است تا با بسط نهادهای موجود، پیوستن به آنها و یا ایجاد نهادهای نو، در جهت همکاری و همگرایی اقتصادی و ایجاد و تثبیت ثبات و امنیت منطقه‌ای پیشگام شود و اگر چه نتوانسته به نتایج درخوری برسد اما مجموعه این تلاشها بی نتیجه نبوده و در مواردی توانسته در نقش آفرینی مثبت ایران در منطقه موثر باشد.اما در حوزه ارتباطات و حمل و نقل، علاوه بر زیر ساختهای موجود مانند خط آهن سراسری ایران از شمال تا جنوب که دریای خزر را به دریای عمان وصل می کند و از شرق تا غرب که افغانستان را به ترکیه متصل می سازد، مجموعه‌ای از زیر ساختهای جدید نیز در سالهای اخیر ایجاد شده که استانبول را به بندر عباس، و نیز چابهار و بندر عباس را به آلماتی پیوند می دهد. در 10 سال گذشته ایران طرح هایی را اجرا کرده که خط ریلی آن را تا 12 هزار کیلومتر گسترش داده است (Kozhanov, 2013: 9). ایران همچنین برای تکمیل زیر ساختهای ارتباطی با منطقه دو طرح بزرگ را در دستور کار قرار داده است. نخست طرح راهگذر شمال - جنوب است که کشورهای شمال اروپا، روسیه، آسیای مرکزی و قفقاز را از طریق ایران به خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند متصل می سازد. موافقتنامه کریدور حمل ونقل بین‌المللی شمال - جنوب در شهریور ۱۳۷۹ در سن پترزبورگ به امضای وزرای حمل و نقل سه کشور ایران، هند و روسیه رسید. کریدور شمال- جنوب مهمترین حلقه تجارت بین آسیا و اروپا می‌باشد که در مقایسه با مسیرهای سنتی از نظر مسافت و زمان تا ۴۰ درصد کوتاهتر و از نظر هزینه تا ۳۰ درصد ارزانتر می‌باشد. این کریدور ارتباط ترانزیتی کشورهای شمال اروپا و روسیه را از طریق ایران و دریای خزر به کشورهای حوزه اقیانوس هند، خلیج فارس و جنوب آسیا برقرار می‌سازد. در این میان، اتصال خلیج عمان و بندر چابهار در ساحل شمال شرقی دریای مکران یا دریای عرب به عنوان بندری راهبردی به این راهگذر در مبادله کالا به شرق کشور و همسایه‌های شرقی و آسیای مرکزی نقش مهمی ایفا خواهد کرد و منطقه را از مسیر ایران و بنادر آن به جهان پیوند می دهد (Pejic, 2017: 6).

بعد از توافق برجام، امیدها برای افزایش فرصتهای ایران و امکان گسترش روابط افزایش یافت. در بنیاد بین المللی صلح کارنگی نیز رومر و همکارانش در مقاله‌ای به بازگشت ایران به منطقه پس از تحریم ها اشاره کرده و فرصتهای مهمی را در حوزه مسائل سیاسی، اقتصادی و راهبردی برای ایران پیش بینی کرده اند. از نگاه آنان، ایران با جمعیت بیش از 80 میلیونی، مرز زمینی با ترکمنستان، و دسترسی به خلیج فارس و دریای خزر، نقش عمده‌ای در بازار جهانی انرژی داشته و یک مرکز حمل و نقل منطقه‌ای ست و می تواند بتدریج به یک شریک منحصر به فرد و قابل توجه برای کشورهای آسیای مرکزی تبدیل شود(Rumer, 2016: 14 ). اگر چه، در عمل گسترش تعاملات ایران و آسیای مرکزی و قفقاز کند و بطئی بوده اما همچنان امیدها برای یافتن جایگاهی در خور قابلیتهای واقعی ایران در همکاری با منطقه وجود دارد و حتی خروج امریکا از برجام هم نمی تواند این موضوع را از مسیر فزاینده خود خارج نماید.

