وقتی ایرانشهر و در قلب سیستان و بلوچستان زندگی میکنی، اینکه بگویی فلان موقع از فلانجا راه میافتم و به فلانجا میرسم، کمی دور از ذهن است. اینجا، یعنی جایی که من در آن به دنیا آمدهام و تمام زندگیام را گذراندهام، برنامهریزی خیلی معنا ندارد. میپرسید چطور؟ الان برایتان تعریف میکنم.
قبلش بگذارید خودم را معرفی کنم. من عبید ملک رئیسی، معلم منطقه مرزی شهرستان سرباز بخش «پیشین» هستم و آنچه میخوانید گزارشی است از روستای «سی تَل»، یکی از روستاهای منطقه حفاظت شده نایگون شهرستان ایرانشهر.
ساعت ۱۰ صبح روز جمعه به سمت روستای «سی تَل» حرکت میکنم. هنوز از شهر خارج نشدهام که متوجه میشوم رودخانه به علت بارشهای فصلی طغیان کرده و راه عبور مسدود است. چارهای نیست، باید از مسیر دیگری حرکت کنم. مسیر دیگر، راه را ۲۵ کیلومتر دورتر میکند. از «سرکهوران» پشت رودخانه به طرف دوراهی «خیرآباد» و بعد به سمت «الله آباد» نایگون حرکت میکنم و بعد ازالله آباد به جاده خاکی میرسم که ۶۰ کیلومتر است و نکته جالبش این است که ۴۰ کیلومتر آن در بستر رودخانه قرار دارد. تعجب نکنید، در سیستان و بلوچستان برای رسیدن به روستاها از جادههایی عبور میکنید که گاهی جادهاند و گاهی رودخانه. در مسیر روستای سی تَل نایگون چندین روستا وجود دارد که بیشتر روستاییان کپرنشینشان به علت نبود امکانات و همچنین طوفانهای فصلی مهاجرت کردهاند. از کنار کپرهای مخروبه میگذرم و به روستای «زنگویی» میرسم. تنها نشانه بارز زندگی در زنگویی، مدرسهای است تخریب شده. یکی از اهالی همان موقع با الاغش سر میرسد. از او درباره مدرسه میپرسم. با دست به سمت خرابه اشاره میکند و میگوید: «این روستا آب و برق ندارد. مدرسه هم آب و برق نداشت. چند سال پیش به خاطر بارندگی و طوفان، کپرهای روستا تخریب شد و از بین رفت. بیشتر اهالی مجبور به مهاجرت شدند. من و بقیه اهالی شغل و درآمدی نداریم. درآمد ما همین یارانه است. بچههای ما و روستای همجوار قبلاً در این مدرسه درس میخواندند، اما مدرسه هفت سال است تخریب و تعطیل شده. طوفان خرابش کرد، معلم هم نداشت. الان هم بچهها دیگر ترک تحصیل کردهاند، چون نمیتوانند تا روستای سیتَل بروند و آنجا درس بخوانند.» مرد، مشغول بریدن برگ درخت نخل وحشی «داز» میشود که با آن در این نواحی حصیر و سُند میبافند و میفروشند. سُند، بافهای است برای نگه داشتن خرما. بعد از آن به روستای «اَواران» میرسم. این روستا یکسره مخروبه است و اثری از حیات در آن دیده نمیشود. بعد از طی ۴۰ کیلومتر مسیر خاکی و ناهموار در بستر رودخانه، ظهر به روستای سی تَل میرسم. قرار است سراغ یکی از معتمدین روستا بروم. خودش خانه نیست و پسر کوچکش دنبال پدر میرود، چون در این روستا موبایل آنتن نمیدهد و راه دیگری برای خبر کردن پدر نیست.
نظامالدین صلاح زهی معتمد روستا از راه میرسد و پسرش سفرهای مقابلم پهن میکند. در روستاهای منطقه ما رسم است که یک نفر آب و ظرفی میآورد تا میهمان دستهایش را بشوید، بعد سفره را پهن میکند و هر غذایی که باشد در یک ظرف بزرگ یا سینی باهم و با دست میل میکنند.
غذا را تازه تمام کردهایم که تگرگ شدیدی شروع به باریدن میکند. میگویند الان است که رودخانه طغیان کند و جاده مسدود شود. بیرون میرویم و جاده را میبینیم که حالا دیگر رودخانه است.
نظامالدین درباره روستا اینطور میگوید: «در روستای سی تَل ۱۲۰ خانوار و نزدیک هزار و ۱۰۰ نفر زندگی میکنند. در روستا شغل خاصی نداریم و به خاطر همین درآمد خاصی هم نداریم. درآمد ما فقط همین یارانه است که هر وقت واریز شود به شهر میرویم و به اندازه پولمان خرید میکنیم و برمیگردیم. در منطقه و روستای ما کشاورزی هم بهدلیل زمین نامناسب و ناهموار و نبود آب، ممکن نیست. چند سال است بارندگی نبوده و در خشکسالی کامل بودیم. آبی نیست که کشاورزی باشد. دامداری هم به آن صورت نیست. بعضیها شاید دو سه گوسفند داشته باشند.»
