ساعت٣:٣٥ دقیقه بامداد، صدای بلند موسیقی خودرویی، مثل رودی خروشان در کوچه جاری میشود. چراغ بعضی از خانهها روشن میشود و چند نفر ازجمله خود من از پنجره به بیرون نگاه میکنیم. باز هم همان ماشین کوچولوی دو رنگ.
خانمی ٢٣-٢٢ که بعدا مشخص میشود اسمش «مهزا» است، از ماشینش پیاده میشود. قبل از آن، چند پاکت سیگار و چیپس و پفک که به نظر میرسد خالی باشند، جوری از روی صندلی سمت شاگرد با دقت کف خیابان میریزد که پترن هولوگرامی مانیکور ناخنهایش را که لابد از آخرین لایو «لیدی گاگا» کپی کرده، آسیب نبینند.
سگ سفید کوچولویش به سرعت پایین میآید و گوش به فرمان، کنارش میایستد. ابتدا چند قدمی به راست و بعد به چپ حرکت میکنند. کمی که دور میشوند، دختر، چیزی یادش میآید بر میگردد، دزدگیر ماشین را میزند و میرود. دوباره میایستد کمی فکر میکند و باز برمی گردد. آینههای بغل را میخواباند که یکدفعه دزدگیر به صدا در میآید. سوییچ را که توی کیفش گذاشته بود بعد از کمی گشتن پیدا میکند و دزدگیر را قطع میکند. دوباره درها را قفل میکند و میرود. به نظر میرسد تمرکز چندانی ندارد.
هوا که روشن شد، عکسی از آن ماشین گرفتم و منتظر فرصتی شدم که با راننده گفتگو کنم. به نظرم سوژهی جالبی آمد. حوالی ظهر بود که خانومی با ظاهری کاملا امروزی و مدرن، سگی در دست، به سمت خودرو آمد. وقتی مطمئن شدم که خود اوست جلوتر رفتم.
_سلام خانم، من همسایه شما هستم، میخواستم... (حرفم را قطع میکند)
_آقا شرمنده، دیشب یه آدم بی فرهنگ ماشینشو جلوی در پارکینگ زده بود مجبور شدم اینجا پارک کنم. شما ماشینتون کدومه؟
_من ماشین ندارم. عرض دیگهای داشتم. (به ظاهر ساده و ته ریشی که داشتم نگاه کرد)
_ماموری؟ (به سگش اشاره میکند و ادامه میدهد) «فوجی» رو من همیشه توی باکسش میذارم. امروز گیر داده که میخواد راه بره.
_دیشب صدای ضبط ماشینتون انقدر زیاد بود که نصف محله از خواب پریدند.
_. (موبایلش زنگ میخورد) الو امیر دارم میام... (با نیشخند) با یکی از همسایه ها... میگه صدای ضبط ماشینم بلند بود از خواب پرید. (صدای امیر از آن طرف خط) خوب بگو دوباره بگیره بخوابه (هر دو با صدای بلند میخندند). دختر در حالی که با دست دیگر آینهی ماشینش را صاف میکن، انگار که کم کم سوژهای برای تفریح پیدا کرده) ادامه میدهد: نه آخه راست میگه، دیشب که برمی گشتم خونه... (امیر حرفش را قطع میکند) اوه اوه دیشب. مهزا، بگو دیشب از فضا اومده بودم فکر کردم توی سفینه ام (خندهی هردو). دختر به من که هنوز روبرویش ایستاده بودم نگاه کرد. شاید احتمال اینکه مامور باشم برایش بیشتر شده بود) امیر، میبینمت، فعلا. یه ربع دیگه اونجام، بای. (به من نزدیک میشود و با صدایی که نازکتر شده میگوید)
_. آقا، من دیشب یه اتفاقی برام افتاده بود، سر درد داشتم. حواسم به ساعت نبود. این ماشین واسه خواهرمه یه وقت شماره شو برندارید.
_. شبهای دیگه هم حواستون نبود؟
_. (وقتی میبیند صدانازک کردنش نتیجهای نداشت، جوری که انگار به او برخورده باشد با صدای بلندتر جواب میدهد) کشورهای دیگه صبح تا شب میزنند میرقصند، ما هنوز فرهنگ شاد بودن نداریم.
