وقتی قرار باشد دیده نشوید، نه همسایگی با یکی از برجای ماندگان دایناسورها موجب دیده شدنتان خواهد شد و نه وقوع رویدادی دردناک از جنس قطع دست یک دختر روستایی!
به گزارش «تابناک»؛ این شرح حال اهالی روستای «مولاآباد کشانی» و دیگر روستاهای منطقه باهوکلات است. خطهای در جنوب شرقی استان پهناور سیستان و بلوچستان که حدود چهار دهه پیش، منطقه حفاظت شده «گاندو» نام گرفت و با تابلوهای زرد رنگ سازمان حفاظت محیط زیست علامت گذاری شد و تمام.
«تمام» نه به این معنا که ساکنان روستا از نعمت برق برخوردار نشدهاند یا دسترسی به تلفن ندارند، بلکه از این بابت که مصایب شان آن چنان که باید دیده نمیشود و حتی وقوع اتفاقی شوم نیز موجب نمیشود مسئولان سراغی از ایشان بگیرند و تلاشی برای رفع برخی مشکلاتشان در دستور کار قرار دهند.
این را میشود از اتفاقی دریافت که اخیرا در این روستا رخ داده و «حوا» را به دنیایی جدید پرتاب کرده است. دختر خردسالی که برای شستن رختهای چرک به کنار رودخانه رفته بود و یک دستش را با حمله گاندو از دست داد؛ رویدادی که میتوانست فرجام مرگباری داشته باشد، اگر خواهر حوا همراهش نبود و نجاتش نمیداد.
رویدادی که ظاهرا در اعصار زمین شناسی و در دوران زیست همتایان گاندوها رخ داده نه چند هفته پیش و نه در روزگاری که برخی مسئولان برای گرفتن عکس یادگاری با حوادث قهریه و آسیب دیدگان ناشی از آنها گوی سبقت را از یکدیگر میربایند و میکوشند نوشدارو را بعد از مرگ سهراب هم شده با آب و تاب برسانند و اقدام بموقع جا بزنند!
سکوتی کر کننده و عجیب که در واکنش به حمله تمساح پوزه کوتاه به حوا حاکم شده است. شاید از این روی که «گاندو» مدتی است با سریالی تلویزیونی معرف حضور ایرانیان شده، نه گونهای منحصر به فرد که تا هند نیز یافت میشود و بسیاری از جهانیان آن را با نام تمساح ایرانی میشناسند و بلوچها گاندو صدایش میکنند و به شدت دوستدارش هستند.
تمساحی بی نظیر که به مدد بارشهای اخیر و پر آب شدن رود سرباز در پایین دست سد پیشین، در سراسر رود پراکنده و زیستگاهش با محل آب بازی کودکان و شست و شوی رخت و لباس روستانشینانی که آب شربشان با تانکر تأمین میشود، یکی شده است؛ تلاقی که در گذشته نیز به ندرت خونبار شده بود.
اصلا شاید همین موضوع موجب شده که داستان خونبار حوا مسئولی را ترغیب به رفتن به منطقه نکند. شاید هم فقدان آب لوله کشی در روستاهای منطقه، موجب شده باشد مسئولی عزم سفر به مولادآباد نکند، چراکه اگر وعدهای برای رفع مشکل دهد، باید این وعده را به روستاهای پرشماری بدهد و اگر ندهد، برایش گران تمام خواهد شد!
البته ممکن است مسائل دیگری موجب شده باشد، کسی سراغی از حوا و اطرافیانش نگیرد. حتی مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست استان، که خرج درمان حوا را کامل تقبل کردند تا به زعم خودشان ماجرا مختومه شود و نخود نخود، هرکه رود خانه خود؛ حوا به خانه اش در روستایی که هنوز شستن لباس در کنار رود و با سر بالا باید انجام شود و مسئولان هم در منزل خودشان!
انگار نه انگار که دنیای حوا دیگرگون شده است. تغییری که ظاهرا تنها خانواده حوا درکش کرده اند و معلم روستا که از هم اکنون آموزش نوشتن به حوا با دست چپ را میآموزد و خیرینی که در روزهای گذشته راهی این روستا شدند تا بلکه مقدمات اتفاقی شگرف را فراهم آورند. اتفاقی از جنس دست مصنوعی هوشمند که قرار است حوا از وجودش بهرهمند شود.
جز این تغییرات، همه چیز آن گونهای است که پیشتر بود. حتی شیطنت کودکان روستا در حاشیه رود، تابلویی که تأکید دارد در منطقه حفاظت شده گاندو هستند، احترام پدربزرگ و خانواده حوا و اهالی روستا به گاندو و احتمالا گرسنگی تمساحی که قوتش اندک و استقامتش در گرسنگی زیاد است، اما تکیه به خویش خطاست و باید کودکان را از خطرش در امان نگهداشت.
مسائلی که ظاهرا هنوز زمان دیدنشان نرسیده است، همان گونه که زمان دیدن گاندو و همسایگانش نرسیده و شاید دردناکترین بخش ماجرا همین باشد!