در هر تحلیلی از دستاوردهای سیاست منطقه‌ای ایران بایستی به این نکته مهم هم توجه داشته باشیم که هم در محیط ملی و هم منطقه‌ای و بین المللی، عواملی وجود دارند که برای جمهوری اسلامی ایران محدودیتهایی جدی را ایجاد می کنند. بیش از همه ایران در اولویت بخشی به امر اقتصادی و توسعه مشکلاتی دارد. ساختار و ماهیت نظام سیاسی و ایدئولوژی انقلاب اسلامی از آنچنان جایگاه و اهمیتی در عرصه سیاستگذاری برخوردار است که اولویت بخشی به توسعه و رفاه و اقتصاد را محدود می سازد و این عاملی برای ضعف بخش خصوصی، ناکارآمدی بخش دولتی و در نتیجه ناتوانی از برنامه های مهم اقتصادی در خارج مانند سرمایه گذاری، انتقال فناوری و گسترش روابط تجاری و اقتصادی ست. همینطور در سطح منطقه نیز با وجود اهمیت بخشی جمهوری اسلامی ایران به اقتصاد و فرهنگ بجای سیاست و ایدئولوژی در تعامل با دولتهای آسیای مرکزی و قفقاز، اما متاثر از فضای رسانه‌ای غربی و برخی اسلام هراسی های بجا مانده از دوران شوروی، نگرش کلی دولتمردان منطقه به ایران کمابیش برساخته آن در فضاسازی باقی مانده بود و هنوز هم ادامه دارد. ضمن اینکه سیاست مهار و فشار و محاصره از سوی غرب در این منطقه نیز نسبت به جمهوری اسلامی ایران تداوم یافته و بویژه از زمان تصویب تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد در سالهای 1385 به بعد، گاه تحریم های مضاعفی علیه ایران در منطقه انجام شده است.

از نگاه فرهاد عطایی، محدودیت ها و موانع ایران را در بعد داخلی می توان در نبود درک مناسب از منطقه در مراحل اولیه، نبود سیاست خارجی منسجم در مورد منطقه، نگاه به منطقه از منظر میراث بجا مانده از دوره شوروی، نبود ایده ها و ابتکارات فکری جدید در سیاست خارجی ایران، ناتوانی در جلب اعتماد رهبران کشورهای منطقه، و غیر تخصصی بودن امر سیاست خارجی دید و در بعد خارجی نیز، سوء ظن رهبران منطقه نسبت به ایران، تداوم ذهنیت های شورویایی نسبت به خارج، و ایران ستیزی ایجاد شده از سوی امریکا مهم ترین محدودیتها و موانع بوده اند (Atai, 2000: 119-120 ). از این رو، فعالیت های دیپلماتیک و اقتصادی ایران در منطقه بر خلاف تصور رایج، چندان هم آسان نبوده است. نیکلا ی کوژانف پژوهشگر دانشگاه اروپایی در سن پترزبورگ نیز مهم ترین محدودیتهای ایران را در منطقه شامل نگرش دولتهای تازه استقلال یافته در تعامل با قدرتهای جهانی، نظام های سکولار در منطقه، نگرانی آنها از مذهب و حضور و رقابت قدرتهای بزرگ در منطقه می داند ( Kozhanov, 2013: 2-3). از نگاه مهدی سنایی، مهم ترین موانع برای گسترش روابط با منطقه را می توان چنین برشمرد: بهره گیری ناکافی از ابزار نوین در اعمال سیاست های منطقه ای؛ توجه ناکافی دولت به حمایت از فعالیت های اقتصادی بخش خصوصی در منطقه؛ وجود تصویر غلط از ایران در منطقه؛ و خصومت آمریکا با ایران که از یک سو باعث کم اثر کردن ابتکارات ایران در آسیای مرکزی توسط ایالات متحده شده و از سوی دیگر بخشی از توان دیپلماتیک ایران را صرف ممانعت از نفوذ آمریکا در منطقه کرده است (سنایی،1388: 152).

رقابت امریکا با ایران در منطقه آنچنان اهمیت دارد که برخی تحلیلگران منطقه صراحتا آن را به زیان ثبات و توسعه منطقه دانسته اند (Yuldasheva, 2008: 133) و حتی سباستین پیروس از ایران به عنوان حلقه گم شده همگرایی آسیای مرکزی یاد می کند (Peyrouse, 2014: 6). سیاست غربی و بویژه امریکایی « همه چیز منهای ایران» و تحریمهای بین المللی با هدف محدود سازی روابط ایران و کشورهای منطقه تنظیم شده و امریکا کوشیده است تا در این سه دهه با وجود کوتاه بودن مسیرهای انتقال انرژی از ایران، اما بر انکار آن و تشویق هر مسیری غیر از آن تاکید کند ( Wastnidge, 2017: 8). بعد از استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، نفوذ آمریکا در این مناطق افزایش پیدا کرد و هم زمان با این، تبلیغات ضد ایرانی صورت گرفت و این ترس را بوجود آورد که ایران در جستجوی صدور انقلاب به این کشورهای نوپا است. اخراج ایران از کنسرسیوم بین المللی آذربایجان در سال 1372 و نیز جلوگیری از انتقال انرژی کشورهای منطقه از مسیر ایران از نمونه های این سیاست هستند (بنگرید به: Ehteshami, 2002:304). کشورهای منطقه نیز کمابیش از این سیاستها دنباله روی کرده اند. ازبکستان به عنوان مهمترین کشور منطقه در سالهای 1997 تا 2014 از این سیاست امریکا پیروی نموده و روابط با ایران را کاهش داده است. از نگاه واشنگتن، نفوذ ایران در آسیای مرکزی و قفقاز تهدیدی برای منافع آمریکا در منطقه پنداشته می شد و از این رو، در پی منزوی کردن ایران بر آمده و بویژه این موضوع را در ارتباط با خطوط انتقال انرژی در دستور کار قرار داده بود (Yazdani, 2005 :142-148). کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز تحت‏ فشار امریکا و یا وعده کمکهای سیاسی، اقتصادی و نظامی آن کشور، نسبت به توسعه و تعمیق‏ روابط با ایران جانب احتیاط را نگاه می دارند. استراتژی«همه چیز بدون ایران»که از سوی امریکا در منطقه دنبال می‏شود، نه تنها ایران بلکه دیگر کشورهای منطقه را نیز از مزایای همسایگی ایران‏ و بهره‏گیری از موقعیت ژئوپلتیک آن در تامین نیازهای اقتصادی خود محروم ساخته است. اصرار امریکا بر عدم استفاده از خاک ایران در انتقال منابع انرژی منطقه که ارزان ترین، سریع‏ترین‏ و امن‏ترین مسیر است، بخشی از این استراتژی است. بدیهی است تداوم این استراتژی، روابط ایران با کشورهایی نظیر آذربایجان،گرجستان و ازبکستان که دارای رابطه نظامی-امنیتی‏ نزدیکتری با آمریکا هستند را تحت الشعاع قرار خواهد داد. نفوذ و حضور امریکا در گرجستان و آذربایجان و حمایت از مثلث آنکارا-باکو-تفلیس،موازنه قوا در منطقه را به ضرر ایران و روسیه بر هم زده است (مرادی، 1385: 57).