_. (سوال آخر را میپرسم) من خبرنگارم. اشکال نداره از اسم شما و عکس ماشینتون جوری که پلاکش مشخص نباشه برای گزارشم استفاده کنم مهزا خانم؟
_. (او که با این جمله انگار خیالش راحت شده، در ماشین را باز میکند و در حال سوار شدن با صدایی نزدیک به دادمی گوید) نه آقا برو ولمون کن. ماشین را روشن میکند فحش رکیکی میدهد و با سرعت دور میشود)
صادقیان، جامعه شناس: عواملی مثل نبود فرصتهای برابر، ضعف جایگاه تخصص و دانش و به دست آوردن هر چیزی با پول، دست به دست هم میدهند تا ملاکهای ارزشمندی افراد به مواردی سطحی، تقلیل یابد».
نادر صادقیان، جامعه شناس، در گفتگو با «آزادی» به دلایل و ریشههای این دوگانگی و تناقض در ظواهر و اخلاقیات شهروندان جوامع در حال گذار میپردازد.
او میگوید: «اگر در جامعهای شرایط مادی و ظاهری متحول شود، اما همزمان با آن ابعاد فرهنگی تغییر پیدا نکند، به آن «پس افتادگی فرهنگی» یا «تاخر فرهنگی» میگوییم. به این معنی که فرد یا جامعه ای، صرفا ظواهر، نوع مصرف اعم از اتومبیل شیک، سبک زندگی مدرن، غذای بین المللی، لباس مارکدار، نحوه گذراندن اوقات فراغت، نوع تفریحات و وسائل تفریحی اش تغییر میکند».
صادقیان، معتقد است «در همهی جوامع، فرهنگ مادی میتواند به راحتی تغییر کند، چون نیاز به استعداد، تحصیل و توانایی خاصی ندارد.»
او ادامه داد: «اینگونه تغییرات مادی، با تقلید یا همان کپی کردن شهروندان جامعه از یکدیگر و عادت کردن به آن بوجود میآیدو تنها لازمهی آن هم، داشتن پول است. اما تغییر فرهنگی، چون از جنس باورها، رفتارها و اعتقادات است، کار دشواری است. چرا که ارزشها و باورهای یک جامعه در طول زمان شکل گرفتند، بنابراین صرفا با عوض کردن رخت و رخ، تغییر نمیکنند».
صادقیان افزود: «به هم نزدیک شدن هر دوجنبه، یعنی ظاهر متجدد و درون مترقی، نیازمند زمان و شرایط ویژهای است که سیاستگذاران کلان هر جامعه، نقش بسزایی در نابودی یا بالندگی آن دارند».
علل و عوامل شکل گیری «تاخر فرهنگی»
این جامعه شناس، با اشاره به نهادهای مختلف اجتماعی تصریح کرد: «نقش رسانه ها، خانواده ودوستان، در تغییر الگوهای مادی و ظاهری بسیار بدیهی است چرا که اینگونه الگوپذیریها اصلا سخت نیستند. فقط کافی است فرد در معرض آنها قرار بگیرد و آنرا تقلید کند تا تبدیل به عادت شوند، همین. اما از طرف دیگر رشد فرهنگی، رعایت اصول اخلاقی، رعایت حقوق شهروندان دیگر، آسیب نزدن به اموال عمومی، نریختن زباله در معابر و مواردی از این دست دههها آموزش و فرهنگ سازی میطلبد».
او اضافه کرد: «وقتی در جوامع توسعه نیافته، اولی راحت حاصل شود و به دومی توجهای نشود، این تناقض صدمات و آسیبهای متعددی به همراه دارد».
این جامعه شناس به تاثیر رسانهها در شکل گیری نوعی سطحی نگری بین افراد اشاره میکند و میگوید: «واقعیت این است که وقتی فضای مجازی، حتی رسانههای دولتی ما که ردیف بودجهی مشخصی دارند، دغدغهی آموزش مسائل فرهنگی ندارند و دائما به فرهنگ مصرف گرایی دامن میزنند، وقتی بیلبوردهای شهر جایی برای تبلیغات فرهنگی ندارند، اثراتشان در روح و جان افراد آن جامعه رسوب میکند و جایی برای تفکر عمیق و اخلاقی باقی نمیگذارد».
