تازهترین آمار عجیب از دولت حسن روحانی به «تعداد ورزشکاران حرفهای زن در ایران» اختصاص دارد.
به گزارش «تابناک ورزشی»؛ معاون بانوان وزارت ورزش و جوانان در مصاحبه جدید خود به صراحت مدعی شده است، در ایران بیش از سیزده میلیون ورزشکار زن در سطح «قهرمانی» فعال هستند؛ بنابراین، می توان با یک حساب سرانگشتی دریافت که این آمار به شوخی با افکارعمومی و حتی کارشناسان علم آمار شبیه است.
مهین فرهادی زاد به عنوان معاون بانوان وزارت ورزش و جوانان گفته است: «۱۳ میلیون و ۲۳۷ هزار و ۳۶ بانوی ورزشکار سازمان یافته در کشور فعالیت میکنند. البته این آمار تا پایان سال ۱۳۹۷ است و سالانه تغییر میکند.»
اگر تصور میکنید خانم فرهادی در این رقم همه ورزشکاران آماتور و غیرحرفهای فعال در ورزشهای همگانی را هم دیده است، اشتباه میکنید: «تعداد بانوان علاقهمند به ورزش در بخش همگانی بیشتر است، به گونهای که معاون بانوان تعداد بانوان حاضر در این بخش را ۱۵ میلیون و ۷۴۴ هزار و ۱۶۵ تن عنوان کرد.»
این ادعای عجیب در حالی است که ایران از لحاظ سرانه ورزشی بانوان به شدت دچار فقر فضای ورزشی است و زنان ایران نیز با فقر حرکتی شدید دست و پنجه نرم میکنند. فعالیت بیش از ۱۳ میلیون زن در ورزش قهرمانی معانی دارد که احتمالا معاون وزیر ورزش هنوز از آن درک و اطلاع درستی ندارد و این آمار بیشتر شبیه شوخی است؛ آماری عجیب که اختلافی فاحش و واضح با واقعیت دارد و رکوردی تازه در آمارهای عجیب دولت روحانی ایجاد کرده است.
غیر از آن با توجه به جمعیت حدود ۸۰ میلیون نفری کشورمان، اگر نیمی از کل جمعیت ایران را از جنس مونث و زن بدانیم، با جمعیتی حدود ۴۰ میلیونی از بانوان سروکار داریم که یقینا برای حضور در ورزش قهرمانی ـ که تعارف و چارجوب خاص خود را دارد ـ باید در گروه سنی بین ۱۵ تا نهایتا ۴۰ سال به دنبال زنان و دختران ورزشکاری بگردیم که در مسابقات حرفهای استانی و کشوری و همچنین لیگها و دسته جات شرکت میکنند.
مشخص است که این جمعیت در بهترین حالت و با کنار گذاشتن دختران کودک و خردسال، و زنان بالای چهل سال که بالاترین سن ورزش قهرمانی در دنیا محسوب میشود، نمیتوان بالقوه بیش از ۱۵ تا ۲۰ میلیون زن ورزشکار در رده قهرمانی در اختیار داشت. حالا میتوان از این جامعه ۲۰ میلیون نفری قضاوت کرد که آیا واقعا از میان هر دو زن، میانگین بیش از یک نفر در یکی از رشتههای ورزش قهرمانی فعال است؟!
نگاهی به اطراف خودمان و کنکاشی مختصر میان خانوادههای ایرانی نشان میدهد که این ادعای حیرت آور معاون وزیر به طرز تاسفباری با واقعیت فاصله دارد و شاید از هر ده زن نیز دو ورزشکار که هفتهای چندساعت را منظم به ورزش بپردازد، پیدا نمیکنیم. در مورد جامعه فعال در ورزش همگانی نیز آمار ارایه شده فرسنگها با واقعیت فاصله دارد و در تضاد با حقیقت است. حضور ۱۵ میلیون زن در برنامههای ورزش همگانی به معنای پرشدن تمامی مجموعههای ورزشی خصوصی و دولتی سراسر ایران در کنار لبریز شدن پارکها و سالنها و مناطق جنگلی و مسیرهای پیاده روی کل کشور از زنان ورزشکار است که ما به عنوان خبرنگاران ورزشی فعال طی بیش از دو دهه اخیر، چنین چیزی را حتی یک بار هم به چشم ندیدیم؛ هرچند در رویاهایمان چنین آرمانی را جستجو میکنیم.
