اسدالله بادامچیان روند شکلگیری تا انحلال حزب جمهوری اسلامی را در برنامه سرچشمه تشریح کرد.
به گزارش تابناک به نقل از ایسنا، اسدالله بادامچیان در برنامه این هفته سرچشمه با موضوع کارنامه حزب جمهوری اسلامی در ابتدا با توضیح شرایط حزب در شهریور سال ۶۰ گفت: این حزب در ۲۹ بهمن ۵۷ اعلام موجودیت کرد. ترکیب اعضای شورای مرکزی حزب یک ترکیب منسجم حزبی نبوده بلکه یک ترکیب مصلحتی انقلاب بود.
وی افزود: بنا بود تا افرادی که به امام اظهار ارادت میکنند، اما در دوران طاغوت نتوانستند با هم ارتباط بگیرند در حزب جمهوری اسلامی جمع شوند و تحت مدیریت موسسین حزب فعالیت کنند. موسسین حزب جمهوری اسلامی عبارت بودند از مرحوم هاشمی رفسنجانی، رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید بهشتی، شهید باهنر و مرحوم موسوی اردبیلی.
بادامچیان ادامه داد: حزب در حقیقت یک جبهه نیروهای انقلابی با سلیقههای مختلف بود و معلوم بود که بعد از یک مقطع زمانی در چنین حزبی اختلافات شروع میشود. درست از زمانیکه مشخص شد بنی صدر در مقابل خط امام قرار دارد اختلافات در حزب شروع شد.
دبیر وقت حزب جمهوری اسلامی تصریح کرد: وقتی که بنی صدر فرار کرد و بعد از حادثه هفتم تیر و شهادت آقای بهشتی، سه گروه در حزب ایجاد شد. یک گروه افرادی بودند که متوجه شدند در مورد شهید بهشتی اشتباه کردند و جذب حزب شدند. یک گروه هم کسانی بودند که احساس کردند که موقعیت دست حزب جمهوری اسلامی است و میخواستند فرصت طلبی کنند. گروه دیگر هم افرادی بودند که فکر میکردند غیر از حزب جای دیگری ندارند.
بادامچیان عنوان کرد: وقتی شهید باهنر دبیرکل حزب شد اینها احساس خطر کردند که شهید باهنر سخت گیرتر از شهید بهشتی است؛ لذا زمزمهها برای مخالفت با ایشان هم داشت شروع میشد که آقای باهنر شهید شدند. بعد از شهادت ایشان هم رهبر انقلاب دبیرکل حزب شدند.
دبیر کل حزب موتلفه تصریح کرد: بعد از ریاست جمهوری رهبر انقلاب اختلافات اعضای حزب در مسئله انتخاب نخست وزیر رخ نمود. وقتی در حزب برای انتخاب نخست وزیر رای گیری شد نفر اول آقای ولایتی نفر دوم آقای پرورش و نفر سوم آقای عسگر اولادی رای آوردند. در آن زمان دو بحث جدی صورت گرفت که یکی ناظر به بحث شب هفت تیر بود که در آن شب آقای میر حسین موسوی را در حزب به عنوان وزیر خارجه معرفی کردند که شهید آیت به شدت مخالفت کرد و گفت که این آقای موسوی وابسته به خط دکتر پیمان است و این خط در آخر به آمریکا میرسد.
بادامچیان در باره آشنایی اش با میرحسین موسوی گفت: من آقای موسوی را از قبل از انقلاب قبول نداشتم. علتش هم این بود که ایشان یک سیلی برای انقلاب نخورده بود و قدری مشکوک بود که چطور یک نفر بعد از انقلاب از آمریکا میآید و این طور موقعیت پیدا میکند. ایشان چند کتاب داشت که در آنها افکار التقاطی و چپ کاملا مشخص بود. همچنین ایشان تحلیلهایی برای جنبش مسلمانان مبارز میداد که در آنها هم التقاط وجود داشت. خانم ایشان هم چند کتاب داشت که آنها هم التقاطی بود.
عضو سابق حزب جمهوری اسلامی ادامه داد: وقتی موسوی وارد حزب شد مطالبی در روزنامه مینوشت که مورد اعتراض حاج احمد آقا قرار گرفت و چند مرتبه این موضوع را به من تذکر دادند من هم به ایشان تذکر دادم، ولی توجه نکرد. یک مرتبه برای نخست وزیری افرادی مانند رضا اصفهانی را در روزنامه معرفی کردند و احمد آقا به من زنگ زد که امام از ایشان به شدت ناراحت است. از همان موقع که من احساس کردم امام به نوشتههای ایشان حساس است لذا به موسوی تردید کردم.