ساختارهای کلان حکومتی تعیین کننده ویژگیهای تک تک افراد جامعه
این پژوهشگر جامعه شناسی، با توجه به نقش رسانه و دیگر نهادهای دولتی اینگونه نتیجه گیری میکند: «برای شناخت ریشههای تناقض در امور مادی و اصولی که نیاز به آداب دانی دارند، نباید صرفا روی عامل فردی تاکید کرد. چون این ساختارها هستند که ویژگیهای تک تک افراد را شکل میدهند».
صادقیان در ادامه به محورهای مختلف دسته بندی طبقه اجتماعی افراد اشاره میکند و اینگونه به تشریح آنها میپردازد «طبقه اجتماعی معمولا حول سه محور اصلی تعریف میشود:
یک) مالکیت، درآمد و ثروت دو) منزلت یعنی میزان تحصیلات و جایگاه فرهنگی افراد سه) ارتباطات و جایگاه و موقعیت اجتماعی
او تاکید میکند: «ممکن است فردی به لحاظ درآمد و مالکیت در جایگاه قابل توجهای نباشد، ولی از لحاظ پایگاه فرهنگی بسیار مرتبهی بالایی دارد؛ بنابراین نباید تک محوری به طبقه اجتماعی نگاه کرد».
این پژوهشگر حوزه اجتماعی، به ارزشگذاری افراد از طریق اصطلاحات رایج این روزها یعنی «باکلاس بودن» و «بی کلاس بودن» اشاره میکند و با فاقد بار معنایی دانستن آنها میگوید: «بر اساس علم جامعه شناسی، هر فردی بر اساس سه محوری که گفته شد، در کلاس یا طبقهی اجتماعی مشخصی قرار میگیرد. این قضیه نباید با اصطلاح عوامانهی طرف باکلاس است یا بالعکس، اشتباه شود».
او با غیر تخصصی دانستن این اصطلاح عوامانه، اینگونه ادامه داد: «عبارت باکلاس بودن، به هیچ عنوان علمی و تخصصی نیست و بخشی از تناقض در ظاهر و رفتار افراد هم از همینجا شروع میشود».
«نوکیسه ها» محصول چه جوامعی هستند؟
این استاد جامعه شناسی از برآورد تجاربی که از پژوهش در این حوزه به دست آورده، مطلب قابل توجهای را مطرح میکند: «در یک نظام اقتصادی و سیاسی بیمار، فاسد، غیرعادلانه، فاسد و تبعیض آمیز، انواع امکانها و فرصتها برای اقلیتی که از رانتهای مختلفی برخوردارند، بوجود میآید. این اقلیت، بسیار سریع به ثروتهای آنچنانی دست پیدا میکنند، ولی منزلت فرهنگی و اخلاقی لازم ندارند. در حقیقت از سه محوری که گفته شد، فقط به یک مورد، آن هم از راه میانبر و نادرست دست یافته اند. به این پدیده میگویند «فرهنگ نوکیسگی».
او به پیامدهای ایجاد فرهنگ نوکیسگی، اشاره میکند: «از جمله پیامدهای اجتماعی این پدیده میتوان فردی را مثال زد که بواسطهی داشتن خودرویی میلیاردی، خود را باکلاس و مدرن میداند. ولی رفتارش هیچگونه شباهتی با افراد مترقی ندارد. پس عجیب نیست که در بزرگراه شیشهی خودرواش پایین میآید و پوست میوهای به بیرون پرت میشود».
او در پایان با تاکید دوباره بر اینکه نباید فردی را به تنهایی در جایگاه مقصر قرار داد، افزود: «به نظر من باید به این نکته توجه داشت که منابع قدرت و ثروت هر جامعه چگونه توزیع شده اند. چه کسی برنامههای کلی نظام تولید، نظام مصرف و نظام تبلیغ را هدایت میکند. علتهای اساسی را باید آنجا جستجو کرد. چرا که رفتار افراد، محصول تصمیم گیری کلان صاحبان قدرت در آن جامعه هستند.»
عواملی مثل نبود فرصتهای برابر، ضعف جایگاه فرهنگ و تخصص و دانش، غلبهی فرهنگ رابطه سالاری، عدم توسعهی جامعه در فرهنگ سیاسی، تمام اینها دست به دست هم میدهند تا فردی صرفا بخاطر سر وشکل شیک و امروزی اش و عقب نماندن از قافلهی مد روز، خود را برتر از دیگران بداند».