سباستین پیروس به درستی به این نکته اشاره کرده است که غرب به هزینه آسیای مرکزی مانع از برقراری رابطه و دسترسی کشورهای منطقه به ایران شده و این امید هست که پایان مناقشه هسته‌ای می تواند منجر به توسعه مبادلات اقتصادی، منطقه‌ای و دو جانبه بشود. اگر ایران بتواند نقش اقتصادی بیشتری در منطقه بازی کند به سود همه کشورهای منطقه است و موقعیت جغرافیایی ایران در چشم کشورهای آسیای مرکزی که همیشه علاقمند به پیدا کردن راه هایی برای گسترش و برای به دست آوردن دسترسی به دریاهای جنوبی بوده اند یک فرصت مهم است. پروژه های مهمی برای اتصال جاده و راه آهن شبکه آسیای مرکزی به ایران، و همچنین به ترکیه و افغانستان وجود دارد اما آنها با توجه به شرایط جغرافیای سیاسی کنونی کاملا غیر استفاده مانده اند (بنگرید به: Peyrouse, 2014). کوژانف در مورد رقابت امریکا با ایران در منطقه می نویسد :ایران در مقایسه با امریکا مشکلات مالی دارد. وی با اشاره به تجارت سالانه 3 میلیارد دلاری امریکا با کشورهای منطقه، از سرمایه گذاری چشمگیرش در کشورهای منطقه یاد می کند که در سال 2012 در قزاقستان بیش از 14 میلیارد دلار و 25 درصد از کل سرمایه گذاری خارجی در این کشور بوده است . وی همچنین از سرمایه گذاری واشنگتن در منابع گازی ترکمنستان یاد کرده و امریکا را تامین کننده 70 درصد کمک های مالی و فنی به دولت تاجیکستان می داند (Kozhanov, 2013: 6-7).

در تحولات مختلف سیاسی و امنیتی منطقه، جمهوری اسلامی ایران همواره سیاست حمایت از صلح و ثبات و پرهیز از مداخله در امور سایر کشورها را دنبال نموده است. جمهوري اسلامي ايران كوشيده تا به عنوان ميانجي براي حل و فصل بحران هاي منطقه عمل كند و در بحران قره باغ و تاجيكستان با چنين رويكردي وارد عمل شد و به گسترش روابط اقتصادي، ايجاد شالوده ارتباطي و فعاليت هاي فرهنگي در چارچوب نظامهاي سياسي جديد بپردازد. روابط دوجانبه ایران با کشورهای منطقه نیز به اعتماد سازی منطقه‌ای کمک نموده و با توجه به تجربه ایران در مبارزه با تروریسم در سوریه و عراق، دولت های منطقه نگرش مثبتی به ایران برای حمایت امنیتی دارند. در سال 2016 رئیس جمهور ایران در ملاقات وزیر خارجه ترکمنستان از او خواست که دو کشور با یکدیگر همکاری امنیتی کنند. وزیر امور خارجه ایران نیز در دیدار با وزیر خارجه ترکمنستان نسبت به گسترش بنیادگرایی اسلامی هشدار داده و پیامدهای آن را برای آسیای مرکزی خطرناک دانست. به نظر می رسد که نگرانی های امنیتی مشترک قبلی تهران و عشق آباد می تواند به همکاریهای امنیتی مهم تری در منطقه آسیای مرکزی بینجامد (Ramani, 2016: 1).