بادامچیان تصریح کرد: از طرف دیگر بارها در حزب به آقای بهشتی اصرار کردم که در واحد سیاسی دوستان دیگری مانند شهید آیت باشند، اما موسوی هرگز آنها را راه نداد. بعد هم احساس کردم ایشان قصد دارد واحد سیاسی را پلی برای تسلط بر حزب قرار دهد.
وی با اشاره به نحوه ورود میر حسین موسوی به حزب جمهوری اسلامی خاطر نشان کرد: موسوی در کانون توحید با آقای باهنر رفیق شد و آقای باهنر ایشان را به حزب معرفی کرد. آن موقع مصلحت ما این بود که با همه سلیقهها همکاری کنیم.
دبیر کل حزب موتلفه ادامه داد: من و آقای بهشتی با هم شرح وظایف حزب را تدوین میکردیم که موسوی چیزی را به عنوان شرح وظایف واحد سیاسی ارائه داد؛ همانجا من گفتم این طرح تشکیل پولیت برو (کمیتۀ اجرایی شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی) است. ایشان وقتی وارد واحد سیاسی حزب شد کوشید آنجا را پولیت بورو بکند.
عضو سابق حزب جمهوری اسلامی با اشاره به سخنرانی رهبر انقلاب در سالهای پایانی فعالیت حزب جمهوری مبنی بر گلایه از دوستان ناآگاه گفت: دوستان ناآگاه حزب کسانی بودند که با افکار چپ و التقاطی با حزب برخورد میکردند. همانهایی که نگذاشتند در دور اول ریاست جمهوری آقای خامنهای آقای ولایتی یا آقای پرورش را به نخست وزیر معرفی کند و در دور دوم ریاست جمهوری ایشان نگذاشتند ایشان میر حسین را کنار بگذارد.
وی درباره اختلافات سایر گروههای سیاسی با حزب جمهوری هم اذعان کرد: بچههای تحکیم وحدت نیروهای مسلمان مذهبی بودند که در مقابل مارکسیستها و منافقین ایستادند. اما ذهنشان ذهن چپ بود و ذهن اسلام فقاهت نبود. تصور میکردند اسلام انقلابی همین است که چپها میگویند و دلیل اختلاف آنها با حزب هم همین بود. همه میدانستند اینها التقاطی هستند و این موضوع در بیانیههای آنان مشخص است. آنها معتقد بودند که نظریات آنها باید اعمال شود و، چون شهید بهشتی با آنها موافق نبود در مقابلش میایستادند.
وی ادامه داد: بچههای لانه جاسوسی از مجموعههای متفاوت بودند. گروهی شهید شدند. گروهی تسویه شدند. گروهی ماندند و گروهی هم مانند عبدی و اصغرزاده با آمریکایی دست دادند. وقتی دانشجویان لانه را گرفتند کسی جرات نداشت حمایت کند. ظهر همان روز به آقای بهشتی گفتم این دوستان تشکلهای نیروهای انقلاب را جمع کنید تا از تسخیر کنندگان لانه حمایت کنند. اما هیچ کدام از تشکلها حاضر نشدند از تسخیر لانه حمایت کنند.
وی افزود: آقای بهشتی با اینکه حزب به صورت انفرادی بیانیه حمایت بدهد مخالفت کردند، اما در مجلس خبرگان از این حرکت دانشجویان حمایت جدی کردند. در مرحله بعد هم یک مجموعه از افراد حزب را فرستادیم تا جلوی کار منافقین برای حمله به لانه جاسوسی را بگیرند. عوامل اصلی مخالفت نیروهای لانه با حزب افرادی مانند وردی نژاد و عباس عبدی بودند که با آقای بهشتی هم ارتباطی نداشتند. اینها جوسازیهایی علیه آقای بهشتی کرده بودند و حاضر نمیشدند اسناد مربوط به آقای بهشتی در لانه را منتشر کنند و به دروغ میگفتند اگر این اسناد را منتشر کنیم آبروی آقای بهشتی میرود، ولی شهید بهشتی میگفت: هرچه اسناد در رابطه با من وجود دارد را منتشر کنید.