او درباره وضعیت راه هم توضیح میدهد: «فاصله روستای ما تا ایرانشهر ۶۰ کیلومتر است و جاده خاکی و ناهموار از بستر رودخانه میگذرد. اگر بارندگی شود رودخانه جاری میشود و تا چند روز و گاهی تا یک هفته ارتباط ما با شهر کاملاً قطع میشود. اگر کسی در روستا بیمار باشد یا بخواهد وضع حمل کند، نمیتوانیم او را به درمانگاه یا زایشگاه ببریم و بیمار یا باید بمیرد یا خودش رنج بیماری را تحمل کند تا شفا پیدا کند. جز این هیچ راه دیگری نداریم. اداره راه قرار بوده جاده روستای ما را از طرف شهرستان سرباز (گورناگ) بازگشایی کند. این مسیر حدود ۱۰ کیلومتر تا جاده اصلی سرباز فاصله دارد و بابت همین مسأله، حدود ۱۴ سالی هست که نامهنگاری میکنیم و هنوز به جایی نرسیدهایم. درخواست دادهایم و شکایت و پیگیری هم کردهایم... از طرف اداره راه چندباری آمدند کار را شروع کردند و چاله هم زدند، اما کار دوباره متوقف شد و تا الان هم خبری نیست.»
نظامالدین ادامه میدهد: «در روستا مرکز بهداشت و خانه بهداشتی وجود ندارد. نزدیکترین خانه بهداشت که الله آباد نایگون است تا روستای ما ۵۰ کیلومتر فاصله دارد. چندبار برای درست کردن خانه بهداشت هم بازرس آمده، دفعه آخر گفتند به ما زمین بدهید برایتان بسازیم. ما هم زمین واگذار کردیم و گفتیم هرمقدار دیگر نیاز دارید بگویید. گفتند صبرکنید تا بودجه بیاید و یک بار هم گفتند بودجه آمده و ما در حال پیگیری و نامهنگاری هستیم و....
هرکس میآید، یک حرف میزند و به همین شکل هشت سالی گذشته و اتفاقی هم نیفتاده. چند سال هم هست که به خاطر عدم آنتن دهی و ارتباط مخابراتی نامهنگاری و پیگیری میکنیم و به نتیجه نرسیدهایم. البته ۲ سال پیش آمدند دکل نصب کردند و سری اول به ما گفتند نفری ۱۵ هزار تومان به شورا بدهید تا ما از طریق شورا به شما سیم کارت بدهیم. ما مبلغ را جمعآوری کردیم و بعد به شورا گفتند نفری ۳۵۰ هزار تومان جمعآوری کنید، ماهم درآمدی نداریم که نفری
۳۵۰ هزار تومان بدهیم. ما خودمان همینطور برای مخارج و مایحتاج زندگی ماندهایم. این دکل ۲ سال میشود نصب شده و تا الان هم خبری نیست.»
روستا مشکل بیآبی دارد. یک چاه برای منبع آب حفر شده، اما میگویند بودجهای نیست و بودجه فقط به لولهها اختصاص پیدا کرده. مدرسه روستا دو کلاس دارد. همین دو کلاس کوچک محل تحصیل ۶۵ دانشآموزی است که از خود روستا و روستاهای اطراف میآیند. بچهها تا مقطع ابتدایی درس میخوانند و بعد ترک تحصیل میکنند. فاصله نزدیکترین روستا که مقطع راهنمایی دارد تا سی تَل ۶۰ کیلومتر است.
سی تَل دو سرباز معلم دارد که چند پایه را تدریس میکنند. میگویند سال قبل آموزش و پرورش یک معلم به روستا داده بود که هر ۶ پایه را تدریس کند و مردم اعتراض کردند و در نهایت دو سرباز معلم فرستادند.
میلاد امیدی سرباز معلم سابق روستاست. او از مشکلات رفت و آمد به روستا میگوید: «بیشترین مشکل ما رفت و آمد به این روستا بود و ما هر روز میبایست مسیر ۵۰ کیلومتری را با موتورسیکلت در دل رودخانه طی میکردیم. زمان بارانهای فصلی راه مسدود میشد و گاهی دو هفته نمیتوانستیم به شهر برگردیم. من و همکارانم شنبه صبح به طرف روستا میرفتیم و چهارشنبه بعدازظهر برمیگشتیم، اما زمانی که پشت رودخانه میماندیم بهدلیل اینکه آنجا هیچ گونه آنتن دهی وجود نداشت نمیتوانستیم خانواده خود را باخبر کنیم که پشت رودخانه ماندهایم و نمیتوانیم به خانه برگردیم. گاهی به علت نبود آب ۱۰ روز نمیتوانستیم استحمام کنیم. مردم روستا در عین حال که بسیار فقیر هستند و زندگی سختی دارند با میهمان نوازی غیرقابل وصفی از ما استقبال میکردند و شب را در خانه روستاییان میخوابیدیم درحالی که صاحبخانه و زن و بچهاش در حیاط میخوابیدند.»
جادههایی که در واقع رودخانه هستند یا رودخانههایی که جاده شدهاند؛ فرقی نمیکند، اما مسأله این است که ما مردم سیستان و بلوچستان هر روز با این چالش دست و پنجه نرم میکنیم؛ ما پشت جادههای آب گرفته میمانیم.
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.