طی سه دهه اخیر، ایران با اهداف و اصولی نسبتا مشخص وارد تعامل با منطقه شده و اگر چه در نهایت عملگرایانه با کشورهای منطقه تعامل کرده است اما دولت های منطقه با تاثیر پذیری از فضای رسانه‌ای بین المللی و نیز فشارهای غرب در تعامل با ایران با احتیاط برخورد داشته اند و همین موضوع نیز موجب شده تا با وجود فرصت های زیاد برای همکاری ایران و کشورهای منطقه اما در عمل سطح این ارتباطات محدود مانده و ایران نتوانسته است نقش موثر متناسب با جایگاه خود را ایفا نماید. ضعف های فنی و اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، و فشارهای بین المللی اجازه نداده اند تا ایران از مزیت تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی پیوسته خود با منطقه بهره برداری لازم را بنماید و عملا از مسیرهای ارتباطی و خطوط انتقال انرژی و تعاملات تجاری دور مانده و قابلیت های راهبردی ایران در ارتباط با منطقه تضعیف شده و محدود بماند و همین موجب شده تا با تعابير گوناگوني چون " سياست دسته گل " ( Haliday,1995: 220)، "بازيگر بي ميل" (Cornell,2001: 44) و "عمل گرايي" ( Hunter Spring2003, :133) از آن ياد شود. همچنین، سیاست ایران در منطقه از سوی تحلیلگران غرب به عنوان سیاست حفظ وضع موجود، و سیاست عملگرا یاد شده است. سباستین پیروس صراحتا به عملگرایی ایران اشاره کرده و آن را فاقد نگرش ایدئولوژیک به منطقه دانسته است (Peyrouse, 2014: 2 ).با وجود نقش مثبت و موثر ایران در حوزه های امنیتی و اولویت بخشی به روابط اقتصادی با کشورهای منطقه، جایگاه اقتصادی ایران در روابط منطقه‌ای به دلایل مختلف چندان درخور توجه نبوده است. در حال حاضر، ایران جایگاهی در میان شرکای اقتصادی ردیف یک تا ده کشورهای منطقه ندارد و کمتر از 5 درصد از تجارت آنها با ایران است. مهم ترین این دلایل را باید در فقدان اولویت توسعه اقتصادی در داخل و در نتیجه ضعف اقتصاد ایران در حوزه سرمایه گذاری، فناوری و بخش خصوصی، فقدان اولویت دیپلماتیک برای منطقه، و سیاست امریکایی محدود سازی ایران دید و از این رو، روابط اقتصادي ایران با منطقه به خاطر عدم وجود بخش خصوصي قدرتمند و بخش دولتي كارآمد صرفاً در حد برخي فعاليت‌هاي پيله وري محدود باقي ماند و خطوط هوايي نيز روز به روز محدودتر شد.

نتیجه‌گیری

سیاست خارجی ایران در این چهار دهه ماهیت و کارکردی متفاوت داشته و این تفاوت عمدتا از نگرش هویتی نظام سیاسی جدید، گفتمان های اصلی حاکم بر عرصه سیاست ملی و سیاست خارجی، نقش ادراکی و قابل تصور دولتمردان ایرانی از یک دولت انقلابی بر خاسته است. ایران پس از انقلاب محصول انقلابی اسلامی بود که بخش های مهمی از ابعاد و عناصر هویتی، ذهنیتی و ساختاری دوران گذشته کشور را نفی نموده و برای نظام سیاسی و دولت جدید هویتی متفاوت قائل بود و این موضوع در تعریف محیط خارجی و دوست و دشمن و تعیین منافع و اولویتهای سیاست خارجی تاثیری بنیادین داشت و بویژه کارکردهای معمول و مرسوم دولت از نگاه اندیشمندان سیاسی سده های گذشته در باب دولت و ملت را نیز به چالش می گرفت. اگر چه در طول دهه های بعدی این نگرش و نقش بتدریج در پرتو تعاملات بین المللی دستخوش بازنگری هایی گردید، اما شاکله و عناصر اساسی آن هویت دینی و انقلابی همچنان چون عنصری تعیین کننده به بقا و بازتولید خود ادامه داده اند.