در این میان، شاید دولت در ورزش نیز به سبک برخی آمار اقتصادی ـ که بین مردم به دستاویزی برای طنز و طعنه تبدیل شده است ـ همین رویه را دنبال کرده است؛ سرافرازانه زنانی را که حتی یک بار در سال گذرشان به اماکن ورزشی یا پارکها و استخرها و مسیرهای کوهنوردی و پیک نیکهای سیزده بدری افتاده، وارد آمار خود کرده است که در این صورت شاید شمارش زنانی که در مراسم سنتی سیزده بدر به دامان طبیعت میآیند هم برای رسیدن به چنین اعداد و ارقامی کافی باشد و نیازی نباشد که سراغی از دادههای دیگر بگیریم.
دختران، همسران، مادران، خواهران و مادربزرگان در جامعه ایرانی با شدیدترین تبعیضها در تخصیص بودجه ورزشی و امکانات حداقلی دست به گریبان هستند و هرگز نمیتوان این واقعیت دردناک را با آمار عجیب و بدون پایه علمی، کتمان کرد. بهتر است مسئولان ورزش کشور به جای بازی بی فایده با ارقام خیالی، به نیاز امروز جامعه زنان و دختران کشور پاسخ دهند و در میدان عمل برای رفع محرومیتها و عقب ماندگیهایی که حاصل چندسال اخیر یا یکی دو دهه پیش و حتی این نظام و ساختار سیاسی پیشین نیست، برنامه هدفمند با قابلیت اجرایی شدن تدوین نمایند.
متاسفانه نگاه جنسیت زده به ورزش زنان در ایران، وسعتی به پهنای تاریخ این کشور دارد و اکثر مادران و مادربزرگهای ما که دوران رژیم گذشته را دیده اند نیز شهادت میدهند با وجود الزامی نبودن مسالهای به نام حجاب، هیچ گاه توجه لازم به ورزش زنان در این مملکت صورت نگرفت و بی عدالتی در تقسیم منابع در این زمینه سبقهای طولانی دارد. متاسفانه تغییر سبک زندگی و کاهش میزان تحرک و فعالیت فیزیکی زنان در محیط های کاری و منازل، باعث شده تا امروزه بی توجهی به کمبودهای چشمگیر در این زمینه خودش را بیشتر از چهل یا پنجاه سال قبل نشان دهد.
طی سالهای اخیر، مطالبات اصلی زنان در حوزه ورزش در ایران، به ماجرای ورود آنها به ورزشگاهها خلاصه شده و این موضوع که بارها در سطوح عالی و سیاسی نظام طرح شده است، به دغدغه اغلب مسئولین و بخشی عمده از قشر زنان جامعه تبدیل شده است. دولتیها نیز به خوبی نشان دادند که از بازی با افکارعمومی با این سوژه بدشان نمیآید؛ هرچند توانایی عمل به وعدههای رییس دولت تدبیر و امید با دخالت و تهدید فیفا در حدی بسیار محدود و برای یکی از بازیهای نه چندان مهم تیم ملی فوتبال محقق شد. هر چند حق تماشای مسابقات ورزشی برای زنان نیز قابل چشم پوشی نیست، نباید از خواسته اصلی و بنیادی جامعه منحرف و منصرف شد؛ نیاز اساسی که امروز جامعه زنان ایران درگیر آن است، موضوع سلامتی و تندرستی و خطری است که در این حوزه آنها را تهدید میکند و کل جامعه را با یک چالش بزرگ برای نسلهای بعد مواجه ساخته است.
نویسنده: مجید کوهستانی