محمد پارسانسب که از مؤلفان کتابهای درسی است با بیان اینکه در جریان کامل حذف متون کتابهای درسی نیست، میگوید: هر بلایی میخواهند سر کتابهای درسی میآورند و برایشان مهم نیست.
این استاد دانشگاه و مؤلف کتابهای درسی زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با ایسنا، در پی انتشار فهرستی با عنوان «حذفیات کتابهای درسی ادبیات فارسی» که در فضای مجازی دست به دست میشود و از حذف شعر و داستانهایی از ادبیات کلاسیک و معاصر و جایگزینی متنها و نامهایی دیگر حکایت دارد، با بیان اینکه به صورت کامل در جریان نیست و با مطالبی که در فضای مجازی منتشر شده مطلع شده است، اظهار کرد: ما آن زمان فقط کتاب را تألیف کردهایم و دیگر ارتباطی با سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی نداریم. به تعبیر خودشان کتاب را خریدهاند و هر بلایی که دلشان میخواهد سر آن میآورند. آنها به صورت صفحهای برای تألیف کتاب قرارداد میبستند و بعد رابطه مولف با سازمان پژوهش قطع میشد. خودمان چندینبار به آنها گفتهایم این شیوه غلط است.
او در ادامه متذکر شد: درست است که کتابها به اصلاح و بازنگری نیاز دارند، اما بهترین کسی که میتواند کتابها را اصلاح کند، مؤلف آن است، که این اتفاق نیفتاده است. کتابها را دست یکسری افراد که به عنوان کارشناس هستند، دادهاند و آنها هم هرکاری دلشان خواسته با کتابها کردهاند. اخیرا حتی عنوان کتابها را هم عوض کرده و کتاب دیگری ساختهاند. ما مؤلفان در جریانش نیستیم؛ البته من به سهم خودم در جریانش نیستم، زیرا هیچ ارتباطی با سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی ندارم، نه از ما میپرسند و نه نظرخواهی میکنند و نه اطلاع میدهند.
پارسانسب درباره آسیبهای حذف این شعرها و داستانهای ادبیات کلاسیک و معاصر بیان کرد: کتاب درسی مجموعهای منسجم است که با هدف خاصی نوشته میشود؛ ابتدا اهداف تعریف و جهتها مشخص میشود و بر اساس این اهداف، متون انتخاب و درسها چیده میشود. تنظیم متون کتاب درسی از یک نظم صوری و درونی پیروی میکند. طبیعتا زمانی که درسها را جابهجا یا حذف میکنند قائل به این نظم و نظام نیستند و هر اتفاقی بیفتد فرقی نمیکند و بالاخره وقت دانشآموز به نحوی پُر میشود.
او خاطرنشان کرد: زمانی که کتاب درسی را مینوشتیم برای تنظیم فصلها قاعدتا به مجموعه تاریخ ادبیات و سیر تاریخ ادبیات توجه داشتیم. زمانی که این موضوع حذف میشود معلوم نیست چه بلایی سر کتاب میآید. اگر خود مؤلفان حذف کنند باز این نظم را درنظر دارند و جایگزینی برای آن مییابند، اما زمانی که این نباشد میشود شیر بییال و دم و اشکم. حدف ادبیات کلاسیکش یک جور است و حذف ادبیات معاصر هم جور دیگری است. این همه متن زیبا را به یک بهانه سست حذف کردهاند؛ اینکه اسم این آدم نباشد یا فلان متن شایسته نیست. اینها استدلالهای قویای نیست.
این استاد دانشگاه و مؤلف کتاب درسی در پایان تأکید کرد: متنهایی را برایم ارسال کرده بودند که چه چیزهایی حدف شده است. واقعا دقیق در جریان نیستم و نمیدانم. باید کتابهایمان بهروز شود، اما این بهروز بودن به معنای بینظمی، شلختگی و پریشانی نیست. بهروز بودن یعنی اقتضائات زمانه را درنظر گرفتن، اما مثلا شعر و ادبیات کلاسیک را نمیتوان کنار گذاشت. باید متنهایی تولید شود. وقتی متنهای جایگزین را دیدم موجه شدم به کسانی متعلق است که هنوز تمرین نوشتن میکنند و کتابی ننوشتهاند و متنهایشان در کتابها آمده که این متنها جالب نیست. ما باید فرهنگ و پیشینه فرهنگی خودمان را به بچهها منتقل کنیم. اما نمیدانم راهش کجاست و بچهها کجا باید سراغش بروند و با آن آشنا شوند.