دهه نخست انقلاب اسلامی، دولت با نگاهی کاملا فراملی، انقلابی و ایدئولوژیک به روابط با اتحاد شوروی می نگریست. اگر چه این گفتمان به مرور و در پرتو واقعیت های محیطی و مشکلات جنگ تغییراتی را تجربه نمود اما در مورد نظام سیاسی بین المللی آن زمان و اتحاد شوروی کمابیش همان بود. از این رو در دهه نخست در چارچوبی کاملا ایدئولوژیک و نگاه ساختاری بین المللی سیاستی مبتنی بر نفی و شوروی و دوری از آن را در پیش گرفته و با وجود برخی تلاش ها از سوی آن ابرقدرت، اما جمهوری اسلامی همواره به دیده سوء ظن به آن نگریسته است. اگر چه شوروی مواضع ایران در مقابل امریکا را مغتنم دانسته و کوشید تا از فشارهای بیشتر امریکا در حد امکان همانند وتوی برخی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد جلوگیری نماید، اما ایران انقلابی هم به خاطر ابرقدرتی شوروی و هم ایدئولوژی الحادیش و نیز رفتارهایی مانند اشغال افغانستان تمایلی به روابط و مناسبات خوب با آن نداشت. شوروی متحد عراق بود و با آن قراردادهای نظامی داشت و اگر چه سیاست اعلامی بی طرفی نسبت به جنگ اتخاذ نمود، اما در چارچوب آن سیاستها از بغداد حمایت کرده و همین بر شدت بدبینی ها در ایران افزود.

اما در دوره دوم، در پرتو شرایط پس از جنگ تحمیلی و فروپاشی شوروی و گفتمان سازندگی، دولتمردان جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با منطقه اوراسیایی نقش جدید و نوینی را برای دولت قائل بودند و لذا دولت سازندگی از سیاست نفی و انکار و نگاه عقیدتی به یک سیاست باز و عملگرا و بهره گیری از فرصتهای ژئوپلتیک ناشی از فروپاشی شوروی و دور شدن یک ابر قدرت از مرزهایش روی نمود. در این دوره روابط با روسیه در پرتو نامه حضرت امام خمینی به گورباچف و قرارداد دهساله همکاری های سال 1989 آغاز و با وجود فراز و نشیب های مختلف اما به یکی از مهم ترین روابط خارجی ایران تبدیل شده و در چارچوب سیاست شرقی مورد توجه دولت جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و در سه بحران منطقه‌ای مهم (تاجیکستان، افغانستان و سوریه) به همکاری های سیاسی، امنیتی، نظامی و اطلاعاتی مهمی در برابر ناامنی و تروریسم انجامیده و تاثیرات مهمی بر روند تحولات منطقه‌ای و بین المللی داشته است.لذا، سیاست خارجی ایران با نگاهی عملگرایانه به منطقه ورود نموده و در طول نزدیک به سه دهه اخیر در چارچوب روابط دو جانبه و منطقه گرایی گام های مهمی برای ثبات، امنیت و توسعه در منطقه برداشته است. تحکیم روابط دو جانبه، سیاست حفظ وضع موجود در رابطه با نظام های سیاسی، ایجاد زیر ساخت های ارتباطی و حمل و نقلی و انتقالی انرژی در خاک ایران و از مرزهای اوراسیایی تا خلیج فارس و دریای عمان و ایجاد و تقویت سامانه های بندری از مهم ترین اقدامات ایران برای گسترش تعاملات منطقه‌ای بوده است. در تحولات مختلف سیاسی و امنیتی منطقه، جمهوری اسلامی ایران همواره سیاست حمایت از صلح و ثبات و پرهیز از مداخله در امور سایر کشورها را دنبال نموده است. سياست ايران را در منطقه می توان بيشتر تدافعي ( جلوگيري از ناامني و تهديد احتمالي )، محتاطانه، حفظ وضع موجود و حركت در کنارسياست خارجي روسيه دانست. در واقع، اگر چه ايران شايد امتیازی از دست نداده اما امتیازی هم به دست نياورده است. سياست ايران در اين منطقه تحت الشعاع نوع روابط آن در مناطق و موضوعات ديگر همانند منازعه با آمريکا مانده است. اقدامات ایران را می توان در عدم نگاه ایدئولوژیک به منطقه، توجه به روابط اقتصادی و فرهنگی، میانجیگری در بحران های منطقه‌ای، کمک به صلح و ثبات و آشتی، و تلاش برای نهادگرایی منطقه‌ای در قالب گسترش سازمان اقتصادی منطقه‌ای اکو و پیشنهاد تشکیل سازمان کشورهای ساحلی دریای خزر در جریان نشست سران کشورهای ساحلی در تهران دریافت. از این رو، ملاحظه می شود که ایران با اهداف و اصولی عمدتا فرهنگی و تمدنی و اقتصادی به تعامل با کشورهای منطقه پرداخته و در نتیجه این روابط، مجموعه‌ای از تبادلات تجاری و اقتصادی و انتقال انرژی و حمل و نقل کالا برقرار شده و ادامه یافته است . روابط اقتصادی ایران با دولتهای ترکمنستان، آذربایجان و قزاقستان از رتبه درخور توجهی در ارتباطات اقتصادی و تجاری در رابطه با منطقه اوراسیایی برخوردار نبوده به طوری که در حال حاضر جایگاهی در میان شرکای اقتصادی ردیف یک تا ده کشورهای منطقه ندارد و کمتر از 5 درصد از تجارت آنها با ایران است.