وی ادامه داد: مجاهدین انقلاب نمیخواستند زیر لوای آقای بهشتی بروند. با اینکه همه میدانستند نظر امام این است که همه در حزب جمهوری اسلامی جمع شوند، اما آمدند در جلسهای با حضور بنی صدر، شهید آیت، جواد منصوری و آقای فارسی، تاسیس خودشان را اعلام کردند. بعد خدمت امام رفتند که ایشان نمایندهای برای آنها تعیین کند که امام گفتند آقای بهشتی نماینده من است. آنها آقای بهشتی را قبول نکردند و از امام خواستند تا فرد دیگری را معرفی کند بعد آقای محسن رضایی آقای راستی را پیشنهاد میدهند که امام هم قبول میکند. سیاست ما در حزب این شد که ما هم با اینها همکاری بکنیم. اما اعضای مجاهدین انقلاب بعدا با هم اختلاف پیدا کردند.
بادامچیان عنوان کرد: میر حسین موسوی بعد از شهادت آقایان بهشتی و باهنر در شورای مرکزی حزب گفت که ما (خودش، من و جواد منصوری و محمدرضا بهشتی) یک دیدار با مجاهدین انقلاب داشتیم تا حزب و مجاهدین انقلاب در هم ادغام شوند. رهبر انقلاب که آن موقع دبیر کل حزب بودند ناراحت شدند و گفتند چرا بی خبر این کار کردید و آقای هاشمی هم از این موضوع خیلی عصبانی شد. آقای موسوی دریافته بود که قدرت دست حزب افتاده است و جناح آنها هم قدرتی ندارد لذا رفتند تا ۱۵ نفر از مجاهدین انقلاب را بیاورند و به حزب اضافه کنند تا بتوانند حزب را در دست بگیرند. اما کار آنها به بن بست خورد.
بادامچیان اظهار داشت: بعدا بنا شد تا نوار جلسات اعضای مجاهدین انقلاب را به آقای راستی بدهند. وقتی اقای راستی نوارها را گوش کرد از آنها اشکال گرفت و از همانجا اختلاف آنها با آقای راستی شروع شد که در نتیجه آن بخشی از اعضای مجاهدین انقلاب جدا شدند.
عضو سابق حزب جمهوری اسلامی عنوان کرد: همچنین در آن مقطع امام فرمودند که احزاب در کار نظامی نباشند. ما این حرف را در حزب گوش کردیم، اما برخی از مجاهدین انقلاب گوش نکردند و در فعالیت نظامی ماندند.
بادامچیان درباره نحوه انحلال حزب مطرح کرد: در این بین خبردار شدیم که امام به آقای خامنهای و آقای هاشمی گفتند که من از حزب برای شما دو نفر بیم دارم. من نزد آقای هاشمی رفتم و گفتم وقتی امام حرفی را میزند و آن را پیگیری میکند لذا ما هم باید مسائل را پیگیری کنیم. آقای هاشمی گفت: امام از اختلاف نظرهای داخل حزب ناراضی است. گفتم امام از میرحسین و دار و دسته اش ناراضی است؟ آقای هاشمی گفت: نخواه که از من بله بگیری. گفتم حالا که مشخص شد مشکل چه کسانی هستند بیایید اینها را از حزب کنار بگذاریم. آقای هاشمی گفت: نمیشود اگر اینها را از حزب کنار بگذاریم میگویند حزب جمهوری اسلامی شده حزب آخوندها. گفتم اجازه بدهید موتلفه از حزب بیرون بیاید گفت: اگر شما کنار بروید حزب باقی نمیماند.
وی ادامه داد: ۱۴مورد راه حل با هم نوشتیم گه آقای هاشمی یکی از پیشنهادها مبنی بر اینکه آقایان هاشمی و خامنهای از حزب بیرون بروند و حزب دست افرادی مانند ناطق و موحدی و دری باشد را پذیرفت. نزد آقای خامنهای رفتم و ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفت و قرار شد با هاشمی نزد امام بروند و مطرح کنند. امام گفت: بیرون رفتن شما از حزب به صلاح نیست. آقایان هاشمی و خامنهای در شورای مرکزی حزب گفتند این مباحث با امام مطرح شده است؛ لذا با توجه به شرایط آن موقع قرار شد تا فعالیت حزب را کاهش بدهیم. این موضوع مصوب شد و مدتی این کار را کردیم تا نزدیک انتخابات مجلس سوم شد.
بادامچیان افزود: در زمان انتخابات من گفتم باید تکلیف حزب را مشخص کنید. بعد آقایان هاشمی و خامنهای خدمت امام رفتند و مسئله را مطرح کردند که امام به آنها گفت که با تعطیلی حزب مخالفتی ندارم و از آنجا به بعد حزب تعطیل شد.