به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، محسن هاشمی با اشاره به ناکامی اصلاح طلبان در انتخابات ۹۸، اظهار کرد: در این انتخابات، شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان اثرگذاری خود را از دست داد و منجر به استعفاها گردید. مساله اصلی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری۱۴۰۰، شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان نیست.
وی درباره اینکه آیا شخصیت رای آوری برای اصلاحطلبان باقی مانده است، تصریح کرد: اگر اجماعی صورت گیرد و برنامه و ایده درست و قابل قبولی برای مردم وجود داشته باشد، در فاصله زمانی کوتاهی در اواسط یا اواخر زمستان ۹۹، میتوان یک شخصیت را به جامعه معرفی کرد. مشکل اصلاحطلبان بیش از شخص بر روی راه، فکر و برنامه است و باید آن را حل کنیم.
هاشمی درباره رویکرد حزب کارگزاران در انتخابات ۱۴۰۰ بیان کرد: حزب کارگزاران خود را بخشی از جریان اصلاحطلبی غیرافراطی میداند و نمیخواهد که به صورت مستقل یا خودمختار عمل کند. در انتخابات ریاست جمهوری نیز کارگزاران تلاش خود را برای اقناع سران اصلاحات در مورد راهبرد صحیح انجام خواهد داد.
بخش هایی از این گفتگو را بخوانید؛
*زمان کافی برای جبهه اصلاحات وجود دارد و حتی اگر با عجله وشتاب در این موضوع عمل شود، ممکن است که شائبه قدرتطلبی و عطش به دست گرفتن مسئولیت در افکار عمومی ایجاد شود. در این شرایط که مردم در وضعیت بسیار سخت معیشتی هستند به نظرم باید از هر رفتاری که منجر به ایجاد ذهنیت منفی در جامعه میشود، خودداری شود. باید تمام تمرکز و توان را برای اجرای برنامههای اولویت محور وتحقق پذیر که امید را در جامعه افزایش دهد و به خدمت در مسئولیت فعلی و برداشتن باری از دوش مردم و کم کردن مشکلاتشان است بگذاریم.
*مساله اصلی اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری، شورای عالی اصلاحات نیست. کارکرد این شورا عمدتا در انتخابات شورای شهر، مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری است که نیازمند انتخاب و تایید لیست است، ولی در انتخابات ریاست جمهوری که یک فرد باید انتخاب و روی آن اجماع شود، تصمیم معمولا با بزرگان اصلاحات است که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲، بین آیت الله هاشمی رفسنجانی، جناب آقای خاتمی و بزرگان دیگر انجام شد و در این انتخابات نیز اگر قرار باشد توافقی صورت گیرد، در سطح بزرگان صورت خواهد گرفت.
*اینکه اصلاحطلبان و میانهروها نسبت به دوره گذشته دچار ریزش بدنه اجتماعی و کاهش محبوبیت میشوند، امری طبیعی و غیرقابل اجتناب بود اما اینکه این کاهش رای تا چه میزان است و اصلاحطلبان در انتخابات چه موضعی باید میگرفتند، مساله دیگری است.
*اگر اصلاحات میخواهد به حیات خود در عرصه سیاسی رسمی ادامه دهد، راهی جز عملگرایی و واقعگرایی ندارد. مردم باید احساس کنند که اصلاح طلبان برای همین شرایط و محدودیتها برنامه اجرایی وعملی دارند که مشکلات را کاهش دهند وگرنه بدنه اجتماعی اصلاح طلبان به پای صندوق رای نمی آید.
* اگر اصلاحطلبان قادر باشند که برنامه اجرایی و متفاوتی برای حل مشکلات کشور ارائه دهند با توجه به چشم انداز فعلی کشور، امکان احیای بدنه اجتماعی خود را دارند و باید توجه داشت که عملکرد یکساله مجلس یازدهم، وعده های آنان برای حل معیشت جامعه را نیز محک خواهد زد اما اگر اصلاح طلبان بخواهند مانند انتخابات مجلس حضور جدی و رسمی در انتخابات نداشته باشند، طبیعتا از صحنه رسمی سیاست دست کم برای کوتاه مدت حذف می گردند.
*تجربه انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و بیست وچهارم خرداد ۱۳۹۲نشان می دهد که اگر اجماعی صورت گیرد و برنامه و ایده درست و قابل قبولی برای مردم وجود داشته باشد، در فاصله زمانی کوتاهی در اواسط یا اواخر زمستان ۹۹، میتوان یک شخصیت را به جامعه معرفی کرد. مشکل اصلاحطلبان بیش از شخص بر روی راه، فکر و برنامه است و باید آن را حل کنیم.