مهمترین این دلایل را باید در فقدان اولویت توسعه اقتصادی در داخل و در نتیجه ضعف اقتصاد ایران در حوزه سرمایه گذاری، فناوری و بخش خصوصی، فقدان اولویت دیپلماتیک برای منطقه، و سیاست امریکایی محدود سازی ایران دید و از این رو، روابط اقتصادي ایران با منطقه به خاطر عدم وجود بخش خصوصي قدرتمند و بخش دولتي كارآمد صرفاً در حد برخي فعاليت هاي پيله وري و محدود باقي ماند و خطوط هوايي نيز روز به روز محدودتر شد. اگر چه دولت های منطقه با تاثیر پذیری از فضای رسانه‌ای بین المللی و نیز فشارهای غرب در تعامل با ایران با احتیاط برخورد داشته اند و همین موضوع موجب شده ایران نتواند نقش متناسب با جایگاه خود را ایفا نماید. ضعف های فنی و اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، و فشارهای بین المللی اجازه نداده‌اند تا ایران از مزیت تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی خود با منطقه در حد و قواره های مورد انتظار بهره برداری کند. درست است که نگاه ایران به منطقه اقتصادی بوده و کمتر عناصر سیاسی را دخیل کرده است، اما این موضوع صرفا در ارتباط با کشورهای منطقه بوده و چون نسبت به سایر مناطق اولویت های ایران نیز غیر اقتصادی است در نتیجه شرایط را برای دامن زدن به چهره سیاسی و مذهبی ایران از سوی دولت های غربی فراهم کرده است. این موضوع موجب شده تا عامل خارجی نقش گسترده تری در سیاست ایران هراسی داشته باشد.آنچه که طی این سه دهه در عرصه همکاری های منطقه‌ای ایران و همسایگان آسیای مرکزی انجام شده، اگر چه توانسته به نقش آفرینی موثر و سازنده ایران در حوزه های امنیتی و اقتصادی و فرهنگی منجر شود و اینک در کشورهای منطقه عموما ایران به عنوان یکی از پشتوانه های ثبات و امنیت منطقه‌ای نگریسته می شود، اما برای برداشتن گامی اساسی با هدف همگرایی منطقه‌ای و توسعه در مرزهای مشترک و دستیابی به یافته هایی چشمگیر در حوزه توسعه در مناطق مرزی بایستی به بازنگری در نگرش ملی نسبت به توسعه و اولویتهای اقتصادی پرداخت.

سیاست خارجی ایران در چهل سال دوره انقلاب اسلامی را در حوزه اوراسیایی باید سیاستی مستقل، در دوره نخست ایدئولوژیک و سپس عملگرا و از همه مهم تر جستجوی امنیت و ثبات، نفوذ فرهنگی و تمدنی، و یارگیری برای مهار تهدیدات غربی و حفظ استقلال عمل در پرتو آن دانست. ایران در طول این چهار دهه سیاستی ابتکاری در منطقه داشته است. اگر هم بتوان از ابتکار عملی سخن گفت عمدتا مربوط به نخستین سالهای استقلال کشورهای منطقه از 1370 تا 1375 است. ابتکار عمل ایران بیشتر در گسترش سازمان اکو، طرح ایجاد کشورهای ساحلی دریای خزر، طرح غیر نظامی کردن خزر و طرح های میانجی گرایانه در بحران های منطقه‌ای بوده است. اما پس از آن ایران بیشتر سیاستی سلبی را در پیش گرفته است. ایران به تعبیری حلقه مفقوده هر نوع روندی در حوزه همگرایی، نهادگرایی، توسعه، ارتباطات و انتقال انرژی در منطقه بوده است و عناصر سه گانه: ضعف بخش خصوصی اقتصاد، نگرش دولتمردان منطقه و فشار های امریکا در منطقه موجب عدم پیوند بنیادین میان ایران و منطقه در روندهای اساسی منطقه مانند همگرایی منطقه‌ای، نهادگرایی موثر، انتقال انرژی، حمل و نقل و ارتباطات و توسعه اقتصادی بوده است. منطقه اوراسیایی در چهار دهه حیات انقلاب اسلامی اولویت اول و دوم سیاست خارجی نبوده است. هم در گفتمان انقلابی دهه نخست و هم در گفتمان های دوره دوم به دلایلی مانند شدت خصومتهای موجود میان ایران و غرب، نقش غرب در روابط اقتصادی ایران، قدرت غرب در فشار بر ایران و مسائل مهم و راهبردی ایران در حوزه خلیج فارس و خاورمیانه، عملا امکان اولویت بخشی به حوزه اوراسیایی وجود نداشته و ندارد. حتی در سالهای دهه 1990 که دولت سازندگی برای این منطقه اهمیت زیادی قائل بود و توجه در ساختارهای رسمی به این منطقه وجود داشت و شخص رئیس جمهور بر ارتباطات منطقه‌ای در این قلمرو نظارت می کرد، اما همچنان اولویت ایران مسائل و موضوعات و مناطق دیگر بودند؛ یا در دوره دولت هشتم و نهم که علنا بر سیاست نگاه به شرق تاکید می شد، اهمیت و فوریت و مخاطره بر انگیزی مسائل ایران در رابطه با امریکا، اسرائیل و برخی دول عربی مانند عربستان، و نهادهای بین المللی نظیر سازمان ملل متحد کمتر مجالی برای اولویت بخشی واقعی و عملی به حوزه اوراسیایی باقی می گذاشت. مادام که حیاتی ترین و راهبردی ترین و امنیتی ترین مسائل ایران به غرب و حوزه عربی و خاورمیانه‌ای پیوند یافته است، شاید دور از انتظار باشد که حوزه های دیگر بتوانند چنین جایگاهی را اشغال کنند. اما آیا تاکید رهبر جمهوری اسلامی ایران بر سیاست شرقی، می تواند این عرصه را در اولویت نخست قرار دهد؟ این موضوعی ست که شاید نتوان در حال حاضر به سادگی به آن پاسخ داد.

--------------------------------------

منابع و مآخذ

  1. ابلاغيه سند چشم انداز جمهوري اسلامي ايران در افق 1404، دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام، در سايت www.majma.ir
  2. احتشامي، انوشیروان، سياست خارجي ايران در دوران سازندگي، ترجمه ابراهيم متقي و زهره پوستين چي (تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378).
  3. افشردي، محمد حسین، ژئوپلتيك قفقاز و سياست خارجي ج.ا. ايران (تهران: دوره عالي جنگ سپاه، 1381).
  4. حاجي يوسفي، اميرمحمد، (1376)، «بررسي بحران هاي چهارگانه در نظريه روابط بين الملل»، مجله سياست خارجي، سال يازدهم، شماره 4 ، زمستان
  5. دامن پاک جامی، مرتضی، (1388)، دیپلماسی اقتصادی ایران در آسیای مرکزی، تهران وزارت امور خارجه.
  6. دهقانی فیروز آبادی، سید جلال، (01388)، تحول در نظریه پردازی مطالعات منطقه‌ای، فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، سال دوم ، شماره 5.
  7. دهقاني فیروز آبادی، سيد جلال (زمستان 1385) " بررسي گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در آسياي مركزي"، فصلنامه مطالعات ايراس، شماره 2.
  8. رضايي، محسن، ايران قدرت منطقه‌ای در http://rezaee.ir
  9. رمضاني، روح الله (1380)، چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ترجمه عليرضا طيب، تهران،نشر ني.
  10. سردارآبادي، خلیل الله، «بررسي تطبيقي مواضع آمريكا و شوروي در قبال جنگ ايران و عراق»، فصلنامه مطالعات دفاعي و امنيتي، شماره 31، (تابستان 1381).
  11. سنایی، مهدی، (1388)، ایران و جمهوری های آسیای مرکزی، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز شماره 66، تابستان.
  12. ________، (1388)، روابط ایران و آسیای مرکزی، روندها و چشم اندازها، تهران، وزارت امور خارجه.
  13. طهماسب (هانتر)، شیرین، «ايران، روسيه و جمهوري‌هاي جنوبي شوروي» فصلنامه گفتگو، تابستان 1375، شماره 12.
  14. طباطبایی، سیدعلی، (1390)، «بررسی تطبیقی رویکرد راهبردی چین، روسیه، آمریکا، هند، پاکستان و ایران به سازمان همکاری شانگهای»، فصلنامه راهبرد، سال بیستم، شماره 6.
  15. کولایی،الهه، (1379)، سازمان همکاری اقتصادی اکو، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
  16. _______، (1384) بازي بزرگ جديد در آسياي مرکزي، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه.
  17. _______، (1376)، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، تهران: سمت.
  18. لینک، پیتر، ناومکین، ویتالی، (1390)، آسیای مرکزی؛ دو دهه پس از استقلال، ترجمه مهدی سنایی و علیرضا عیاری، تهران: مؤسسه ایراس.
  19. مرادی، منوچهر، چشم انداز همکاری ایران و اتحادیه اروپا در تأمین ثبات و امنیت در قفقاز جنوبی، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 54، تابستان 1385.
  20. موسوی، رسول، نقش ایران در پیشبرد مذاکرات صلح تاجیکستان، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، 1381 شماره 39 .
  21. واعظی، محمود، منافع روسیه و غرب در آسیای مرکزی و قفقاز و نقش تشکل های چند جانبه، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز،شماره66، تابستان 1388.
  22. هرتزیگ ادموند، ایران و حوزه جنوبی شوروی سابق، ترجمه:کاملیا احتشامی اکبری، ترجمه:کاملیا احتشامی اکبری، تهران:1375 موسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه.
  23. هرمن، ریچارد، «نقش ايران در ادراكات و سياست‌هاي اتحاد جماهير شوروي 88- 1946» ترجمه الهه كولايي، ماهنامه اطلاعات سياسي – اقتصادي شماره 2-102.
  24. Atai, Mohammad. F(2000), Iran and the Newly Independent States of Central Asia, in Iran and Eurasia, Edited by A. Mohammadi and A. Ehteshami, London, ITHACA.
  25. Chubin Shahram (1982), “Gain for Soviet Policy in the Middle East”, International Security, vol.6, No.4, Spring.
  26. Chubin, Shahram (1987), “Hedging in the Gulf: Soviets Arm Both Sides”, International Defense Reverse”, June.
  27. Chubin Shahram (1983), "The Soviet Union and Iran", Foreign Affairs, vol. 61, No.4, spring.
  28. Herzig, Edmund (2004), Regionalism, Iran and Central Asia, in: (https://www.researchgate.net/publication/227723934).

29.Hubel Helmut (1989), "The Soviet Union and the Iran- Iraq war", in the Gulf war, Edited By Henns maul and otto pick, New york, st martin’s press.

  1. Hunter, Shirin (Spring 2003) “Iran’s Pragmatic Regional Policy”, Journal of International Affairs, Vol. 56, No.2.
  2. Kozhanov, Nikolay (2013), Iran in Struggle for Influence in Post-Soviet Central Asia, Available in: http://www.eisa-net.org/be-bruga/eisa/files/events/warsaw2013/paper_Kozhanov
  3. Mesbahi, Mohiaddin (2004), Central Asian Survey, Vol.23, No.2.
  4. Mesbahi, Mohiaddin Central Asia and the Caucasus After the Soviet Union: Domestic and International Dynamics, Gainesville, University Press of Florida, 1994
  5. Triantaphyllou, Dimitrius and Andreas Kotelis Greese, National Role and Foreign Policy: An Exploratory Study of Greek Elites’ Perceptions towards Turkey Kostas Ifantis, Paper No.94 Hellenic Observatory Papers on Greece and Southeast Europe AUGUST 2015
  6. Moltz James, and Dennis Ross, the Soviet Union and the Iran –Iraq War, University of California, Berekly.
  7. Pejic, Igor (2017), The "Game" in Central Asia - Iran and Turkey, Available in: http://strelok-analysis.com/wp-content/uploads/2017/07/The-game-in-Central-Asia-part-4-edited
  8. Pejic, Igor (2017), THE “GAME” IN CENTRAL ASIA, MAY 10, 2017, Available in: http://foreignchronicles.com/the-game-in-central-asia-igor-pejic.
  9. Peyrouse, Sebastien & Sadykzhan Ibraimov (2010), Iran's Central Asia Temptations, https://www.hudson.org/research/9808.
  10. Peyrouse, Sebastien (2014), Iran’s Growing Role in Central Asia? Geopolitical, Economic and Political Profit and Loss Account, 6 April 2014, in:http://studies.aljazeera.net/en/dossiers/2014/04/2014416940377354.
  11. Ramani, Samuel (2016), Has Iran Finally Found a Security Partner in Central Asia? The Diplomat, May 19, 2016و http://thediplomat.com/2016/05/has-iran-finally-found-a-security-partner-in-central-asia.
  12. Ramazani R.K., “Soviet Foreign Policy and Revolutionary Iran: Continuity and Change”, Sovit Strategic Interests in the Middle East.

42.Rumer, Eugene, Richard Sokolsky and Paul Stronski (2016), U.S Policy Towards Central Asia, Carnegie Endowment for International Peace, in: http://carnegieendowment.org/files/CP_259_Central_Asia_Final.pdf

  1. Tolpov, F (2007)”Russia in Central Asia”, The Journal of Central Asia and Caucasus, No.5 .
  2. Weitz, Richard (2015), 19 October, Iran's empowerment in Central Asia and the South Caucasus, (in:http://cacianalyst.org/publications/analytical-articles/item/13293).
  3. Role Theory in Foreign Policy Marijke Breuning Subject: Political Psychology, Political Values, Beliefs, and Ideologies, World Politics Online Publication Date: May 2017 DOI: 10.1093/acrefore/9780190228637.013.334
  4. Wastnidge, Edward (2017), Central Asia in the Iranian Geopolitical Imagination, Cambridge Journal of Eurasian Studies, Available in: http://oro.open.ac.uk/49201.
  5. Yazdani Enayatollah, Iran's Policy towards Central Asia and its Implications for US-Iran Relations, International Journal of Central Asian Studies, Volume 10, 2005
  6. Yermukanov, Marat, “Kazakhstan Seeks Iran’s Reconciliation With The West,” Eurasia Daily Monitor, Vol 3, Issue 117, June 16, 2006.

 

* دانشیار روابط بین الملل دانشگاه تهران

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